eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
32.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
254 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 تفحص شهدا مدیون شهدائیم💔 شادی روح مردان خدا صلوات💐 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" منوچهر نصیرالاسلامی " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 🕯️به نیت شهید "منوچهر نصیرالاسلامی" 💚همنوا با امام زمان(عج) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با نوای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💞 📚 _اسماء؟ بلہ؟ گل هارو جا گذاشتے برات آوردمشوݧ اے واے آره خیلے ممنوݧ لطف کردید چہ لطفے ایـݧ گل ها رو براے تو آورده بودم لطفا ب حرفاے امروزم فکر کـݧ کدوم حرفا؟ _گل رزو  عشق علاقہ و ایـݧ داستانا دیگہ چیزے نگفتم گل و برداشتم و خدافظے کردم میخواستم گل هارو بندازم  سطل آشغال ولے سر خیابوݧ وایساده بود تا برسم خونہ از طرفے خونہ هم نمیتونستم ببرمشوݧ رفتم داخل خونہ شانس آوردم هیچ کسے خونہ نبود ماماݧ برام یاداشت گذاشتہ بود _ما رفتیم خونہ مامان بزرگ گلدوݧ و پر آب کردم و همراه گلها بردم اتاق گلدوݧ و گذاشتم رو میز،داشتم شاخہ هارو از هم جدا میکردم  بزارم داخل گلدوݧ ک یہ کارت پستال کوچیک آویزونش بود روش با خط خوشے نوشتہ بود   _"دل دادم و دل بستم و،دلدار نفهمید رسوای جهان گشتم و،آن یار نفهمید" تقدیم بہ خانم هنرمند دوستدارت رامیـݧ ناخدا گاه لبخندے رو لبام نشست با سلیقہ ے خاصے گلهارو چیدم تو گلدوݧ و هر ازچند گاهے بوشوݧ میکردن احساس خاصے داشتم ک نمیدونستم چیہ _و همش ب اتفاقات امروز فکر میکردم از اوݧ ب بعد آخر هفتہ ها کہ میرفتیم  بیروݧ اکثرا رامیـݧ هم بود  طبق معمول مـݧ و میرسوند خونہ _یواش یواش رابطم با رامیـݧ صمیمے تر شد تا حدے کہ وقتے شمارشو داد قبول کردم وازم خواست کہ اگہ کارے چیزے  داشتم حتما بهش زنگ بزنم. _اونجا بود کہ رابطہ مـݧ و رامیـݧ جدے شد و کم کم بهش علاقہ پیدا کردم و رفت و آمداموݧ بیشتر شد من شده بود سوژه ے عکاسے هاے رامیـݧ در مقابل ازمح میخواست ک چهرشو در حالت هاے مختلف بکشم اوایلش رابطموݧ در حد یک دوستے ساده بود اما بعد از چند ماه رامیـݧ از ازدواج و آینده حرف میزد اولش مخالفت کردم ولے وقتے اصرارهاشو دیدم باعث شد بہ ایـݧ موضوع فکر کنم _اوݧ زماݧ چادرے نبودم اما بہ یہ سرے چیزا معتقد بودم مثلا نمازمو میخوندم و تو روابط بیـݧ محرم و نامحرم خیلے دقت میکردم _رامیـݧ هم ب تمام اعتقاداتم احترام میگذاشت تو  ایـݧ مدت خیلے کمتر درس میخوندم دیگہ عادت کرده بودن با رامیـݧ همش برم بیروݧ _حتے چند بارم تصمیم گرفتم کہ رشتم و عوض کنم وازریاضے  برم عکاسے اما هردفعہ یہ مشکلے پیش میومد رامیـݧ خیلے هوامو داشت و همیشہ ازم میخواست ک درسامو خوب بخونم همیشہ برام گل میخرید وقتے ناراحت بودم یہ کارایے میکرد کہ فراموش کنم چہ اتفاقے افتاده _دوتاموݧ هم پرشرو شور بودیم کلے مسخره بازے در میوردیم و کاراے بچہ گانہ میکردیم گاهے اوقات دوستام ب رابطموݧ حسادت میکردݧ بعضے وقتا بہ ایـݧ همہ خوب بودݧ رامیـݧ شک میکردم _اوݧ نسبت ب  مـݧ تعهدے نداشت مـݧ هم چیزے رو در اختیارش نذاشتہ بودم کہ بخواد بخاطر اوݧ خوب باشہ اوݧ زماݧ فکر میکردم بهم علاقہ داره یہ سال گذشت خوب هم گذشت اما... _اونقدر گذشت و گذشت ک رسید ب ب مهر مـݧ سال آخر بودم و داشتم خودمو واسہ کنکور آماده میکردم _اواخر مهر بود ک رامیـݧ یہ بار دیگہ قضیہ ازدواج و مطرح کرد اما ایندفہ دیگہ جدے بود وازم خواست کہ هر چہ زودتر با خانوادم صحبت کنم _تو موقعیتے نبودن کہ بخوام ایـݧ پیشنهادو تو خوانوادم مطرح کنم اما مـݧ رامیـݧ دوست داشتم ازش فرصت خواستم کہ تو یہ فرصت مناسب ب خوانوادم بگم اونم قبول کرد چند ماه ب همیـݧ منوال گذشت رامیـݧ دوباره ازم خواست کہ ب خوانوادم بگم ومـݧ هر دفعہ یہ بهونہ میوردم برام سخت بود _میترسیدم ب خوانوادم بگم و اونا قبول نکنن تو ایـݧ مدت خیلے وابستہ ے رامیـݧ شده بودم و همیشہ ترس از دست دادنشو داشتم.... ✍ ادامه دارد .... ✨🦋✨
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💞 📚 _همیشہ ترس از دست  دادنشو داشتم.... براے همیـݧ میترسیدم کہ اگہ بہ خوانوادم بگم مخالفت کنـݧ ولے رامیـݧ درک نمیکرد..... بهم میگفت دیگہ طاقت نداره.... دوس داره هرچہ زودتر منو بدست بیاره تا همیشہ و همہ جا باهم باشیم. _بهم میگفت کہ هر جور شده باید خوانوادمو راضے کنم چوݧ بدوݧ مـݧ نمیتونہ زندگے کنہ. چند وقت گذشت اصرار هاے رامیـݧ و حرفایے کہ میزد باعث شد جرأت  گفتـݧ قضیہ رامیـݧ و پیدا کنم. یہ روز کہ تو خونہ با ماماݧ تنها بودیم تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم. _رفتم آشپزخونہ دوتا چایے ریختم گذاشتم تو سینے از اوݧ پولکے هاے زعفرانے هم ک ماماݧ دوست داشت گذاشتم  و رفتم رومبل کناریش نشستم. _با تعجب گفت: بہ بہ اسماء خانم چہ عجب از اوݧ اتاقت دل کندے. _چایے هم ک آوردے چیزے شده؟ چیزے میخواے؟ کنترل و برداشتم و تلوزیوݧ و روشـݧ کردم با بیخیالے لم دادم ب مبل و گفتم وااااا ایـݧ چہ حرفیہ ماماݧ چے قراره بشہ؟ ناراحتے برم تو اتاقم. ݧ _مادر کجا؟ چرا ناراحت میشے تو ک همش اتاقتے اردلانم ک همش یا بیرونہ یا دانشگاه حالا باز داداشتو میبینیم ولے تو چے یا دائم تو اتاقتے  یا بیروݧ چیزے هم میگیم بهت مث الاݧ ناراحت میشے. پوفے کردم و گفتم  ماماݧ دوباره شروع نکـݧ. _ماماݧ هم دیگہ چیرے نگفت چند دیقہ بیـنموݧ با سکوت گذشت. ماماݧ مشغول دیدݧ تلویزیوݧ بود گفتم: _ماما؟ -بلہ _میخوام یہ چیزے بهت بگم _خب بگو _آخہ.... _آخه چے؟؟ _هیچے بیخیال _ینے چے بگو ببینم چیشده جوݧ بہ لبم کردے. _راستش.راستش دوستم مینا بود یہ داداش داره _ماماݧ اخم کردو با جدیت گفت خب؟ _ازم خواستگارے کرده ماماݧ وایسا حرفامو گوش کـݧ بعد هرچے خواستے بگو گفتـݧ ایـݧ حرفا برام سختہ اما باید بگم اسمش رامیـنہ ۲۴سالشه و عکاسے میخونہ از نظر مالے هم وضعش خوبه منم هم _تو چے اسماء؟ سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم  _دوسش دارم _ینے چے کہ دوسش دارے؟ تو الاݧ باید بہ فکر درست باشے حتما باهم بیروݧ هم رفتیـݧ میدونے اگہ بابات و اردلاݧ بفهمن چے میشہ‌؟؟ _اسماء تو معلوم هست دارے چیکار میکنے از جام بلند شدم و با عصبانیت گفتم چیہ چرا شلوغش میکنے ینے حق ندارم واسہ آیندم خودم تصمیم بگیرم، _اخہ دخترم اوݧ خوانواده بہ ما نمیخورن اصلا ایـݧ جور ازدواج ها آخر و عاقبت نداره تو الاݧ باید بہ فکر درست باشے ناسلامتے کنور دارے _ماماݧ بهانہ نیار چوݧ رامیـݧ و خانوادش مذهبے نیستن،چون مسفرتاشون مشهد و قم نیست چوݧ مثل شما انقد مذهبے نیستـݧ قبول نمیکنے یا چوݧ مثل اردلاݧ از صب تا شب تو بسیج نیست؟ _ایـنا چیہ میگے دختر؟ خوانواده ها باید بہ هم بخور..... حرفشو قطع کردم با عصبانیت گفتم ماماݧ تو نمیتونے منو منصرف کنـے ینے هیچ کسے نمیتونہ مـݧ خودم براے خودم تصمیم میگیرم ب هیچ کسے مربوط نیست.. _سیلے ماماݧ باعث شد سکوت کنم دختره ے بے حیا خوب گوش کـݧ اسماء دیگہ ایـݧ حرفا رو ازت نمیشنوم فهمیدے بدوݧ ایـݧ کہ جوابشو بدم رفتم اتاق و در و محکم کوبیدم _بغضم گرفت رفتم جلوے آینہ دماغم داشت خوݧ میومد بغضم ترکید نمیدونم براے سیلے کہ خوردم داشتم گریہ میکردم یا بخاطر مخالفت ماماݧ انقد گریہ کردم کہ خوابم برد فردا که بیدارشدم دیدم ساعت ۱۲ ظهره و مـݧ خواب موندم. ماماݧ حتے براے شام هم بیدارم نکرده بود گوشیمو نگاه کردم 10 تا میسکال و پیام از رامیـݧ داشتم _بهش زنگ زدم تا صداشو شنیدم زدم زیر گریہ ازم پرسید چیشده؟ نمیتونستم جوابشو بدم گفت آماده شو تا نیم ساعت دیگہ میام سر خیابونتوݧ از اتاق رفتم بیروݧ هیچ کسے نبود ماماݧ برام یادداشت هم نذاشتہ بود رفتم دست و صورتم و شستم و آماده شدم انقد گریہ کرده بودم چشام پف کرده بود قرمز شده بود _رفتم سر خیابوݧ و منتظر رامیـݧ شدم ۵ دیقہ بعد رامیـݧ رسید.... ✍ ادامه دارد .... ✨🦋✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part05_ققنوس فاتح.mp3
29.13M
📚کتاب صوتی زندگینامه داستانی سردار شهید قسمت 5⃣ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌●به سید می‌گفتن: اینا ڪی هستند مياري هيئت؛ بهشون مسئوليت میدی؟! ●می‌گُفت:کسی ڪه تو راه نیست، اگه بیاد توی مجلس اهـل بیٺ و یه گوشه بشینـه و شما بهش بها ندی، میـره و دیگه هم برنمی‌گرده اما وقتی تحویلش بگیری، جذب همین راه میشه! 🌷 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود. @hasbiallah2 👈آیدی خادم شهدا ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ارسالی اعضای محترم کانال⤵️ با عرض سلام حقیر بعد از چندین سال آرزوی زیارت شهدا در منطقه جنگی آخرای سال ۱۴۰۱ ثبت نام کردم و سه روز مانده به اعزام به مناطق جنوب حالم خیییلی بد شد که صبح پنجشنبه ناراحت ونگران گفتم خدایا من چند ساله آرزو میکنم این چه سریه و از قبل به شهید ابراهیم هادی خیلی ارادت خاصی داشتم ودارم وچند کتاب ایشان ومطالعه کردم وبه ی سری عزیزان سفارش خوندن این کتابها را کردم و همینطوری با آقا ابراهیم صحبت میکردم ودر دل میگفتم که خدارو شکر حالم رو به بهبودی بود و ما ۱۴۰۱/۱۲/۲۷ اعزام شدیم به سمت جنوب وخیلی مکانها مارو بردن وما زیارت کردیم وحتی از کنار کانال کمیل رد شدیم و چیزهایی رو که خونده بودم تو ذهنم تداعی میشد و سفر ما به خیر وخوشی به پا یان رسید وبعد از تقریباچند روز بعد از ماه رمضان زیارت امام رضا علیه السلام نصیبم شد..‌ تااینکه ماه صفر امسال نیز برای اولین بار زیارت نجف وکربلا قسمتم شد و وقتی از گیتهای عراق رد شدم وپا به گیت ایران عزیزم گذاشتم اولین چیزی که چشمان گنهکار من به اونها افتاد شهیدعزیزم ابراهیم هادی و سرور عزیزم حاج قاسم سلیمانی وبعد شهید خرازی بود چون ما در موکب ها که مستقر شدیم در مورد شهدا خیلی حرف میزدیم بخصوص این شهدای گرانقدر وقتی چشمام به عکس این بزرگواران خورد به همراه خودم گفتم فلانی من با عنایت خداوند واین شهدا توفیق زیارت عتبات وعالیت نصیبم شد وخدا رو هزاران بار شکر میکنم و آرزومندم ان شاءالله قسمت تمام آرزومندان بشه الهی آمین با تشکر 🌷🌷🌷🌷
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود. @hasbiallah2 👈آیدی خادم شهدا ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ارسالی اعضای محترم کانال⤵️ سلام علیکم من یک طلبه هستم زمان کرونا که اعلام کردن جلسات روضه‌خوانی تعطیل یا با محدودیت ، بعضی رفقا شروع کردن توی دل ما رو خالی کردن... ایام دهه محرم رفتم کرمان سر قبر حاج قاسم سلیمانی متوسل به حاج قاسم شدم گفتم اگر جلسه روضه خوانی و... برایم جور کنی ثوابش رو میفرستم برای شهدای مدافع حرم... در مسير با بعضی رفقا در تماس بودم برای اسکان آمدم محل تبلیغ ، شب اول محرم حاج قاسم رو در خواب دیدم بهم گفت برایت همون اندازه می خواهی درست می کنم منتهی یه مقدار سختی داره باید تحمل کنی اتفاقا فردایش رفتم پیش امام جمعه و رئیس وقت سازمان تبلیغات محل و ان شهر از من سئوال کردن چند جا وکجا جلسه داری؟ گفتم فعلا هیج جا ولی الحمدلله به برکت توسل به شهدا جور شد موقع برگشت رفتم کرمان.. برای تشکر رفتم مزار (حاج قاسم)دیدم وقت رسیدن به راه آهن کرمان کمه ... گفتم به اندازه ای هست که ماشین یا تاکسی بیاد سریع من رو برسونه اگر ممکنه جورش کن و تشکری کردم.. همینکه از گلزار شهدا آمدم بیرون جوانی بایک ماشین رسید از من سئوال کرد کجا می روی گفتم راه آهن منتهی وسائلم فلان جاست باید بروم بردارم گفت می رسونمت دربین راه تعریف کرد عده ای از رفقای طلبه رو آوردم گلزار داشتم باخودم فکر میکردم برگشت هم اگر یه آقا طلبه ای بیاد هم تنها نیستم و هم مسیرم اونطرف هست. 🌹🌹🌹🌹🌹
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود. @hasbiallah2 👈آیدی خادم شهدا ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ارسالی اعضای محترم کانال⤵️ سلام من یه مدت کانالتون رو چک میکردم و میدیم که چطور از چله شهدا صحبت میکنید و میگید که حاجت میدن . اتفاقا توی همین ایام بود که یه خواسته ای از خدا داشتم . چند جایی هم دیده بودم که از چله زیارت عاشورا برای شهید نوید صفری تعریف میکردن ، تصمیم گرفتم برای حاجتم به ایشون متوسل بشم ، خلاصه دقیقا با یک محرم چله ام رو شروع کردم خداشاهده هنوز چله ام تموم نشده بود حاجتم رو گرفتم شاید کاملا بهش نرسیدم ولی خب به بخش بزرگی ازش که اصل کار و قضیه بود رسیدم . به همین خاطر میگم واقعا حاجت میدن بهشون وصل بشید با دلشکسته ازشون بخواید خودشون بهترینش رو میدن . 🌺💐🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 🌹 سلام وقتتون بخیر خیلی ممنون بابت کانال عالیتون که باعث شد من به شهدا ارادت بیشتری پیدا کنم و بیشتر بشناسمشون من کتاب یادت باشد شهید سیاهکالی رو مطالعه کردم و ارادت زیادی به ایشان دارم یه روز با همسرم دعوامون شد با اینکه حق با من بود ولی همسرم خیلی تند رفتار کردند و خیلی ناراحت شدم من همون لحظه به شهید متوسل شدم و ازشون خواستم خودش حواسش به زندگیم باشه و نذاره بینمون دعوا و قهر باشه و کمک کنه که هرگز زندگیمون از هم نباشه... همون لحظه همسرم اومد تو اتاق و از من معذرت خواهی کرد در صورتی که دو دقیقه قبلش با حالت عصبی منو مقصر میدونست و اصلا فکرشو نمیکردم که کوتاه بیاد یه حاجت دیگه هم دارم که هنوز نگرفتم ولی مطمئنم که شهدا واسطه میشن برام پیش خدا ✨
🌱 🌹 سلام.خدا خیرتون بده. منم دوست داشتم همیشه یاد شهدا باشم،بشناسمشون،روش زندگیاشونو بدونم و استفاده کنم. اما گیج و سردرگم بودم و داشتم فاصله میگرفتم. الآن که کانال شهدا رو پیدا کردم خیلی خوشحالم و هر لحظه به یاد شهدا هستم. انگار یه دوست صمیمی پاک پیدا کردم که هر روز تو فضای مجازی با ذوق میرم سراغ پیامهاش و هر روز یه دوست خوب و مورد اعتماد پیدا میکنم و خدا رو شکر میکنم. دوستی با شهدا خیلی آرامش بخشه. اجرتون با سید الشهدا. خدا کنه همه عاقبت بخیر باشیم.🙏😇 ✨
🌱 🌹 سلام ان شاءالله دوماه عزاداریاتون قبول باشه، ممنونم از این کانال خوبتون، خداشاهده چند ساله میخوام باشهدا رابطه بگیرم ولی نمیدونم چرا سعادت نداشتم،ولی ایندفعه کاملا اتفاقی با این کانال آشنا شدم و درچهله شرکت کردم و خیلی خوشحالم که بالاخره قسمتم شد،هرروز مهمان یه شهید باشم امروز از صمیم قلب خداروشکر کردم وسجده شکر به جا آوردم به خاطر لطفی که بهم کرد تو این چهله شرکت کنم. ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا