🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم۲
🔶قسمت چهل وسوم
🔶 #یاد_باد_آن_روزگاران....
نمی توانم از #ابراهیم صحبت کنم. خیلی برایم سخت است . هرچه دوران کوتاه حضور او در خانواده را مرور میکنم ناراحت وافسرده می شوم . دوران افسانه ای وطلایی✨ زندگی ما زمانی بود که #ابراهیم در خانه حضور داشت ، جمع ما با حضور او جمع بود فراقش ، زندگی ما را از هم گسیخت . اما از خدا کمک می گیرم تا با دوستان جدید #ابراهیم ، گوشه ای از روحیات و صفاتش را بیان کنم:
دوران زندگی من در کنار #ابراهیم ،کوتاه ولی بسیار آموزنده بود . او برای من نه تنها برادر ،که یک استاد راهنما بود . در تمام رفتارهایش درس تربیتی وجود داشت .او به موقع کارهایی که به عهده اش بود انجام می داد . در زندگی اش برنامه ریزی وتقسیم کار داشت . وقتی می خواست به برادر وخواهرش چیزی آموزش دهد ، فقط در صحبت ونصیحت خلاصه نمی شد . ابتدا آموزش می داد، بیشتر هم غیر مستقیم ، سپس خودش همراهی میکرد تا نتیجه کار و خروجی عمل ما را مشاهده کند .
#ابراهیم برای حجاب وامر به معروف ، ابتدا از خانواده خودش شروع می کرد. او با کارهایش راه های امر به معروف را به خوبی آموزش می داد.
یادم هست هدیه تهیه می کرد وبه من می گفت :به دوستانت که تازه نماز را شروع کرده اند وحجاب را رعایت میکنند هدیه بده . این رفتار را در چهل سال پیش انجام می داد زمانی که کسی به این مسائل توجهی نمیکرد . آنقدر شخصیت محبوبی در خانواده ما بود که حرفهایش را بدونه دلیل قبول می کردیم .
اگر می گفت چادر سرت کن ،بدونه دلیل قبول میکردیم اما برای ما استدلال می آورد.
وقتی می خواستیم از خانه بیرون برویم خیلی دوستانه می گفت:چادر برای یک زن حریم است . یک قلعه ویک پشتیبان است. از این حریم خوب نگهبانی کنید . طوری دلیل می آورد که واقعا قبول می کردیم.
یک بار که سن من کم بود میخواستم جوراب رنگی بپوشم واز خانه بیرون بروم. #ابراهیم غیر مستقیم گفت :حریم زن با چادر حفظ می شود ، حالا اگر جوراب رنگی پا کنی باعث می شود جلب توجه کنی وحریم چادر هم از بین برود. جوراب رنگی جلوی نا محرم جلب توجه می کند و.....
می گفت اگر خانم ها حریم رابطه با نا محرم را حفظ کنند ، خواهید دید که چقدر آرامش خانواده ها بیشتر می شود . صدای بلند در پیش نا محرم ،مقدمه آلودگی گناه را فراهم میکند اگر حریم ها رعایت شود ،نامحرم جرات ندارد کاری انجام دهد.
همیشه می گفت:به حجاب احترام بگذارید که حفظ آرامش بهترین امر به معروف شماست
#ابراهیم به مهمان ومهمان نوازی خیلی اهمیت می داد بهترینها را برای مهمان آماده می کرد . اما شدیدا مخالف تجمل گرایی بود . می گفت: اگر میخواهیم کنار هم راحت باشیم باید تجملگرایی را کنار بگذاریم . نباید خودمان را برای مهمان اذیت کنیم . باید رفت آمدها وصله رحم را مطابق دستورات دین وبدونه تجمل انجام دهیم ،تا رابطه خانواده ها همیشه بر قرار باشد .
همیشه در کار خیر پیش قدم بود . دوست داشت از صبح تا شب مشغول کار برای رضای خدا باشد . دفتر چه ای داشت که برنامه وکارها یش را داخل آن می نوشت .
روزی که خیلی کار برای رضای خدا انجام می داد. بیشتر از روزهای قبل خوشحال بود . یادم هست یکبار به من گفت :امروز بهترین روز من است چون خدا توفیق داد وتوانستم گره از کار چندین بنده خدا وا کنم.
به هیچ یک از تعلقات دنیا دل خوش نمیکرد. هیچ چیزی او را راضی نمی کرد مگر دل یک انسان را به خاطر رضای خدا خوشحال کند.
لباس نو نمی پوشید میگفت :هر زمان تمام مردم توان پوشیدن لباس نو وزیبا داشتند من هم می پوشم . این ویژگی ها را حتی قبل از انقلاب داشت . در ایام انقلاب کارهایی می کرد که نفس خودش را بشکند .
🌷ادامه دارد......
👉 @mtnsr2
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم۲
🔶ادامه قسمت چهل وسوم
🔶 #یاد_باد_آن_روزگاران.......
مثلا در روزگاری که مردم به خاطر اعتصابات،نفت نداشتند ،مرتب دبه های بزرگ نفت را در دست داشت وبه سراغ خانه های مردم می رفت .حتی یک بار دیدم #ابراهیم گاری بزرگ در دست گرفته که داخلش دبه های نفت چیده شده بود . گاری را در کوچه وخیابان هول می دادتا به مردم نفت برساند . در ایام انقلاب خیلی نگرانش بودیم. آخر وقت به خانه می آمد . با صدای رسایی که داشت همراه همراه بر دوستانش بر روی بام الله اکبر می گفتند . صدای تیر اندازی هر لحظه به آنها نزدیکتر می شد وما نگران بودیم .
یک شب دیر کرد. حکومت نظامی بود. یکباره محکم در ب خانه را کوبید . تا در را باز کردیم #ابراهیم پرید داخل خانه! همزمان یک گلوله به سمت او شلیک💥 شد ! #ابراهیم با آرامشی که همیشه داشت گفت:سرباز خوب نشونه گرفت اما تیرش به خطا رفت! یکی از آرزو های قلبی اش این بود که روزی در جمهوری اسلامی ،موقع اذان که شد ، تمام مردم دست از کار بکشند واذان بگویند وبه سوی نماز و صحبت با خدا بروند .
خودش همیشه برای نماز به مسجد می رفت ، اگر هم شرایط مسجد رفتن نبود ،در منزل نماز جماعت بر پا می کرد . یک شانه کوچک در جیب داشت در موقع نماز ،موها ومحاسنش را به زیبایی مرتب می کرد وآماده گفتگو با پروردگار می شد ...
حتما شنیده اید که #ابراهیم در عملیات نفوذی. یک عراقی را که اسیر و زخمی شده بود ،روی کول خود قرار داد وتا نیروهای ایرانی آورد . وقتی او را تحویل نیرو ها می دهد،دل درد شدیدی می گیرد ،آپاندیس او را در بیمارستان عمل می کنند.
دکتر به او می گوید چرا این کار را کردی؟تو نباید در مسیر طولانی در کوهستان چنین کاری می کردی او هم گفت :احتیاج بود ،کسی نمی توانست او را به عقب بیاورد. مجروح بود . ما هم از این ماجرا بی خبر بودیم ،بعد از مدت ها که #ابراهیم به تهران برگشت ،متوجه شدم که در وسایلش چند عکس مربوط به بیمارستان هست ! وقتی علت را از او سوال کردم،مجبور شد که این ماجرا را توضیح دهد .اما آخرین باری که در تهران در محضرش بودیم حال وهوایش کاملا تغییر کرده بود . برخی روزها از غذا خوردن پرهیز می کرد . وقتی با اعتراض ما مواجه می شد ، میگفت:باید این بدن را آماده کنم!در شبهای سرد زمستان بدونه بالش وزیر انداز می خوابید میگفت این بدن را باید آماده کنم باید عادت کند که روزگار طولانی در خاک بماند . آخرین خدا حافظی او را کاملا به یاد دارم . هیچ وقت این گونه نبود . حال وهوایی داشت برای خودش . قبل از عملیات والفجر مقدماتی با موتور آمد منزل وگفت: دارم می رم دعا کن که بر نگردم.!
نگرانی من را دید ادامه داد . هنوز این جماعت یک دست نشده اند.
نمیدانم چرا اینگونه اند؟من از این دنیا هیچ چیز نمی خواهم حتی یک وجب از خاکش را
دوست دارم انتقام سیلی حضرت زهرا علیه السلام را بگیرم دوست دارم اگر لایق شدم و در امتحانات خدا نمره قبولی گرفتم بدنم در راه خدا قطعه قطعه شود وروحم در جوار خانم حضرت زهرا علیه السلام آرام گیرد😔
👉 @mtnsr2
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂