🌱
#تجربه_من ۱۰۲۵
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#مدیریت_امور_اقتصادی
#سختیهای_زندگی
من یه مادر ۳۲ ساله هستم. سال ۹۳ عقد کردم و سال ۹۵ عروسی کردیم. سه سال اول بچه نمیخواستیم چونکه بچه ی خواهرم رو نگه میداشتم و خواهرم سرکار میرفت.
دیگه شوهرم بچه می خواست و از اونجایی که من قرص های ضدبارداری مصرف میکردم، گفتم برم دکتر و چکاپ بشم.
پیش یه و بهم گفت تو حالا حالاها تا چند سال دیگه بچه دار نمیشی و چون قرص خوردی، تخمدان هات الان در ضعیف ترین حالت هستن.
خیلی ناراحت شدم و با گریه اومدم خونه و این حرف رو به شوهرم زدم. شوهرم گفت توکل به خدا، امید مون به خداست.
گذشت و سه ماه بعدش من بچه ی اولم را باردار شدم و خرداد ۹۹ به دنیا اومد. بعد از دنیا اومدن پسر اولم، شرایط روحی خوبی نداشتم و تنها بودم و خسته، پسرم هم همش مریض بود و کولیک و رفلاکس و گوش درد و هر شب من و شوهرم مطب دکترای مختلف را امتحان میکردیم تا بلکه بچه مون، خوب و آروم بشه.
پسر اولم ۱۱ ماهه بود که داشتیم حرف از تولد گرفتن و کادوی تولد و مهمون دعوت کردن میزدیم و برنامه می ریختیم و من اصلا حواسم به دوره ام نبود. دقیقا روز تولد پسرم سردرد بدی گرفتم و حالت تهوع که شوهرم منو برد دکتر و آزمایش و متوجه شدم که باردارم😍😍
اولش شوکه شدیم و باورمون نمیشد، مونده بودم با بچه ی یک ساله چیکار کنم؟
ولی شوهرم خیلی خیلی خوشحال بود و به قول گفتنی، انگار قند تو دلش آب میکردن.
از همون آزمایشگاه منو برد برام گل خرید و هدیه گرفت و کلی ذوق که چقدر خوب بچه ی دوم مون تو راهه.
خدا را شکر بارداری خوبی داشتم و شوهرم هم همه جوره مراقبم بود و موقع هایی که وقت دکتر داشتم از پسر اولم نگهداری میکرد.
بهمن ۱۴۰۰ پسر دومم به دنیا اومد. خیلی خوشحال بودیم، همه چی عالی شکر خدا، همونجا نذر کردم که پسرام سرباز امام زمان باشن.
زندگیمون خوب بود و با وجود تنها بودن و دوت ابچه ی کوچیک که سخت میگذشت ولی بازم شاد بودیم و خوشحال و شوهرم زمزمه دختر داشتن میکرد🤦♀ و منم که دیگه توان نداشتم و تنها بودم و هیچ کمکی هم نداشتم، مخالفت میکردم.
پسر دومم یکسال و۳ ماهه بود که متوجه شدم باز دوره ام عقب افتاده و حال خوشی هم ندارم. رفتم دکتر و آزمایش و متوجه شدم که باردارم🥴🙈🥴🙈🥴🙈
شوهرم که از خوشحالی بال درآورده بود و روی ابرها پرواز میکرد. ولی من که حال خوبی نداشتم و همش درد داشتم و همش مریض بودم. دوران بارداری سومم خوب نبود.
همش دکتر و آزمایش و مریض احوال بودم ولی شوهرم خیلی خیلی از من و بچه ها مراقبت میکرد و خوشحال بود و همه چیز میخرید و همه کاری میکرد.
منو هر هفته دکتر میبرد و آزمایش میدادم و توی هفته ی ۳۵ بارداری که دلدرد های شدیدی داشتم، دکتر گفت باید بچه دنیا بیاد.
دختر قشنگم ۳۵ هفته دنیا اومد در بهمن ۱۴۰۲ و به لطف خدا و کمک دکترم، زیر دستگاه هم نرفت. دو روز بیمارستان بودیم و مرخص شدیم😊
الان سه تا بچه دارم. سختی که زیاد داره ولی شیرینی هاش بیشتره. شیطنتهای زیاد، خرابکاری های بیش ازحد و ریخت و پاش خونه که هرچی جمع میکنی و جارو، بازم نامرتبه😢😂
مدیریت هزینه های زندگی با همسرم هست. شوهرم کارگر ساختمونی هست. قبل از ازدواج زمین داشت و تو دوران عقد ساختیم، خدا رو شکر مستاجر نیستیم.
زیاد اهل لباس خریدن نیستم. سالیانه دو دست لباس بیرونی براشون میگیرم. و لباسای قبلی را تو خونه تنشون میکنم.
برا دخترم که الان ۷ ماهه هست یه دست لباس بیرونی خریدم تا حالا و از همون لباسای قبلی تو خونه تنش میکنم. وقتی زیاد اهل بریز و بپاش نباشیم بهتر به زندگی میرسیم و از لحاظ خورد و خوراک براشون کم نمیذاریم. پارک یا بیرون بخوایم بریم خودم تو خونه غذا درست میکنم و میبریم. هله هوله هم یه نمونه بیرون میخریم بیشتر نه دیگه بچه ها یاد گرفتن. اسباب بازیهاشونم باهم بازی میکنن و کنار میان، و وقتی با هم بازی میکنن و حتی دعوا میکنن از دیدنشون لذت میبرم و خداروشکر میکنم از با هم بودنشون، و تک نبودنش☺️✨🌾
اینم تجربه ی من از زندگیم. با سه تا بچه که ان شااله هرسه سرباز امام زمان باشن.
"دوتا کافی نیست"
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👶مرکز مردمی نفس سبزوار👶
https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀🌸🌼🍀🌸🌼🍀🌸🌼🍀🌸
به هر چه که در عالم است…
جهان به نگاه اوست!!
ما قطره ای به دریا؛ دریا محمّد (ص) است
والا محمد | مهدی یغمایی
🌿مرکز مردمی نفس سبزوار
https://eitaa.com/nafas110530
9.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😃 باید برای شاد کردن خانوادهات برنامه داشته باشی!
#استاد_شجاعی
یک کیلو ذرت بگیر ... 😉 🍿🍿
❤مرکز مردمی نفس سبزوار
https://eitaa.com/nafas110530
خانه شادی.mp3
9.41M
فقط با شاد کردن کودکان، 🧒🏼👧🏽
به نقاط خاصی از بهشت وارد میشین که برای بقیه قفله ! 😍
#استاد_شجاعی
👧🏽مرکز مردمی نفس سبزوار
https://eitaa.com/nafas110530