🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم۲
🔶قسمت چهل وپنجم
🔶 #داخل_کانال
در عملیات والفجر مقدماتی ، #ابراهیم با رزمندگان گردان کمیل جلو آمد وپس از کش وقوس های فراوان،همراه با آنان به کانال دوم در فکه رسید کانالی که بعد ها به کانال کمیل معروف شد
چند روز محاصره ، توان نیروها را بسیار کاهش داد . فرماندهان ومعاونین گردان نیز به شهادت رسیدند . تنها کسی که از لحاظ قدرت بدنی و سابقه ی جنگی ، توان مدیریت نیرو ها را داشت فقط #ابراهیم بود از اینجا به بعد را از زبان یکی از بازماندگان این گردان نقل میکنیم .
🍃در آن بحبوحه که در محاصره بودیم ، #ابراهیم هادی به عنوان تنها کسی که قدرت فرماندهی دارد ، باید کاری می کرد تا به یاران خود روحیه دهد . او ابتدا به نیروهای سالم دستور داد تا برای نگهبانی از کانال ،در یک محدوده ۴۰۰متری پخش شوند . هر دو نفر با بیست متر فاصله از بقیه ،در لبه کانال ،سنگر ساخته ومستقر شدند . به دلیل کمبود مهمات ،از نیرو ها خواست ،تنها در صورتی به دشمن شلیک کنند که در تیر رس قرار گرفته باشند .
بعد به سراغ چند نفر از سالم تر ها که قدرت بدنی داشتند رفت . از آنها خواست تا سیم خار دارهای کف کانال را جمع آوری کنند . کف کانال چند ردیف سیم خاردار حلقوی قرار داشت . انجام این کار بدونه هیچ گونه امکانات ، برای بچه ها بسیار مشکل بود .
کار بعدی #ابراهیم جمع کردن شهدا از میان مجروحین و رزمندگان داخل کانال بود .
قسمتی از کانال ، از بچه ها فاصله داشت وبه خاطر شیپ ، در دید نبود . بچه ها با سختی بسیار شهدا را به آنجا بردند . حمل پیکر شهدا سخت نبود . بلکه دل کندن از رفقا کار را بسیار سخت وطاقت فرسا می کرد . غم سنگینی بر دلهای دوستان نشسته بود . در طول این مسیر کوتاه نزدیک بود عده ای از بچه ها قالب تهی کنند . شیر مردانی که در مقابل دشمن ، شجاعانه جنگیده بودند ،اینک توان جابه جا کردن پیکر دوستان شهید شان را نداشتند😔 !یادم هست کسی با کسی حرف نمی زد . فقط قطرات اشک بود 😢که آرام آرام از گونه ها می چکید بچه ها نگاهشان به صورت آرام و مظلوم شهدا گره خورده بود . اشک بود که از گونه های رنگ پریده وخاکی شان به آرامی می لغزید و می افتاد . خاطرات شیرین روزهای باهم بودن ،لحظه ای ما را آرام نمی گذاشت😭 اما.....
اینک با حسرت واندوه ، پیکر شریف دوستان را به دوش گرفته وغریبانه آنها را به جایی می بردند که از دید شان پنهان باشند !غم واندوه تمام وجودشان را گرفته بود .
پس از انتقال شهدا به انتهای کانال ، نوبت پیدا کردن جای امنی برای مجروحین بود . مجروحین کانال ، تعداد شان زیاد بود . عده ای دست وپایشان قطع شده بود ،عده ای هم بر اثر ترکش وتیر دل وروده هایشان بیرون ریخته بود نگاه جستجو گر #ابراهیم در کانال به دنبال جایی بود که بتواند مجروحین را از ترکش خمپاره هایی که گاه وبیگاه میهمان نا خوانده کانال می شدند ،در امان نگه دارد.
تنها جای مناسبی که به ذهنش رسید ،دیواره های کانال بود که بخشی از آن بر اثر اصابت خمپاره ها تخریب شده بود .
#ابراهیم از بچه ها خواست تا با کمک سر نیزه ها دیوارها را بتراشند ودر مکانهای مختلف کانال ،چند جان پناه درست کنند بچه ها هم فورا دست به کار شدند . ساعتی بعد وبا تلاش بسیار پناهگاهی برای در امان ماندن مجروحین فراهم شد .
حالا کانال شرایط عادی پیدا کرده . من خوب به بچه ها نگاه میکردم . در چهره هیچکدام از علی اکبر های خمینی ،نشان ضعف وترس مشاهده نمیشد . آری اینجا کانال دوم است .اینجا همان مکانی است که ملائک الهی به نظاره سربازان آخر الزمانی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم وامیرالمومنین علیه السلام نشستند اینجا محل اتصال زمین به آسمان است . اینجا مکانی است که بعدها به نام کانال کمیل نامیده شد .
🌷ادامه دارد.....
👉 @mtnsr2
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم۲
🔶ادامه قسمت چهل وپنجم
🔶 #داخل_کانال
با صدای انفجار ، #ابراهیم یکباره از جا پرید . از لبه کانال بالا رفت وزمین منطقه را تا تپه های دو قلو که پشت سر ما قرار داشت برسی کرد .
بعد چند نفر از بچه هایی که سابقه عملیاتی داشتند را صدا کرد . آنها هم آمدند #ابراهیم گفت :برای عقب نشینی و رفتن به کانال اول و بعد از آن رسیدن به نیرو های خودی ،چاره ای جز تنها گذاشتن مجروحین نیست . نیروهای سالم باید پس از خروج از کانال ، در میان میادین مین و سیم خاردار ها حدود ۴۰۰متر سینه خیز بروند . آن وقت اگر بتوانند از انفجار مین ها ، آتش مرگبار لول ها ،دوشکا ها وتیر بار های دشمن نجات پیدا کنند وبه کانال اول می رسند
بعد از گذشتن از کانال اول ،باید دوباره مدتی سینه خیز بروند تا نزدیک تپه های دو قلو برسند .
بعد هم با سرعت بدوند تا به پشت تپه های دو قلو برسند . یک طرف این تپه ها در تصرف دشمن است وطرف دیگرش در تصرف نیروهای خودی،بچه ها باید مواظب آتش دشمن هم باشند . آنها روی تپه ها هستند.
#ابراهیم این حرف را زد و گفت: بروید بچه های سالم را توجیه کنید. طبق آنچه #ابراهیم می گفت . با رسیدن به این تپه ها ،می شد به نجات یافتن امیدوار بود، اما طی این مسیر ،تنها از کسانی بر می آمد که چالاک و سر حال باشند ،نه کسانی که چهار روز ، نه آب وغذا خورده اند ونه توانسته اند خوب بخوابند و مضاف بر این ، با دشمن در سخت ترین شرایط روحی وروانی جنگیده اند . #ابراهیم هم به قصد دلجویی از مجروحین از جا برخواست به هر مجروحی که می رسید لحضاتی را در کنارش می نشست و او را نوازش می کرد و با او صحبت می نمود . من هم در کنار او بودم #ابراهیم چند متر جلو تر به یک گروه کوچک دو نفره رسید وکنار آنها نشست . یکی از آنها نوجوانی کم سن وسال بود که به دیواره کانال تکیه داده بود . دیگری اما آرام بر روی پا های رفیقش خوابیده بود . #ابراهیم کنارشان نشست . نوجوان به احترام #ابراهیم نیم خیز شد . #ابراهیم از حال رفیقش جویا شد . نوجوان خیلی آرام اما محکم پاسخ داد: دوستم لحظاتی پیش مهمان خدا شد😢 . بعد هم آرام آرام صورت و موهایش را نوازش داد .
#ابراهیم با تعجب نگاهش کرد . بعد خم شد و بر گونه های خاک گرفته و خون آلود آن شهید بوسه زد . دیگر انگار رمقی برای برخاستن نداشت. قطرات اشک😭 از چشمان #ابراهیم جاری شد . بعد به آرامی پیکر شهید را برداشت وبه کنار بدنهای مطهر شهدا برد.
#ابراهیم برگشت ونوجوان را در آغوش کشید . رزمنده نوجوان گفت :من ورفیقم از بچگی با هم بزرگ شدیم ، با هم به مدرسه رفتیم . وقتی جنگ شروع شد با تلاش بسیار توانستیم مدرسه را رها کرده وبه جبهه ها بیاییم . ما را به همین گردان کمیل معرفی کردند. گردان ما قبل از حضور در این عملیات ،هجده روز در منطقه فکه در خط پدافندی حضور داشت . حتی آنجا توانستیم یازده نفر از نیروهای دشمن را اسیر بگیریم . بعد از تمام شدن ماموریت ،گردان را به عقب آوردند تا آنجا برای استراحت به دو کوهه منتقل کنند به مرخصی برویم . صبح وقتی برای رفتن به دو کوهه آماده شدیم ، فرمانده همه ما را جمع کرد وگفت :قرار است تا چند روز دیگر در این منطقه عملیات شود ، فرمانده لشکر از گردان ما خواسته به خاطر آمادگی رزمی گردان ،در این عملیات شرکت کنیم . امام (ره) منتظر نتیجه مطلوب این عملیات است . اگر خسته نیستید در این عملیات خط شکن باشیم . هرچند بچه ها خسته بودند ودوشب را مجبور شده بودند بدونه امکانات در اردو گاه چنانه بخوابند وبرای رسیدن ودیدار با خانوادهایشان لحظه شماری میکردند ،اماشیرینی شاد کردن قلب امام ( ره) چیز دیگری بود😍 . تمام بچه ها قبول کردند تا در این عملیات به عنوان خط شکن وارد شوند . بعضی از نیرو ها ،همانجا در هوای سرد زمستان با آب سرد غسل شهادت کردند وبرای عملیات آماده شدند . بعد هم وارد عملیات شدیم .
#ابراهیم به حرفهای این نوجوان گوش کرد . بعد سکوت عجیبی بین ما حاکم شد
👉 @mtnsr2
🍃🍂🍃🍂🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃