🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم۲
🔶قسمت چهلم
🔶 #روحیات
به کوچکترین چیزهایی که ما توجه نداشتیم دقت میکرد . اسراف در زندگیش راه نداشت . تا می توانست ،در هر شرایطی به مخلوقات خدا کمک می کرد . یادم است پشت باشگاه صدری ،دور هم نشسته بودیم. کنار #ابراهیم ،یک تکه نان خشک شده افتاده بود. نان را برداشت وگفت ببین نعمت خدا را چطور بی احترامی کردند؟! نان خیلی سفت بود .بعد یک تکه سنگ برداشت وهمینطور که دور هم روی سکو نشسته بودیم ،شروع به خُرد کردن نان نمود . حسابی که ریز شد ،در محوطه باز انتهای کوچه پخش کرد ! چند دقیقه بعد کبوترها آنجا جمع شدند. پرنده ها مشغول خوردن غذایی شدند که #ابراهیم بر ایشان مهیا نموده بود . به جرات میگویم که #ابراهیم با آن بدن قوی ونیرو مند ، آزارش حتی به مورچه هم نمی رسید . گفتم مورچه ،یاد یک ماجرا افتادم . یک روز داشتیم با هم از منزل ،به سمت باشگاه می رفتیم . من کمی جلوتر رفتم .برگشتم و دیدم #ابراهیم کمی عقب تر ایستاده . بعد نشست وبه اطرافش نگاه کرد !!دوباره بلند شد .
گفتم چی شده داداش #ابراهیم ؟ با تعجب برگشتم سمتش گفت اینجا پر از مورچه بود .حواسم نبود وپام رو گذاشتم بین مورچه ها. برای همین نشستم بینم کجا مورچه نیست از اونجا حرکت کنم. #ابراهیم پرید اینطرف وراهش را ادامه داد . گفتم عجب آدمی هستی؟دیر شد، وایستادی به خاطر مورچه ها؟گفت :اینها هم مخلوقات خدا هستند . من اگه وقت داشتم یه مشت گندم براشون می ریختم ، نه اینکه با پام اونها را له کنم.
🍃اگر می دید یکی از رفقا مشکل پیدا کرده ،خودش را به سختی می انداخت تا مشکل او را برطرف کند . مشکل دیگران را مشکل خودش می دانست.یکی از بچه های باشگاه،بعد از انقلاب هوادار منافقین شد . #ابراهیم خیلی حرص میخورد. خیلی ناراحت بود . مرتب می گفت :چرا اینطور شد ؟نکنه کم کاری از من بوده؟خیلی هم تلاش کرد که او را برگرداند اما نشد . در عوض یکی از بچه های ورزشکار بنام شهید رضا مونسان ،بعد از انقلاب وارد سپاه شد خیلی از لحاظ معنوی رشد کرد. نمیدانید ابراهیم چقدر خوشحال بود . مرتب از او تعریف می کرد.....
از دیگر روحیات #ابراهیم این بود که در مقابل مردم و دوستان ،بلد نبود بد برخورد کند .یعنی تمام برخورد های او خوب وحساب شده وخیر خواهانه بود .
🌷ادامه دارد......
👉 @mtnsr2
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم۲
🔶ادامه قسمت چهلم
🔶 #روحیات
هرکسی هر چیزی از او می خواست نه نمی گفت عاشق این بود که دل مردم را به دست آورد.هرکاری از دستش بر می آمد ،برای حل مشکل مردم انجام می داد . یادم هست با هم رفتیم خیابان انقلاب از طرف پل چوبی ،دوتکه چوب مناسب گرفت تا با آن هامیل باستانی درست کند . بعد چوب ها را داد به نجار در میدان قیام تا برای او آماده کند .وقتی که بعد از مدتها آماده شد ،به زورخانه آورد و مشغول شد . میل های او بسیار سنگین بود وبلند کردن آن کار هر کسی نبود اما #ابراهیم خیلی راحت با آنها ورزش می کرد . حتی چند دقیقه میل ها را در دستانش به حالت افقی نگه می داشت
خیلی فشار به انسان وارد می شد اما #ابراهیم به راحتی این کار را میکرد یکی دیگر از رفقای ما به #ابراهیم گفت :این میل ها را به من می دهی؟ او هم گفت مال شما . ولی تا فردا صبر کن .
بعد از ورزش گفتم داداش #ابراهیم این همه برای تهیه این میل ها زحمت کشیدی،حالا به همین راحتی می خوای بدی بره! گفت عیبی نداره. این بنده خدا سادات واولاد پیغمبره
آن زمان من هم دوتا میل داشتم ،شبیه میل های #ابراهیم ، ولی سبکتر .
#ابراهیم میلهای خودش را به من داد و میلهای من را گرفت . بعد هم گفت:این بنده خدا نمیتونه از میلهای من استفاده کنه براش سنگینه . برای همین میل های شما که شبیه میلهای من هست رو بهش بدم.
🍃از دیگر مسائلی که روحیات #ابراهیم را نمایان میکرد حفظ حریم ها بود . میدانست کجا وچه موقع باید چه کاری انجام دهد . حتی در شوخی ها ، مراقب بود به کسی بی احترامی نکند . تمام افراد نیز احترام او را داشتند . #ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت . بارها به من می گفت :طوری زندگی ورفاقت کن که احترامت را داشته باشند . بی دلیل از کسی چیزی نخواه . عزت نفس داشته باش . می گفت: این دعوا ها ومشکلات خانوادگی راببین . بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره. بابا این دنیا ارزش این همه اهمیت دادن نداره . آدم اگر بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داره
وقتی ازدواج کردم ، غیر مستقیم مرا نصیحت می کرد مثل انسانهای دنیا دیده می گفت: توی زندگی اگر برخی مسائل پیش آمد که برایت تلخ بود ،توی خودت بریز و اجازه نده که این مسائل ، باعث کدورت ودلگیری شود .از خدا بخواه خدا به بهترین حالت مشکلات را برطرف می کند
👉 @mtnsr2
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂