eitaa logo
مرکز مردمی نفس سبزوار
332 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
864 ویدیو
6 فایل
👶ناجی فرزندان سقط👶 طبق آمار😔روزانه حداقل 10 جنین در شهر سبزوار س.ق.ط عمدی می شوند😭 در صورت مواجهه با مشاوران،تماس بگیرید🙏. 09389803541 09045158764 09153714155 ادمین👇 @darininurse @drghazanfari @salarimanesh شماره کارت 6037997950482761
مشاهده در ایتا
دانلود
37.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️ مسئولیت پذیری یا سقط؟ •┈┈••••✾•🔅•✾•••┈┈• 👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶 https://eitaa.com/nafas110530
27.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬🎤 کار هنرمندانه ای از همکار فعالمون در مرکز نفس، خانم بهاره مسکنی👏 👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶 https://eitaa.com/nafas110530
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘ 💫💞 قسمت 15
مخفی قسمت پانزدهم... خانم دکتر دستامو گرفت و محکم فشار داد. گفت: من کمکت می کنم از دست این بچه راحت بشی! مثل شما زیاد بودند کسانی که من به خیر و خوشی کمک شون کردم. فقط باید قول بدی من هرچی میگم گوش بدی! _ قبول؟ + قبول خانم دکتر! قبول! _ اول از همه برو سونوگرافی ببینم شرایطت چطوره؟! + دیر نمیشه خانم دکتر؟ من که بچه رو نمی خوام چه فرقی میکنه بچه چطوره؟ _ قرارشد من هرچی بگم شما قبول کنی! و روی حرف من حرفی نزنی! من بهت کمک میکنم😊 اومدم خونه. اشرف پرسید: چرا دیر کردی؟ گفتم حالم خوب نیست. رفتم دکتر. دروغ که نگفتم. ولی باید یاد بگیرم چطور مخفی کاری کنم و مثل آب خوردن، دروغ بگم😥 اشرف به تصورش از فراق شایان دچار بیماری شدم😔 نمیدونست چه خاکی به سرم شده😭 روم نمیشد دوباره از خانم شایان مرخصی بگیرم برای سونوگرافی! چه بهانه ای باید می اوردم؟؟!! باید زودتر از دست این موجودی که توی وجودم رخنه کرده بود راحت می شدم😓 هرچه دیرتر دنبال حذفش میرفتم بدبختی بیشتری داشتم😢. اونروز نتونستم برم سونوگرافی. کرمعلی گفت امروز با شایان صحبت کردم. گفته حالا حالاها نمیتونم بیام. هنوز با خانم شایان به توافق نرسیده. گویا حکم جلب شایان رو گرفته و به محض آفتابی شدن اجرا میکنه! نمیدونم شایان بفهمه من باردارم چه حالی میشه؟؟🙄 به بهانه کارهای عروسی خواهرم و خرید و این جور چیزا مرخصی گرفتم و رفتم سونوگرافی. پزشک رادیولوژی ازم پرسید بچه ی چندمه؟ و وقتی فهمید شکم اول هستم با کلی صبر و حوصله شروع کرد به سونوگرافی! میگفت: مادرها خیلی دوست دارند صدای قلب بچه هاشونو بشنوند و وقتی اون صدا رو برام گذاشت، دلم یکجوری شد😩. اشکم دراومد و به بدبختی خودم گریه کردم. خانم دکتر فکر می کرد اشک شوق ریختم و کلی ذوق کرد که من رو خوشحال کرده😞. می گفت: همین نفر قبل شما یه خانم بود با سابقه ده سال نازایی الان دوقلو بارداره😍. توی دلم براش خوشحال شدم. ولی من چی؟ صدای قلب موجودی که داخل شکمم بود توی گوشم می پیچید و من نمی دونستم باید چیکار کنم؟؟😭 بعد از سونوگرافی رفتم خرید لباس برای عروسی و یکراست برگشتم شهر خودمون. برای بردن جواب سونوگرافی، اونروز بهم وقت نداد و خانم دکتر گفته بود چندروز دیگه بیا. نمیدونم برای چی منو هی امروز و فردا می کرد؟؟ مراسم عروسی اشرف خیلی ساده و سریع برگزار شد و قرار شد طی یکی دو هفته یکسری وسایل تهیه کنند و بعد از یه سفر دو روزه مشهد، برن سرخونه و زندگی شون. اشرف قرار بود بره با خانواده اصغر و توی یک خونه زندگی کنند. با رفتن اشرف درسته من تنها میشدم ولی عوضش راحت تر میتونستم مشکلم رو حل کنم. درسته اشرف یه زندگی ایده آل رو شروع نکرد ولی خودش خوشحال بود که داره روی پای خودش می ایسته👌 به قولهای شوهرش امیدوار بود و می گفت من مجبورم خوشبختی خودم رو بسازم و چاره ای ندارم از اینکه به اصغر اعتماد کنم و بهش فرصت بدم. میگفت کسی که تونسته چندماه پاک بمونه حتما میتونه چند سال و چندین سال هم پاک بمونه🍀🍀 بعد از چند روز، نوبت خانم دکتر رو تونستم قطعی کنم. وقتی رفتم، مطبش مثل همیشه شلوغ بود و من برای نفر آخر رفتم داخل اتاقش. وقتی جواب سونوگرافی رو دید گفت: خب حالا چه تصمیمی داری؟ هنوز هم قصد داری از دستش راحت بشی؟ گفتم: بله. من بین زندگی خودم و زندگی این بچه، باید یکی رو انتخاب کنم. _ حتی اگر به قیمت این تموم بشه که آخرین باری هست که مادر میشی؟ تا حالا به این قضیه فکر نکرده بودم🤔 _من میتونم کمکت کنم که از دست بچه راحت بشی ولی این بچه رو نگهداری بدون اینکه کسی متوجه وجود این بچه بشه!😳 + آخه چطوری خانم دکتر؟ این داستان ادامه دارد ... 🍀مرکز مردمی نفس سبزوار🍀 https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مالک رحمتی ، استاندار تبریز در رویداد ملی شکوه مادری: ✅ امروز فرزندآوری یک رسالت دینی و اجتماعی است. یادش گرامی و راهش پررهرو باد. 👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶 https://eitaa.com/nafas110530
کارش حمایت از مظلومان بود؛ شهید جمهور رو میگم. ۲۹ اردیبهشت هم تو سالن اجلاس سران داشت از مظلوم‌ترین مخلوق عالم دفاع میکرد. نگاهشون که میکردم دلسوزی رو تو چهره شون میدیدم🥺 حرفهای رئيس جمهور در دفاع از جنین های بی دفاع، برای ما حامی های جنین دلگرم کننده بود. برای ماهایی که دلمون خونه از دست اونایی که بخاطر ی کروموزم اضافه جنین دستور قتلش رو میدن. بدون توجه به حکم خدا! و با گفتن کلمه سقطِ درمانی آدم کشی، خودشون رو توجیح میکنن😔 به قول پروفسور اکبری ما چیزی به اسم سقط درمانی نداریم. کشتن و درمان با هم جمع نمیشن! میدونستید سقط فقط در صورتی مجازه که ادامه بارداری برای مادر خطرناک باشه؟! جالبه که چند روز پیش سر کلاس پرفسور اکبری بودم میگفتن تو ۵۰ سال طبابت شون حتی یک مورد تعارض جان جنین و مادر ندیدن! پزشکان مدافع سقطِ درمانی با این اصطلاح و توصیه هاشون به سقط، کشتن جنین رو تو نظر مردم عادی کردن و الان کار به جایی رسیده که خیلی از جنین های سالم و مشروع دارن کشته میشن.😭 سالها باید تلاش کنیم تا شاید بتونیم اشتباه اون پزشکان رو جبران کنیم.😔 ✍🏼زهرا موسایی ┄┅─═◈═─┅┄⁣𑁍┄┅─═◈═─ 👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶 https://eitaa.com/nafas110530
•┈┈••••✾•🔅•✾•••┈┈• 👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶 https://eitaa.com/nafas110530
⭕️ فیلم‌های کوتاه ایرانی با موضوع «سقط جنین» و تشویق به انجام این قتل ناجوانمردانه؟! خط تخریب خانواده و افزایش جمعیت بویژه ازطریق سینما، بی شک یکی از مهمترین اهداف سرویس‌های امنیتی در داخل ایران است. و فیلم کوتاه 👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶 https://eitaa.com/nafas110530
•┈┈••••✾•🔅 •✾•••┈┈• 👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶 https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘ 💫💞 قسمت 16
قسمت شانزدهم _من سالهاست دارم به خانمهای باردار کمک میکنم برای وضع حمل راحت و داشتن یک دوران خوب و دلنشین🥰 + خانم دکتر شما که شرایط من رو میدونید. من خدمت تون گفتم. من ازدواج موقت داشتم و قرار نبود باردار بشم. الانم پدر بچه متواریه و حتی اطلاعی از وجود این بچه نداره! _ خب اگه پدر بچه بعدا ازتون شاکی بشه که چرا بچه من رو از بین بردی چی؟ من اگر به شما کمک کنم که بچه رو از بین ببری، میدونی که پدر بچه میتونه از من شکایت کنه و دو برابر دیه قانونی باید جریمه پرداخت کنم! این رو شما میدونستی؟ +چرا دو برابر؟ _ چون کادر درمان در موضوع سقط جنین، جریمه شون دو برابر افراد عادی هست😥 +خانم دکتر شما قول دادی به من کمک کنین! نمیخواین زیر قولتون بزنین که! _ نه. من یادم نرفته که چه قولی دادم. ولی شما هم یادتون نره که قول دادی به حرف من گوش بدی! +خب بفرمایید من باید چیکار کنم؟ _ من به شما قول دادم از دست بچه راحتت کنم که میکنم. خانواده ای میشناسم که بچه ندارند و حاضرند تمام هزینه های نگهداری از شما و بچه رو متقبل بشن. در عوض شما میتونی بچه رو دنیا بیاری و بدی به این خانواده! + چی میگین خانم دکتر😳. یعنی من ۹ ماه این بچه رو نگهدارم که دنیا بیاد؟ _آره دیگه. ما هم شرایطی رو برای شما فراهم می کنیم که هیچ کس متوجه این قضیه نشه. یک خونه در تهران اجاره می کنند و حقوقی که هر ماه از قنادی می گرفتی رو به شما میدن. در عوض، بچه که به دنیا اومد شما میدی به این خانواده. قبول؟ + نمیشه خانم دکتر. من چه بهانه ای بیارم که ۹ ماه از خانواده ام دور باشم؟ بعد هم، تنها و بی کس تو شهر غریب چیکار کنم؟ _ ببین الهه جان! شما باید حواست می بود و بچه دار نمیشدی‌ ولی الان که خدا خواسته و بچه دار شدی، راهش کشتن این بچه نیست؟ من نمیتونم عقوبت چنین گناه بزرگی رو به عهده بگیرم. شما هم نباید اینکار رو بکنی! + خانم دکتر من شرایطم فرق می کنه. آبروم در خطره😭 هیچکس حتی مادرم نمیدونه که با کسی ارتباط شرعی داشتم. من نمیتونم این بچه رو نگه دارم. تو رو خدا کمکم کنید من از شر این بچه خلاص بشم. یه قرصی دارویی چیزی بدین من بخورم و ... _ گفتم بهت. این گناه، قتل نفسه و خیلی عقوبتش سنگینه دخترم. چاره ای نیست باید با کمک بقیه بتونی این دوران رو سپری کنی! اگر میتونی پدر بچه رو متقاعد کنی که قبول کنه که هیچ، و الا من کمکت میکنم شما بچه رو صحیح و سالم دنیا بیاری و مشکلی برات پیش نیاد و بعدش هم بری دنبال زندگیت😊 + مریض قبل از من، تو اتاق انتظار می گفت که یه سقط پزشکی داشته و قبل از پنج ماهگی اگر سقط بشه، چون که هنوز روح نداره، اشکالی نداره! _ بله. اولا خودت داری میگی سقط پزشکی که با مجوز پزشکی قانونیه و دوما اونا بچه هایی هستند که مشکل جسمی دارند. تازه اونم باید چهار نفر متخصص زنان و پزشکی قانونی تایید کنند. ولی بچه شما، سالمه و مشکلی نداره!🙄 شما مشخصه که آدم معتقدی هستی که به فکر رابطه شرعی بودی. پس باید بدونی که تو اعتقادات ما هر اقدامی که منجر به از بین رفتن جنین بشه قتل محسوب میشه و عقوبت داره. تو که نمیخوای فردا اون دنیا کسی جلوتو بگیره و بگه که چرا یکی از بندگان خدا رو کشتی!!!😖 هنوز تا بخواد کسی متوجه تغییرات جسمیت بشه چندماه فرصت داری! یکسری دارو برات مینویسم که این ضعف و بی حالیت از بین بره و تهوع هم کمتر داشته باشی. برو فکراتو بکن ببین چطور میتونی به خودت کمک کنی و خبرش رو به من بده. من قول میدم تنهات نذارم و کنارت باشم. اصلا منو میخوای چیکار؟ خدا هست و مواظبته. 🍀🍀🍀🍀 مثل آدمهایی که دنیا براشون تموم شده باشه از مطب اومدم بیرون. خانم دکتر راست میگفت. نمیدونم چرا فکر کردم کمکم میکنه😢 این خانم دکتر شلوغترین مطب رو تو شهر ما داشت و داره، خودشم ۵ یا ۶ تا بچه داره و از قدیم معروف بود که می گفته: افتخار می کنم نسل شیعه رو زیاد می کنم. حتی زمانی که شعار دو تا فرزند کافیه می دادند این خانم دکتر می گفت من این حرفا رو قبول ندارم و ... نمیدونستم امشب دیگه چه بهانه ای برای اشرف بیارم. حالم خیلی بد بود. همه صداهای اطرافم رو با چند برابر بلندتر می شنیدم. پاهام یاری نمیکرد و چند بار نزدیک بود بیفتم روی زمین یا جدول کنار خیابون😞. من چیکار باید می کردم؟ به خیال خام خودم امشب میرفتم مطب دکتر و دیگه راحت می شدم. گوشیم دستم بود. بی مقدمه شماره شایان رو گرفتم. مثل هزاران باری که گرفته بودم، میگفت خاموشه 😭. نمیدونستم کار درستی میکنم یا نه؟ ولی اونم باید بدونه. چرا فقط من باید رنج و عذاب بکشم؟ یهو یه چیزی به مغزم رسید. دیروز متوجه شدم کرمعلی با خط مغازه یواشکی شماره گرفت و صحبت کرد. شماره رو برداشتم. گفتم شاید لازم بیاد! _ بله بفرمایید! +ببخشید با آقای شایان کار داشتم هستند؟ _ بله گوشی! شایان! با تو کار دارن! این داستان ادامه دارد ... 👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶 https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام خمینی(رحمه الله علیه): ✨✨✨ همه بدانند كه با رفتن یك خدمتگزار در سد آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد، كه خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند و، الله، نگهدارِ این ملت و مظلومان جهانست. ☘مرکز مردمی نفس سبزوارHttps://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ سخنان دکتر بانکیپور در سال ۱۴۰۰ ✳️ افشاگری جنایت‌های طرح کنترل جمعیت ✳️ فرصت اندک است کشور را دریابید. 🙏در گروه ها بازنشر کنید. شاید نجات یک فرشته بیگناه به دستان شما باشد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ☘مرکز مردمی نفس سبزوار👇 ☘ https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قتل جنین (به روش ساکشن)😱😱😱💔 اگه حالت بد میشه، نگاه نکن. اما برای نجات این بچه های بی پناه، کاری کن و بی تفاوت نباش. قتل در امن ترین جای ممکن😞 همون کسی که بچه مدام بهش پناه میبره، داره اونو میکشه😭 ☘مرکز مردمی نفس سبزوار☘ https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠پیامبر اکرم (ص) : «وَلَمَوْلُودٌ فِی أُمَّتِی أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْس.» «همانا یک نوزادِ متولد شده در امّتم، از آنچه خورشید بر آن می تابد، نزد من محبوب تر است.» . مستدرک الوسائل، ج 14، ص۱۵۳ •┈┈••••✾•🔅•✾•••┈┈• 👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶 https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘ 💫💞 قسمت 17
مخفی قسمت هفدهم.... _الو الو ... الو بفرمایید! کسی پشت خط نیست که؟! کی بود؟ خودشو معرفی نکرد؟ الو الو! نه میتونستم حرف بزنم و نه میخواستم قطع کنم. صدایی از اون طرف خط گفت. یه خانم بود! نکنه خانومت بوده؟ تلفن رو قطع کردم و از تماس پشیمون شدم😞. باز پشیمون شدم.کاش صحبت می کردم. چرا شایان حتی اطلاع هم نداشته باشه؟😔 ولی نه ! کار درستی نیست! زنش هنوز بو برده بود روزگارمون رو سیاه کرد. چه برسه که بفهمه طرف حسابش کیه😨. و حتی اینکه من باردارم😰. ولی به قول خانم دکتر این طفل معصوم چه گناهی داره؟؟ تو برزخ خودم بودم که رسیدم خونه! حال و روزم خیلی داغون و بهم ریخته بود. دیگه نتونستم قضیه رو از اشرف مخفی کنم😞 اشرف شوکه شده بود.نمیتونست حرف بزنه. بعد که از شوک دراومد اونقدر محکم خودش رو زد که جای دستش روی صورتش معلوم بود😣. _ چیکار کردی الهه!😰 قاسم بفهمه میکشدت😰 کجا بودی؟میخوای چیکار کنی؟ خدایا این چه بلایی بود سرما اومد؟😱 ومن فقط گریه کردم. با گریه خوابیدم و وقتی بیدارشدم سرم اونقدر سنگین بود که احساس می کردم نمیتونم روی گردنم نگهش دارم. به کرمعلی زنگ زدم که حالم خوب نیست و نمیام! اونم گفت خانم شایان بفهمه که تق و لق میای عذرتو میخواد. _ به جهنم که عذرمو میخواد. من حالم خوب نیست. عصربتونم میام و الا فردا صبح. خدافظ! 🔻🔹️🔻🔹️🔻🔹️🔻 دوباره خوابیدم.وقتی بیدارشدم نزدیک ظهربود. اشرف با نامزدش رفته بود بیرون خرید. از وقتی عقد کردند نامزدش،چندباری اومد خونه ما، ولی بیشتر بیرون همدیگر رو میدیدند. بیدارشدم دوباره یاد غصه هام افتادم. از اینکه نرفتم سرکار پشیمون شدم. حداقل اونجا مشغولم و فکر نمیکنم. داشتم لباس میپوشیدم برم مغازه ،که اشرف برگشت. باخودش یه بسته داروی گیاهی از عطاری آورده بود. می گفت اینارو بخور شاید اثر کنه! با دست لرزون برداشتم و یه نگاهی بهش انداختم. _مطمئنی اینارو بخورم راحت میشم؟ +آره فروشنده گفت اینا از این قرص و آمپولا بهتر اثر میکنه! حق با اشرف بود باید زودتر از دست این موجود داخل شکمم راحت می شدم. دارو رو گذاشتم توی کیفم و راه افتادم. نمیدونستم کجا برم؟ فقط نمیتونستم خونه بمونم! راهم رو به سمت مغازه کج کردم. تا وسط راه رفتم دوباره برگشتم. یکم تو بازار گشتم و همینجوری بی هدف راه میرفتم و فکر می کردم. یهو خودم رو جلو قنادی دیدم🙄. چیزی نمونده بود به تعطیلی مغازه. کرمعلی داشت نظافت میکرد که بره! منو که دید کلی غر زد. _ توکه حالت از منم بهتره🤔 امروز خانم شایان اومد مغازه و وقتی فهمید نیومدی کلی غرزد. پسرشم که تو مغازه بند نمیشه نمیتونه کار تو رو بکنه. میگه اینجوری مشتری ها میپرن! اگه اینجوری یکی درمیون بیای عذرت رو میخواد. بهونه عروسی خواهرم رو آوردم و کرمعلی رو دست به سر کردم. گفتم من در رو میبندم شما برو. وقتی رفت، رفتم سراغ تلفن و شماره شایان رو گرفتم. _ الو ببخشید با آقای شایان کار داشتم! + سلام خوبی؟ تو شماره منو از کجا پیدا کردی دخترجان!😳 _ خودتی؟! و بعد از شنیدن صدای شایان بغضم ترکید و شروع کردم گریه کردن😭😭 + چرا گریه می کنی؟ انشالله همین روزا همه چی درست میشه! وکیلم پیگیر کارم هست. باید یه مدت دیگه صبر کنی! تو خودت خواستی همدیگرو فراموش کنیم. چی شده؟ نظرت عوض شد؟ _ من باردارم میفهمی؟ باردار😭😭 ندیدم شایان با شنیدن این خبر چه قیافه ای شد. ولی میشد حدس زد چقدر شوکه شده! +لعنتی!!! کسی هم متوجه این قضیه شده؟ _ فقط خواهرم. امروز هم دارو خریدم بخورم از دستش راحت بشم.ولی میترسم! + از چی میترسی؟ _ از مرگ! از بی آبرویی! از خدا! + میترسم این دارو رو بخورم و بعد بچه از بین نره و یه بچه ناقص برام بمونه! هم آبروم میره هم زندگیم خراب میشه و ... _ بذار من تهران یه دکتر خوب پیدا کنم بیا اینجا تا ببینیم چیکار میشه کرد. مواظب باش اونجا خانومم بویی نبره که تمام زندگی و اعتبارم دستشه. نابود میشم نابود. تو رو هم بیچاره می کنه! حواستو جمع کن! بذار فکر کنم ببینم چیکار کنیم؟ این داستان ادامه دارد... 🍀مرکز مردمی نفس سبزوار🍀 https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رئیسی: آمار سقط جنین نگران‌کننده است 🔹یکی از مسائل مهم مساله سقط جنین است که باید جلوی آن گرفته شود جز در مواردی که پزشک اعلام کند که ضرورت دارد. 🔹این مسئله به لحاظ شرعی، قتل نفس است و همۀ آثار قتل نفس اعم از حقوقی و وضعی هم برای کسی که مرتکب می‌شود و هم برای مباشر دارد. 🔹از عزیزان در دولت و هم از دستگاه قضا می‌خواهیم که در ارتباط با سقط جنین، اقدامات را تکمیل کنند به نحوی که جریان سوداگری که فقط به‌دنبال پول است، مورد پیگیری قرار گیرد. •┈┈••••✾•🔅 •✾•••┈┈• 👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶 https://eitaa.com/nafas110530
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶 https://eitaa.com/nafas110530
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶 https://eitaa.com/nafas110530
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘ 💫💞 قسمت 18
مخفی قسمت هجدهم ... مثل همیشه هرچی شایان گفت، گفتم چشم😞. دستم رو بردم داخل کیفم و دارویی که خواهرم گرفته بود رو لمس کردم. میتونستم با خوردنش خودم رو راحت کنم، ولی ترسیدم و با خودم گفتم شاید شایان یه فکر بهتری داشته باشه. رفتم خونه. اشرف پرسید که تصمیمم چیه؟ و من هم ماجرا رو براش تعریف کردم😔. شروع کرد به سرزنش کردن من و اینکه شایان پشتت رو خالی می کنه و ... _ ببینم تو اصلا مدرکی مبنی بر اینکه در عقد ایشون بودی داری؟ کمی فکر کردم و دیدم ندارم. چون که اولین بار صیغه محرمیت رو در شهر دیگه و توسط یه کسی خونده شد که من الان بهش دسترسی ندارم😭 و بعد هم خودمون تمدیدش کردیم. دست نوشته هم پیش من نیست و دست خود شایانه😔 من آخه فکرش رو نمی کردم شایان اینجوری منو ترک کنه! هر روز می گفت این هفته پرونده همسرم بسته میشه و ... تازه یادم اومد که ای وااااای ... شایان کلی سفته داره! از من😨 از خواهرم😨 از برادرم😰 و حالا من چیکار میتونم بکنم؟ اشرف من رو ترغیب کرد که امشب دارو رو بخورم ولی من همچنان مقاومت کردم. دوباره به شایان زنگ زدم! نمیدونم اون خط ثابت مال کجا بود؟ گفته بود دوباره اونجا زنگ نزنم ولی من باید تکلیف خودم رو میدونستم! شایان بعد از دو واسطه اومد پشت خط و گفت که نمیتونه صحبت کنه و بعدا تماس بگیرم. منم گفتم: شایان! تکلیف منو روشن کن و الا خودم رو میکشم و خونم میفته گردنت و علاوه براون، آبرو و حیثیتت هم به باد میره! گوشی رو قطع کرد و گفت الان باهات تماس می گیرم و بلافاصله از یک خط ایرانسل به من زنگ زد و گفت: عزیزم چرا اینقدر بی قراری می کنی؟ مگه به علاقه من به خودت شک داری؟ من هنوز دو ساعت نیست متوجه قضیه شدم. به من زمان بده تا بتونم چاره کنم! خواهش میکنم به این خط زنگ نزن و خودم باهات تماس می گیرم. مطمئن باش به فکرت هستم😕 نمیدونم توی تن صداش چی داشت که آرومم کرد. یاد خاطرات مشترک مون افتادم و ... ☘☘☘ اشرف دوباره با من دعوا کرد و بعد هم قهر کرد. دیگه تو دنیا هیچکس رو نداشتم😭 یه خواهر داشتم که اونم از من برید.😞 🍂🍂🍂 دو سه روز گذشت و از شایان خبری نشد. نمیدونستم چیکار کنم؟ اشرف کم کم داشت از پیش من میرفت و من تنهای تنها می شدم. قراربود یه سفر برن مشهد و زندگی مشترک شون رو شروع کنن. اومد از من عذرخواهی کرد و گفت دیگه تو کارهای من دخالت نمیکنه و امیدواره که بتونم تصمیم درستی بگیرم.😞 خیلی از وسایل خونه رو هم با خودش برد. بیشترش رو خودش خریده بود و اونقدری برای من وسیله گذاشت که بتونم گذران عمر کنم. طبق قولی هم که قبلا بهش داده بودم اکثر پس اندازم رو بهش دادم و کاملا حساب بانکیم خالی شد😕 فقط باید با همون حقوق بخور و نمیری که خانم شایان میداد گذران عمر می کردم. دیگه سه ماهم پر شده بود و وارد چهار ماهگی می شدم😖 هنوز در ظاهر اونقدر مشخص نبود ولی کم کم باید یه فکر اساسی می کردم. 🍂🍂🍂 یک روز صبح کرمعلی با سینی چایی اومد و گفت خبرهای خوی داره. آقای شایان و خانومش باهم آشتی کردند و آقای شایان داره برمی گرده. خیلی خوشحال شدم. هم از دست خانم شایان و اون پسر لوسش راحت میشدم و هم تکلیفم روشن می شد. نمیدونستم با شایان چطور باید برخورد کنم؟ قراره چه تصمیمی برای من بگیره؟ چرا نذاشت من از دست بچه راحت بشم؟ 🔻🔹️🔻🔹️🔻🔹️🔻 اشرف از مشهد برگشت. روزهای خوبی رو باهم گذرانده بودند و پرانرژی، میرفت که یه زندگی جدید رو شروع کنه. گاهی به شرایطش غبطه میخوردم😔 درسته زندگی ایده آلی رو شروع نکرد ولی حداقل میدونست که داره چیکار می کنه و مثل من یه زندگی مبهم و بی نتیجه نداره☹ یه مهمونی مختصر گرفتند و رفتند سر خونه و زندگیشون😕 تو شلوغی مهمونی یواشکی سر کرد توی گوشم و گفت ببخشید که میخواستم مجبورت کنم سقط کنی!😳 فعلا کاری نکن. با یه گروه آشنا شدم که بهت کمک می کنند. یه نور امیدی تو قلبم تابید و از صمیم قلبم خوشحال شدم. بی صبرانه منتظر بودم تا اشرف رو تنها گیر بیارم که بپرسم چیکار کنم؟ 🍂🍂🍂 دو روز بود اشرف رفته بود و فرصت نکرده بود به دیدنم بیاد. دیگه مزاحم زندگیشون نشدم و منتظر موندم خودش بهم سر بزنه. یه روز ظهر که تازه از قنادی رسیده بودم خونه و سرگرم آماده کردن غذا بودم، زنگ در رو زدند و من به خیال اینکه اشرف اومده رفتم در رو باز کردم.🥰 شایان بود. اون مرد شیک پوش و مرتب و اتو کشیده که یکی دوماه بیشتر نمیشد رفته بود انگار سالها پیرشده بود. لاغر شده بود و چشماش کم فروغ شده بود😞. _تعارف نمی کنی بیام خونت؟ میدونی که الان وضع تو از من بهتره؟ تو حداقل خونه داری! ولی من هیچی ندارم😔 زبونم بند اومده بود. نمی تونستم چیزی بگم. نمی دونستم خوشحال باشم یا ناراحت؟ اصلا بهش اجازه بدم بیاد تو یا نه؟ ناخود آگاه رفتم کنار و اجازه دادم بیاد. این داستان ادامه دارد... 🔆مرکز مردمی نفس سبزوار🔆 https://eitaa.com/nafas110530