دعای عهد.mp3
1.78M
🔰دعای عهد
🎙با نوای استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
💚سلام به چهارده معصوم(ع):
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
❣بسم ربّ الشّهدا و الصّدیقین❣
6⃣1⃣ شانزدهمین دوره چله ی؛
🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد
🌤کانال متوسلین به شهدا🌤
🖇 امروز "#دوشنبه 23 بهمن ماه"
📌#روز_دوازدهم چله
《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
"#محمود_کاوه" 🌷🌷🌷
معرف: خانم جهاندیده 🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
➡️@motevasselin_be_shohada
فرمانده رشید اسلام شهید محمود کاوه🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاربخ ولادت: ۱۳۴۰/۳/۱
محل ولادت: مشهد
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۶/۱۰
محل شهادت: منطقهٔ عمومی حاج عمران بر روی قله ۲۵۱۹
مزار: مشهد_ استان خراسان رضوی، بلوک ۳۰ ردیف ۴۶ شماره ۱۲ رضویه ایران
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰زندگینامه فرمانده شهید محمود کاوه
💐🍃شهید کاوه در خرداد سال ۱۳۴۰در شهر مشهد به دنیا آمد. پدرش از کسبه مشهدی بود. اصلیتشان از دهستان بیهود توابع قائن بود و از جمله افرادی بود که در دوران شاهنشاهی به لحاظ این که مقلد سید روح الله خمینی بود با روحانیونی همچون سید علی خامنه ای و سید عبدالکریم هاشمی نژاد ارتباط داشت.
در پخش اعلامیههای امام خمینی(ره) چه در دوران دبیرستان و چه در محیطهای دیگر تلاش مینمود و در درگیریها با ماموران حکومت و راهپیماییها به همراه پدر فعالانه شرکت میجست. سخنرانیهای آیت الله خامنهای تاثیر فراوانی روی او گذاشت.
انقلاب که پیروز شد ،«محمود» سر از پا نمی شناخت .هر جا نیاز به جانفشانی داشت او حاضر بود .در حمله ی کورکورانه ی آمریکا به صحرای «طبس» او از اولین کسانی بود که آنجا حاضر شد تا اسناد باقی مانده از خودفروختگان داخلی را از بالگردهای آمریکایی به دست آورد.
«بنی صدر» خائن که می دانست اگر اسناد جنایت و خیانت او و دیگر وطن فروشان به دست مردم بیفتد جان سالم به در نخواهند برد؛ با دستور بمباران باقی مانده بالگردهای آمریکایی ، از دستیابی انقلابیون به این اسناد جلوگیری کرد. «کردستان»سنگر بعدی بود که نیاز به جانبازانی داشت تا از آرمانهای انقلاب خمینی کبیر حراست کنند و محمود کاوه از اولین نیروهایی بود که در آنجا حاضر شد.
کاوه یکی از جوانترین فرماندهانی است که هدایت جنگ ایران و عراق را به عهده گرفتند. روزی که جنگ شروع شد او یک جوان ۱۹ ساله بود اما ۳ سال بعد فرماندهی تیپ ویژه شهدا را به عهده گرفت.
تیپی که از کلیدیترین یگانهای سپاه بود. موفقیتها و انجام عملیات خارقالعاده توسط این تیپ با فرماندهی کاوه باعث شد به لشکر ویژه ارتقا یابد.
بر اثر شرکت در جلسات علمای مبارزی همچون شهید هاشمینژاد وشهید کامیاب، تفکر مبارزاتی او شکل میگیرد و با شروع تظاهرات خیابانی در سال 1357 در راهپیماییها تا مرز شهادت پیش میرود. با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عضویت در این نهاد مقدس را برمیگزیند و پس از گذراندن دورهی آموزش، به عنوان مربی تاکتیک پادگانامام رضا(ع) انتخاب گردید.
همزمان با عزیمت حضرت امام به جماران، به عنوان سرپرست یکگروه بیست نفره جهت حفاظت از بیت امام، به تهران اعزام میشود.با شروع جنگ تحمیلی، وارد عرصهی نبرد با ضدانقلاب داخلی شده ودر بدو ورود به سقّز، مسئولیت خطیر گروه اسکورت را بر عهده گرفته و با اتّخاذ تاکتیکهای هجومی و چریکی به عنوان اولین فرد، عملیات ضدکمین را علیه ضدانقلاب در کردستان طراحی و اجرا و در مدتی اندک، وضعیت نبرد در شهر سقّز و حومهی آن را به نفع نیروهای خودی تغییر داد. وی در سمت فرماندهی عملیات سپاه سقّز، با اجرای عملیاتهای چریکی، دشمنی را که بر شهر سیطره یافته بود، آوارهی کوهها نمود. همزمان با تشکیل تیپ ویژهی شهدا توسط سرداران شهیدمحمد بروجردی و ناصر کاظمی، محمود به عنوان مسئول عملیات تیپ معرفی گردید و ضربات مهلکی را بر پیکر ضدانقلاب وارد ساخت. با تعیینمبلغ هنگفتی به عنوان جایزه برای به شهادت رساندن کاوه از سوی دشمننام محمود کاوه، بر سر زبانها افتاد.
آزادسازی شهر بوکان و سپس جادهی مهم و حیاتی پیرانشهر سردشت، از جمله عملیاتهای گستردهای است که با فرماندهی و جانفشانی او انجامگرفت. با شهادت شهیدان کاظمی، گنجی زاده و بروجردی، سکان فرماندهیتیپ ویژهی شهدا در سال هزار و سیصد و شصت و دو به او سپرده شد. در همین سال علاوه بر نبرد با ضدانقلاب، اقدام به انجام عملیاتهای برون مرزی والفجر دو وسه و چهار نموده و مناطق مهمی از میهن اسلامی را آزاد ساخت. با حاکم شدن آرامش و امنیت بر کردستان، تلاش خود را معطوف مبارزه با ارتش عراق نمود و در عملیاتهای بدر، قادر، والفجر و کربلای 2 صحنههای غرور آفرینی را آفرید.
آخرین مجروحیت وی در تک حاج عمران بود که در یک نبرد تن به تن با دشمن بعثی ترکش نارنجک به سرش اصابت کرد. محمود کاوه در دهم شهریور ماه 1365 در سن 25سالگی، هنگامیکه به منظور تصرف ارتفاعات مهم 2519، پیشاپیش رزمندگان اسلام درحرکت بود، در اثر اصابت ترکش خمپاره، به فیض عظیم شهادت نایل آمد.
روحش شاد نام و یادش جاودان🌹🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🕊✨🌷🕊✨🌷🕊
🌹🌿
میخواست بیدارش کند؛ نمیگذاشتم. بحثمان گرفت. گفتم: مگه تو نمیدونی اون چقدر کم میخوابه؟ صدای محمود کاوه از توی اتاق بلند شد: اون بیرون چه خبره؟ به طرف گفتم: آخرش کار خودت رو کردی؟ در اتاق را باز کردم. گفتم: یه بسیجیه، میگه با شما کار داره. آمد دم در. گفت: من در خدمتام. طرف، خیلی خونسرد گفت: راستش میخواستم با شما عکس بگیرم. محمود دمپایی پاش کرد. گفت: کجا میخوای عکس بگیری؟ گفت: توی محوطه. چهار_ پنج بار کشاندش اینطرف و آنطرف تا سرانجام عکساش را گرفت. محمود که برگشت، رفتم سراغ بسیجی. ناراحت و دمغ گفتم: ارزشش رو داشت برای یه عکس، فرمانده تیپ رو از خواب بیدار کنی و هی ببریش اینور و اونور؟
سرش را انداخت پایین. گفت: راستش شنیده بودم آدم فروتنیه؛ ولی دوست داشتم از نزدیک ببینم.
#شهید_محمود_کاوه
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🕊✨
#ارزش_ضد_انقلاب...!
🌷بلندیهای «سرا» (از پايگاهای اصلی ضد انقلاب بود كه در حد فاصل شهرهای سقز- بوكان قرار دارد.) دست ضد انقلاب بود، از آنجا ديد خوبی روی ما داشتند. آتش سنگينی طرفمان میریختند، طوری كه سرت را نمیتوانستی بالا بگيری. همه خوابيده بودن روی زمين. برای اينكه نيروها را تحت كنترل داشته باشم به حالت نيمخيز بودم، ناگهان از پشت، دست سنگينی را بر شانهام احساس كردم؛ برگشتم ديدم محمود است. جلوی آن همه تير و گلوله، صاف ايستاده بود!!
🌷آمدم بگويم سرت را خم كن، ديدم دارد بدجوری نگاهم میكند. گفت: داوودی اين چه وضعيه؟ خجالت بكش. چشمانش از خشم میدرخشيد. با صدايی كه به فرياد میماند، گفت: فكر نكردی اگه سرت رو پايين بياری، نيروهات منطقه را خالی میكنن؟ بعد هم، بدون توجه به آن همه تير و گلوله كه به طرفش میآمد، به سمت جلو حركت كرد. عمليات تمام شده بود كه ديدمش، دستی به شانهام زد و گفت: ضد انقلاب ارزش اين رو نداره که جلويش سرتو خم كنی...!!
🌹خاطره ای به یاد فرمانده #شهید محمود کاوه
#راوی:رزمنده دلاور علیمحمود داوودی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌺🌿
#مثل_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_محمود_کاوه
یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم .
اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه .
کم مانده بود سکته کنم
سر محمود شکسته بود و داشت خون می آمد .
با خودم گفتم : الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند .
چون خودم را بی تقصیر می دانستم ، آماده شدم که اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش را بدهم .
او یک دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون .
این برخورد از صد تا توگوشی برایم سخت تر بود .
در حالی که دلم می سوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه حرفی بزن
همانطور که میخندید گفت : مگه چی شده؟
گفتم : من زدم سرت رو شکستم ، تو حتی #نگاه نکردی ببینی کار کی بوده
همان طور که خونها را پاک می کرد ، گفت :
این جا کردستانه ، از این خونها باید ریخته بشه ، این که چیزی نیست .
چنان مرا #شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت #بمیر ، می مردم .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
✅قسمت هایی از وصیت نامه شهید والامقام محمود کاوه :
دشمن بايد بداند و اين تجربه را كسب كرده باشد كه
هر توطئهاي را كه عليه انقلاب طرحريزي كند،
امت بيدار و آگاه با پيروي از رهبر عزيز،
آن را خنثي خواهد كرد. آينده جنگ هم كاملاً
روشن است كه پيروزي نصيب رزمندگان اسلام خواهد شد
و هيچگاه، ما نخواهيم گذاشت كه خون شهيدانمان هدر رود.
اگر امروز به انقلاب ما خدشه وارد شود، بدانيد كه به
مسلمانان جهان خدشه وارد شده است، به آنها آسيب رسيده است
و اگر به انقلاب ما رونق داده شد، آنها پيروز شدهاند.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
📚معرفی برخی از کتاب های شهید کاوه:
✔️حماسه کاوه
✔️ارغوانی بر خاکریز
✔️فریاد زاگرس
✔️کاوه معجزه انقلاب
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"شهید محمود کاوه"
💥هر آنچه از خدا می خواهید
با واسطه از شهدا، در نماز
اول وقت طلب کنید ...
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣سرِ هر پاسدار 15هزار ، سرِ کاوه 2میلیون !
🔰خاطره ای شنیدنی از فرمانده لشکر 24 ساله ، شهید "محمود کاوه"
🕊شادی روح بلندش صلوات
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" محمود کاوه " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت شهید "محمود کاوه"
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
زیارت عاشورا.pdf
253.3K
ا🔰 pdf زیارت عاشورا⇧
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🎙با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
#توسل
#کرامات_شهدا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود.
@hasbiallah2 👈آیدی خادم شهدا
➡️@motevasselin_be_shohada
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام و عرض ادب
جریان بنایی در حسینیه شهید ابراهیم هادی (که قبلا ماجرای چگونگی ایجاد این حسینیه توضیح داده شد)
شب میلاد پیامبر (ص) و امام صادق(ع) بود، در عالم خواب دیدم که داداش ابراهیم با لباس بنایی و چیزی شبیه آجر در دستش، داخل حیاط حسینیه ایستاده بود؛
من هم کنارش بودم، خیلی خوشحال بودم از اینکه بار دیگر داداش را می بینم؛
(دقیقا جایی که الان آشپزخانه شده، ایستاده بود.)
گفت: این قسمت بشه آشپزخونه.( سمت باغچه و درخت ها)
من گفتم: درخت ها چی گناه دارن؟
گفت همه رو بدید محمد (محمد پسر برادر شوهرم هست که خیلی به درخت و گل و گیاه علاقه دارد)
بعد برگشت سمت آشپزخانه قبلی و با دست اشاره کرد: گفت می دونی چقدر جمعیت می تونه اینجا بشینه؟!
و بعد گفت: به اهل حسینیه بگو اگر حاجتی دارن به ائمه متوسل بشن، اگر به صلا حشون باشه ما پیش ائمه شفاعت می کنیم.
از خواب بیدار شدم؛ متحیر، ولی خوشحال بودم!
نمی دانستم چطور به آقامون بگویم.
یهو گفتم: بیا بنایی کنیم و نقشه رو بهش گفتم که چکار کنیم.
گفتند: ای بابا آخه الان چه وقت بناییه؟!
زبانم بسته بود؛ نمی توانستم بگویم که چه شده، نمی توانستم بگویم که این خواسته من نیست و خواسته خود داداش ابراهیمه.
از خود داداش کمک خواستم که بتوانم بگویم و کمکم کند.
خلاصه تصمیم گرفتم واقعیت را بگویم که این خواسته خود داداشه، وقتی گفتم، شدیدا به فکر فرو رفت و بعد دقایقی نظرش عوض شد و دیگر نه نیاورد و یاعلی گفت کار را شروع می کنیم.
همان روز بنا را آورد و صحبت کرد، بعد چند روز پیگیری، نشد و قسمت نبود آن آقا بیاید.
چند تا بنا آمدند، نمیدانم چرا جور نمیشد؛
باز هم به خود داداش ابراهیم توسل کردم و گفتم: داداش اگر خودت خواستی، یه بنا مثل خودت با مرام و با خدا برسون.
همان روزها بود که به فروشگاهی رفتم و چشمم خورد به کتابی به اسم پهلوان گود گرمدشت که زندگینامه شهید حسین قُجه ای بود، به دلم افتاد و خریدمش.
تا به خانه برگشتم، شروع کردم به خواندنش،
همان شب، در خواب مردی را دیدم، انگار شهید بود.
برایم آشنا نبود و تا به حال او را ندیده بودم؛
آن شهید به من گفت: تا می توانید ذکر یا موسی بن جعفر ادرکنی را بگویید.
بیدار که شدم همش فکرم درگیر بود که یعنی این شهید چه کسی می تواند باشد.
شروع کردم به خواندن ادامه کتاب که در یکی از صفحه ها، عکس شهید قُجه ای را دیدم؛ جا خوردم، عکس آن شهیدی که در خواب دیدم، بود! پس شهید قُجه ای را در خواب دیدم(عکس روی کتاب کمی متفاوت تر از عکس خواب و عکس داخل کتاب بود و من در خواب، نشناختمش.)
چند روزی ذکر یاموسی بن جفر ادرکنی را گفتیم و توسل کردیم؛
خداروشکر بنایی قبول کردند و مشغول کار شدند، خدا نگهدار و حافظشان باشد، ایشان مردی با خدا بود که با دل و جان زحمت کشیدند و کم نگذاشتند.
راستش کمتر بنایی را دیدیم که تا صدای اذان را بشنود دست از کارش بردارد و نماز اول وقت بخواند، با آن همه خستگی قرآن بخواند( صدای صوت قرآنش در فضای حسینیه میپچید و از دورهم شنیده میشد) و بعد دوباره مشغول کار بشود؛ خدا خیرشان بدهد ان شاءالله.
یکی دو روزی بود که کار شروع شده بود،
همسایه مون رورا در مجلسی دیدم که با بغض و اشک و خوشحالی گفت: خانم ... خواب داداش ابراهیم دیدم که با لباس بنایی آمده تو حیاط حسینیه و نشسته داره به گوشه حیاط (آشپزخانه فعلی)نگاه میکنه، خیلی خوشحال و خندان بود.
تمام تنم لرزید، اشک و بغض مانع حرف زدنم میشد؛ من اصلا در مورد خوابی که دیده بودم با کسی جز خانواده، حرفی نزده بودم.
خواب همسایمون مهر تائید خواب من شد؛
بهش گفتم که من هم چه خوابی دیدم.
تعجب کرد و در سکوت، اشک مهمان چشمانمان شد.
خدارا شاکریم که با عنایت شهید بزرگوار ابراهیم هادی، حسینیه بزرگتر شد؛
ان شاءالله که معنویت هم در این حسینیه بیشتر شود.
داداش ابراهیم می خواد که ما در خدمت اهل بیت (ع) باشیم و قول داده بعد توسل به آنها، اگر به صلاحمون باشه شفاعت کند.
قطعا به همه مجالس نظر دارند، ازش بخواهید، حتما دست شما را می گیرد.
ان شاءالله ،،
شادی روح پاکش صلوات🌷💐