🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
⭕️ #شهید_عبدالصالح_زارع
🔶 قسمت هفتاد نهم
🔶 #صد_نفر_نیرو
وسط پیشروی ها کار گره خورد. کوچه ای بود که نیروها باید اوضاع آن را تحت کنترل در آورده و نیرو های دشمن را عقب می راندند. دشمن هم اهمیت آنجا را خوب می دانست و آتش سنگینی را روی بچه ها گرفت تا مانع از پیشروی شان بشود. تیر تراشِ دشمن همه را زمین گیر کرده بود. یک آن نیرو ها کپ کردند و سر جای خود ماندند. رفتن به جلو واقعا خطر ناک بود . ناگهان چشم ها به صالح افتاد که با دو خشاب تیر بار ، بی آنکه اسلحه ای در دستش باشد به وسط کوچه دوید و خودش را جلو کشید . نیروها با دیدن این کار او روحیه گرفتند و پشت سرش حرکت کردند. در گیری سختی صورت گرفت ودر نهایت دشمن را از آن نقطه عقب راندند. بعد از عملیات به صالح اعتراض کردم و گفتم:
مرد حسابی! می دانی چه کار خطرناکی کردی؟ بدونه اسلحه و بدونه آتش پشتیبانی پریدی وسط دشمن. اگر تیری به تو اصابت می کرد چی؟
حرفش منطقی بود: صد نفر نیرو یک جا کپ کرده بودند.ممکن بود همه شان آنجا تیر باران شوند. بالاخره یک نفر باید می رفت جلو تا ترس بقیه بریزد یا نه؟
👉 @mtnsr2
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱