هوا کمی سرد بود اما به دی ماه نمی خورد!
بوی اسپند و آتش و چای می آمد
جمعیت زیاد بود و صدای همهمه زیاد!
یکی آمده بود نذرش را ادا کند
آن یکی برای شفای عزیزش آمده بود
یکی آمده بود سلام مادرش را برساند
آن یکی آمده بود عزاداری کند و دلی سبک کند
یکی آمده بود برای خدمت به زائر
آن یکی پدرش را آورده بود
مادر نگاهی به همه انداخت.
روزش بود ومیخواست خودش شخصا انتخاب کند...
گفت این مداح دعایی کرد از ته دل ، مستجابش کنید...
اسمش را نوشتند.
گفت این یکی را می شناسم زحماتش را برای پسرم حسین(ع) دیده ام بسپاریدش به آغوش من
اسمش را نوشتند.
گفت این دخترم خیلی برای حجاب دوید و خون دل خورد، دستش را بگیرید...
اسمش را نوشتند.
حاج قاسم و حسین پور جعفری و حسین یوسف اللهی هم واسطه شدند و چند نفر را معرفی کردند و مادر به آنها نه نگفت!
باز به همه نگاه کرد، کسی از قلم نیفتاده باشد...
یکی دو نفر را از لیست کم کرد تا کارهای
ناتمامشان را تمام کنند و بعد...
یکی دو نفر همان لحظه به چشمش آمدند...
و لیست تکمیل شد...
بوی یاس و گلاب همه جا را گرفت و مادر(س) آغوشش را باز کرد...
تمام دلتنگی ها و خستگی ها و ترس ها
پایان یافت...
🕊 صدایی در آسمان پیچید
" ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ..."
🤍🤍🤍🤍
#روز_مادر
#کرمان_تسلیت
#کرمان
#حاج_قاسم
✨مادربون | مادری و بچه داری
عضو شوید👈
https://eitaa.com/motherboon
🖤
بین اسامی شهدا نوشته بود:
« مجهول الهویه، مَرد، چهار ساله»
و خب این یعنی تو چهار سالگی هم میشه مرد شد:)
#کرمان
#مکتب_سلیمانی
✨مادربون | مادری و بچه داری
عضو شوید👈
https://eitaa.com/motherboon
🖤