🔘 حکایت دوستی خاله خرسه!
🔹 همه هم سن و سالهای من، بلکه جوانترها هم حکایت دوستی #خاله_خرسه را که در کتاب فارسی دوره دبستان آمده بود، به خاطر دارند.
🔹 خلاصه آن حکایت بلند آن است که مردی با خرسی دوست میشود. در جنگلی با هم قدم میزدند. مرد خسته شد و زیر سایه درختی به خواب رفت. خرس هم کنارش نشسته و از وی مراقبت میکرد. به ناگاه مگس مزاحمی روی صورت مرد نشست. خرس هم با دست آن مگس را میپراند. مگس دست بردار نبود! پی در پی میآمد و وزوزکنان روی صورت مرد خفته مینشست. خرس مراقب عصبانی شد و به دنبال راهی برای خلاصی از مزاحمت مگس میگشت. چشمش به سنگ بزرگی که در آن اطراف بود، افتاد. آن را برداشت و آرام جلو آمد تا مگس را غافلگیر کند. نزدیک مرد شد و با همه زور و توان سنگ را بر صورت مرد خفته و مگس کوبید.
و شد آنچه که نمیبایست میشد.
🔹 جناب #مولانا نیز در #مثنوی_معنوی به شکل زیبایی این حکایت را به رشته نظم کشیده و در پایان از سر نصیحت و اندرز مخاطب مثنوی را از همراه شدن با ابلهان پرهیز میدهد و میفرماید:
دوستی ابله بتر از دشمنی است
او به هر حیله که دانی راند نیست...
هی بیا با من بر آن این خرس را
خرس را مگزین مهل هم جنس را
بر تو دل میلرزدم از اندیشهای
با چنین خرسی مرو در بیشهای
🔹 بگذریم! آدمی وقتی پا به سن می گذارد، به خاطرات و حکایات گذشته دل خوش میدارد.
قانون جدید الولادة #عفاف_و_حجاب حکایت دوستی خاله خرسه را به یادم آورد، پیش خود گفتم:
سنگی است که بر سر صاحبان مناصب و آراء فرو میافتد!
#اسماعیل_شفیعی_سروستانی
#درنگ
@mouood_org