eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
32هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
256 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 با سلام و احترام خداقوت السلام علیک یا شهداء الله یا اولیاء الله ای به قربان شهدای بزرگوار که نورالهی درزمین هستند بنده در چهله توسل به شهدا درمهر برای مشکلی پیش آمد متوسل به شهید سید روح الله عجمیان شدم و درست فردای آن روز حاجتم برآورده شد و دوباره دیشب 17اذر دریادواره شهدای مفقود الاثر شهرمان که پدرومادر شهید عجمیان هم حضور داشتند من متوسل به شهید روح الله عجمیان شدم و حاجتی که تقریباً غیر ممکن بود و دیگه از انجامش ناامید شده بودم ولی باز به این شهید بزرگوار متوسل شدم و به طور معجزه آسایی ساعت 8صبح اون حاجت برآورده شد ای به قربان این شهدای با اخلاص و ستارگان درخشان دنیای خاکی ای شهدا شفاعت مان کنید که عاقبت ما بخیر و ختم شهادت شود یاعلی التماس دعای فرج ✨
🌱 سلام عزیزم ممنون ازکانال خوبتان ان شاالله شهدایی که براش خوندیم زیارت عاشورا وصلوات فرستادیم ما رادر روز قیامت شفاعت کنند ودر تاریکی شب اول قبر همراه مولا جانمان اقا امام حسین بر سر بالینمان حاضر شوند... به شهدا وابسته شدیم من که اول صب برانماز بلند میشم بعد ازخوندن نماز سریع سراغ کانال می رفتم که ببینم امروز نوبت کدوم شهید عزیز هست که به نیابتش زیارت عاشورا بخونم... چله این کانال راتاجایی که خدا ان شاالله توفیق داد ان شاالله ادامه می دهیم تشکر ازبانی محترم. اجرتون باسید الشهدا.🌹🌹🌹 ✨
🌱 🌹 باسلام من توچله زیارت عاشوراتون شرکت کردم امروزباخودم میگفتم داره چله تموم میشه کی دوباره میشه همین جورباخودم حرف میزدم خدایاکی میشه صاحب خونه بشیم ازاین مستاجری راحت بشیم خداشاهده هنویه ساعت نگذشته بوددیدم شوهرم پیام داده برای مسکن ملی اسمتون دراومده بایدپنجاه میلیون واریزکنیدخداشاهده ازبس گریه کردم خداهرکی مستاجره خونه دارکنه ماکه هرچی داریم ازامام حسین وشهیدان داریم وخانم فاطمه زهراممنون ازکانال خوبتون ایشالاچله بعدی هم شرکت کنیم وبقیه روهم دعوت کنیم به این کانال😍 ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 🌹 ⚘🌱زنده نگهداشتن یادشهداکمترازشهادت نیست🌱⚘ باعرض سلام وادب خدمت شما دست اندرکاران کانال متوسلین بشهدا انشاءلله مشمول دعای شهداباشید🤲 انشاءلله باشهدامحشورشوید🤲 مطمئنا شهدا به این کانال نظرعنایت دارند که روزبروز به زیبایی وجذابیت مطالب وکلیپهایش افزوده میشود وقتی پیام های این کانال رومیبینم انقدرغرق در خاطرات شهدامیشم که احساس میکنم روحم پروازمیکند. خداوندبرتوفیقاتتون بیفزایدکه لحظات نورانی بیادشهدابودن روخلق میکنید سالهاست عضوکانالها وگروهای مختلف بودم ولی هیچکدوم به مفیدی وزیبایی این کانال نبودند. خداوندقبول کند تاحدتوان درنشربنرهاتون تلاش کردم ✨
🌱 🌹 سلام.روزتون بخیر. خیلی خوشحالم که به صورت اتفاقی وارد کانال متوسلین به شهدا شدم.این دومین چله است که من شروع کردم .واقعا تو زندگی من تاثیر گزار بوده وعنایات شهیدان رو می بینم. چله قبلی آخرین روز چله صبح از خواب بیدار شدم ونماز م رو خوندم موبایلم رو روشن کردم ببینم به نام کدام شهیدباید صلوات وزیارت عاشورا رو بخونم چشمم به عکس نوجوانی افتاد به نام شهید علیرضا کریمی. نوشته بود محل تولد اصفهان.محل دفن گلزار شهدای اصفهان.اتفاقا من از روز قبل تصمیم داشتم برم گلزارشهدا.لازم به ذکر است من خودم اصفهان هستم.وقتی دیدم این شهید اصفهانیه همینجور که داشتم به عکسش نگاه میکردم بهش گفتم علیرضاجان من امروز میخوام بیام گلزار شهدا.خیلی دلم میخواد بیام مزارت رو پیداکنم ولی بین اینهمه شهید تو رو چه جوری میتونم پیدا کنم. بعدازظهر رفتم گلزار شهدا.کنار مزار شهید محمدرضاتورجی زاده ایستاده بودم وسوره یس می خوندم .چند خانم دیگه هم بودند.دیدم یه آقای مسنی اومد سر مزار شهید تورجی زاده ایستاد وداشت به خانمها می گفت این شهدا وبه خصوص این شهید خیلی حاجت میده.ناگهان دیدم اومد به یه دختر خانمی که کنار من ایستاده بود گفت میخوای ببرمت سر مزار شهید علیرضا کریمی؟ اسم علیرضا کریمی رو که شنیدم بی اختیار گفتم علیرضا کریمی؟گفت بله اگه میخوای بری من میبرمت🥺گفتم بله میخوام برم .اون آقا جلو میرفت ومنم به دنبالش میرفتم وباخودم می گفتم آیا این شهیدی که دارم میرم سر مزارش همون شهیدیه که من باهاش حرف زدم وگفتم تو رو کجا پیدا کنم؟ مزار شهدای زیادی رو طی کردیم تا بالاخره اون آقا ایستاد وبا دستش به مزاری اشاره کرد وگفت بیا اینم علیرضا کریمی.چشمم به عکس شهید که افتاد بی اختیار پاهام سست شد وافتادم روی مزار شهید.😭😭😭فهمیدم که شهدا آگاهندو رو سفید . خود شهید این آقا رو فرستاده بود دنبال من.که بهم بگه من متوجه شدم گفتی تو رو چطوری پیداکنم😭ومن اینو یه عنایت وتوجه از طرف شهدا میدونم.ودرهرکار وحاجتی متوسل به شهدا میشم. ان شاءالله شرمنده شهدا نشیم.🤲 التماس دعا ✨
🌱 🌹 سلام شب بخیر دوسال پیش یه مشکل خیلی بزرگ وعجیب برام پیش اومده بود که تمام زندگی خودم وبچه ها وهمسرم و درگیر کرده بود بقدری حال دلم خراب بود که قابل گفتن نبود شب وروز گریه میکردم و در محراب عبادت بودم خودم متوجه شده بودم که خداوند امتحان سختی از من گرفته 🥺 ولی طاقتم روبه اتمام بود در این بین برای ارامش دلم توسلات زیادی کردم که یکی از اون توسلات توسل به حضرت زهرا بود با خواندن توسلات کمی حال دلم بهتر شد ولی غم بزرگی تو زندگیم بود که نمیتونستم به کسی بگم 😢 در این بین من به خاطر ارادتی که به شهید سلیمانی عزیز داشتم عکسش و رویخچال خانه زدم تا هر روز فاتحه بخونم و ازش یاد کنم وگاهی باشهید حرف میزدم و کمک میخواستم 😢 یکی از همون شبهای بیقراری خواب دیدم در یک سنگر درجبهه نشستم و چند رزمنده هم داخل سنگر نشسته بودند و مشغول صحبت با یکدیگر بودند که یکدفعه شهید سلیمانی عزیز وارد شدند و کنار رزمنده ها نشستند و داشتند نقشه عملیات و باهم مرور میکردند که یکدفعه نگاهشان به من افتاد که تنها گوشه سنگر نشستم نگاهی پر از آرامش به من کردند و با چشمانشان سر رو به علامت تایید پایین اوردند و من چقدر احساس آرامش کردم بدون اینکه کلامی با من صحبت کنند حتی در خواب با خودم گفتم تنها خانم تو سنگر من بودم ولی نگفت برو بیرون ومن و محرم دونستند که دارن نقشه عملیات و جلوی من مرور میکنند خلاصه کنم من از فردای اون روز حالم بهتر و بهتر شد و مشکلم به لطف حضرت حق و دعای این شهید بزرگوار حل شد خواستم بگم شهدا زنده اند و تا زنده هستیم بدهکار شهیدان هستیم 🙏🙏 ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 🌹 باسلام خدمت شما بزرگوار خيلی ممنون از ‌کانال خوبتون خیلی ازمطالب های مفید تون استفاده می‌کنیم و از شما ممنونیم که مارا با شهدا وزندگی نامه آنها وایثاروفداکاریهایشان و آثار وجود برکاتشان درزندگی آشنا می کنید ازشما سرور گرامی واعضاء کانال درخواستی داشتم دعاکنید ماهم راه شهدای عزیزمان راادامه دهیم و درراه دفاع از اسلام وقرآن ومکتب اهل بیت علیهم السلام و انقلاب درسپاه امام زمان عجل الله باشیم ودررکاب آقا جان به‌ شهادت‌ برسیم انشاءالله ✨
🌱 🌹 سلام نحوه ی آشنایی من با این کانال خیلی برام جالب بود گرچه حدود یک سالی هست که با عنایت خود شهداکتابهای زندگی نامه شهدا راهش رو به خونه ما باز کرده اما این جریانش جداست یک روز صبح که داشتم پیاده پسرم رو که کلاس اول دبستان هست به مدرسه می‌بردم در حین قدم زدن گفتم یک کار تربیتی هم بکنم اولین چیزی که به ذهنم اومد گفتم هدیه به روح امام راحل و همه ی شهدای اسلام یک صلوات بفرست صلوات دوم برای اموات و سومی رو هم برای موفقیت همه ی دانش آموزا و دانش جوها فرستادیم درست همون روز یک کلیپ زیبا از این کانال رو دیدم و بعد که وارد کانال شدم پابندش شدم مخصوصا که از فرداش شروع چله جدید بود شهدا اینقدر بزرگوارن که حتی یک صلوات از نظرشون دور نمی‌مونه و من این رزق رو مزد همون صلوات خالصانه می‌دونم با تشکر از همه ی عوامل،بی شک شما نظر کرده ی شهدا هستین به امید توفیقات روز افزون شما ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 توجه کنید 🔴 دوستان عزیز مدتی هست بعضی از اعضای محترم کانال میان و میپرسند که چرا دو سه روزه هیچ مطلبی در کانال نمیزارید! (در واقع مطالب کانال براشون بالا نمیاد ) ✅هر وقت به چنین مشکلی برخوردید این روش را بکار بگیرید👇 انگشتتون را روی کانال نگه دارید و در گوشه سمت راست از سه نقطه گزینه (حذف از حافظه پنهان) را انتخاب کنید تا مطالب کانال برای شما بیاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> ☀️ این روزها درگیری ها بیشتر شد.با امین و مهدی هماهنگ کردم که سمت میدان هفت تیر برویم.با موتور به سمت جمعیت رفتیم.اولین سنگ که به سمتم امد،طعم تلخی به دلم ریخت.با امین و مهدی زدیم به دل جمعیت.درگیر شدیم.آن ها با سنگ،چوب و خلاصه هر چه داشتند ،می زدند. تکنیک های دفاع شخصی اینجا خیلی به درد ما میخورد،ما به سمت کسی حمله نکردیم.ولی برای دفاع از خودمان جواب مشت آن ها را با یکی دو ضربه حسابی دادیم. به مهدی گفتم:این جوری فایده نداره.ما باید بگردیم لیدرهای اینا رو پیدا کنیم.سریع چشم چرخاندم به مهدی گفتم :بدو بریم روی پل عابر،من از یه طرف میرم ،تو از طرف دیگه.اشاره کرد بیا نزدیک.با دو خودمان را به بالای پل رساندیم. کسی که به او مشکوک بودیم،درست روبروی من داشت،جلو می آمد.مهدی هم از پشت سر به او نزدیک شد. قبل از هرحرکتی دست بند را روی دست هایش زدم.سه نفری به سمت بچه های نیروی انتظامی رفتیم. تحویلش دادیم و برگشتیم سمت میدان هفت تیر. غروب قبل از اینکه برویم هیئت ریحانه،با احمد و امین رفتیم سمت خیابان دولت.حاج حسم هم آنجا بود.یک لحظه مثل فیلم های کارتنی ،اطراف ما گرد و غبار شد.فکر کنم ده نفر به یک نفر ما را می‌زدند.خدا به خیر کرد که هادی با یکی دوتا از بچه هایش،به داد ما رسید.شب ها همه مسجد گیاهی جمع می‌شدیم. بعد نماز دور هم نشسته بودیم و در مورد اتفاقات روز حرف میزدیم. شب تاسوعا من،امین و علی باهم رفتیم جماران.ما وسط سخنرانی رسیدیم. حرف های زاویه داری زده میشد که بیشتر به نیت مهیج کردن مردم بود.جمعیت کم کم مسیر جماران به سمت خیابان اصلی را پایین می آمدند.حال و هوای شعارها نشان می‌داد که بعضی دغدغه رای و نظر مردم‌را ندارند .آن ها آمده بودند که به شیشه بزنند .محاسبات خاص خودشان را کرده بودند و حاضر بودند برای به کرسی نشاندن حرفشان حسابی هزینه کنند .فقط یک چیزی را حساب نکرده بودند و آن اینکه ریشه این نظام در عاشورا است. زندگینامه شهید مدافع حرم🕊🌹 ادامه دارد... 🌼🍃♥️🍃🌼
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> ☀️ ریشه این نظام در عاشورا است و اگر بخواهند به این ریشه بزنند،قطع به یقین شکست می‌خوردند. به خیابان اصلی که رسیدند، شروع کردند به شکستن شیشه و آتش زدن اموال عمومی.اگر هم یک بسیجی به دستشان می افتاد،با کینه تمام کتکش میزدند.خدا شاهد است که دیدن این صحنه ها،آن هم در شهر خودم چقدر سخت بود.درگیری شروع شد.من،علی و امین وارد درگیری شده بودیم. با بچه ها به این نتیجه رسیده بودیم که باید تابع مسئول یا فرمانده گروه باشیم.با فاصله کمی از هم حرکت میکردیم.جمعیت روبه روی ما حداقل پنج برابر ما بود.کم کم کار از شعار و آتش زدن گذشت .سنگ و چوبی بود که در آسمان بلند میشد و به سر و تن ما میخورد.کار به درگیری تن به تن رسید.من و علی ماندیم وسط،هم زدیم و هم خوردیم.یک دفعه علی گفت:(رسول حواست را جمع کن.دست یکی دونفر چوب هست.)قبل از اینکه بخواهم حرفی به علی بزنم ،درد شدیدی در سرم پیچید.یکی از بچه ها من را کشاند تا کمی روی لبه باریک جدول بنشینم. دستی به سرم کشیدم ،شکستگی در کار نبود.برای همین سرپا شدم و خودم را به علی رساندم.یکی از بچه ها بازویم را کشید و گفت:رسول برو کنار،بدجور زدن تو سرت.باخنده گفتم :هرچه از دوست رسد نیکوست،به خصوص که از همشهریات چوب بخوری. چیزهایی که از بی سیم به ما می‌دادند،خیلی اخبار خوبی نبود.شلوغی ها به اوج خود رسیده بود.صدای کف زدن و هلهله کردن،حمله به حسینیه ها و مردم عزادار و آتش زدن پرچمدار هایی که اسامی اهل بیت ع خاصه امام حسین ع روی آن ثبت شده بود،جرقه غیرت مردم را شعله ور کرد .مردم با تمام قوا به میدان رهبری آمده بودند تا بساط نفاق و تفرقه را جمع کنند.کار به دست مردم و به فرمایش رهبری جمع شد.نهم دی تمام ملت طی یک راهپیمایی عظیم تو دهنی محکمی به دشمن داخلی و خارجی زدند.ثابت کردند به مقدسات دینی، اصل نظام و رهبری به شدت پای بند هستند. آن روز وقتی با محمدحسین،احمد،علی،مهدی، امین و .....در مسیر راهپیمایی هم قدم شده بودیم،من به این رفاقت می بالیدم که همه دریک مسیر قرار گرفتیم و از این امتحان سربلند بیرون آمدیم. زندگینامه شهید مدافع حرم🕊🌹 ادامه دارد... 🌼🍃♥️🍃🌼
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> ☀️ با تمام شدن غائله انتخابات ،با ثبات بیشتری پیگیر کار و ادامه تحصیل شدم.داشتن استادی مثل حاج اسماعیل واقعا علاقه من را به تاکتیک چند برابر بیشتر از تخصص ها کرده بود.تمام بچه های یگان حداقل یکی از دوره های تاکتیک را با حاج اسماعیل گذرانده بودند.زمان اعلام نیاز بنا به شرایطی که وجود داشت و انتخاب مسئول رده بالاترم‌،وارد یگان تخریب شدم.حاج محمد مسئول و فرمانده مابود. نخبه هایی مثل رضا و محرم در آن مجموعه کار می‌کردند که واقعا در کنار همکاری،کلی ریزه کاری های مربوط به چک و خنثی را از این دو نفر یاد گرفتم.علاوه بر آن مهارت طراحی،ساخت و خنثی کردن تله های انفجاری از مواردی بود که با کار کردن با گروه حاج محمد به او رسیده بودم. نخبه هایی مثل رضا و محرم در آن مجموعه کار می‌کردند که واقعا در کنار همکاری،کلی ریزه کاری های مربوط به خنثی را از این دو نفر یاد گرفتم.نکته جالب اینکه بابا از نیروهای گردان تخریب لشگر سیدالشهدا بود و انگار این علاقه به صورت ارثی به من منتقل شده بود. همیشه موقع کار حاج محمد میگفت:صبرو حوصله مهم ترین اصل در این کاره و همیشه اولین اشتباه میتونه آخرین تجربه کاری شما باشه. بزرگترین حسن مجموعه کاری ما این بود که ماباید در چند زمینه مختلف صاحب مهارت و امتیاز می‌شدیم تا توانایی کار در شرایط سخت را داشته باشیم.به لحاظ سنی من از حاج محمد،محرم و رضا کوچک تر بودم،اما فکر می‌کنم با روح الله هم سن بودیم. زندگینامه شهید مدافع حرم🕊🌹 ادامه دارد... 🌼🍃♥️🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نشان دست ✋ شهیدی که می خواست شبیه علمدار کربلا شود شهید🕊🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردان واقعی☝️ 🕊آهنگ خیلی زیبا با تصاویر شهدا... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. 🌹گمنامی تنها برای شهرت پرستان دردآور است وگرنه همه اجر‌ها در گمنامیست محکمه خون شهداء محکمه عدلیست که ما را در آن به محاکمه می‌کشند... ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> ☀️ با پیش آمدن بحث بهار عربی و متشنج شدن اوضاع کشورهای همسایه،کار ماهم وارد فاز جدیدی شد و آن بالا بردن قدرت تحلیل مسائل منطقه بود.در این بین اوضاع داخلی کشور سوریه در کنار تاثیرات اوضاع منطقه با شرایطی که سوال برانگیز بود،متشنج شد‌.بحث حفظ و حراست مقدسات دینی از جمله حرم حضرت زینب س و حرم حضرت رقیه س، دفاع از مظلوم ،حفظ خط مقابله با اسرائیل و مهار کردن دشمن در بیرون از مرزهای کشور و از طرفی سوابق کمک های کشور سوریه در طی دوران دفاع مقدس و پایه گذاری صنعت موشکی کشور با بهره برداری از فرصت پیش آمده و تعهد دو کشور مبنی بر کمک در شرایط بحران و جنگ،برش های پازلی بود که لزوم حضور ما در کشور سوریه را تعریف میکرد.درست زمانی که ما از غائله فتنه ۸۸ فارغ شده بودیم ،زنگ خطر فتنه ای به مراتب وسیع تر از جریانات داخلی در کشور سوریه نواخته شد. اولین گروهی که از ایران اعزام شدند،وظیفه داشتند تا با حفظ این اصل که اجازه حضور فیزیکی نداریم،ثبات و آرامش را در شهرهای مهم مثل دمشق و حلب برقرار کنیم. اوایل دی ماه که مصادف با اوایل ماه صفر بود ،گروه بعدی انتخاب و اعزام شدیم.در این گروه من و محرم ترک هم بودیم.بارها با سخت ترین شرایط دست و پنجه نرم کردیم.محرم در مقری که داشتیم بحث آموزش دوره های رزم انفرادی ،تخریب و ....را آموزش میداد.یک روز بعد از کلاس ها از محرم‌خواستم که جزوه مربوط به تخریبش را به من به صورت امانت بدهد و در اولین فرصت از روی این جزوه کپی بگیرم.شب داخل مقرمان بودیم.من،سیدعلی و محرم کنار هم نشسته بودیم که محرم گفت؛(شهادت در غربت رنگ و بوی خاص خودش رو داره).من و سید علی حرفش را تایید کردیم و زیر همان سقف آسمان باهم قول و قراری گذاشتیم🖤.روز بیست و پنجم ماه صفر و درست در آخرین روز ماموریتمان محرم شهید شد زندگینامه شهید مدافع حرم🕊🌹 ادامه دارد... 🌼🍃♥️🍃🌼
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> ☀️ در آخرین روز ماموریتمان محرم شهید شد.بنا بر شرایط موجود خبر شهادت و محل شهادت محرم جزبه خانواده و تعداد محدودی از دوستان اعلام نشد و به قول قدیمی ترها آستین بر دهان گذاشتیم و آرام گریه کردیم تا این خبر به گوش نااهلان نرسد. روز مراسم محرم من به واسطه حسین با محمد آشنا شدم. محمد شاگرد اول دوره ها بود،سعی میکرد ،نشان بدهد که خیلی راغب به آشنایی و دوستی با کسی نیست.بعدها محمد گفت؛(توی رفاقت چون خیلی مشتی پایه هستی،من خیلی دوست داشتم باهات رفاقت کنم). جزوه محرم تنها یادگاری روزهای سخت و غریبانه حضور ما در سوریه،دست من امانت ماند.هروقت دل تنگ محرم میشدم،سرمزارش میرفتم و به خاطر نشانه ای که به من امانت داده بود،از او تشکر میکردم.یک بار وقتی با حاج محمد برای زیارت مزار محرم رفتیم،از حاج محمد خواستم اگر من شهید شدم،بالای سر محرم که یک جای خالی وجود داشت،به خاک بسپارند. به شوخی به حاج محمد گفتم؛اینجا خوش نقشه است و دسترسی به پارکینگ هم راحته،حاج محمد خندید و گفت:اگه هم من شهید شدم،تو برای من همین کار را انجام بده. بعداز شهادت محرم تصمیم گرفتم دوره های آموزشم را با بالاترین درجه طی کنم.هم دوره و هم سرویسی حامد شدم.سر کلاس های غواصی عمق و تاکتیک بیشتر به چشم اساتید آمدم و این را از تعریف های حامد فهمیدم. حس میکردم مدیریت نظامی،یعنی تسلط کامل داشتن روی مباحث علمی،عملی و این تسلط با تحقیق و تمرین امکان پذیر بود.بین کارهایم برنامه ریزی کردم و به کلاس تراشکاری رفتم.حامد از وقتی باخبر شد تا اولین نمونه کار تراشکاری ام را دید،هزار بار تاکید میکرد،رسول مراقب خودت باش.گاهی به حرفش گوش میکردم و گاهی هم کار خودم را میکردم. محل کار از هرفرصتی استفاده میکردم تا از حامد کار یاد بگیرم. من و حامد از بچگی به واسطه همکاربودن پدرهامان باهم دوست بودیم،اما همکار شدن خود ما باهم و هم سرویس شدنمان به تحکیم این دوستی و تبدیلش به رفاقت بیشتر کمک کرد.من و حامد چند ماموریت داخلی باهم بودیم.گاهی خیلی ظریف و به قول بچه ها زیر پوستی درس اخلاق می داد. زندگینامه شهید مدافع حرم🕊🌹 ادامه دارد... 🌼🍃♥️🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا