سیری در سیره «سرباز»
سلیمانی جایی بود که طبیعتا زیاد دیده نمیشد، ولی دیده شد! مشهور نبود، ولی محبوب شد. عجیب است که کسی بزرگترین بدرقههای تاریخ بشریت را رقم بزند؛ اما عجیبتر آنکه این همه محبوبیت را کسی دشت کند که در تمام طول عمرش صرفا یک نظامی بوده است! نمونه دیگری داریم در شرق و غرب عالم؟
#قاسم_سلیمانی معصوم نبود و شمردن اشکالاتش از نظرگاههای مختلف کار سختی نیست، ولی ویژگیهایی داشت که ماندگارش کرد. نه بهعنوان یک اسطوره، یا قهرمان، یا حتی یک درجهدار نظامی؛ فقط بهعنوان یک #سرباز. عنوانی که برای حکاکی بر سنگ مزارش انتخاب کرده بود.
«سرباز» به تعبیر دهخدا، کسیست که حاضر است سرش را ببازد. پس چیز کمی نیست «سرباز ساده»! و مگر اسطوره و قهرمانی بالاتر از سرباز میتوان یافت؟ تاریخ این سرزمین هم پر است از سربازی سربازها. و همین سربازان بودهاند که اسطوره شدند. سرزمینی که به رستم شناخته میشود، نه شاهان شاهنامه. کسانی که برای عقیده و سرزمینشان سر باختند، نه سیاستمدارانی که یا خود را باختند یا سرزمینشان را.
حاج قاسم سرباز بود، سرباز ماند و سرباز رفت. سربازی که اجباری نبود؛ سرباختن و اجبار؟ سربازی را زندگی میکرد و معاشقه میکرد با سربازی. پس از جنگ فرصتهای زیادی داشت برای آویزان کردن پوتینهای سربازی و گشتن بر مدار سیاست یا چرتکه انداختن برای تجارت. اما لباس سربازی، «جامهای بود که بر قامت او دوخته بود».
برای سرباز، جبهه عوض میشود، ولی جنگ تمامی ندارد. گوشش به فرمان فرمانده است. اینبار با قبایل و اشرار کرمان درگیر شد، با بزرگانشان به مذاکره نشست، سلاح شرارتشان را گرفت و همان سلاح را اینبار تحویلشان داد تا سرباز امنیت سرزمین و کشورشان باشند. در بزنگاهها در میدان بود؛ آب و آتش و زمینلرزهای در این کشور نبود که حاج قاسم و سربازانش را به خود ندیده باشد.
بعد هم به سربازی «قدس» رفت، به نبرد با آشوب ائتلاف استحمار و استعمار، نبرد با القاعده در افغانستان و دفاع از امنیت مردم و مقدسات مردم در سوریه و عراق و فلسطین. جایی دور از چشم همه، به غایت پردهپوشی، جایی که دیده نمیشد، ولی دیده شد! مشهور نمیشد، ولی محبوب شد!
راز ماندگاری و محبوبیت حاج قاسم را باید در همین #سربازی جست، برای عقیدهاش، برای کشورش، برای مردمش. آنقدر محبوب که خرد و کلان و مردم کف خیابان هم سردار سرلشکر سلیمانی را به اسم صمیمیاش بشناسند: «حاج قاسم».
#حاج_قاسم سربازی بود که به بند میز و صندلی ریاست و فرماندهی نیامد و «رقص جولان در کف میدان» میکرد. سخنران قهاری نبود و کم حرف میزد. با عملش شناخته میشد، عملی که فراتر از گزارشات کاغذی، در میدان عیان بود و نتایجش را میشد هزاران فرسنگ آنسوتر هم لمس کرد.
سرباز سلیمانی فراتر از مرزبندیها و حصارهای ساختگی بود. کسی که آماده سر باختن است، سرش را به بازیهای سیاسی و دعواهای خانوادگی بند نمیکند. به هدفش نگاه میکند و جبههاش را بزرگتر میبیند تا همه را سرباز این جبهه کند. چپ و راست و میانه در دایرهاش جا میگیرند، عضو خانوادهاش میشوند و برایش سینه میزنند، که زدند. سربازی که ایران را حرم میدانست و در هوای ملیت میزیست، حتی فراتر از حصارهای ملیت میاندیشید و در پی آن بود که #مقاومت را فراتر از ملیت در افقی بلندتر تعریف کند. اینچنین بود که محبوبیتی فراملی یافت.
و بالاخره اینکه سربازی رمز عزت است. کسی که آماده سر باختن است، از چیزی نمیترسد! و امامان ما گفتهاند هرکس عزت مردم خواهد، جز از خدای نترسد.
یادداشتها و تأملات محمد #ولیانپور
@mvalianpour