چیزی نگفت ؛دمپاییش رو به زوور پاش کردم چون اصلا جون نداشت، پاشد کمی راه رفت گفت خداروشکر بهترم ؛
گفتم: نه حاج یونس انگار واقعا اومدی !!
اول گفتم نگم به حسین ، دوباره گفتم بذار بگم ببینم قبول داره !! گفتم یه چیزی بگم مسخرم نمیکنی گفت نه بگو صداش خیییلی ضعیف بود چند روز بود حتی نمیتونست حرف بزنه ،کسی هم تلفن میزد صداش در نمیومد، خودم حرف میزدم خلاصه همه ماجرا رو بهش گفتم...
یک دفعه زد زیر گریه و گفت آره حالا یادم اومد حاج یونس زنگی آبادی اومد بالای سرم دست کشید به پهلوم روی سرم،
نگاهم کرد با نگاهش گفت باید بریم زنگی آباد پیش خانواده حاج یونس، من آخه شبی که گفتم داخل آشپزخونه گریه میکردم و با شهدا حرف میزدم وقتی متوسل شدم به شهید زنگی آبادی،گفتم که اگه حسینم رو شفا بدی میرم زنگی آباد پیش خانواده ت و از پسر و دخترت تشکر میکنم و وقتی بالای سر حسین اومده بود و یادِ حسین آورده بود که ما بی معرفت نیستیم، شما هم به قول خودتون عمل کنید خوب حسین کلللللی اشک ریخت و گریه کرد که خدارو شاهد میگیرم به روح همه شهدا من توی این ۲۷ سال زندگی با حسین تا اون موقع اونجوری ندیده بودم اشک بریزه، حتی موقع فوت پدر یا مادرخدا بیامرزش..
بعداز ۱۵ روز که دست به گوشیش نزده بود گفت گوشی منو بده، دادم بهش زد داخل گوگل و عکس حاج یونس رو آورد
شاید کمتر کسی باورش بشه ولی چنان عطری داخل اتاق پیچید که هنوز کسی استشمام نکرده و باز هم حسین زد زیر گریه و اشک ریخت ولی من از خوشحالی فقط میخواستم به همه بگم که شهید زنگی آبادی چه لطفی در حق من رو سیاه کرده
دوباره گفتم بذار دکتر ساعت ۸ بیاد ببینم چی میگه ،بعد بگم نکنه اشتباه بگم، خب دکتر اومد تا اون روز چهار تا دکتر گفته بودن که کبد حسین داغونه و نمیتونه آمپول معروف کرونا رمدسیور رو بزنه تا تکلیفش معلوم بشه من پرسیدم دکتر تکلیف ما چیه چکار کنیم با کبد آقای احمدی نیا؟
برگشت سمت من و با تعجب گفت چرا؟
گفتم خوب شما میگید کبدش داغونه نمیتونه آمپول بزنه !!
گفت: نه دیگه مشکلی نداره!! گفتم :خانم دکتر پس آزمایشهاش چی ؟؟
گفت کو ؟ گفتم داخل پرونده ست، نگاه کرد و هیییچ اثری از آزمایش یا چیز بدی داخل برگه ها نبود اصلا انگار دکتر یادش رفته بود چی گفته برگشت به پرستار که دوز اول رمدسیور رو از امروز شروع کنید و بعداز سه روز مریض مرخصه !!
گفتم خانم دکتر آزمایشی که بردم ورامین چی؟
گفت جوابش کو؟ گفتم بفرمایید ، گفت: خانم وقتی چیزی نیست الکی بگم مشکل داره؟!؟
گفتم : پس این چند روز چی؟
گفت من چیزی نمیبینم وقت هم ندارم و رفت
اینجا بود که لطف خداوند بزرگ و شفاعت شهید عزیز حاج یونس زنگی آبادی رو با خیال راحت برای همه تعریف کردم...
ما که شرمنده همه شهدا هستیم ولی امیدوارم با معرفی شهدا بتونیم به همه ثابت کنیم که بعداز گذشت این همه سال هنوز هم اگر شهدا نباشند ما پیش خدا هیچ آبرویی نداریم...
التماس دعا🙏
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻
🔷وصیت نامه شهید والامقام حاج یونس زنگی آبادی🔷
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹علی(ع):
بالاترین مرگها شهادت است.
إنَّ الله یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلونَ فی سَبیلِهِ صَفَّاً کَأنَّهُم بُنیانٌ مَرصوص. (قرآن کریم [سوره صف آیه 4])
(همانا خدا دوست می دارد کسانی را که در راه او صف زده، گویا ایشانند بنیانی ساخته شده)
با سلام بر امام زمان(عج)، رهبر انقلاب، رزمندگان، شهداء و شما ملت شهید پرور؛
هر بار که عملیاتی می شود چندین نفر از یاران امام از جمع رزمندگان به سوی معشوق رهسپار میشوند و دعایشان که اول پیروزی بر دشمن و بعد شهادت است مستجاب می شود. دعای ما نیز این است و حال نمیدانم که در این عملیاتهای آخرین آیا خداوند رحمان دعای این عبد منان و ذلیل را مستجاب می کند یا نه.
بلی این راهی است رفتنی و همگی باید از این گذرگاه و این کاروان که دنیاست عبور کنند، با توشه هایی که خودشان برداشته اند و کِشتی که روی این مزرعه انجام داده اند، باید رفت و هیچ تردیدی در آن نیست. حالا که باید برویم چه بهتر از اینکه در راهی خوب قدم بگذاریم و در آن برویم، ما که در این راه قدم گذاشته ایم امیدوارم که خداوند ما را ثابت قدم بدارد و به برکت خون شهداء ما را نیز ببخشد.
من از خدا می خواهم که مرگ مرا شهادت و در راهش از من قبول بفرماید و ما را در جوار رحمتش با شهدای مخلص همراه بفرماید.
این مسیر، مورد تأیید انبیاء و اولیاء خدا بوده و امیدوارم که بتوانم خودم را در این مسیر حفظ کنم و نلغزم و از خدا میخواهم مرا ثابت قدم بمیراند.
مسئله ای که هست این است که این بدن برای روح انسان قفس است و روح ملکوتی انسان در آن زندانیست و این بدن است و دست ماست که چگونه آنرا بکار ببریم، آیا او را در راه صاحبش تعلیم دهیم و یا دشمنش که هوای نفس و شیطان است و بعد از تعلیم با مرگ است که قفل این قفس شکسته شده و روح انسان پرواز می کند، به سوی رب و حال مانده است برداشت بذری که در این دنیا کاشته ایم، خوب کاشته ایم که موقع برداشت خوب برداشت کنیم و یا بد کاشته ایم که مطابقش برداشت کنیم.
میخواستم سخنی هم با ملت داشته باشم اما می بینم که فهم ملت بالاتر از سخنان من است و بالاتر از صحبتهایی که من می کنم ولی بخاطر یادآوری چند کلمه ای میگویم همانطور که دیگر شهدای عزیز ما در وصیت نامه های خود ذکر کرده اند و همانگونه که شما به آن عمل می کنید این است که مواظب منافقین داخلی باشید و نگذارید آنها پا روی خون شهدای ما بگذارند و ثمره خون شهدای ما را پایمال کنند و همانگونه که تا به حال ثابت قدم بوده اید از این به بعد نیز پا در رکاب باشید.
عرضی هم با خانواده دارم و این است که خوشحال باشید، توانستید هدیه ای یا بهتر است بگویم امانتی که خدا بدست شما داده است، به نحو احسن تربیت کرده و به راه خدا رهسپار کنید و امانت او را پس دهید.
اگر می خواهید فغان و زاری کنید در فقدان من، من حرفی ندارم اما شما کمی فکر کنید آیا خون ما از خون امام حسین(ع)، حضرت علی اکبر(ع)،72 تن از یاران عاشورا و یاران حسین(ع) رنگین تر است؟
از آنها بگذریم چون به پای آنها نمی رسیم آیا خون ما از شهدای عملیاتهای قبل رنگین تر است؟
چگونه آنان در راه حق فدا شدند ما هم مثل آنها و از آنها کمتر،
از این که بگذریم آیا شما از زینب(س) بالاترید آیا از فاطمه زهرا(س) بالاترید آیا از مادران و پدران دیگر شهدای ما بالاترید، چطور آنها در فقدان عزیزانشان صبر می کنند و شکوه و شکایت را برای آخرت می گذارند؟
در آنجا به شکایت قوم ظالم برخیزید شما نیز دل خود را پهلوی دل آنها بگذارید و خود را مانند آنها کنید اجر و ثوابش بیشتر از ناله و گریه و زاری کردن است.
از شما می خواهم مرا عفو کنید زیرا نتوانستم آنطور که شما می خواستید باشم امیدوارم که مرا ببخشید.
از شما میخواهم امام امت را تنها نگذارید و از خدا میخواهم که امام امت را تا ظهور حضرت حجت(عج) حفظ کند. رزمندگان اسلام را پیروز فرماید، ظهور امام زمان(عج) را نزدیک فرماید و اسلام را در سراسر جهان با نابودی کفر رایج بگرداند. آمین یا رب العالمین.
در قاموس شهادت واژه ای بنام وحشت نیست.
از همگی می خواهم که اگر بدی از ما دیدید عفو نمائید.
حاج یونس زنگی آبادی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
📚معرفی کتاب از شهید یونس زنگی آبادی:
《حاج یونس》
خاطرات سردار شهید حاج یونس زنگیآبادی فرمانده تیپ امام حسین (علیه السلام) لشکر 41 ثارالله
🕊🌙🕊🌙🕊🌙
📚کتاب های دیگر:
⚡مثل مالک
⚡ظهور
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌸🌿✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصه ی شهید زنگی آبادی
(مستند به روایت شهید حاج قاسم سلیمانی)
#شهیدان_شاهدان_کوی_عشقاند🕊🌷
#نثار_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت های شنیدنی از حاج یونس زنگی آبادی
#یادیکههرگزدردلهانمیمیردیادشهیداناست🕊🌿
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام یونس زنگی آبادی
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩قرائت زیارت عاشورا
🕯️به یاد شهید یونس زنگی آبادی
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌻#یوزارسیف
💥#قسمت7
من وسمیه عادت داشتیم بیشتر راه را پیاده میرفتیم اخه به قول سمیه,لذتی که درپیاده روی و دیدن ویترین های مغازه هاست در سوار ماشین شدن نیست حتی اگه ماشینت بوگاتی باشه....
درحین رفتن صحبت از تعزیه روز عاشورا شد ودرحالیکه ازیاداوریش احساساتم به غلیان افتاده بود به سمیه گفتم:یه چی میگم مسخره ام نکنی هاا,من فکر میکنم این یوزارسیف مثل ما ادما نیست,یعنی نه اینکه ادم نباشه,احساس میکنم اینقدرمعنوی هست که متعلق به این دنیای خاکی نمیتونه باشه...
سمیه که همیشه همه چی را به مسخره میگرفت,پقی زد زیر خنده وگفت:ارام ارام,پیاده شو باهم بریم هااا,فک کنم از عالم عرفان ,قدم گذاشتی توعالم جنون ودیوانگی....
من که خیلی خورده بود توذوقم ,برای اینکه لجش را دربیارم گفتم:توهم که ادم نیستی,اصلا نمیذاری کسی باهات جدی ,درددل کنه همه چی را یه طنز تمییز از توش درمیاری,میخواستم یه چی برات بگم ,که الان نمیگم ودرستی هم میخواستم راجب اون خوابم بگم...
سمیه دوباره نیشش بازشدوگفت:تونگو اما نگران نباش به بازار نرسیده از زیر زبونت ,سمیه خانم ورپریده ,خیلی نامحسوس میکشه بیرون...
ودقیقا همین طور هم شد,وقتی جلو ویترین چادر فروشی ایستادیم ,چهره ی اشک الود خودم را توایینه ی مغازه دیدم واین یعنی ,سمیه پرده از خوابم برداشته...
وارد پارچه فروشی شدیم وبعداز کلی بالا وپایین کردن طاقه های پارچه,بالاخره یکی را پسندیدم,سمیه رو به فروشنده کرد وگفت:پس لطف کنید همین را کادو کنید,نه اینکه میخوام برا مادرشوهرم ببرم تا خود عزیزی کنم,یه کادو شکیل کنید که برق از چشماش بپره...فروشنده ی بیچاره هم غافل از اینکه در فیلم سمیه هست چشم محکمی گفت ومشغول کادو کردن شد...این کارا سمیه برام تازگی نداشت ,اگه این کارنمیکرد تعجب میکردم,پارچه کادوشده را سمیه برداشت,نگاهی به ساعتم کردم چیزی تا اذان مغرب باقی نمونده بود,به سمیه گفتم ...زووود باید به مسجد برسیم..
سمیه لبهاش را روهم فشرد وگفت تازه وضو هم نداریم ,سریع به سمت ورودی بازار رفتیم ویه تاکسی صدا زدم. ..
#ادامه دارد...
#قلم_ط_حسینی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌻#یوزارسیف
💥#قسمت8
در مسجد هل هلکی پیاده شدیم,کرایه را دادم وبه سمیه گفتم:وقت گذشته...حالا بااین کادو چه جوری,بریم وضوخانه...,بزار من برم بزارمش یه جا تومسجد بعدش ,باهم میریم وضو.بگیریم ,نگاهم به سمیه افتاد وکاملا برق شیطنتی در چشماش میدرخشید وبه جایی خیره شده بود,رد نگاهش را گرفتم....وای یه جور سست شدم,یوزارسیف با تسبیحی به دست وسر پایین به سمت در ورودی اقایون حرکت میکرد,سمیه دست من را گرفت وپارچه کادو شده هم محکم به بغلش چسپوند درحالیکه من را دنبال خودش میکشوند گفت:صبرکن,نمخواد بری,بزاریش مسجد یه فکر بهتر دارم,تا به خودم بیام,سمیه من را جلو یوزارسیف برده بود وبا صدایی معصومانه گفت:سلام حاج اقا,ببخشید یه زحمتی داشتم...
پشتم مدام داغ میشد ویخ میکرد ,خدای من این دیوونه چکار میخواست بکنه...
یوزارسیف درحالیکه سرش پایین بود گفت:بفرمایید خواهرم,امرتون؟
وسمیه با جدیت ادامه داد:راستش..راستش ما یه بیمار روانی داریم,براش یه پارچه خریدیم ونیت کردیم امشب,شما دعای کمیل را که میخونید یه فوتی هم به این پارچه کنید,شاید باعث شفا شده وکادو را داد طرف حاج اقا....
وای وای وای....داشتم از,شرم اب میشدم
یوزارسیف دستهاش را بالا اورد وسمیه کادو را در دستش قرار داد...
وای ,اصلا دوست نداشتم که سمیه ,یوزارسیف هم فیلم کنه,برا همین با لکنت گفتم: سس سلام ببخشید حاج اقا...دوستم اشتباه متوجه شده,من خودم دعا را به این پارچه میخونم.
ناگهان حاج اقا اهسته سرش را بالا اورد ونیم نگاهی بهم انداخت که انگار با همین نگاهش یه هرم تودلم پیچید ودوباره سرش راپایین انداخت وگفت:نه مشکلی نیست من براتون میخونم,فقط اخر جلسه دعا,فراموش نکنید بیاید تحویل بگیرید وبااین حرف,التماس دعایی گفت داخل شد...
سمیه که میدانست الان به شدت از دستش,عصبانی ام درچشم بهم زدنی خودش را به وضوخانه انداخت ومن مبهوت از احساساتی تازه وتازه تر برجای خودم باقی موندم...
#ادامه دارد....
#نویسنده_ط_حسینی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
Part02_حاج قاسم.mp3
14.47M
📚کتاب صوتی
#حاج_قاسم
🔰خاطرات خودنوشت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
#جان_فدا
قسمت2⃣
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔🕊سرباز ولایت شهادتت مبارررک...
تا بودی خار در چشم و استخوان در گلوی دشمنان داخلی،نفوذی و بیگانه بودی ....
💥ما با تمام قدرت پای کار اسلام ،انقلاب ،ولایت و شما شهدای عزیزتر از جان هستیم و هر کدوم مان از کوچک تا بزرگ یک قاسم سلیمانی هستیم با تفکرات سلیمانی و شهدایی✨
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی ( یاورِ ملت )
♦️ سال 1378 بود که حاج قاسم سلیمانی را به دادگاه کشاندند و محاکمه کردند!! به جرم ورود به مرزهای افغانستان برای نجات جان 96 سرباز ربوده شده ایرانی توسط اشرار!!
حسین: حاجی اونا تو خاک افغانستانن!نمیتونیم بیشتر از 200 متر از مرز رد بشیم! شما که با قوانین بین المللی آشنایین...
حاج قاسم: حرکت کن پسر! دیر بجنبیم سر بریده تَک تَکِ بچه هامون رو طبق قوانین بین المللیشون برامون پست میکنن...
صداپیشگان: علی حاجی پور - مسعود عباسی - کامران شریفی - احسان فرامرزی
دکلمه : نازنین زهرا رضایی
نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی
#برمحمد_وآل_محمد_صلوات
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🕊💔
دامن کشــــــــــــان رفتی
دلم زیر و رو شد😭
#حاج_قاسم
#جان_فدا
#شادیروححاجقاسمصلوات
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨لحظه ورود پیکر مطهر سردار دلها به ایران
براستی چه کسانی گرای موقعیت شهید سلیمانی ودوستان شهیدش را دادند.
دیدن کلیپ قدری رمزگشایی میکند
🔴 نشر باشما
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
✨سردار سلیمانی میگفت: پسرم میخواهد داماد شود، وقتی برای خرید رفتیم، زیاد پول نداشتیم و نگران بودم اگر خانواده عروس خواستند چیز گران بخرند چه کار کنم!
کسی این حرف را میزد که اگر اشاره میکرد تمامی امکانات برایش فراهم میشد.
#سردار_آسمانی
#جان_فدا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣