🔵چرا فرزندآوری جهاد است؟!
#رشد_جمعیت_ایران
#فرزندآوری
#جهاد_فرزندآوری
🔅•✾•••┈┈•🔅•✾•••┈┈•
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530
🔵چرا فرزندآوری جهاد است؟!
#عمق_فاجعه
#تولید_نسل
#رشد__منفی
#مصرف_کننده
#فرزندآوری
#جهاد_فرزندآوری
🔅•✾•••┈┈•🔅•✾•••┈┈•
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530
🔵چرا فرزندآوری جهاد است؟!
#رشد_جمعیت
#رشد_جمعیت_معکوس
#جایزه_کاهش_جمعیت
#سازمان_ملل
#فرزندآوری
#جهاد_فرزندآوری
🔅•✾•••┈┈•🔅•✾•••┈┈•
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530
🔵چرا فرزندآوری جهاد است؟!
#اسرائیل
#یهود
#شیعه
#فرزند_کمتر
#فرزندآوری
#جهاد_فرزندآوری
🔅•✾•••┈┈•🔅•✾•••┈┈•
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530
🔵چرا فرزندآوری جهاد است؟!
#خداوند
#فقر
#روزی
#فرزندآوری
#جهاد_فرزندآوری
🔅•✾•••┈┈•🔅•✾•••┈┈•
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530
هدایت شده از مرکز مردمی نفس سبزوار
امیرالمومنین (ع) :اگر مردم میدانستند در قربانی چه آثار و برکاتی هست قطعاً قرض کرده و قربانی میکردند.
💥نذر قربانی به نیت سلامتی آقاجانمون حضرت مهدی🥰و برای کمک به خانواده های تحت پوشش نفس👨👩👦👦، مادران باردار🤰 و شیرخواران👩🍼 و خانواده های نیازمند.
💥شما عزیزان هم میتوانید نیت کنید و در این نذر آسمانی شرکت کنید.
شماره کارت مرکز نفس👇با کلیک کردن کپی میشود.
6037997950482761لطفا بعد از واریز به ادمین اطلاع دهید که بابت قربانی است. @darininurse 👈 اطلاع به ادمین @drghazanfari 📣لطفا در گروههای خود منتشر کنید. 👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶 https://eitaa.com/nafas110530
با سلام و احترام
لینک زیر حکم مأموریت شماست
شخصا مشاهده بفرمایید👇
https://DigiPostal.ir/cupzznm
#زندگی مخفی
قسمت سی ام
مدتی که گوشی نداشتم راضیه خواهرم نگرانم شده بود. بهش گفته بودم دارم شهر دیگه کار می کنم و این مدت خبرم رو از اشرف می گرفته.
یک روز که نشسته بودم و داشتم تو فضای مجازی سیر می کردم در خونه رو زدند. اشرف بود ولی به همراهش، خواهر دیگرم راضیه رو هم آورده بود.😢
فکر می کنم اشرف ازش قول گرفته بود که من رو نه سرزنش کنه و نه دعوا.
وقتی منو دید فقط بغلم کرد و گریه کرد.
منم انگار سالها درد و رنجم یهو فوران کرد.😭😭
اشرف گفت: منو ببخش خواهر، دیگه نمیتونستم بیشتر از این موضوع رو از راضیه مخفی کنم.😞
و راضیه فقط گریه کرد.😭
کل خانواده من خلاصه میشد توی همین دو تا خواهر.
نه پدری که بتونه حمایتم کنه و نه مادری که بشینه درد دلم رو بشنوه.
فرشته معتقد بود آدم باید اینقدر قوی باشه که نیاز به کسی نداشته باشه.
ولی من نظرم چیز دیگه است.
من میگم خانواده اگر باشه و پشت آدم باشه جای همه چیز رو تو زندگی میگیره.
من اگر یه خانواده درستی میداشتم روزگارم این نمیشد😥
الانم اگر همین دوتا خواهر نبودند معلوم نبود چه بلایی سرم میومد؟!
🍀🍀🍀🍀
راضیه خواهرم، آدم فعال و پرکاری بود.
به من پیشنهاد داد که چون مدت زیادی تو قنادی کار کردی میتونی خودت یه کارگاه کوچیک بزنی!
ما هم کمکت می کنیم.
الان که شرایط کار کردن رو نداری ولی ان شالله بعد زایمانت کمکت می کنیم یه جایی برای خودت دست و پا کنی!
توی خونه کیک و کلوچه درست کنی و بری تو مشاغل خانگی🍪🥧🎂
خیلی پیشنهاد خوبی بود ولی عملی کردنش خیلی کار داشت.
فعلا که نه میتونستم و نه پولی داشتم.
ناچارا باید تا بعد زایمانم صبر می کردم.
راضیه هم نظرش رفتن من از این شهر بود.
گفت حداقل برای چندسالی اینجا نباشی بهتره☹
ولی من کجا میرفتم؟
چطور میرفتم؟
هرجابجایی، کلی هزینه داشت😔
از مرکز نفس تماس گرفتند.
اون خانومی که معمولا پیگیر کارم بود و فرشته رو هم بهم معرفی کرده بود گفت در جریان مشکلت هستیم.
باید دنبال خونه باشیم برات.
و بهت خبر میدیم😊
انگار از شرایط مالی منم اطلاع داشتند.
هم دوباره برام بسته غذایی فرستادند و هم یه وجهی به عنوان قرض الحسنه در اختیارم قرار دادند.
یه روز که طبق معمول داشتم با پسرم صحبت می کردم، یهو با خودم فکر کردم، وقتی زایمان کنم و خواستم از بیمارستان مرخص بشم اگر بفهمند که من شوهر ندارم چیکار کنم؟😳
نکنه از من مدرک ازدواج بخوان؟
من که هیچی ندارم!
برای شناسنامه چیکار کنم؟
نکنه ببینن بچه پدرش مشخص نیست بچه رو به زور از من بگیرند😭😭
زنگ زدم به فرشته و ازش کمک خواستم.
فرشته حرفم رو گوش کرد و اطمینان داد که کسی بچه تو نمیگیره ولی برای گرفتن شناسنامه اطلاعی نداره. میپرسه و به من خبر میده🤔
🌾🌾🌾🌾🌾
اشرف هم مثل من باردار بود و از این قضیه خیلی خوشحال بود😊
به حالش غبطه می خوردم😢
برعکس من که باید بارداریمو مخفی نگه میداشتم اون با غرور سرش رو بالا می گرفت و خبر بارداریشو به همه اطلاع میداد😭
فرشته اما نظرش چیز دیگه ای بود.
میگفت تو خودت رو با خواهرت مقایسه نکن!
شما به من نگاه کن که حسرت داشتن یه بچه رو باید به گور ببرم😞
روزها سپری می سد و من کمتر از ۴۰ روز به زایمانم مونده بود🙄
شکمم تقریبا بزرگ و مشخص بود و دیگه نمیشد بیرون برم.
گاهی برای خرید حتی یک قالب پنیر هم چند روز باید منتظر می موندم که یکی به دیدنم بیاد و برام تهیه کنه😕
آدم مغروری نبودم ولی دوست نداشتم بقیه کار منو انجام بدن. البته خودمم خیلی کاری ازم بر نمیومد. ولی بازم تا جایی که میشد و میتونستم کمبود رو تحمل می کردم تا اینکه عنوان کنم و کمک بخوام.
🍀🍀🍀🍀
یکی از مشکلات دیگه من، تهیه لباس برای پسرم بود. من که لباس بچه نداشتم☹
از قدیم وقتی بچه آدم میخواد دنیا بیاد، مادر و پدر عروس میرن برای دخترشون سیسمونی تهیه می کنند.
حالا سیسمونی بچه منو کی میده؟😔
این داستان ادامه دارد ...
🍀مرکز مردمی نفس سبزوار🍀
https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اول لپ بوده بعد دست و پا دراورده😍🤣
#قندونبات
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
#مقام_معظم_رهبری
✅ وظیفه من چیست؟
عروس شهید مختاربند از جایش بلند میشود و از آقا میپرسد: من چه کار بکنم. وظیفهی من چیست؟ دارم درس میخوانم و هنوز بچه ندارم.تا سؤال عروس شهید تمام شد، آقا با لحنی بسیار جدی و سریع جواب دادند:
✨اوّلاً #بچهدار_بشوید؛ این یک. اینهایی که اول زندگی هی عقب میاندازند و میگویند حالا زود است، این ناشکری است. این ناشکری باعث میشود که خداوند یک جواب سختی به آدم بدهد.
عروس که هنوز ایستاده، میگوید: آخه من دارم درسم را پیش میبرم!
✨[حضرت آقا: ] باشه، مشکلی نیست. من کسی را سراغ دارم که با چهار بچه درس میخواند و همهی دورههای کارشناسی و ارشد و دکتری را گذرانده. ثانیاً درستان را بخوانید. ثالثاً زندگیتان را هر چقدر میتوانید شیرین کنید. خدا انشاءالله شما را حفظتان کند. دیگر شما جوانها بهتر از دورهی جوانی ما میفهمید. انقلاب خیلی به [امثال شماها] احتیاج دارد.
فضای جلسه صمیمیتر شده و خواهر شهیدان نیز از جای خود بلند میشود و میگوید:
- من دو دختر دارم که دوقلو هستند و خیلی دوست داشتند که شما رو ببینند. امسال کنکور دارند و گفتند به آقا بگید برامون دعا کنن.
✨[حضرت آقا: ] خدا انشاءالله به هر دویشان شوهر خوب برساند و انشاءالله با همدیگر عروس بشوند، این بهترین دعاست.
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
داداشی فاطمه تا دید از فاطمه عکس گرفتیم زودی اومد نشست که از اونم عکس بگیریم🥰😄.
خداحفظش کنه خیلی شیرین و با نمک بود😍.
داداشی فاطمه هنوز دو سالش نشده.
و علت اینکه مامانی فاطمه قرار بود یه کار اشتباه بکنه کوچیک بودن بچه اولش بود👶.
خدارو شکر که مریم و بقیه دوستان نفس زودی متوجه شدند🙏.
علت نزدیک به ۲۰ درصد اقدام به سقط ها در والدین داشتن فرزند کوچک هست.
البته برای این خانواده مشکلات اقتصادی هم بود.
انشالله که خدا به حق فاطمه کوچولو درهای رحمتش رو بروی این خانواده باز کنه🤲
#اینفوپاد|حمایت از فرزندآوری در دولت شهید جمهور
🔅•✾•••┈┈•🔅•✾•••┈┈•
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530
#زندگی مخفی
قسمت آخر
هرچی به تاریخ زایمانم نزدیکتر میشه من بیشتر دچار استرس و بحران میشم.
یکبار که از شدت ناراحتی دچار انقباض زودرس شدم و نفسم به شماره افتاد.
به توصیه مامای نفس چندتا نفس عمیق کشیدم و توی ۲دقیقه حرکات بچه رو شمردم.
فکر میکنم همین تمرکز و نفس عمیق باعث شد که دردم کم بشه.
حوصله ام سررفته بود و منتظر یه اتفاق جدید بودم.
از شایان دیگه خبری نشد.
آخرین باری که همدیگر رو دیدیم گفته بود اگر بچه رو نگهداری انتظار هیچ کمکی از من نداشته باش.☹
منم همه فکرامو کردم میخوام به هرقیمتی شده پسرمو خودم نگهدارم.
احتیاجی به کمک شایان هم ندارم.
اگر رفتم شهر بزرگتر حتما آدرسم رو از شایان مخفی می کنم نمیذارم دیگه دستش به من برسه.
اما مامای نفس نظر دیگه ای داشت.
یک روز بهم زنگ زد و گفت با یکی از خیرین در حوزه مسکن مشورت کردم و شرایط شما رو گفتم.
اولا که دنبال یه خونه مناسب برای شما هستیم که در کنار شما یه خانواده مطمئن باشند و از شما مراقبت و حمایت کنند و در مرحله بعد قرار هست به شما کمک بشه برای گرفتن شناسنامه🙄
پرسیدم مگه شناسنامه همینجوری میدن؟
من آخه ازدواجم جایی ثبت نشده😔.
گفتند برای اونم راه هست با کارشناس ثبت احوال صحبت کردیم راهی جلوی ما گذاشتند که بشه از طریق قانون شناسنامه گرفت.
تا اسم قانون اومد من پشتم لرزید❄
آخه آبروی منم وسط بود.
مامای نفس اما من رو مطمئن کرد اتفاق بدی نمیفته مطمئن باش.😊
فرشته در جریان کار من بود از همه اینا خبر داشت. به من اطمینان داد که ما حواس مون بهت هست فعلا همه حواست به بارداریت باشه.
نگرانی برات خوب نیست.
نفس فقط امروز و امسال رو نمیبینه!
اون جنین که داخل شکم شماست باید کرامتش حفظ بشه!
اون حق و حقوقی داره که شما بعنوان مادرش و ما به عنوان یه مسلمون باید ازش دفاع کنیم.
اون بی دفاع بی دفاعه و تا وقتی به سن قانونی برسه ما باید از حقش دفاع کنیم.
اولین حقش هم هویتش هست.
حالا فرصت هست و کار زیاد میشه کرد.
شما فعلا بیا این خونه ای که برات مهیا کردیم یه مدت بمون و از اون شرایط بحرانی در بیا بعدش دونه دونه برات کارها رو دنبال می کنیم.
یه روز یه خانم بهم زنگ زد و گفت از خیرین هستم از مرکز نفس به من سپردند براتون سیسمونی تهیه کنم.
تا اسم سیسمونی اومد گل از گلم شکفت🥰
آخه برای طفلی پسرم هیچی نداشتم.هیچی😕.
راضیه گفته بود یه چیزایی برات میخرم ولی هنوز فرصت نکرده بود.
تا زایمانم یک ماهی مونده بود ولی اگر یکوقتی قرار بود زودتر دنیا بیاد چی؟
باید تو ملافه میپیچیدمش🙄.
خانم خیر که خودشو خانم قهرمان معرفی کرد گفت برای ما یکسری وسایل نو و در حد نو میارند که ما برای تهیه سیسمونی کنار میذاریم. به اضافه لباسهای نو که چند دست تهیه می کنیم شما فقط تاریخ زایمان تون رو بگین تا ما طبق لیست بفرستیم خدمت تون😊
شکر خدا همه چیز داشت جور میشد.
یکی دو روز بعد هم فرشته زنگ زد و گفت مژدگونی بده🥰
یه خونه برات پیدا کردیم خیلی شرایط خوبی داره.
فقط حاج آقایی که این خونه رو پیدا کرده گفته نمیشه صاحب خونه در جریان نباشه !
اجازه هست شرایط شمارو به صاحبخونه بگیم؟
خانواده مطمئنی هستند و بابت تنهایی شون و برای رضای خدا زیر زمین شون رو اجاره میدن.
گفتند وجهی هم نمیگیریم و یه مبلغ ناچیز ودیعه میگرند برای اطمینان.
خانم و آقای مسنی هستند که دوست دارند خونه شون سوت و کور نباشه و توی این مشکلات اقتصادی که مردم دارند میخوان گرهی از کسی باز بشه.
تا الان هم اون زیر زمین خالی بوده و بیشتر برای مسافران فامیل که از شهرهای دیگه میومدن استفاده شده🥰
گفتم اگر خانواده مطمئنی هستند و مسائل من رو فاش نمیکنند اشکالی نداره.
اوناهم جای پدر و مادر نداشته من😢
با این خبر فرشته از خود بیخود شدم🤗
از خوشحالی داشتم بال در میاوردم.
باورم نمیشد اینهمه خبر خوب همه با هم و یهویی.
از فرشته خداحافظی کردم و گفتم میرم دو رکعت نماز شکر بجا بیارم و از خدا تشکر کنم بابت اینکه شما رو سر راه من قرار داد.
رو کردم به خدا و گفتم :
خودم میدونم که رو سیاهم ولی خودت به حق این بچه ای که هیچ گناهی نداره منو ببخش🙏
پسرم بازم با تکونش منو همراهی کرد و ازم تشکر کرد.🥰
پایان بخش اول
ادامه این داستان به شما بستگی داره🙂
https://eitaa.com/nafas110530
توصیه میکنم مطلب بعدی رو هم بخونید👇👇