شهید امنیت بسیجی شهید حسن عشوری🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۶۸/۵/۲۴
تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۳/۲۴
مصادف با ۱۹رمضان
محل شهادت: چابهار در درگیری گروهک تروریستی
مزار: بنای یادبود گیلان، شهرستان رودسر، بخش کلاچای
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰زندگینامه شهید حسن عشوری
💐🌿شهید امنیت حسن عشوری متولد ۲۴ مرداد ۱۳۶۸ در رودسر نخستین شهید وزارت اطلاعات در مقابله با جریانات تکفیری بود که در تاریخ ۲۴ خرداد سال ۱۳۹۶ در منطقه چابهار در درگیری با گروهک تروریستی به شهادت رسید
از ویژگی های بارز شهید حسن عشوری ساده زیستی بود.
علی رقم این که از نظر مالی مشکلی نداشت اهمیتی برای پول قائل نمی شد و از طرفی در سنی بود که مثل همه ی جوان ها شاید علاقه داشت خیلی چیزها را داشته باشد و تجربه کند ولی راه خودش رو انتخاب کرده بود و کسب رضایت الهی و همرنگی با شهدا رو بر همه چیز مقدم میدانست.
حسن آقا چشم بسته و بدون چون و چرا فرمایشات مقام معظم رهبری را قبول داشت و به آنها عمل می کرد.
مادر شهید:
«حسن آقا همیشه گمنام بود، وقتی در مراسمی شرکت می کرد جایی می نشست که دوربین از او فیلم برداری نکند و خداوند متعال در اوج گمنامی او کاری کرد که خبر شهادتش در ایران صدا کند»
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
💐🕊گزیده ای از وصیت نامه شهید بزرگوار حسن عشوری
🌷سلام و درود خدا و فرشتگانش بر آخرین ذخیره آسمان امامت و ولایت حضرت مهدی (عج)، این منجی عالم بشریت.
سلاموصلوات خاصه خداوند بر ارواح طیبه شهدای اسلام، از صدر اسلام تا به امروز، این گلگونکفنان که با نثار جان خویش نهضت اسلام را تا به امروز به پیش بردهاند.
🌷خداوندا:
دستانم را یارای نوشتن نیست. نمیدانم از چه بگویم و بنویسم.
ازایندست و پایی که در راه رضای تو گام برنداشتهاند، از این قلب سیاه که با گناه سیلاب عصیان در راه تو را در پیشگرفتهاند.
🌷پروردگارا:
ای خالق آسمان و زمین، ای فریادرس بیچارگان، ای نهایت آمال و آرزوی ما عارفان، مرا دریاب. اینک این بنده حقیر و مسکین و ذلیل، با امید رو بهسوی تو آورده است. او را ناامید از لطفت برنگردان.
خدایا این تو بودی که همواره مرا در کنف عنایت خود قراردادی و از گذرگاههای تاریک دنیا که جز تو مرا مددرسانی نبود، بهسلامت عبور دادی و در مقابل، این من بودم که پس از هر درخواستی از تو در جهت عصیان و سرکشی از اوامرت گام برداشتم و خود را به ورطه هلاک انداختم.
این بنده نوازی تو بود که مرا پس از هر کار ناصوابی بهسوی خود فراخواندی و قلم عفو بر قصور و تقصیر من کشیدی و مرا رسوای عالم نساختی.
🌷اکنون چقدر خود را در برابر عظمت تو حقیر میپندارم، خداوندی که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و حکمرانی تمام عوالم در ید اختیار اوست مگر نمیتواند بنده ضعیف و خطاکار خود را به سختترین شیوه مجازات کند؟
انگار که انسان سرمست از پیروزیها و خوشیها فراموش کرده است که او هیچ قدرت و اختیاری از خود ندارد و همه امورش متکی به ذات خداوند است!
🌷خداوندا: تو خود فرمودی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.
آغوش بگشا و ردای سرخ شهادت را که به بهترین بندگانت عطا فرمودی به من نیز عطا فرما و مرا با شهدای صدر اسلام محشور فرما.
🌷معبودا:
تو خود میدانی در این شبها و روزهای ظلمانی زندگی در دنیا، دیگر هیچ آرزویی جز وصال به تو با شهادت برایم باقی نمانده.
🌷بارالها:
نمیخواهم خود را چونان پرندهای در قفس در این دنیا محبوس ببینم، بالوپر میخواهم برای پرواز، بهجز این جان ناقابل چیزی دیگر ندارم و آن را هم پیشکش به درگاهت آوردهام.
چگونه میتوانم تو را از یاد ببرم زمانی که فرمودی:
کسی که مرا طلب کند مرا مییابد و کسی که مرا یافت مرا میشناسد و کسی که مرا شناخت مرا دوست میدارد و کسی که مرا دوست داشت عاشق میشود و کسی که عاشق من شد من عاشق او میشوم و کسی که من عاشق او شدم او را میکشم و کسی من او را کشتم، خون بهاء او به عهده من است و کسی که دین او بر عهده من است، خودم دیه او میباشم.
🌷میخواهم ماجرایی را برای شما نقل کنم که شنیدن آن برای همه مفید است.
شبی در عالم خواب خود را در مکانی دیدم که پشتدری به حالت انتظار ایستادهام، پس از چند لحظه اجازه ورود به من داده شد. من نیز به داخل اتاق رفتم.
😭 ناگهان دیدم مردی بالباس عربی تمام سیه و بیسر درحالیکه خون بر لباسش جاری است در برابرم ایستاده، در همین لحظه و در عالم خواب در مقابل آن مرد بیسر به زمین افتادم و هیچگونه توانایی تکلم و حرکت نداشتم. در همین حین صدایی به گوشم رسید که چشمانت را باز کن، با زحمت بسیار فقط توانستم چشمانم را باز کنم. سپس به من ندا رسید که این مرد بیسر امام مظلومت حسین بن علی (ع) است.
♥️پس از چند لحظه که از آن حال خارج شدم، دیدم اباعبدالله (ع) با سر مبارک و لباس زیبایی که به تن داشتند در سمت راست من و بافاصلهای اندک به روی منبر نشستهاند و به من خیره شدهاند و درحالیکه لبخندی نیز به لب داشتند در عالم خواب به خود نهیبی زدم و گفتم که اگر این فرصت را از دست بدهی عمرت سراسر تباهشده است.
با هر مشقت و سختی که بود کشانکشان خود را به اولین پله منبر امام حسین (ع) رساندم و پله اول منبر ایشان را به دست گرفتم ، وجود نازنین اباعبدالله (ع) درحالیکه با تبسم به من نگاه میکرد از من پرسیدند: چه میخواهی؟
🕊عرض کردم مولا جان فقط میخواهم که برات شهادت مرا امضاء کنید. با همان لبخندی که بر لبان مبارکشان نقش بسته بود، سر مبارک خود را به حالت رضایت تکان دادند.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
چطوره مرده اونی که تا ابد زنده هست!؟
چشمان خندانت فریاد میزنند که هستی
میگن هروقت شهدارو یاد کنید یادتون میکنند❤️
اگه یادتون کردیم این رزقی بود که خدا از دستای شما شهدا بهمون داد بلکه با شما برسیم تا خدا...🕊
رفیق...
رفقای آسمونی هستن تا به رفقای زمینیشون کمک کنند...
تا پای جون پای رسم رفاقت با رفقای آسمونیت باش حتی با عمل به یه حرفش❤️
✨میگفت: ...نباید چادر حضرت فاطمه زهرا(س) پایین بمونه
#شهید_حسن_عشوری
#سرباز_گمنام_امام_زمان
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم💐
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊
شهید امنیت بسیجی شهید
#حسن_عشوری❤️
🌿از ویژگی های بارز شهید حسن_عشوری ساده زیستی بود.
علی رقم این که از نظر مالی مشکلی نداشت و بسیار بسیار به قول امروزی ها لارژ بود و اهمیتی برای پول قائل نمی شد و از طرفی در سنی بود که مثل همه ی جوان ها شاید علاقه داشت خیلی چیزهارا داشته باشد و تجربه کند ولی راه خودش رو انتخاب کرده بود،
کسب رضایت الهی و همرنگی با شهدا رو بر همه چیز مقدم میدانست.
با قناعت زندگی میکرد و مصداق بارز این روایت بود👇
امام صادق*ع* فرمودند:
مؤمن، پرکار و کم خرج و زندگی اش را خوب اداره می کند.
بسیار کم هزینه زندگی میکرد و الباقی درآمدش را برای خودش نگه نمیداشت و در راه دستگیری از دیگران و انفاق هزینه میکرد.
✨راوی: دوست شهید
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخنان زینبی مادر بزرگوار شهید حسن عشوری
شادی روح شهدا صلوات🌹🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام حسن عشوری
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩قرائت زیارت عاشورا
🕯️به یاد شهید حسن عشوری
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
📌قسمت شصت و نهم
احمد آقا می خواست راه سفر به سوی خدا برای دوستان ناممکن جلوه نکندو دیگران به خاطر سختی های راه و زمانه ناامید نشوند و بدانند که راه رسیدن به محبوب همیشه باز است .
ویژگی دیگر او همت بالا و پشتکار در مسیر خدا بود.او یک بار به ندای توحیدی لبیک گفت و تا آخر عمر در این راه استقامت کرد
خداوند در آیه ی سوره ی احقاف می فرماید:«به درستی که کسانی که بگویند به پروردگار ایمان آوردیم و استقامت داشته باشند پس برای آن ها هیچ ترس و اندوهی نیست»
ایمان احمد آقا مقطعی نبود.وقتی تصمیم میگرفت ،مردانه همت میکردوکار را به سرانجام می رساند.
نمونه ی این فعالیت در نماز جمعه بچه ها و برگزاری دعای ندبه و .....قابل مشاهده است.
اودر کارهای مسجد خالصانه برای خدا زحمت کشید و با همتی وصف ناشدنی تلاش کرد.
از دیگر ویژگی های ایشان سیر علمی و مطالعات ایشان بود .احمدآقا با نظم خاصی مشغول مطالعه می شد و هیچ گاه از مطالعه غافل نشد .
به یکی از دوستان گفته بود :من حداقل روزی یک ساعت برنامه ی مطالعه ی جانبی دارم.
احمد آقا مخاطب شناسی را سرلوحه ی کارهای خودش در مسجد قرار داده بود .او در کنار بچه های کوچک تر مانند خود آن ها می شد .در مواجه با بچه های شلوغ و مشکل ساز بسیار صبور بود و ....
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب
( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید#احمدعلی_نیری
✨🌿🌸🌿✨
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
📌قسمت هفتاد
راوی : دکتر محسن نوری
ستون نفرات رزمندگان از کنار یک باتلاق و در مسیر یک دشت در حرکت بود.شب بود و هوا تاریک .در جلوی ستون ،احمدآقا قرار داشت.
همینطور که به آن ها نگاه می کردم،یک باره یک گلوله خمپاره در کنار ستون منفجر شد !!
ترکش خمپاره فقط به یک نفر اصابت کرد .قلب احمدآقا مورد هدف قرار گرفت!بعد ایشان به سمت راست چرخید و کلماتی از زبانش خارج شد که من نفهمیدم چه می گوید.
در آن لحظات احمدآقا جلوی چشمان من به شهادت رسید!!
و من همان موقع حیرت زده از خواب پریدم!تا چند دقیقه بدنم میلرزید.
روز بعد درمسجد احمدآقا را دیدم.خوابم را برای ایشان تعریف کردم .او هم لبخندی زد و گفت:به شما خبر میدهم که خوابت رؤیای صادقه بوده یا نه!......
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب
( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید#احمدعلی_نیری
✨🌿🌸🌿✨
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
📌قسمت هفتاد و یکم
پاییز ۱۳۶۴بود.
تغییر در رفتار و اعمال احمدآقا بیشتر حس می شد .نماز های ایشان همگی معراج بود.یادم هست یک باربعد از نماز به ایشان گفتم:علت اینهمه لرزش شما در نماز چیست ؟
میخواهید برویم دکتر ؟گفت:نه چیزی نیست.
اما من می دانستم چرا اینگونه است.در روایات خواندیم که ائمه اطهار در موقع نماز خواندن اینگونه بر خود میلرزیدند.
این حالت برای کسی که درک کند وجود بی مقدارش ،اجازه یافته با خالق صحبت کند طبیعی است ،این ما هستیم که در نماز و عبادات معرفت لازم را نداریم.
خلاصه روال برنامه های ما ادامه داشت تا اینکه یک شب به مسجد آمد و بعد از نماز همه ی ما را جمع کرد.
بعد از بچه ها خداحافظی کرد و گفت:ان شاالله فردا راهی جبهه هستم.احمدآقا از ما حلالیت طلبید و از اهل مسجد خداحافظی کرد.
بعد هم به ما چند نفری که بیشتر از بقیه با ایشان بودیم گفت:این آخرین دیدار ماو شماست.من دیگر از جبهه برنمیگردم!
دست آخر هم به من نگاهی کرد و گفت:خواب شما عین واقعیت بود.
نمی دانم چرا ،اما من وآن بچه ها خیلی عادی بودیم.فکر میکردیم حتما به مرخصی خواهد آمد.فکر می کردیم اگر احمدآقا هم برود یکی مثل ایشان پیدا میشود.
روز بعد احمدآقا با سپاه تسویه کرد و به صورت بسیجی راهی جبهه شد .همه ی کارهای مسجد را تحویل داد.دیگر هیچ کاری در تهران نداشت .
ادمه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب
( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید#احمدعلی_نیری
✨🌿🌸🌿✨
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود.
#توسل
#کرامات_شهدا
@hasbiallah2 👈آیدی خادم شهدا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام ووقت بخیر
دوسال پیش
درخواب عکس یک شهید را دربهشت زهرا دیدم بهم گفت چهل روز به من متوسل شو
صبح که بیدار شدم پنجشنبه بود
دوست همسرم تماس گرفت وگفت بیاید باهم بریم مزارشهدا
باخانومشون رفتیم سرخاک شهدا قرارشد شهدایی که من میشناسم به ایشون معرفی کنیم وبریم سر مزارشون .ایشون هم شهدایی رو که میشناسن به من معرفی کنن
خوابم یادم رفته بود وقتی رفتیم سرمزارشهدا به یک باره یادم افتاد
سر خاک هرشهیدی میرفتم میگفتم نه این نبود
تا اینکه ایشون گفت بیا یک شهید هست که گفته هرکس هرحرفی یا مشکلی داره بیاد سرخاک من به لطف خدا حاضرم وکمکش میکنم همینکه رفتیم سرخاک شهید سجادزبرجدی دیدم همونی هست که به من گفت چهل روزبه من متوسل شو
همونجا یه خانمی یه تعداد تسبیح ریخته بود سرخاک شهید وگفت اینهارو درحرم امام رضا علیه السلام تبرک کردم وآوردم سرخاک شهید نیت کنید وبردارید من تسبیح روبرداشتم وهرروز برای شهید صلوات میفرستادم یک هفته ای گذشت اتفاق ناگواری برام پیش آمد به طوری که به شدت حال روح وروان من روبهم ریخت فقط تواون ایام به یاد اون شهید وتوسلش بودم میرفتم سرخاکش وباهاش حرف میزدم چند ماه گذشت ومن ازاون امتحان سخت توزندگیم عبور کردم
وفقط اون رو مدیون دعاهای اون شهید وعنایتش درحق خودم میدونم انگار درعالم معنا اون شهید میدونست قراره برای من امتحان سختی به وجود بیاد واومده بود تا منو حمایت کنه
الان دو سال ونیم هست سرخاکش میرم سعی میکنم هرروز یه کارکوچیک براش انجام بدم یا هر زیارتی میرم یادش کنم
دیشب رفتم هیئت وبه نیابتش عزاداری کردم
انشالله شهدا دستگیرمون باشن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید ی که از نحوه شهادتش مطلع بود🥺💔
شهیدی که بعد از حدود پنج سال گمنامی مادرش اعمال تدفینش را انجام داد🥺💔
💚شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده
💚تعالی درجات شهدا
هزارااان هزارسلام
ودرودوصلوات
.━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
هیچ وقت ندیدم که ابراهیم، به دنبال لذت شخصی خودش باشد.
لذت برای او تعریف دیگری داشت.
اگر دل کسی را شاد میکرد، خودش بیشتر لذت میبرد.
اگر پولی دستش میرسید سعی میکرد به دیگران کمک کند.
خودش به کمترینها قانع بود، اما تا میتوانست به دیگران کمک میکرد.
#شهید_ابراهیم_هادی🌷🌷🌷🕊🕊🕊
📗سلام بر ابراهیم ؛ جلد دوم ، ص ۳۲
━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝