*تجلیلی کوتاه و راهبردی*
*بر اوضاع وخیم اسرائیـل*
گنبد سایبری اسرائیل هم پاره شد
*۱- حمله بی سابقه سایبری گروه ایرانی کرار ؛ اسرائیل را به قطع سراسری برق و خاموشی مطلق کشاند۰ اهمیت مضاعف این حمله به زیر ساخت های رژیم صهیونیستی، در این است که نه نقطه ای و محدود، بلکه سراسری، یک پارچه و همزمان بوده است۰*
۲- این حمله احتمالأ هنوز دست گرمی و تمرین یا در مقیاس پیش لرزه بوده و حملات بعدی میتواند شدت و قدرت تخریبی بالاتری داشته باشد۰ تصورش را بکنید نوبت بعدی تأسیسات اتمی دیمونا یا فرودگاه ها و مراکز امنیتی- نظامی و اقتصادی در تل آویو و حیفا، هدف حملات راز آلودی قرار بگیرد که حتی نتوانند درباره اش حرف بزنند۰
*۳- به نظر می رسد سران رژیم صهیونیستی، روزهای تاریک تری در پیش داشته باشند که حتی تصورش را هم نمی کردند۰*
*شوک اخیر را اضافه کنید به آشوبهای چند ماه اخیر و چند بار انحلال دولت و انتخابات زودرس که به جای ثبات ؛ بی ثباتی را بیشتر کرده ؛ ضربات امنیتی ـ اقتصادی آزار دهنده می تواند مانند چاشنی بمب عمل کند۰*
۴- کسی از ایدی کوهنِ (فرمانده لاف زن صهیونیست ها برای عملیات روانی در فضای مجازی) خبر دارد که زنده است یا مرده؟ چرا او ناتوان از نوشتن چند خط تحلیل درباره نابودی بخش دیگری از قدرت بازدارندگی اسرائیل است؟!
*۵- قطعأ اگر اهمیت بازدارندگی سایبری صهیونیست ها در برابر نفوذ و ضربات ویرانگر، مهم تر از بازدارندگی سپر موشکی موسوم به " گنبد آهنین" نباشد که بارها با موشک های مقاومت پاره شد به همان اندازه مهم و حیاتی است۰*
۶- صهیونیست ها قبلأ مدعی بودند جزو چند قدرت سایبری بزرگ دنیا هستند اما اکنون کسی چنین لافی را از آنها نمی پذیرد؛ بلکه اهل فن شهادت می دهند حریفانی که بتوانند چنان ضربه سایبری یی را وارد کنند، دست برتر را پیدا کرده اند۰
*۷- دو کُد را باید در تحلیل ها لحاظ کرد۰* *اولی سخنان آبانماه سال 94 «هرتسل هالوی» (فرمانده رکن اطلاعات در ستاد کل ارتش اسرائیل) که خطاب به مدیران مجموعه خود گفت:*
*«از ابتدای انقلاب ۱۹۷۹، ما سه برابر رشد علمی داشتهایم اما رشد علمی ایران بیست برابر شده است و به برتری فنی نزدیک میشوند۰*
*جنگ واقعی در آینده نیست؛ همین حالا جریان دارد۰ برداشته شدن فاصله ۳۰ سال پیش، برای ما بسیار پرهزینه خواهد بود۰* *جنگ امروز، جنگ ذهنهاست و تبلیغات طرف مقابل میتواند روحیه ی اسرائیلیها را درهم بشکند»۰*
۸- و دومی، اظهارات تیر ماه ۱۳۹۴ یوزی رابین (مدیر سابق برنامه موشکی اسرائیل) در جمع فعالان نیروی هوایی آمریکا:
-ایرانیها به خوبی در جریان تحولات موشکی هستند۰
آنها فاتح 110 راساختند و به عنوان یک مهندس میگویم بخوبی کار کردهاند۰ با افزایش دقت این موشک، آنها حالا می توانند یک بلوک شهری را نابود کنند۰
باورکردنی نیست: موشکهای بالستیک ایران درحجم بالا درحال تولید، ذخیره و حتی صادرات است۰
-آنها میتوانند با موشکهای 2000 کیلومتری نقطهزن، اسرائیل را فلج کنند... موشک سومار هم دستاورد بزرگی است۰ من به احترام افرادی که این کار را انجام دادند، کلاه از سر برمیدارم۰ این دستاوردها در شرایط تحریم به دست آمده است»۰
*۹- ایران چند ماه قبل با موفقیت توانست ماهواره نظامی نور را در مدار قرار دهد که هر 90 دقیقه یک بار از فراز اسرائیل عبور میکند۰*
*افسران جنگ نـرم*
*سرطان ـ اصلاحات*
*ننگتــان بـــــــاد*
🥗🍃🥗🍃🥗🍃🥗🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🔴 این چند دقیقه در مورد برجام را حتما ببینید
🔹نبویان: یکی از اعضای کمیسیون برجام اومد تو جلسه گفتش این برجام چی توشه!!
🔹برجام و هیچکس نخوانده بود اعضای اصلی تیم مذاکرات حتی یک بار هم به دقت نخوانده بودند
👈منافع مملکت دست کیا بوده؟؟
✍️بیداری ملت
@bidariymelat
☀️حجت الاسلام طائب :
🔹شرایط امروز ما همانند روزهای پایانی حکومت عثمان است که حضرت امیر در آن روزی که فساد تمام جامعه اسلامی را فرا گرفته بود و مردم از سراسر حاکمیت اسلام به مدینه آمده بودند برای کشتن عثمان و برداشتن او از قدرت، امیرالمؤمنین در دفاع از عثمان بلند شد و حسنین (ع) و ابوالفضل(ع) و بنی هاشم را برای دفاع از او اعزام کرد، اما وقتی بصیرت در بین مردم نباشد مانند کسی که در تاریکی راه میرود و نمیداند به چه سمتی میرود میگفتند چرا علی از عثمان دفاع میکند، دفاع امیرالمؤمنین دفاع از شخص عثمان نبود بلکه دفاع از اسلام بود.
امیرالمؤمنین قصد داشتند عثمان در قدرت باقی بماند تا یک اقدام صورت بپذیرد و آن اینکه عثمان والی های بلاد اسلامی را عوض کند و افراد مورد تایید اسلام را بگذارد تا حضرت زیر آن را امضا کند و مردم را آرام کند و امید به اصلاح شدن امور دهد.
یکی از آن والی های فاسد که باید توسط عثمان عزل میشد معاویه بود، نکته بسیار مهمی که معاویه باید به دست عثمان عزل میشد نه امیرالمؤمنین.
🔹دفاع امروز ما از روحانی دفاع از انقلاب است نه شخص او، امروز روحانی همانند عثمان برای جبهه مقابل حق تبدیل به یک مهره سوخته شده است و بهترین حالت برای این جبهه حذف او است و ساختن پیراهن عثمان برای معاویه(متفکرین برجام) است.
روحانی مانند عثمان باید تا آخرین روز در قدرت بماند تا به یک سوال جواب بدهد و آن اینکه شما در طول ۸ سال ریاست جمهوری چه مشکلی از کشور را حل کردید و نتیجه اعمال شما در سطح زندگی مردم چه بوده است؟
🔹امیرالمؤمنین میخواستند با بقای عثمان معاویه را نابود کنند و امروز ما میخواهیم با بقای روحانی تا روز آخر قدرت، معاویه امروز که متفکرین برجامی هستند را نابود کنیم، استیضاح رئیس جمهوری که بر اساس یک تفکر و ایدئولوژی روی کار آمده است درست نیست چرا که دشمن اصلی آن تفکر است نه شخص، ما باید آن تفکر را نابود کنیم ولی با استیضاح بحث و فضا عوض میشود شخص مسئول به ظاهر از بین میرود ولی آن تفکر به حیات خود ادامه میدهد.
🔹استیضاح روحانی و جانشینی جهانگیری چه سودی دارد جز بهم ریختگی بیشتر اوضاع کشور.
🔹 آیا مجلسی که زیر ۵۰ درصد مردم به او رای دادند مشروعیت لازم برای عزل دولتی که بالای ۵۰ درصد آرا را دارد خواهد داشت.
🔹امروز بجای طرح استیضاح باید مجلس و همه دستگاه ها مانند سپاه به میدان بیایند و از همه ظرفیت خود برای کنترل اوضاع تا انتخابات بعدی استفاده کنند.
🔹قطعا طرح استیضاح روحانی نقشه شوم آمریکا و خائنین داخلی است برای به زمین زدن انقلاب...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارشی جنگ احتمالی داخلی آمریکا
آمادگی مردم و نیروهای مسلح آمریکا برای درگیری مسلحانه در آمریکا!
قضیه جایی جالب میشه که ترامپ گفته هیچ جوره قدرت رو واگذار نمیکنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🔴هشدار! این ویدئو حاوی صحنههای دلخراش است*
*➖سیاههای دیگر از #حقوق_بشر_آمریکایی*
🔹از زمان آغاز جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ تاکنون عراق شاهد افزایش ۲۰ برابری نرخ #سرطان و تولد کودکان #ناقص_الخلقه است.
🔹دلیل این سرطانها استفاده از اورانیوم ضعیف شده، فسفر سفید و سایر مهمات سمی توسط ارتش ایالات متحده در حمله بیرحمانه به عراق است و چون از طرف دیگر عراق تحت شدیدترین تحریمهای اقتصادی و غذایی و دارویی بود آمار تلفات به شدت رشد کرد.
*🔹اگر میخواهید بدانید عمق فاجعه چقدر است باید عرض کنیم که آمار ناهنجاریهای مادرزادی در عراق ۱۴ برابر بیشتر از آمار شهرهای هیروشیما و ناکازاکی است که به طور مستقیم مورد حمله اتمی قرار گرفتند!*
*💠روشنگری ۴۷*
https://chat.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما انقلابمان را به تمام جهان صادر میکنیم امام خمینی( ره)
هدایت شده از دبخند
ﺳﺮﻋﺖ ﺁﻫﻮ ۹۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺩﺭ ﺳﺎﻋﺖ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ که سرعت شیر نهایتا ۵۷ کیلومتر در ساعت ﺍﺳﺖ! ﭘﺲ ﭼﻄﻮﺭ ﺁﻫﻮ ﻃﻌﻤﻪ شیر می شود!؟ ﺗﺮﺱ ﺁﻫﻮ ﺍﺯ ﺷﮑﺎﺭ ﺷﺪﻥ ﺑﺎﻋﺚ می شود ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﯼ سنجیدن فاصله خود با شیر مدام به پشت ﺳﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ همین سرعتش بسیار کم می شود! تا جایی که شیر می تواند به او برسد! یعنی ﺍﮔﺮ ﺁﻫﻮ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ، طعمه ﺷﯿﺮ نمی شود! ﺍﮔﺮ ﺁﻫﻮ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ شیر به نیرویش ایمان دارد، ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﻃﻌﻤﻪ ﺷﯿﺮ نخواهد شد! ﺍﯾﻦ ﻗﺼ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ! ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ایمان نداشته باشیم و در طول زندگی ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻧﮕﺎﻩ کنیم و به مرور خاطرات ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯾﻢ، ﻫﻢ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﻋﻘﺐ می مانیم ﻭ ﻫﻢ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ می ﺩﻫﯿﻢ!
😊 @de_bekhand ☺️
ایرج حسن پور:
Z.H:
﷽✍پیش بینی ها
امید ها و نوید های بسیار عجیب
از جنس وعده های #اولیای_الهی ، در کلام #امام_خامنه_ای
🔹چند سالیست ،
که حضرت #آقا ، برخی رویدادها
را به صورت پیش بینی به اطلاع عموم می رساند ، پیش بینی هایی که همه در حال اتفاق افتادن است و این بسیار عجیب است ودر عین حال نشانه !!
🔸در طول تاریخ
تعیین مصادیق رویدادهای آتی ،
فقط از لسان انبیا و #اولیاء خاص خداوند جاری می شد
🔹آنگاه که : #نوح نبی علیه السلام :
خبر از وقوع طوفانی بزرگ را به مردم می داد ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ولی رخ داد...
🔸انگاه که : حضرت #ابراهیم علیه السلام
نوید شکست بت پرستان و نابودی نمرود بزرگ را می داد، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد...
🔹 آنگاه که : حضرت #موسی علیه السلام :
نوید آزادی قوم یهود پس از ۶۰۰ سال اسارت از دست فرعونیان را می داد ،
چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد...
🔸آنگاه که : #رسول مکرم اسلام :
نوید فتح کسری و رم را می داد،چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد...
🔹 وآنگاه که : امام موسی #کاظم علیه السلام :
فرمودند : مردی از قم به پا خواهد خواست و طاغوت را سرنگون خواهد ساخت ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد...
🔸و آنگاه که : امام #خمینی ره :
فرمودند : این انقلاب پیروز خواهد شد و شاه خواهد رفت ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد...
🔹آنگاه که : حضرت امام #خامنهای :
همچون امام خمینی فرمودند : آمریکا هیچ غلطی نخواهد کرد ، وبعد از انهمه هیاهوی حمله نظامی به ایران توسط امریکا در ۲۰ سال گذشته ، همه دیدند هیچ غلطی نتوانست بکند . چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد...
🔸آنگاه که : #آقا به سید حسن نصرالله
فرمودند : در مقابل اسراییل پیروز خواهید شد اگر استقامت کنید ، به اذن الله و این امر محقق شد ودر ۳ جنگ متوالی اسراییل شکست خورد ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد...
🔹آنگاه که #آقا فرمودند :
سوریه و عراق سقوط نخواهد کرد و داعش شکست می خورد وبشار اسد نیز خواهد ماند واکنون پس از چند سال همه دیدیم که شد ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد...
🔸آنگاه که #آقا فرمودند :
ما پیشرفت در همه ابعاد خواهیم کرد و شد ،ساخت ماهواره ، رادار ها ، موشک ها ، پهباد ها ، هسته ای ، علوم گوناگون که در رتبه بالای دنیا هستیم و... ...چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد...
🔹آنگاه که #آقا : خطاب به عربستان
در حمله به یمن فرمودند : شما یقینا در مقابل مجاهدان یمنی شکست خواهید خورد وحال پس از چند سال تجاوزگری عربستان ، همه فضاحت شکست ارتش عربستان و ائتلافش را مشاهده می نمایند . چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد...
🔸و اما : درحال حاضر
امام #خامنهای برای آینده ایران و منطقه نیز پیش بینی هایی را علنا اظهار فرموده اند : ایشان فرمودند : #اسراییل تا ۲۵ سال آینده را نخواهد دید . #امریکا در مقابل ایران به زانو در خواهد امد . #عربستان به دست مجاهدان راه خدا خواهد افتاد . #ایران قله های عظیم دنیا را فتح خواهد کرد
🔹وعده ها
وعده های عجیبی است ،
وبسیار بزرگ ،وعده ها از جنس پیش بینی تحلیل گران استراتژیک نیست ، وعده ها از جنس وعده های #اولیای_الهی است ، و از آینده خبر می دهد ، از آینده ای با عظمت و بزرگ برای ما ایرانیان و ملتهای مسلمان !!
🔸باور کنیم وعده های الهی را ،
که از لسان این #مرد_الهی خارج می شود . امام خامنه ای از اولیابزرگ خداست . هیچ خدعه و نیرنگی قادر نیست که به صورت این ذخیره عظیم الهی بر روی زمین ، چنگ زند . تمامی دستها و چنگهای شیطان و شیطانکها در مقابل او ، مختوم به شکست است ، به اذن الهی ...
🔹لذا آماده باشیم
که ان شاء الله رستاخیز ی بزرگ
در حال وقوع است که این #مرد_بزرگ دارد . یکی به یکی آنها را به ما می گوید و وعده می دهد . باور کنیم به یاری خداوند . خبری در راه است . والعاقبه للمتقین...
#بشارت
#نزدیکی_ظهور
#امام_زمان
#امام_خامنه_ای
*🔴دفتر ناکام بزرگ بسته شد‼️*
🔻 #زمانـــه | نماد ناکامی دیپلماتیک فلسطین درگذشت
🔹صائب عریقات مذاکره کننده ارشد فلسطینی بر اثر ویروس کرونا درگذشت. وی از مسئولان سیاسی ساف بود که در کنفرانس مادرید ، پیمان اسلو ، غزه - اریحا و... حضور موثر و پررنگ داشته و رئیس تیم مذاکره کننده فلسطین بود
🔹عریقات سمبل تلاش دیپلماتیک یاسر عرفات و محمود عباس برای حل بحران فلسطین ( که خواستار تشکیل دولت در اراضی اشغالی ۱۹۶۷ بودند ) به شمار می رفت
🔹طبیعتا هیچکس امروز نمی تواند انکار کند که حدود ۳ دهه مذاکره با طرف اسرائیلی نه تنها کوچکترین دستاوردی برای طرف فلسطینی نداشته ، بلکه رژیم اسرائیل روز به روز اراضی بیشتری از کرانه غربی رود اردن را با ساکن کردن شهرک نشین های یهودی متصرف شده است
🔹عریقات در مذاکراتش ، اسرائیل ۱۹۴۸ را به رسمیت شناخت ، تعهد کرد سازمان فتح گروههای فلسطینی را خلع سلاح کند و این گروه مقاومت پلیس اسرائیل شود لکن در عوض حتی دولت صهیونیست حاکمیت بر قدس شرقی را نیز برای فلسطینی ها مردود دانست و به همین سبب این دیپلمات کهنه کار فلسطینی ناکام ترین مذاکره کننده تاریخ دنیای عرب خوانده می شود
*💠روشنگری ۴۹*
https://chat.whatsapp.com/KHBTDPo5qyX2UVnIl1uV85
*💠کانال روشنگری در ایتا*
https://eitaa.com/roshangari315
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرمایشات مقام معظم رهبری در رابطه با مذاکره با آمریکا
نبأ
✍️ *گمشده من*
*سرگذشت لحظات پایانی حیات شهید علی هاشمی*
*به روایت دکتر محسن رضایی
👈...علیای که هیچکس او را نشناخت، حتی من محسن رضایی!
این جمله عباس هواشمی یادم نمیرود که در پاسخ علی هاشمی در بیسیم بیهیچ کد و رمزی میگفت: آقا اینجا کربلاست. عمر سعد دارد طبل پیروزی میزند!
این حرفها را که میشنیدم از ماندن خودم شرمنده میشدم ولی راهی نداشتم. او تند تند گفت برادر علی بچهها دارند از شدت شیمیایی خفه میشوند.
صدای علی را میشنیدم که با بغض میگفت؛ عباس هر کاری میتوانی بکن تا آنها را عقب بیاوری. به خدا پناه ببر!
ساعت 30/11 صبح بود. با بیسیم گفتم: احمد، هر طوری شده علی را عقب بیاور، کوتاهی نکن. من علی را از تو میخواهم. غلامپور تند و تند میگفت روی چشم.. روی چشم!
آن موقع هنوز تیپهای امام رضا (ع) و 48 فتح در عمق جزیره بودند. همه تلاش علی، خارج کردن آنها بود. علی خود را به آب و آتش میزد تا کسی از نیروهای رزمنده دست عراق نیفتد.
با بیسیم از غلامپور پرسیدم: چه خبر داری؟
گفت: الآن در حال نزدیک شدن به دژ شهید باکری هستم!
داشت حرف میزد که لحنش عوض شد و فریاد زد: آقا محسن هلیکوپترهای عراقی در اطراف قرارگاه علی دارند مینشینند! آقا محسن دعا کن علی بتواند سریع از قرارگاه خارج شود!
با شنیدن این خبر، هری دلم ریخت و وجودم را اضطراب گرفت. با تندی گفتم: پس علی چه شد؟ اصلاً تو چه میکنی؟ مگر نگفتم علی را از قرارگاه و هور بیرون بیار؟ چرا حرف گوش نمیدهی. هزار حرف نثار غلامپور کردم. او تنها سکوت کرده بود. راز تشرهای مرا میفهمید.
گوشی بیسیم از دستم نمیافتاد. صدای احمد میآمد که مشغول پیگیری هستم. مطمئن باش آقا محسن!
علی همراه گرجی و شهبازی و 4 نفر دیگر، پس از جمعآوری مدارک و اسناد، با شنیدن صدای هلیکوپترها سریع از قرارگاه خارج شده و سوار ماشینها میشوند تا گرفتار عراقیها نشوند.
هلیکوپترهای عراقی در 200 متریشان مینشینند و آنها را به رگبار میبندند.
علی فریاد میزند سریع پیاده شوید و به نیزارها بروید. هر یک از بچهها ازماشین بیرون پریده و به نیزارها پناه میبرند.
تمام این قضایا را برایم گفتند. این روز سختترین روز جنگ برای من است.
ساعت 2 بعد از ظهر غلامپور خبر سقوط جزیره را به من داد، ولی از هور میپرسیدم علی چه میشد؟ حالا من با هور یتیم چه کنم؟
غلامپور گفت احتمالاً در هور است. دستور دادم گروههای اطلاعاتی را بفرست بگردند. تا 3 روز بچهها میگشتند ولی ...
گریهام گرفته بود با این همه خودم را کنترل میکردم
در گوشه 4/4/1367 سالنامهام نوشتم: برادر علی! اینک که اراده الهی را میخواهی در زمین تحقق ببخشی و بر تو تکلیف شده از تمامیت آرمانهای الهی درجبههها دفاع کنی، دیگر تشنگی، زخم و جراحت برای تو مفهومی ندارد، چقدر خوب این مفهوم را به من و دوستانت یاد دادی.
علی شمخانی دستور داد هلیکوپتری بر فراز منطقه بگردد شاید خبری شود. او هم مثل من علاقه زیادی به علی داشت. هفده روز بچههای اطلاعات در هور گشتند ولی خبری نشد که نشد. حوصله هیچ کاری را نداشتم.
روز پس از سقوط جزایر، در گلف جلسهای تشکیل دادم و از همه فرماندهان هم دعوت کردم بیایند. آقای هاشمی هم به عنوان جانشین فرماندهی کلقوا در آن جلسه حضور داشت. ساعت 9 صبح بود. گلف ساکت و بیسرو صدا بود. همراه آقای هاشمی و شمخانی وارد جلسه شدم. چهره فرماندههان دیدنی بود. از احمد کاظمی گرفته تا رئوفی، قربانی، آقا رحیم، شمخانی، همه دل گرفته بودند. آقای هاشمی آرام گوشهای نشست. حال گزارش دادن نداشتم. این کار را به شمخانی سپردم. او هم حالش بهتر از حال من نبود.
ایشان بعد از تلاوت قرآن، ضمن خیر مقدم به آقای هاشمی گفت: برای اطلاع شما، برادر هواشمی گزارشی از وضعیت پیش آمده میدهد. او در جزیره بوده و همراه نیروها در محور خندق شیمیایی هم شده است. حرفها شنیدنی است. هم برای شما هم برای تاریخ! هواشمی معاون علی هاشمی بود. هم علی را دوست داشت؛ از اینکه لحظه درگیری کنار علی نبود، از من و غلامپور شاکی بود، چون دستور داده بودم جلو برود و نیروها را سرپرستی کند. او علیرغم میلش علی را تنها گذاشته بود. میگفت هیچگاه خودش را نمیبخشد!
بعد از صحبتهای آقای شمخانی نوبت عباس هواشمی شد.
او با خواندن این آیه؛ شروع به صحبت کرد «و لاتحسبنالذین قتلوا فی سبیلالله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون26». تا این آیه را خواند همه گریه کردند. گویی هواشمی دارد روضه میخواند. او به آقای هاشمی رو کرد و گفت: حاج آقای هاشمی! بدانید بچهها در اوج مظلومیت مقابل عراقیها جنگیدند و لحظهای کوتاه نیامدند. آقای هاشمی! تعدادی از نیروهای توپخانه، اولین گلوله توپ را که شلیک کردند، مورد حملات شیمیایی قرار گرفتند و نوبت به گلوله دوم نرسید و همه شهید شدند
آقای هاشمی کنار من بود، بلند بلند گریه کرد و مدام میگفت ای وای ..
نبأ
.
همه گریه میکردیم که ناگهان شمخانی فریاد زد؛ بس کن! هواشمی دیگر نگو!
او به احترام شمخانی سکوت کرد و تا دقایقی جلسه از غربت بچهها در حال گریه و ندبه بود. در عمرم آن قدر گریه نکرده بودم. نه من که همه بچهها همین طور بودند.
آقای هاشمی وقتی گریه فرماندهان را دید، منقلب شد. چند دقیقه بعد شروع کرد به حرف زدن. شمرده شمرده همراه با بغض گفت: برادران من به خدا توکل کنید! خدا بهترین کمک کار ماست، شاید این مسائلی که برای ما به ظاهر تلخ است، در باطن شیرین باشند و ما نمیدانیم. ما این زحمات و
مشکلات را به عشق سرور و سالار دینمان حسین بن علی تحمل میکنیم. امیدواریم به برکت این رشادتها خداوند مزد خوبی به همة ما بدهد. برادران هرگز یأس بهخودتان راه ندهید، باور کنید حکایت من و شما حکایت این بیت شعر است:
هر که دیوانه عشق تو نشد عاقل نیست
عاقلانه است که دیوانه عشق تو شویم
او ادامه داد و گفت: میدانیم ما در جنگی نابرابر قرار گرفتهایم. دنیا یک طرف و ما یک طرف. امروز جمهوری اسلامی در اوج مظلومیت در مقابل دنیایی که صفآرایی کرده، مقاوم ایستاده است. هرگز هراس به خودتان راه ندهید. امام خمینی زنده است و سایه او بر سر ماست
آقای هاشمی تکتک در حالی که فرماندهان را یک یک با نگاهش هم دور میزد. گفت: من از همت مردانه شما خبر دارم. دلاورمردی علی هاشمی را خوب میدانم. از زحمات خالصانه شما باخبرم و...
جلسه حدود 3 ساعت طول کشید. هرجا که نگاه میکردم جای خالی علی را میدیدم و احساس تنهایی میکردم. با خود میگفتم علی راضی نبود به راحتی از جزیره بیرون بیاید.
ساعت 20/12 ظهر بود که صدای اذان در محوطه گلف پخش شد. آقای هاشمی گفت بهتر است جلسه را تمام کنیم. نماز را به امامت ایشان خواندیم. بعد از نماز ایشان را بدرقه کردم و باز به اتاقم برگشتم.
آن روز عصر به علی شمخانی گفتم: فکر میکنی علی اسیر شده یا شهید؟ او با تکان دادن سر تردیدش را نشان داد.
پنج روز پس از این جلسه، عباس هواشمی برای ملاقاتم آمد. با دیدنش یاد علی افتادم. از رابطه صمیمی آن دو خبر داشتم. از او پرسیدم: برادر هواشمی از علی چه خبر؟ خبری نشنیدی؟ گفت: هیچ خبری نیست. از شنیدن این حرف دلم گرفت، گفتم آخر چرا همه خبرها نه است. پس علی کجاست که هیچکس از او خبر ندارد؟
گفتم آقای هواشمی! چند شب است خواب علی را میبینم. او از میان نیزارهای هور مرا صدا میزد. آیا علی در نیزارهاست؟
گفت: من علی را به خدا سپردهام!
از او پرسیدم: تعجب میکنم چطور در ساعات آخر سقوط جزیره علی را در قرارگاه تنها گذاشتی؟
در حالی که میخواست گریهاش را پنهان کند. سرش را پایین انداخته بود؛ گفت: آقا محسن، غلامپور مرا از علی جدا کرد. او به من دستور داد برای کمک به نیروهای خندق جلو بروم. اگر او نمیگفت من لحظهای علی را تنها نمیگذاشتم. این آشی بود که احمد غلامپور برای من پخت
برادر محسن! من بعد از انقلاب تا 4/4/1367 همیشه همراه علی بودم و از او جدا نمیشدم. نمیدانم این روز آخر چرا اینطور رقم خورد؟ وقتی از قرارگاه راهی خندق شدم، باورم نمیشد این دیدار آخر من و علی است و اینجا آخر خط است. بعد از علی من هیچ دلخوشی ندارم. از دیدن خانواده علی هاشمی شرمنده هستم. من هر چند از نظر سنی بزرگتر از علی بودم، ولی او استادم بود و من درسهای زیادی ازش آموختم. علی از کسانی بود که در کار جنگ و جبهه، استقامت داشت. چه زمان شناساییها، چه زمان آتش دشمن و فشارحملات. او در هور، هرگز دست از کار بر نمیداشت. حتی وقتی مجروح میشد، سعی میکرد به نحوی حضورش در منطقه احساس شود. زخمهایش را در پست امداد خط مقدم پانسمان میکرد و خون آلود و گاه لنگان لنگان باز میگشت.
با عباس هواشمی 3 ساعت خلوت کردم، هر بار که رئیس دفترم آقای رسولزاده میگفت فلانی آمده، میگفتم همه ملاقاتهای امروزم را لغو کن. دوست داشتم تا شب، هواشمی از علی حرف بزند و من گوش بدهم.
وقتی با عباس هواشمی خداحافظی کردم. گفتم: گاهی به من سری بزن! او در حالی که گریه میکرد گفت: برادر محسن من هنوز انتظار آمدن علی را میکشم!
از آن روز حدود 20 سال میگذرد. تا چند سال پیش امید داشتم علی اسیر است، ولی وقتی همه اسرا آمدند، یقین کردم علی در نیزارهای هور شهید شده است و من دیگر او را نخواهم دید.
به رسولزاده گفتم عکسی از علی برای اطاقم تهیه کن تا همیشه ببینم و یادش کنم.
وقتی میدیدم برای شهدا کنگره برگزار میشود ولی از علی خبری نیست، اذیت میشدم. این دلتنگی تا امروز هم ادامه دارد. باید برای علی یک کنگره اختصاصی برپا کرد و او را به مردم معرفی کرد.
روز شنیدن خبر سقوط قرارگاه هیچگاه از یادم نمیرود. غلامپور 2 بار خبر شهادت دو نفر را به من داد. اول خبر شهادت مهدی زینالدین و دوم خبر شهادت علی هاشمی. چه بگویم که هر چه بگویم نتوانستهام حق علی را ادا کنم.
یک شب که در قرارگاه نصرت بودم خواستم به اهواز
نبأ
بروم. علی گفت دوست دارد امشب منزل آنها بروم. همراه او به محله حصیرآباد اهواز رفتم و شب را در منزل او به صبح رساندم. زندگی ساده و بیپیرایهای بود. خبری از تجمل نبود. کسی باور نمیکرد این خانه، خانة یک سپهبد است.
قبل از سقوط رژیم صدام، احتمال میدادم شاید علی اسیر باشد، به همین دلیل، صلاح نمیدیدم حرفی از علی زده شود و همین برای من کُشنده بود. تا مدتها در یک برزخ و بلاتکلیفی بودم که نکند حرفی زده شود و علی در زندانهای عراق لو برود. چقدر خوشباور بودم و علی را در اسارت در عراق تصور میکردم.
یادم هست پس از اعلام خبر قطعی شهادت علی، دو دفتر برای او یادداشت نوشتم که دوست ندارم کسی آنها را بخواند.
علی، همت، باکری، حسین خرازی، احمد کاظمی، همه این فرماندهان گرچه نیروهای من بودند ولی در واقع ستارههای دنبالهداری بودند که راه را نشان ما زمینیها میدهند. اصلاً من به امید آنها زنده هستم.
سال گذشته همراه سردار علی ناصری به حمیدیه رفتم و دیداری با بچههای قرارگاه نصرت داشتم. از آنها خواستم قبل از صحبتهای من هر کس خاطرهای بگوید. هر کدام از بچهها میآمدند و خاطرهای میگفتند و مرا به سالهای دور میبردند؛ طوری که حس میکردم علی در جلسه نشسته است.
آن روزگفتم: من از ندیدن علی هاشمی در میان جمعمان نگران هستم. یادم هست همیشه شما را همراه فرماندهتان میدیدم و برایتان صحبت میکردم. آن جلسه هر چه کردم گریه نکنم نشد. کسی باور نمیکرد این قدر علی را دوست داشته باشم. به آنها گفتم، شهادت مزد مردمانی است که با خدا معامله میکنند و در راه او گام بر میدارند. این وعده الهی است، اما علی با همه خلوصش با همه امید و باورش به پیمان الهی، همواره در تضرع و زاری بود که مبادا از این فوز عظیم وابماند. تعجب میکنم چگونه انسان با اینکه همه وجودش الهی شده، هنوز باید از نفس خویش هراسان باشد، آنسان که برادرمان علی هاشمی بود.
پس از آن جلسه به همراه دوستان به خانه علی رفتم. از دیدن بچههایش، روحیه گرفتم و از آنها خواستم برایم دعا کنند. آنها خیلی محبت کردند. آن روز چقدر خوشحال شدم.
وقتی به تهران برگشتم، یک هفته بعد رئیس دفترم آقای رسولزاده، نامهای را به من داد و گفت این نامه از طرف یکی از بچههای سپاه حمیدیه است و روی پاکت نامه نوشته شخصاً مفتوح شود. تعجب کردم چه کاری سبب شده این عبارت را بنویسد. نامه را باز کردم و خواندم زیبا و شیرین نوشته بود
برادر محسن رضایی! سلام، من یکی از نیروهای علی هاشمی هستم. در جلسهای که شما حمیدیه تشریف آوردید دوست داشتم بیایم پیش شما و حرفهایم را بزنم ولی خجالت کشیدم. تصمیم گرفتم حرفهایم را برایتان بنویسم. او با خودکار آبیرنگ نوشته بود:
برادر محسن! عشق قصه تکراری همیشه ماست. عشق زمزمه تا همیشه زیستن است، ولی چقدر این کلمات مختصرند. نمیتوانم از علی و احساسم نسبت به او حرفی بزنم. نمیتوانم از لحظههای ناب همراهی با او در دل جزیره چیزی نگویم...
هر چه سطرهای این نامه را میخواندم سیر نمیشدم. خدایا این آدم چه کشیده که این چنین ادیبانه احساساتش را نوشته است. او در آخر نامهاش نوشته بود، عشق و ارادت ما به علی، دریغ تلخی مانده به کام گمشده ما که از حوالی آن جاده بازماندیم. چقدر این کلمات چون همیشه مختصرند. به راستی برادر محسن چه میتوان گفت
این نامه هم تمام شد ولی دلتنگیهای من برای علی تمام شدنی نیست.
هنوز که هنوز است پس از نماز صبح دعا میکنم یک بار دیگر خدا بشارت دیدن علی را به من بدهد. مقام بلند علی تا بدان جا بود که در غوغای آهن و رنگ و نیرنگ، جز خدا را نمیدید و جز به او دل نمیبست. این روحیه علی درس زندگی من بعد از جنگ شده است.
در جنگ معمولاً برای تشییع جنازه فرماندهان سپاه میرفتم و با پیکر آنها وداع میکردم، ولی چه کنم علی حتی حاضر نبود جسم خاکیاش به شهر برگردد و این چه درجهای از خلوص است که نمیدانم!
زندگی علی هاشمی و مقاومتهایش یکی از بهترین الگوها برای اتحاد ملی است. بیشترین مقاومتها در مرزهای خوزستان از طرف مردان و زنان عرب ما بود. اعراب خوزستان ثابت کردند ایرانی هستند و به این سرزمین وفادارند. نمونه بارز اتحاد ملی را در قرارگاه نصرت و تلاشهای فراوان علی میبینیم. او را میتوان به عنوان نماد اتحاد ملی معرفی کرد
با اینکه سرّیترین راز و رمز عملیاتهای جنگ تحمیلی در اختیارش بود، آنها را در دل خود حفظ کرد و با کمال صداقت و اخلاص در تحقق دفاع مقدس جان شیرین خود را تقدیم ملت ایران و کیان اسلام کرد. برای علی بهترین دعاها و درودها را دارم. از خداوند میخواهم عاقبت عمر ما را در مشهد شهیدان هشت سال دفاع مقدس قرار دهد. امیدوارم چنین شود. امیدوارم.
اینها حرفهای من از یک انسان استثنایی بود. البته همه حرفهایم درباره علی هاشمی نیست. این حرفها در قد و قواره من است که توانستم بگویم.
...پایان
@nabaaa
AUD-20201117-WA0058.mp3
4.42M
باسلام وتحیت لطفا سخنان مهم استاد گرانقدر درباره داروی گیاهی طب سنتی ضد کرونا را گوش دهید وپیگر باشید متشکرم
https://eitaa.com/nabaaa