eitaa logo
مهدویت تا نابودی اسرائیل
1.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
61 فایل
🌷اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید 🍃امام خامنه ای(حفظه الله) نظرات و پیشنهادات @Mtnsrx ارتباط با ادمین جهت تبادل @fzz_135 لینک کانال مهدویت تا نابودی اسرائیل در ایتا http://eitaa.com/joinchat/1682636800Cc212ba55ee
مشاهده در ایتا
دانلود
☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿 ⭕️ 🌷پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: 🔹در دوران غیبت مردمی از مشرق زمین، خروج می کنند و زمینه ساز حکومت امام مهدی علیه السلام می شوند. 📚کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج2، ص477 🔅امام صادق(ع) فرموده‌اند: 🔺«ایمان خود را قبل از ظهور تکمیل کنید چون در لحظات ظهور ایمان‌ها به سختی مورد امتحان و ابتلاء قرار می‌گیرند.» 👉 @mtnsr2 🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘
19.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷مناجات با امام زمان عج 🔹تو دلم یه دنیا حرفه😔 🔸که میخوام بگم براتون😔 ⬅️اگه میخوای با امام زمانت حرف بزنی حتما گوش کنید 👉 @mtnsr2
مهدویت تا نابودی اسرائیل
💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝 🌷در ادامه... #ماجرای_عاشق_شدن_شهید_بابایی سرتيپ که شد آمد به من گفت: اين موتورخانه،
💝💝💝💝💝💝💝💝💝 🌷درادامه... يک بار ديديد که قبل از اينکه خواستيد لباس احرام بپوشيد و برويد عرفات رسيدم آنجا. معلوم نيست. چيزهايي هم خواست، وقتي کعبه را ديدم دعا کنم که جنگ تمام شود. براي ظهور امام زمان(عج) دعا کنم. براي طول عمر امام دعا کنم. سفارش کرد که براي خريد و اينها خودم را اذيت نکنم. فقط يک چيز براي دلخوش شدن بچه ها بياورم .سفارش کرد سوار هواپيما که مي شوم آيةالکرسي بخوانم.  حج آن سال حج خونين مکه بود. شلوغ بود. بيمارستانها پر از مجروح بودند. سعي کردم با دقت و حوصله همه مناسک را به جا بياورم . انگار اصلاً دوتايي آمده باشيم. محرم شدم. همه وقتي لباس سفيد احرام را مي پوشيدند. خوشحال مي شدند، ولي من اميدم براي ديدن دوباره عباس کمتر و کمتر مي شد. ديگر بعد از رفتن ما به عرفات پروازي نبود که او را از ايران به اينجا بياورد. عباس نمي آمد.  براي رفتن به عرفات آماده شديم. داشتيم سوار اتوبوس ها مي شديم تا برويم که خبر دادند عباس تلفن زده . صدايش را که حداقل مي توانستم بشنوم. به دو به دو با لباس احرام آمدم طرف هتل. دم گوشي تلفن يک صف پانزده شانزده نفره براي صحبت با عباس من درست شده بود که من نفر آخرش بودم. بالاخره گوشي را به من رساندند.  گفت: سلام مليحه، شنيدم لباس احرام تنـته، داريد مي رويد عرفات. التماس دعا دارم. براي خودت هم دعا کن. از خدا صبر بخواه. ديگر من را نخواهي ديد. برگشتن مبادا گريه کني، ناراحت بشي، تو قول دادي به من. گفتم: من فکر مي کردم تو الآن تو راهي داري مي آيي. گفتم :به همين راحتي؟ ديگه تمومه؟ گفت: بله. پس اين همه باهم حرف زديم بيخود بود؟ از خدا صبر بخواه. ارتباطت را با امام زمان(عج) بيشتر کن. او حرف مي زد و من اين طرف گوشي گريه مي کردم و توي سر خودم مي زدم. دست خودم نبود.  گفت: با مامانت، با حسين، با محمد و سلما نمي خواهي صحبت کني؟ گفتم: هيچ کدام عباس. فقط مي خواهم با تو صحبت کنم. گفت: مليحه، مامانت؟ گفتم: هيشکي! فقط خودت حرف بزن. يک چيزي بگو. گفت: الآن ديگه بايد بري نمي شه. گفتم: آخر من چه طوري برگردم و تو را نبينم؟ گوشي از دستم افتاد. آن قدر زار زده بودم که از حال رفتم. يکي گوشي را گرفت که ببيند چه شده. توي اتاق و سرم را کوبيدم به ديوار. نزديک بود ديوانه شوم. مي دانستم معصيت مي کنم، ولي توي سر خودم مي زدم. خانم هاي هم اتاقي ام مي گفتند چه شده. کسي خبر نداشت که بين من و عباس چه گذشته. خودم هم خبر نداشتم که قرار است چه پيش بيايد. طاقت نياوردم. از اتاق بيرون زدم. هنوز بعد از من يکي داشت با عباس صحبت مي کرد. گوشي را به رغم سماجتش گرفتم.  گفتم عباس نمي توانم بهت بگويم خداحافظ. من بايد چه کارکنم؟ به دادم برس. چيزي نگفت. نمي توانست چيزي بگويد. ديگر نه او مي توانست حرفي بزند نه من.  همين جور مثل بهت زده ها گوشي دستم مانده بود. وقتي گفتم خداحافظ گوشي از دستم افتاد. خانم ها آمدند و مرا بردند.  آمديم عرفات. عرفات عجيب بود. توي چادرمان نشسته بودم که يک هو تنم لرزيد. حالم انگار يک باره به هم خورد. به خانم هايي که در چادر بودند گفتم نمي دانم چرا اين طوري شده ام؟ دلم مي خواهد سر به کوه و بيابان بگذارم. بقيه اش را نفهميدم . يک باره بوي عجيبي آمد. بوي خوب و عجيبي آمد و از حال رفتم.  عرفات خيلي عجيب بود. چون درست همان لحظه مردهاي چادر بغل دستي ما عباس را ديده بودند که کنار چادر ما ايستاده قرآن مي خواند. حتي او را به يکديگر نشان مي دهند و از بودن او در آنجا تعجب مي کنند.  روز آخر عرفات، روز سوم، قبل از اينکه اعمال سعي و تقصير و قرباني را انجام دهيم براي استراحت برگشتيم هتل. توي خنکي هتل و بعد از اينکه نماز طولاني امام زمان(عج) را خواندم خوابم برد. خواب ديدم:  يک سالن بزرگ پر از آدم هايي است که لباس نيروي هوايي تنشان است. حسين داشت طبق معمول وسط آن آدم ها بازيگوشي مي کرد. به عباس که آنجا بود گفتم: با اين پسر شيطونت من چه کار کنم؟ تو هم که هيچ وقت نيستي.حسين را گرفت و برد. مدتي طول کشيد. توي جمعيت پيدايش کردم و گفتم: چه کار کردي حسين را؟ نگفتم که اذيتش کني. حسين را به من پس داد و گفت: بيا، اين هم حسين. خيالم راحت شد. گفتم: خودت کجايي؟ديدم جايي که او قبلاً ايستاده بود يک عکس بالا آمد. گفت: من اينجام.گفتم: اينکه عکسته.توي عکس روي گردنش سه تا خراش خورده بود، انگار که مثلا تيغ هاي گلي دست آدم را بخراشد . گفت: نه خودمم. صدايش دورتر مي شد . عکس رفت وسط آدم ها و پلاکارد شد. دنبال صدايش که دور مي شد راه افتاده بودم و مي گفتم که مي خواهم با خودت صحبت کنم.  ناراحت از خواب پريدم . حالم دست خودم نبود. بين راه که داشتم براي آخرين اعمال مي رفتيم به آقاي اردستاني گفتم چه خوابي ديده ام. براي رفع بلا صدقه دادم. اعمال که تمام شد و مي خواستيم برگرديم هتل ديگر ظهر شده بود. 👉 @mtnsr2 💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝
⭕️تحقیر صدام توسط خلبانان ایرانی‌ 🍃صدام حسین برای تحقیر کردن خلبانان ایرانی در تلوزیون عراق گفت: به هر خلبان ایرانی که به 50 مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود- حقوق یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه خواهم داد ...  و 150 دقیقه بعد از مصاحبه صدام- عباس دوران و حیدریان و علیرضا یاسینی 👊نیروگاه بصره را بمباران کردند. با این عملیات جواب گستاخی صدام داده شد و در حقیقت خود صدام تحقیر شد . غروب همان روز خبرنگار رادیو بی بی سی اعلام کرد: -😁من امروز با آقای صدام حسین رئیس جمهور عراق، مصاحبه داشتم و ایشان با اطمینان خاطر از دفاع قدرتمند هوایی خود در راه محافظت از نیروگاه ها، تاسیسات و دیگر منابع اقتصادی عراق در برابر حملات و تهاجم خلبانان ایرانی سخن می گفت. ولی من هنوز مصاحبه او را تنظیم نکرده بودم که نیروی هوایی ایران نیروگاه بصره را منهدم کرد. اینک جنوب عراق در خاموشی فرو رفته و چراغ قوه در بازارهای عراق بسیار نایاب و گران شده است چون با توجه به خسارات وارد به نیروگاه، تا چند روز آینده برق وصل نخواهد شد. 🍃سپس این خبرنگار با لبخندی تمسخر آمیز گفت: البته هنوز فرصتی پیش نیامده که من از صدام حسین سوال کنم چگونه جایزه خلبانان ایرانی را تحویل خواهند داد😉 👉 @mtnsr2
Jamshid Najafi - Khalabanan.mp3
5.28M
🌷یکی از آهنگ های قدیمی و خاطره انگیز و حماسی ارزشی می باشد! دانلود آهنگ خلبانان خلبانان جمشید نجفی 👉 @mtnsr2
🌷متن آهنگ خلبانان جمشید نجفی خلبانان ☘حمله ور شد ارتش خلق ایران ☘سوی دشمن از زمین و آسمان ☘نرود جز راه حـــــق و راه دین ☘چو گرفته درس مکتب از قرآن ☘خلبـانان ، خلبـانان ☘ای امید و فخر ایران ☘خلبانان ، قهرمانان ☘همره تان لطف یزدان ☘پرواز کن ، پرواز کن ☘فرشته حق یارت باد، االله نگهدارت باد 👉 @mtnsr2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴رهبر انقلاب: فلسطین باذن‌الله از دست دشمنان خلاص خواهد شد 🔹بیت‌المقدس پایتخت فلسطین است و آمریکا و بزرگ‌تر از آمریکا در قبال حقیقت و سنت الهی دربرابر فلسطین هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند 👉 @mtnsr2
🔴علامه حسن زاده آملی : اگر بگویم ظهور اتفاق افتاده چه.!!!😳 🔶🔸با آب و تاب علائم ظهور را برای علامه حسن زاده شرح میدادند و بی صبرانه منتظر عکس العمل ایشان بودند . 🔷🔹علامه لحظه ای تامل کردند و سپس با خنده شیرین و معنا داری به جمع نگاه کرده فرمودند " خلاصه عرائض حضرات این است که میخواهید بفرمایید که ظهور حضرت نزدیک است؟" 🔶🔸گفتند بله ... علامه گفت : اگر بگویم ظهور اتفاق افتاده چه؟ 🔷🔹علامه که متوجه تحیر جمع شده بود با بیانی حکیمانه این گونه مطلب را توضیح دادند : 🔸خورشید باید به تدریج طلوع و غروب کند تا موجوداتِ تحت تاثیر خورشید بتوانند خود را با تغییرِ رخ داده تطبیق کرده و حیات به چرخه ی نظم خود ادامه دهد نظیر همین اتفاق نیز در حیات معنوی و ملکوتی بشر، اینک ، اتفاق افتاده است . 🔷🔹اگر مقوله غیبت و ظهور حضرت ( که به مثابه طلوع و غروب خورشید است) بطور دفعی و بدون هیچ زمینه ای واقع شود، مسلما جوامع بشری تاب این تحول شدید را نخواهد داشت. 🔶🔸سپس علامه بشارت معروف را میفرمایند که مخاطبین ایشان سر از پا نمیشناسند و به وجد می آیند. 💬ارسالی از یاسر... 👉 @mtnsr2
⭕️ #شهید_ابراهیم_هادی 🔶قسمت سی وهشتم 🔶 #سربند_یا_مهدی 👉 @mtnsr2
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ ۲ 🔶قسمت سی وهشتم 🔶 با از قبل انقلاب در محل رفیق بودم. با هم فوتبال و والیبال بازی میکردیم.بعد از جنگ ،خبر دار شدم به جبهه غرب رفته . در اواخر اسفند سال ۱۳۶۰با گروه فیلمبرداری به منطقه شوش اعزام شدیم . تیپ المهدی عجل الله به فرماندهی برادر علی فضلی به منطقه ای در اطراف شهر شوش به نام رفائیه اعزام شده بود در ایام عید نوروز قرار بود نیروهای خط شکن ،این تیپ مرحله دیگری از عملیات را آغاز کنند ماهم مشغول ضبط 🎥برنامه از نیروهای عملیاتی بودیم. گردانها یکی پس از دیگری ، در تاریکی شب وارد منطقه شدند . با توجه مقاومت سر سختانه دشمن در روزهای قبل ،همه دعا می کردند که خط دشمن در این محور شکسته شود . نیرو های خط شکن ،پس از مراسم دعا وعزاداری ،حرکت خود را آغاز کردند آن شب را هیچ وقت فراموش نمیکنم خبرهای خوش یکی پس از دیگری به عقب می رسید خط دشمن سقوط می کرد👊 و.... ما منتظر صبح بودیم تا برای ظبط حماسه رزمندگان خودمان را به خط مقدم در گیری برسانیم با روشن شدن هوا همراه با جمعی از فرماندهان حرکت کردیم . دوربین دیگر وسایل خبر نگاری همراه ما بود به محض ورود به خط اول درگیری ، نگاهم به یکی از رزمندگان مجروح افتاد. نا خود آگاه کار خبر نگاری را رها کرده وبه سمت او دویدم! او از نیروهای خط شکن عملیات بود که به طرز عجیبی مجروح شده بود . کاملا او را میشناختم او دوست قدیمی من بود ، هادی... کنارش نشستم وسلام کردم مرا شناخت وتحویل گرفت درست نمیتوانست صحبت کند .گلوله از صورت به داخل دهانش خورده بود وبه طرز عجیبی از گردنش خارج شده بود یک گلوله هم به پایش خورده بود . معمولا وقتی گلوله از انتهای گردن خارج میشود ،به نخا وشاهرگ آسیب می رساند واحتمال زنده ماندن انسان کم می شود ، اما سالم وسر حال بود . دوستان رزمنده که در اطرافش جمع بودند از حماسه ودلاوری او میگفتند اینکه با یک قبضه آرپی چی که در دست داشت چگونه تانکهای دشمن را تار مار کرد وراه عبور بقیه را باز نمود بلافاصله نگاهم بر سر افتاد قسمتی از موهای بالای سر او سوخته بود مسیر یک گلوله را می شد بر روی موهای او دید . با تعجب گفتم داش ابرام سرت چی شده ؟دستی به سرش کشید . با دهانی که به سختی باز می شد گفت :می دانی چرا گلوله جرات نکرد وارد سرم شود ک گفتم چرا؟ لبخندی زد وگفت :گلوله خجالت کشید وارد سرم بشود ،چون پیشانی بند یا مهدی عجل الله به سرم بسته بودم در مرحله قبلی عملیات هم مجروح شده بود . با اینکه بار دوم مجروح می شد اما نمی خواست به عقب برود . امداد گر زخم او را پانسمان کرد واصرار کرد این مرحله از عملیات با موفقیت انجام شده . لذا همراه بقیه مجروحین او را به عقب فرستاد الان که به آن روز در عملیات فتح المبین فکر می کنم ، حسرت می خورم که چرا از آن لحظات فیلم وعکس تهیه نکردم 👉 @mtnsr2 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
مرگ عبارت از پالايشگاهي است که مؤمنان را از گناهان پاک و تصفيه مي‌کند و اين آخرين دردي است که آن‌ها احساس خواهند کرد و کفّارة آخرين خطا و گناهانشان خواهد بود. (المحجّة‌البيضاء، ج ٨، ص ٢٥٦) 👉 @mtnsr2