eitaa logo
موسوی‌زاده|طلبه‌‌‌ی‌تحلیل‌گر
3.4هزار دنبال‌کننده
789 عکس
861 ویدیو
3 فایل
موسوی‌زاده فعال اینستاگرام [ پیج اینستاگرام: musavi_zade ] کارشناسی ارشد روانشناسی مدرس فن خطابه؛ روایتگری؛ تربیت مربی کودک و نوجوان اینجا بدون تعصب ، روشنگری می‌کنیم باشد که مقبول خدای متعال واقع شود
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 |امام‌حسن(ع) رو دوست داشت؛ و امام حسنی رفتار می‌کرد... |روی صفحه گوشی‌اش حک کرده بود: غیبت ممنوع... ارادت ویژه‌ای به امام حسن مجتبی(ع) داشت؛ در دوره‌‌ای که با او زندگی کردم، بارها با الگوگیری از امام حسن مجتبی(ع) بسته‌های غذایی و... برا نیازمندان تهیه می‌کرد؛ و حتی من که همسرش بودم هم از این جریان مطلع نمی‌شدم؛ بس که مراقب بود توی کارهاش اخلاص رعایت بشه... ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
💢 |قرار جالب و زیبای شهیدابراهیم‌خانی با معلمش در نوجوانی |از کودکی مکبّر مسجد بود و انگار از همان بچگی برای شهادت انتخاب شده بود. دوران ابتدايی رو توی مدرسه میثم تمار [نزدیکی محل زندگیش] درس می‌خواند. معلم ابتدایی‌اش می‌گفت: وقت نماز ظهر از من اجازه می‌خواست که بره مسجد. می‌گفت: حاضرم در عوض چند دقیقه‌ای که میرم مسجد؛ برام کلاس جبرانی بذارید... ‌‌‌‌___________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
💢 |گفت: زندگی من با این گل‌های بامبو شروع شده؛ و با این گل‌ها تمام میشه... | علاقه‌ی ویژه‌ای به گل بامبو داشت، وقتی از سفر حج برگشتیم؛ اولین هدیه‌ی ما سه شاخه گلِ بامبو بود، حیدر خیلی خوشحال شد و گفت: این برای من شانس میاره... اما من نمی‌دونستم منظورش چیه! حیدر از گل‌ها به خوبی مراقبت می‌کرد، باهاشون حرف می‌زد. گلها هم زیبا و با طراوت شده بودند. حیدر می‌گفت: زندگی من با این گل‌ها شروع شده و با این گل‌ها تمام میشه... ۵ سال بود زندگی مشترکمان آغاز شده بود، که حیدر رفت سوریه و شهید شد... همان ساعتی که شهید شد، بعد از نماز صبح اومد به خوابم و خودش خبر شهادتش رو بهم داد. اون موقع خونه پدرم بودم؛ وقتی از خواب بیدار شدم، نمی‌خواستم باور کنم‌ خوابم رو... منتظر تماسش بودم، ولی از تماس خبری نبود. بی قرار بودم و رفتم خونه خودمون. نگاهی به گل‌های بامبو کردم و دیدم همه‌ی گل‌ها پژمرده و زرد شدند؛ چیزی در دلم می‌گفت که حیدر شهید شده... و این اتفاق افتاده بود و همونطور که حیدر گفته بود؛ زندگی‌اش با گلهای بامبو تمام شد... ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_irواژه‌یاب:
رفقای چله‌نشین یکی از ویژگیهای ناب شهید همت، که باعث موفقیتش شد؛ نماز اول وقت بود | سرتاپاش خاکی ، و از سوزِ سرما چشماش سرخ شده بود. از چهره‌اش معلوم بود که خیلی حالش ناجوره؛ اما رفت وضوگرفت تا نماز بخونه.گفتم: شما حالت خوب نیست، لااقل یه دوش بگیر، یه غذایی بخور، بعد نماز بخون. سرِ سجاده ایستاد، نگاهی بهم کرد و گفت: من خودم رو با عجله رسوندم خونه تا نماز اول وقت بخونم... کنارش ایستادم. حس می‌کردم هر لحظه ممکنه بیفته زمین. برا همین تا آخر نماز کنارش ایستادم تا اگه خواست بیفته، بگیرمش. محمد ابراهیم حتی در اون شرایط سخت هم حاضر نشد نمازِ اول وقت رو از دست بده... 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محمّد ابراهیم همّت 📚منبع: یادگاران«کتاب همت» صفحه ۵۶ به روایت همسر شهید 🇮🇷 کانال : @musavi_zade
💢برنامه خودسازی شهید مهدی باکری و همسرش |... یک کاغذ آورد خانه و چسباندش به دیوار اتاق. برنامه خودسازی بود که امام سفارش می‌کرد. مهدی گفت: «از همین امروز شروع می‌کنیم». یکی از توصیه‌ها ورزش بود. صبح‌های زود بیدار می‌شدیم؛ مهدی پنجره‌ها رو باز می‌کرد و دور اتاق می‌دویدیم و ورزش می‌کردیم. هر هفته دوشنبه و پنجشنبه رو هم روزه می‌گرفتیم... 📚برگرفته از کتاب نیمه پنهان ماه ۶ (مهدی باکری به روایت همسر شهید) 🇮🇷 کانال : @musavi_zade
۳۵ 🔸هدیه‌ی زیبایی که شهیدحسینی هر روز به امامِ زمان(عج) تقدیم می‌کرد... |نمازهای مستحبی زیاد می‌خواند، ولی به خوندن دو رکعت خیلی مقید بود. همیشه بعد از نماز صبح با حالِ خاصی می‌خوندش. می‌دونستم پشتِ هر کارش حکمت و دلیلی نهفته. برا همین یکبار ازش پرسیدم: این نمازِ دو رکعتی که بعد از نماز صبح می‌خونی، چیه؟ اول از جواب دادن طفره رفت، اما اصرار که کردم، گفت: اگه قول بدی تو هم همیشه بخونی میگم... وقتی قول دادم، گفت: من هر روز این دو رکعت نماز رو برا سلامتی و فرجِ امام زمان(عج) می‌خونم... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید سید علی حسینی 📚منبع: کتاب ساکنان ملک اعظم۳ «منزل حسینی» صفحه ۴۴ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ___ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
۵۴ 🔸نامه‌ی سراسر عشقِ شهید ، به دختر بچه هایش |داشتم خاطرات شهدا رو می‌خوندم که چشمم خورد به نامه‌ی یک شهید... ظاهراً این شهیدِ عزیز نامه رو خطاب به فاطمه کوچولوی نازنینش نوشته ؛ و از حرفاش معلومه که زهراش هم هنوز به دنیا نیومده یا شاید خیلی کوچولو بوده... بهتره به جای توضیح، خودتون حرفای شهید که چند جمله بیشتر نیست، رو بخونین: «دخترم! فاطمه جان!من صدای بابا بابا گفتن تو روشنیدم. آرزو داشتم صدای بابا بابا گفتن زهرا رو هم می شنیدم، اما نشد. وعده‌ی دیدار ما در بهشت. ان شاءالله اونجا شما رو می‌بینم و صدای گرمتون رو می‌شنوم...» 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حسین چیتگر 📚منبع: سالنامه فانوس ۱۳۹۰ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی 🌼 میلاد حضرت معصومه(س) و روز دختر مبارک ____ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب: