تشکیلات بی تشکیلات!
تنها یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 57، تشکیلاتی توسط رهبران انقلاب پایهریزی شد که بتواند امواج خروشان مردم انقلابی را به نظم درآورد. #حزب_جمهوری اسلامی به پلی میان مردم با نهادهای درحال تشکیل نوپای حکومتی تبدیل شد تا در کوران انقلاب و شکلگیری ساختارهای رسمی ایفای نقش کند.
حزبی که در روز اول اعلام موجودیتش هشتاد هزار نفر متقاضی ثبتنام داشت و تنها صد روز بعد که مواضعش را تبیین کرد، اعضایش به دومیلیون نفر رسیده بود، گمان میرفت که بتواند الگویی بومی از #مشارکت و کنش سیاسی در ایران پس از انقلاب را ارائه کند.
اما هشت سال بعد با فقدان عناصر اصلی، که بسیاری به شهادت رسیده و برخی درگیر فعالیت اجرایی شده بودند، دامنه فعالیتهای مؤثر حزب به شدت کاهش یافت و تلاش برای جامعیت حداکثری، طبیعتا اختلافاتی را زیر پوست حزب تجمیع کرده بود. امری که نهایتا فلسفه وجودی حزب را با تردید مواجه کرد و به خواست رهبرانش به تعطیلی منجر شد.
حزب جمهوری گرچه دولتساخته نبود، اما ساختارساز و نهایتا دولتساز بود و از آنجا که مأموریت اولیهاش را در ساختارسازی برای «انقلاب اسلامی» میدید، پس از موفقیت در این مرحله، محمل و محرکی برای ادامه کنشگری در «جمهوری اسلامی» نیافت و نتوانست مأموریتش را امتداد بخشد. حزبی که قرار بود #جمهوری_اسلامی باشد، فقط حزب #انقلاب_اسلامی بود.
حالا چهل و شش سال پس از بیستونهم بهمنماه 57 و سالروز تأسیس حزب جمهوری، با همه حرف و حدیثها درباره حزب، روشن است که با وجود دهها حزب ثبتشده در کشور، جای خالی حزب جمهوری اسلامی هرگز پر نشد و در طول این سالها بدیل مؤثری برای #تحزب نیز تعریف نشده است.
احزاب فعال در در طول دهههای گذشته عموما دولتساخته بودهاند و نتوانستند نسبت پایداری با مردم برقرار کنند و در برابر عملکرد دولتهای منسوبشان نیز پاسخگو نبودهاند. این امر باعث شده است که با وجود برخی فراز و فرودها، اعتبار احزاب و جناحهای سیاسی حداقل محل تردید باشد. تا جاییکه هر دو نامزد جدی انتخابات ریاستجمهوری گذشته صراحتا بر نفی وابستگی حزبی خود تأکید کرده و انتساب حزبی را به مثابه یک اتهام تلقی میکردند!
گرچه این بیاعتمادی شاید ریشهای عمیقتر داشته باشد و حداقل به تجربه حزب رستاخیز بازمیگردد؛ حزبی که عضویتش اجباری بود و قرار بود به گفته محمدرضا پهلوی کسی که عضویتش را نپذیرد یا از کشور اخراج شود و یا به زندان برود، اما تنها سه سال دوام آورد و پنج ماه پیش از فروپاشی حکومت پهلوی فروپاشیده شد.
اما چهار دهه پس از تجربه حزب جمهوری همچنان این پرسش وجود دارد که چرا تحزب در ایران نمیتواند قوام پیدا کند و حتی مدل بومی آن با طراحی متفکری نظیر شهید بهشتی نیز نتوانست پایدار بماند؟ و فراتر از آن، اینکه آیا اصولا تحزب برای جامعه ایران امر مطلوبی است یا باید طرحی نو درانداخت؟
روشن است که با فقدان بسترهای کنش سیاسی و رقابت مؤثر در جامعه نمیتوان به افزایش مشارکت سیاسی پایدار امیدوار بود و این فضا ممکن است به رشد گفتمانهای غیررسمی یا حتی اعتراضی بینجامد.
از سوی دیگر اهمیت نظم و انتظام حرکتهای مردمی و لزوم حاکمیت #تشکیلات بر فعالیتهای جمعی چیزی نیست که در فرهنگ اسلامی قابل تردید باشد. بنابراین نمیتوان از کنار این پرسش به سادگی گذشت و «بیتشکیلاتی» را تجویز کرد. چراکه در نبود فرایندهای شفاف تشکیلاتی، ارتباطات پیچیده باندهای سیاسی، اقتصادی و حتی قومیتی تعیینکننده ساختارهای قدرت خواهند بود.
یادداشتها و تأملات محمد ولیانپور
@mvalianpour