🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
⛔️ #صفات_منافقین
حالا خودت رو بسنج ببین منافق نباشی!☺️
🌹 امیرالمؤمنین امام علی ع فرمودند:
🔹شخص منافق هرگاه نگاه میکند برای سرگرمی است،
🔹هر گاه سکوت میکند همراه با غفلت است،
🔹وقتی سخن میگوید بیهودهگویی میکند.
🔹هرگاه بینیاز شود طغیان میکند،
🔹وقتی گرفتاری به او رسد داد و فریاد راه میاندازد، زود ناراحت میشود و دیر خشنود میگردد.
🔹از اندکِ خدا ناخشنود میشود و بسیارش هم او را خشنود نمیسازد،
🔹 شرّ بسیار در سر میپروراند و مقداری از آنها را به کار میبندد
🔹و افسوس میخورد که چرا فلان کار بد را انجام نداده است.
💠امیر المؤمنین الإمام علیٌّ علیهالسلام:
المُنافِقُ إذا نَظَرَ لَها، وإذا سَکَتَ سَها، و إذا تَکَلَّمَ لَغا، و إذا استَغنی طَغا، و إذا أصابَتهُ شِدَّةٌ ضَغا، فهُو قَریبُ السُّخطِ بَعیدُ الرِّضا، یُسخِطُهُ علَی اللّه الیَسیرُ، و لا یُرضیهِ الکثیرُ، یَنوی کثیرا مِن الشَّرِّ ویَعمَلُ بطائفَةٍ مِنهُ، و یَتَلَهَّفُ علی ما فاتَهُ مِن الشَّرِّ کیفَ لَم یَعمَلْ بهِ!
📚 تحف العقول، صفحه ۲۱۲
👉 @mtnsr2
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
⭕️ #قرار_عاشقی
🔷 #شهدارایادکنیدباذکرصلوات
🌷 #شهیدابراهیم_هادی
🌷 #شهیدعبدالصالح_زارع
🌷الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷
👉 @mtnsr2
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
✨اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم✨
🌷هَا أَنتُمْ هَٰؤُلَاءِ جَادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَمَن يُجَادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَم مَّن يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا
🌷آرى، شما کسانى هستید که در زندگى این جهان، از آنان دفاع کردید. امّا کیست که در برابر خداوند، در روز رستاخیز از آنها دفاع کند؟! یا چه کسى است که حامى آنها باشد؟!
(نساء/ ۱۰۹)
👉 @mtnsr2
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
نعمتی که شکر آن گذارده نشود
مانند گناهی است که آمرزیده نشود
👉 @mtnsr2
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
1_42985569.mp3
4.23M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️نقطه ضعف خدا!
🌀 با این خدا زندگی کنید .....
🍃علیرضا پناهیان
👉 @mtnsr2
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
⭕️ #تلنگر
🌀یک مرد ، روزی با خداوند مكالمه ای داشت":
🙏خداوند! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شكلی هستند؟
✨خداوند آن مرد را به سمت دو در هدايت كرد و يكی از آن ها را باز كرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق يك ميز گرد بزرگ وجود داشت كه روی آن يك ظرف خورش بود؛ آن قدر بوی خوبی داشت كه دهانش به آب افتاد!😋
💢افرادی كه دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردنی و مريض حال بوند. به نظر قحطی زده می آمدند. آن ها در دست خود قاشق هايی با دسته بسيار بلند داشتند كه اين دسته به بالای بازوهايشان وصل شده بود و هر كدام از آن ها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر كنند. اما از آن جايی كه اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
مرد با ديدن اين صحنه و بدبختی و عذب آن ها غمگين شد. خداوند گفت: "تو جهنم را ديدی!
🍃آن ها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز كرد. آن جا هم دقيقاً مثل اتاق قبلی بود. يك ميز گرد با يك ظرف خورش روی آن، كه دهان مرد را آب انداخت.
افراد دور ميز، مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند. ولی به اندازه كافی قولی و تپل بوده، می گفتند و می خنديدند.
مرد گفت: نمی فهمم.
🍃خداوند جواب داد: «ساده است! فقط احتياج به يك مهارت دارد. می بينی؟ اين ها ياد گرفته اند كه به همديگر غذا بدهند در حالی كه آدم های طمع كار تنها به خودشان فكر می کنند
👉 @mtnsr2
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
ورود مجاهدین خلق
به خاور میانه=فتنه98
🔅«محمد البلداوی» یکی از نمایندگان ائتلاف البناء تاکید کرد که نظامیان آمریکایی مجددا عناصر گروهک تروریستی«مجاهدین خلق» را به عراق بازگردانده اند.
🍃وی در ادامه افزود: این اقدام همزمان با عقب نشینی نظامیان آمریکایی از سوریه صورت گرفته است و پادگان های نظامیان آمریکایی در شمال عراق ده ها تن از این تروریستها را آموزش می دهند.
🍃البلداوی تاکید کرد: آمریکا تلاش دارد تا باردیگر منطقه را بعد از عقب نشینی از سوریه متشنج کرده و ایران و ثبات خاورمیانه را هدف قرار دهد. تمام رهبران سیاسی عراق باید به این موضوع و هم چنین خطر هدف قرار گرفتن ثبات کشورهای همسایه که به عراق در جنگ علیه تروریسم کمک کردند توجه کنند
#فتنه98
👉 @mtnsr2
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️یادمون میره امام زمان مارا میبیند
✨استاد رائفی پور
👉 @mtnsr2
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
❓چرا او قائم آل محمد (علیه السلام) نامیده شد؟!
🔅ابو حمزه ثمالی می گوید:
از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) پرسیدم: ای فرزند رسول خدا! مگر شما ائمه، همه قائم به حق نیستید؟
فرمود: بلی!.
❓عرض کردم: پس چرا فقط امام زمان (علیه السلام) قائم نامیده شده است؟
✅حضرت فرمود: هنگامی که جدم حسین بن علی (علیه السلام) به شهادت رسید، فرشتگان آسمان به درگاه خداوند متعال نالیدند و گریستند و عرض کردند: پروردگارا!
❓ آیا کسی را که برگزیده ترین خلق تو را به قتل رسانده است به حال خود وا می گذاری؟
خداوند متعال به آنها وحی فرستاد: آرام گیرید! به عزت و جلالم سوگند! از آنها انتقام خواهد کشید، هر چند بعد از گذشت زمانی باشد.
💠آنگاه پرده حجاب را کنار زده و فرزندان حسین (علیه السلام) را که وارثان امامت بودند، به آنها نشان داد. ملائکه از دیدن این صحنه بسیار مسرور شدند.
یکی از آنها در حال قیام نماز می خواند. 🔆حق تعالی فرمود: به وسیله این قائم از آنها انتقام خواهم گرفت
👉 @mtnsr2
✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
entezar.mp366466(۱).mp3
114.5K
⭕️در انتظار تو ...
💠نواهنگ دلنشین درانتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
💠 با صدای محمد حسین شهریار تبریزی
👉 @mtnsr2
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
⭕️ #شهید_عبدالصالح_زارع
🔶قسمت شصت و یک
🔶 #صالح_هست
از اینکه گفته می شود عبد الصالح در میهمانی های خانوادگی و گعدههای طبیعت گردی فامیل، محور امور قرار می گرفت و نمی گذاشت کسی دست به سیاه وسفید بزند، حرف درستی است. واقعا وقتی می خواستیم دست جمعیبه جنگل ودشت برویم وغذایی بخوریم، خیال من راحت بود که صالح هست ونمی گذارد چیزی کم وکسر باقی بماند. او در محل کارش هم اینگونه بود وبی اعتنا به درجه ومقام نظامی اش یک تنه می دوید و به کارها سر سامان می داد.
این مطلب را همه همکارانش بارها شهادت داده اند.
سرهنگ نادری فرمانده پادگان آموزشی کرمانشاه می گفت: عبد الصالح نمی گذاشت کاری روی زمین بماند وقبل از آنکه به او حرفی بزنیم خودش بلند می شد و کارها را انجام می داد.
حتی مواقعی که خودمان مشغول کاری بودیم مثل آماده کردن غذا وپذیرایی از نیروها،باز هم صالح می آمد وکار رااز دست ما می گرفت و خودش انجام میداد.
صالح اگر این طور دنبال کار وخدمت می دوید، برای خود شیرینی و جلب رضایت فرماندهانش نبود.
وقتی فرماندهانش او را برای تصدی مسئولیتی انتخاب می کردند صالح به بهانه ای شانه خالی می کرد ودیگران را جلو می فرستاد. اصلا دنبال پیشرفت اداری ورشد سازمانی نبود.
یک بار به من گفت: اگر بخواهم مسئولیتی را به عهده بگیرم وپشت میز بنشینم.، دیگر زمین گیر شده وممکن است از اعزام به ماموریت های نظامی و حضور در میدان های تقابل با دشمن باز بمانم. این طوری ممکن است راه شهادتم بسته بماند وتوفیق جهاد رو در رو با دشمن از من سلب شود.
👉 @mtnsr2
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
مهدویت تا نابودی اسرائیل
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ♻️خانه ی استثنایی 🍃سپاه که کم کم شکل گرفت، عبدالحسین دیگر وقت سرخاراندن هم پیدا نمی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌀ادامه خانه استثنایی
🍃هیچی، به من گفت: دیگه حق نداری بری جبهه.
چشمهام گرد شد. حیرت زده گفتم: دیگه حق نداری بری جبهه؟!
سری تکان داد. آهسته گفت: «آره، تا خونه رو درست نکنم، حق ندارم برم جبهه.
آقای غزالی دیگه چی گفت؟
لبخند معنی داری زد.
گفت: زن شما هیچی نمی گه که این قدر آب می ریزه توی خونه وقتی که بارون می آد؟ منم بهش گفتم: نه، زن من راضیه.
دوست داشتم بدانم بالاخره خانه درست می شود یا نه.
آخرش چی گفت؟
🍃گفت: خونه ات رو تکمیل کن و برنامه ی زندگی رو جور کن، بعد اگر خواستی بری جبهه، برو.
ساکت شد. انگار رفت توی فکر. کمی بعد گفت اگه از سپاه اومدن، شما بگو وضع ما همین جوری خوبه، بگو این خونه رو من خودم خریدم، دوست دارم همین جا باشم، اصلاً هم خونه ی خوب نمی خوام.
با ناراحتی گفتم: برای چی این حرفها رو بزنم؟!
ناراحت تر از من جواب داد: اینا می خوان به من پول بدن که خونه رو مدل حالا بسازم، من هم نمی خوام این کارو بکنم.
دوست نداشتم بالای حرف او حرفی بزنم، تو طول زندگی شناخته بودمش؛ سعی می کرد هیچ وقت کاری خلاف رضای حق نکند.
وقتی از سپاه آمدند، آوردشان توی خانه. یکی شان ساک دستش بود. همه که نشستند، بازش کرد. چند بسته اسکناس درشت بیرون آورد. گذاشت جلوی عبدالحسین. طپش قلبم تند شده بود. انتظار دیدن آن همه پول را نداشتم. نمی دانستم چکار می کند.
کمی خیره ی پولها شد.از نگاهش می شد فهمید که یک تصمیم جدی گرفته است. یکدفعه بسته های اسکناس راجمع کرد. همه را دوباره ریخت توی ساک! نگاه بچه های سپاه هم مثل نگاه من بزرگ شده بود. محکم و جدی گفت: این پول مال بیت الماله، من یک سر سوزن هم راضی نیستم بچه هام بخوان با همچین پولی تو رفاه باشن.
ولی!...
ولی نداره، بچه های من با همین وضع زندگی می کنن.
جواب آقای غزالی رو چی بدیم؟!
بهش بگین خودم یک فکری برای خونه بر می کنم
هر چه اصرار کردند پول را قبول کند، فایده ای نداشت که نداشت.
چند روزی گذشت. حالش بهتر شده بود، ولی اصلاً مساعد کار بنایی نبود. روزی که فهمیدم می خواهد یک طرف خانه را خراب کند، باورم نشد.
حتماً دارین شوخی می کنین؟
اتفاقا تصمیمی که گرفتم، خیلی هم جدیه.
با این وضعی که شما داری، اسم بنایی رو هم نمی شه آورد!
به یاری امام زمان (عج)، هم اسمش رو می آرم، هم بهش عمل می کنم.
اصرار من، اثری نداشت.از همان روز دست به کار شد.یک طرف خانه را خراب کرد.کم کم مصالح ریخت و با کمک چند نفر دیگر،دو تا اتاق ساخت.
دو، سه شب بعد، باران شدیدی گرفت. بچه ها سرشان را گرفته بودند بالا، چشم از سقف بر نمی داشتند.من هم کمی از آنها نمی آوردم. مدتی بعد، همه خاطر جمع شدیم، حتی یک قطره هم آب نچکید. از همان اول هم می دانستم که مو لای درز کارهای او نمی رود. رو کردم به اش و گفتم: «حالا که حالت خوب شده و فردا می خوای بری جبهه، ان شاءاالله دفعه ی بعد که اومدی، اون طرف دیگه ی خونه رو هم درست کن.
ان شاءاالله
هنوز شیرینی اتاقهای جدید تو وجودم بود که یکهو سرو صدایی از تو حیاط بلند شد.
سریع دویدیم بیرون. از چیزی که دیدم، کم مانده بود سکته کنم. یک گوشه ی دیوار گلی حیاط، ریخته بود!
برگشتم به عبدالحسین نگاه کردم. خندید. گفت: ان شاءاالله دفعه ی بعد که اومدم، این دیوار گلی رو هم خراب می کنم و یک دیوار آجری می سازم.
گفتم: با اون پنج، شش روزی که شما مرخصی می گیری هیچ کاری نمی شه کرد.
گفت: دفعه ی بعد، بیست روز مرخصی می گیرم، خاطرت جمع باشه. صبح زود راهی جبهه شد.
نزدیک دو ماه گذشت، روزی که آمد، بعد از سلام و احوالپرسی گفت: بیست روز مرخصی گرفتم که دیوار رو درست کنم.
خیلی زود شروع کرد. روز اول آجر ریخت، روز بعد هم دور تا دور دیوار حیاط را خراب کرد. می خواست بقیه ی کار را شروع کند که یکی از بچه های سپاه آمد دنبالش. به اش گفت: بفرما تو.
گفت: نه، اگه یک لحظه بیای بیرون، بهتره.
رفت و زود آمد. خیره شد به چشمهای من.
کار مهمی پیش اومده، باید برم.
طبیعی و خونسرد گفتم: خب عیبی نداره، برو ولی زود برگرد.
صداش مهربانتر شد، گفت: تو شهر کارم ندارن.
پس کجا؟!
می خوام برم جبهه.
یک آن داغی صورتم را حس کردم. حسابی ناراحت شدم. تو کوچه که می آمدی، خانه ی ما با آن وضعش انگشت نما بود. به قول معروف، شده بود نقل مجلس!
دور و برم را نگاه کردم. گفتم: شما می خوای منو با چند تا بچه ی کوچیک، تو این خونه ی بی درو پیکر بگذاری و بری؟!
چیزی نگفت.
اقلاً همون دیوار درب و داغون خودش رو خراب نمی کردی.»
طبق معمول این طور وقتها،خندید.گفت:خودت رو ناراحت نکن، به ات قول می دم که حتی یک گربه روی پشت بام خونه نیاد.
صورتم گرفته تر شد و ناراحتی ام بیشتر. گفت: حالا دیوار حیاط خرابه که خراب باشه، این که عیبی نداره.
دلم می خواست گریه کنم. گفتم: یعنی همین درسته که من تو این خونه ی بی در
👇👇👇
و پیکر باشم، اونم با چند تا بچه ی قدونیم قد؟»
باز هم سعی کرد آرامم کند، فایده نداشت. دلخوری ام هر لحظه بیشتر می شد. خنده از لبهایش رفت. قیافه اش جدی شد. تو صداش ولی مهربانی موج می زد.
نگاه کن، من از همون اول بچگی، و از همون اول جوانی که تو روستا بودم، هیچ وقت نه روی پشت بام کسی رفتم، نه از دیوار کسی بالا رفتم، نه هم به زن و ناموس کسی نگاه کردم.
حرفهاي آخرش حواسم را جمع کرد. هرچند که ناراحت بودم، ولی منتظر شنیدن بقیه اش شدم.
الان هم می گم که تو اگه با سر و روی باز هم بخوای بری بیرون، اصلاً کسی طرفت نگاه نمی کنه، خیالت هم راحت باشه که هیچ جنبنده ای تو این خونه مزاحم شما نمی شه، چون من مزاحم کسی نشدم، هیچ ناراحت نباش...»
مطمئن و خاطر جمع حرف می زد. به خودم که آمدم، از این رو به آن رو شده بودم، حرفهاش آب بود روی آتش.
وقتی ساکش را بست و راه افتاد، انگار اندازه ی سر سوزن هم نگرانی نداشتم.
چند وقت بعد آمد.نگاهش مهربانی همیشه را داشت. بچه ها را یکی یکی بغل می کرد و می بوسید. هنوز ننشسته بود که رو کرد به من. یک «خوب» کشیده و معنی داری گفت. پرسید: تو این چند وقته، دزدی، چیزی اومد؟
با خنده گفتم: نه.
خندید. ادامه دادم: اثر اون حرفتون این قدر زیاد بود که ما با خیال راحت زندگی کردیم، اگر بگی یک ذره هم دلم تکون خورده، دروغ گفتی....
خدا رحکمتش کند، هنوز که هنوز است، اثر آن حرفش توی دل من و بچه ها مانده. به قول خودش، هیچ جنبنده ای مزاحم ما نشده است "
👉 @mtnsr2
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
⭕️ #قرار_عاشقی
🔷 #شهدارایادکنیدباذکرصلوات
🌷 #شهیدابراهیم_هادی
🌷 #شهیدعبدالصالح_زارع
🌷الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷
👉 @mtnsr2
✨اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم✨
🌷وَمَن يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَّحِيمًا
🌷هر کس کار بدى انجام دهد یا به خود ستم کند، سپس از خداوند طلب آمرزش نماید، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد یافت.
(نساء/ ۱۱۰)
👉 @mtnsr2
🔅بیایید باور کنیم......
✨بیانید باور کنیم قدرت خدا را.
❗️باور کنیم این حقیقت را که همه چیز دست خداست.
🔹باورمان شود همراهی و هدایت خدا را.
♻️و ایمان داشته باشیم و یادمان باشد که دست خدا بالاترین دستهاست
👉 @mtnsr2
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
⭕️ #راه_جلب_رضای_خدا
🔸شاگردی از استادش درباره ی جلب رضایت خدا و بهترین راه آن پرسید.
🔹استاد گفت: به گورستان برو و به مرده ها توهین کن!
🔸شاگرد دستور استاد را اجرا کرد و نزد او برگشت.
🔹استاد گفت: جواب دادند؟
🔸شاگرد گفت : نه.
🔹استاد گفت: پس بار دیگر به آنجا برو و آن ها را ستایش کن!
🔸شاگرد اطاعت کرد و همان روز عصر نزد استاد برگشت.
🔹 استاد بار دیگر از او پرسید که آیا مرده ها جواب دادند؟
🔸و شاگرد گفت : نه.
🔹استاد گفت: برای #جلب_رضایت_خدا، همین طور رفتار کن! نه به ستایش های مردم توجه کن و نه به تحقیر ها و تمسخر هایشان!
♻️بدین صورت است که می توانی راه خودت را در پیش گیری
👉 @mtnsr2
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃