داستان شب
#تجربه_من ۱۰۶۵
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#حرف_مردم
#تک_فرزندی
#آسیبهای_تک_فرزندی
#برکات_بارداری
#قسمت_اول
من متولد ۷۲ و اولین و آخرین فرزند خانواده هستم. در کودکی با خوششانسی با بچه دیگری همبازی بودم و مثل برادر بود برام. شاید کمتر از بقیه ی تک فرزندها اذیت شدم. ولی خوب یادمه که اشکم دم مشکم بود و خیلی احساسی بودم و بهم میگفتن: لوس.
از اواخر دبیرستان سعی کردم خودم رو بالا بکشم و از این لوسی بیام بیرون. برا همین برام مهم نبود کدوم دانشگاه برم. یک سال رفتم دانشگاهی با ۱۶ ساعت راه. و بعد هم خدا رو شکر انتقالی جور شد.😁
سال ۹۷ با همسرم به صورت سنتی آشنا شدم، طی ۶ ماه، مراسم نامزدی و عقد و عروسی برگزار شد. مراسمها ساده برگزار شد. مراسم عروسی هم با موسسات ازدواج آسان برگزار کردیم. بدون آهنگ و رقص و گناه. همسرم میگفت کاش میشد با بچه وارد خونه و زندگیمون بشیم.
من که قبلاً تخمدان پلیکیستیک داشتم و چاق بودم ولی در عرض چند ماه بعد از عروسی باردار شدم. این بارداری سریع و بدون درمان رو ثمره ی اون گذشت و ازدواج آسان و بدون گناه که داشتیم میدیدم.
اوایل بارداری، دل دردهای خیلی شدید، رودههای تحریکپذیر، در کنارش حالت تهوع و استفراغهای صبحگاهی نابودم کرده بود. چند بار آزمایش دادم تا مطمئن شدند که چیزی نیست.
خدا رو شکر بعد از ۴ ماه، این دلدرد ها هم رفت. ولی میتونم بگم اکثر علائم بارداری که طی هفتههای مختلف ممکنه به وجود بیاد، برا من بروز می کرد. یادمه یه هفته علائم رو نخونده بودم. خارش شدید داشتم. هفته بعد که یادم اومد، همینجوری برای هفته قبل رو خوندم. دیدم خارش هم نوشته بود و گفتم ای خدا، یعنی در این حد؟
گذشت و تیرماه سال ۹۹ دختر کوچولوم با زایمان طبیعی به دنیا اومد. کسی باورش نمیشد که من بدون تمرین و ورزش، تونستم طبیعی زایمان کنم.
از وقتی دخترم دنیا اومد، مشکلات مالی سرازیر شد تا الان که هنوزم هست😅 ولی ما دست از هدفمون نکشیدیم. از تقریبا یک سالگی دخترم، تصمیم گرفتم جلوگیری نداشته باشم تا خدا هر موقع به صلاح مون بود، بازم بهمون بچه بده. دو ماه بعد من یک ماهه باردار بودم، به همین راحتی.
اوایل فقط همون حالت تهوع و استفراغ بود. کم کم موقع شیر خوردن دختری، دردهای شدید داشتم. تحمل کردم تا یک سال و نیمی دخترم و دیگه از شیر گرفتمش.
چالش های زیادی با دخترم داشتم. مثلا اون اوایل شیر خودمو نمیخورد. تا ۳ ماهگی میدوشیدم و بهش میدادم و شیرافزا میخوردم. شیرم کم بود ولی بود. بیشتر شیر خشک میخورد. کم کم که بچه بزرگتر شد و علاقه به خوردنش بیشتر شد، تونستم شیر خودمو مستقیم بهش بدم و از لحظهای که مطمئن شدم دیگه کامل ارتباط گرفته، شیر خشک با شیشه رو قطع کردم. هیچکس باورش نمیشد که بعد از چند ماه بچه برگرده به شیر مادر. دختر بدقلقی هم بود و هست. صبر و تحمل من رو میخواد که منم ...🥴
خلاصه که دختر دومم اردیبهشت ۱۴۰۱ به دنیا اومد. یه دختر زشت😅 من همش نگران بودم که بعداً همه میگن خواهر اولی قشنگه، پس این دومی چرا اینقدر فرق داره؟ و خلاصه ذهنیات دخترم رو بد بکنن (که البته میگفتن هم واقعاً 🙈 و دل من فقط می شکست) این دختر ما تو شرایط مالی خیلی بد دنیا اومد ولللللییی خونهدار شدیم بدون هیچ هزینهای و به لطف پدر شوهرم. اوضاع مالی همچنان سخت. فقط از شر اجاره خونه راحت شده بودیم.
دخترم هم بزرگتر شد و ماشالا قشنگ شد😍 الان واقعا کسی نمیتونه بگه که کدوم شون قشنگتره یا زشتتره؟ خیال من هم راحت شد.
گذشت تا ماه رمضون ۱۴۰۲ در ۱۱ ماهگی دختر دومم. تصمیم به بارداری مجدد و خدا رو شکر خیلی زود بارداری حاصل شد. همچنان فقط حالت تهوع بود. فقط با این تفاوت که تا آخرش ادامه داشت😕 و خب شیردهی تو بارداری واقعاً دردناکه برام.
دختر دوم رو هم تا یک سال و نیمی شیر دادم و تمام. دو ماه استراحت کردم از شیردهی تا شیردهی😊 دختر سومم دی ۱۴۰۲ قدم سر چشممون گذاشت. همون اول، یخچال و بخاری و ماشین، خراب شد😱 با هزینههای زیاد برای تعمیر.
ولی خدا رو شکر به لطف این بچه، الان همسرم آزمون استخدامی قبول شدن. البته خیلی تلاش کردن ولی خب من به چشم برکت ورود بچه میبینم.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"|
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👇👇👇ادامه
🌱❤️
داستان شب به روایت شما
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
#دوتا_کافی_نیست
#توکل_و_توسل
#خانواده_دوستدار_فرزند
#قسمت_اول
من متولد سال ۶۷ هستم و چهار برادر و یک خواهر بزرگتر از خودم دارم، ما ۶ تاخواهر برادر همه با اختلاف سنی ۲سال به دنیا اومدیم و خیلی همه از نظر سنی نزدیک هم بودیم و دوران کودکی تقریبا همبازی بودیم.
دوتا از برادرهای بزرگترم ازدواج که کردن، مادرم خداخواسته بعداز ۱۵ سال باردار شد.
یعنی من که تا سال دوم دبیرستان فرزند آخر بودم و ۱۵سالم بود، حالا مادرم باردار شده بود.
همه ناراحت بودن و خصوصا خواهر بزرگم خیلی از این قضیه ناراحت بود و ناراحتی خواهرم روی مادرم هم تاثیر گذاشت و تصمیم گرفتن بچه رو سقط کنن. ولی خداروشکر از روش پزشکی و دارو استفاده نکردن فقط از روشهای خانگی که خداروشکر تاثیری نداشت و خدا خواست که خواهر کوچک من در اسفندماه سال ۸۲ به دنیا بیاد.
یه دختر تپل و سفید با موهای طلایی و چشمهای رنگی. زیبایی دختر کوچولوی خانواده ما همه جا پیچید و یادمه چندتا از همسایه ها و حتی فامیلهامون وقتی دیدن خداوند توی سن ۴۳ سالگی چنین بچهای به مادرم داده، اونها هم ترغیب شدن و توی سن بالای ۴۰ سال باردار شدن.
خلاصه خواهر کوچکم بزرگ و بزرگ تر شد و خودش رو توی دل همه جا کرد و کم کم یکی یکی خواهر و برادرام ازدواج کردن و رفتن سر خونه زندگی خودشون.
من بخاطر علاقهای که به خواهر کوچکم داشتم، از همون اول مسئولیت درس و مشق خواهرم رو به عهده گرفتم اصلا به ازدواج فکر نمیکردم، همه خواستگارارو برخلاف اصرار خانوادهام رد می کردم و بهانههای الکی می آوردم که ازدواج نکنم.
تا اینکه یهو به خودم اومدم ۳۳ سالم شده بود. من با بهانه های الکی بهار ازدواجم رو از دست دادم. متوسل شدم به آقا صاحب الزمان و یه چله گرفتم تا واسطه بشن پیش خدا تا یک همسر خوب و مومن سر راه من قرار دهند و یک هفته دیگه از چله باقی مونده بود که یک خواستگار خوب که سه سال قبل هم خواستگاری کرده بودن و من جواب منفی دادم، مجددا تماس گرفتن و دقیقا روز چهلم که ختم چلهام بود من سرسفره عقد نشستم و فروردین ۱۴۰۰ عقد کردیم. خداروشکر همسری مومن و مهربان خدا قسمتم کرد و از نظرمالی هم عالی بودن.
سه چهارماه از عقدمون گذشت و تصمیم گرفتیم کم کم آماده بشیم تا بریم سرخونه زندگی خودمون، همسرم گفتن هرچقد جهیزیه داری کافیه، بقیه جهیزیه رو من می خرم و به این ترتیب ما آذر ۱۴۰۰ با جهیزیهای که خودم و همسرم تهیه کردیم رفتیم سرخونه زندگیمون.
از همون زمانیکه ما عروسی کردیم من به همسرم گفتم چون سن هردوتامون از ۳۳سال گذشته دوست دارم زود بچهدار بشیم تا اختلاف سنی مون با بچه بیشتر از نشه و همون ماه اول رفتم دکتر برای چکاب قبل ازبارداری که گفتن هیچ مشکلی ندارم.
با این وجود ما بعداز چند ماه اقدام وقتی دیدم باردار نشدم، متوسل شدم به خانم امالبنین و حضرت علی اصغر و هر روز سوره حمد میخواندم و هدیه میکردم به خانم امالبنین که من باردار بشم و دست به دامان علی اصغر شدم.
تا اینکه ۲۸خرداد ۱۴۰۱ متوجه شدم باردارم و چقدر خوشحال شدم و اشک شوق ریختم و همون لحظه سجده شکر به جا آوردم.
بارداری خیلی خوبی داشتم و نهم ماه رجب روز تولد علی اصغر امام حسین خداوند هدیه زیبایی به من داد و من هم اسمش رو علی گذاشتم.
علی کوچولو شد دنیای من و باباش و زندگی مارو شیرین و شیرینتر کرد. علی آقای من ۶ماهه بود که به همسرم گفتم چون اختلاف سنی بچه با ما کمی زیاده من دوست ندارم با خواهریا برادرش زیاد اختلاف داشته باشن و من دلم بازهم بچه میخواد ولی همسرم گفتن الان زوده و حداقل تا ۲سالگی پسرمون باید صبرکنیم و من چون دوست نداشتم تا دوسالگی منتظر بمونم😅 باز هم متوسل شدم به خانم امالبنین و ازشون خواستم بازهم از خدا برای من اولاد صالح و سالم بگیرن.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
🌱❤️
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
#دوتا_کافی_نیست
#توکل_و_توسل
#خانواده_دوستدار_فرزند
#قسمت_دوم
پسرم ۱ساله شد و تولد یک سالگی پسرم رو گرفتیم و یک ماه بعدش دقیقا روز تولد آقاابالفضل من بی بی چک گذاشتم و مثبت شد😍 و من خوشحالتر از قبل سجده شکر به جا آوردم و با شوهرم که سرکار بود تماس گرفتم و همچنان که اشک شوق میریختم به همسرم گفتم خانم امالبنین روز تولد پسرشون عیدی مارو بهمون داد.❤️
خلاصه بارداری دومم هم با سختیهایی که داشت بخاطر پسرم که هنوز کوچیک بود و باید از شیر میگرفتمش البته من تا ۱سال و ۵ماهگی پسرم، بهش شیر دادم و خلاصه سختیهای اینچنینی ولی شیرین گذشت و مهر۱۴۰۳ که علی آقای من ۱سال و ۸ماهه بود خداوند آقا امیر رو به ما هدیه داد. پسری ناز و زیبا که الان نزدیک ۵۰ روزشه.
خدا عمر باعزت به همه پدرها و مادرها بالاخص مادر عزیزم من هم بده، چون این مدتی که من زایمان کردم، مادرم من رو تنها نذاشتن و با وجود ایشون سختیهای بچهداری برای من آسونتر شده.
من همچنان عاشق بچه هستم و به همسرم گفتم که من حداقل ۴تا بچه میخوام و نمیخوام اختلاف سنی اونها هم زیاد باشه.
دوست دارم بچههام اختلاف سنیشون کم باشه که هم در کودکی همبازی باشن و هم انشاالله وقتی بزرگ شدن رفیق و یار همدیگه باشن.
این نکته روهم بگم من تو این سه سال و خوردهای که ازدواج کردم هیچ مسافرت و زیارتی با همسرم نرفتم و هر دوبار که باردار شدم، خانوادم خیلی بهم گفتن کاش اول یه زیارتی مسافرتی چیزی میرفتین بعد باردار میشدی ولی من و همسرم باهم تصمیم گرفتیم اولویت زندگیمون فعلا بچه باشه، وقت برای مسافرت زیاد هست.
انشاالله با بچههامون همه جا میریم ولی فعلا تا توان داریم و وقت داریم خودمون رو وقف بچه داری میکنیم.
من داستان زندگیم رو گفتم که بگم هرچیزی که از خداوند میخواید با توسل به ائمه بهترینها رو از خدا بگیرید و من در رابطه با بچهدار شدن خیلی به خانم امالبنین عقیده دارم که سوره حمد نذرشون کنم.
انشاالله که هرکس در آرزوی داشتن اولاد هست خداوند اولاد سالم و صالح روزیشون بکنه. شما بزرگواران هم دعا کنید خداوند بازهم به من اولاد سالم و صالح عطا کنه، خیلی دلم میخواد یه دوقلو دختر خدا بهم بده😍
"دوتا کافی نیست"|
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
🌱💚💞
داستان امشب
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
#حرف_مردم
#آداب_همسرداری
#خانواده_مستحکم
#مدیریت_امور_زندگی
#قسمت_اول
من سال ۹۳ ازدواج کردم و الان سه بچه دارم: یک دختر نه ساله، یک پسر سه ساله و یک دختر یک ساله، و خیلیییییی مشتاقم که هنوز خدا توفیق به بنده بده و بازم نی نی دار بشم برای بار چهارم و پنجم و ششم و ... 😍😍😅😅
ولی یه چیزی که هست اینه که من یک ماه بعد ازدواجم باردار شدم و خدا گل دخترمو بهمون داد ولی بخاطر یه سری شرایط که از دست خودم تا مقداری چیزی برنمی اومد باعث شد تا شش سال بعدش بچه دار نشم و دخترم خیلی بابت تنهاییش هنوزم که هنوزه ضربه بخوره به طوری که هروقت من بچه ای میبینم که از دو سالگی بزرگتره و مادر و پدرش قصد بچه دار شدن به دلایلی مثل اینکه بچم خیلی بهم وابسته س، نمیتونم یکی دیگه بیارم یا بخاطر شرایط اقتصادی یا اینکه بچم خیلی فضوله چطور یکی دیگه بیارم ملتمسانههههه ازشون میخوام که اشتباه منو تکرار نکنن.
واقعااااا تک فززندی به بچه، آسیب های زیادی وارد میکنه، خلقیات بدی در درونش ایجاد میشه که دست خودش نیست، بنظرم همچین بچه هایی خیلی مظلومننننن خیلیییی!! چون حقشون نیست تنها باشن ولی نمیتوننن شرایطو تغییر بدند تا از تنهایی دربیان.
خلاصه، خدا بعد شش سال، پسرم رو بهمون داد و بعد دو سال هم دختر دومم رو خدا بهمون عطا کرد.
منتها اون موقع که من بعد یک ماه باردار شدم بهم گفتن چرا انقد زود!!! میذاشتین کمی باهم خوش میگذروندین، عجله تون چی بود، بعد شش سال باز مدام بقیه میگفتن پس چرا بعدی رو نمیاری، بعد که پسرم بدنیا اومد، نخواستم اشتباهی که سر دختر اولم کردم و فاصله بین شون افتاد دوباره تکرار بشه و خدا لطف کرد و زود باردار شدم و وقتی پسرم یازده روز مونده به تولد دو سالگیش در سالگرد عروسیمون خدا دختر دوممو بهمون هدیه داد.
اصلا بچه های سوم به بعد عجیبن نه که اولی و دومی عزیز نباشن، نهههه ولی سومی به بعد، هم برای مادر هم پدر هم خواهر و برادر خودشون کلی شادی میارن، اونوقت آدم قدر بچه رو بیشتر میدونه اما از اون موقع به بعد خیلی جاها که میرفتم خب طبیعی بود پسرم بازیگوشی میکرد خیلیا درک نمیکردن و پشت سرم یا جلوی خودم کلی نقد میکردن که آدم وقتی نمیتونه بچه ها رو نگه داری کنه چرا انقد باید پشت سرهم بیاره، آدم خوبه به فکر بچه ها باشه، به فکر آینده شون تو این شرایط اقتصادی و هزارتا بهونه ی دیگه یا یه وقتایی داشتم به دختر کوچیکم شیر میدادم، پسرم سمت کار خطرناکی میرفت، گاهی از یکی از اطرافیان درخواست میکردم که جلوشو بگیره، بعد متوجه پچ پچ بعضیا می شدم، اینکه تو که نمیتونی همزمان مراقب دوتا بچه باشی چرا با این فاصله بچه آوردی؟
دلم میخواد به همچین افرادی بگم خیلیا هستن یه دونه بچه بیشتر ندارن باز کلی کمک میگیرن از مادر و خواهر و ... برای نگهداری بچه شون، حالا من یه لحظه کمک خواستم چرا اینطور قضاوت میکنین!؟
خیلی ها رو دیدم که مثلا وقتی میخوان یه سری جاها برن، بچه شونو پیش مادر و خواهرشون میذارن ولی وقتی من یکی دوبار از خواهرم میخوام بچمو عوض کنه که هم کمکم باشه، هم خود خواهرم خیلی دوس داره این کار رو، اون شخص انتقاد میکنه که تو چرا از خواهرت کمک میگیری؟ خواهرت تو رودروایسی با تو اینو پذیرفته خوب بچه پشت هم نیار که اینجور نشه.
خلاصه ی کلام اینکه آدم زود بچه بیاره دیر بیاره پشت سرهم بیاره با فاصله بیاره در هررررر صورت مورد انتقاد قرار میگیره و حرف مردم هست. پس آدم خودش باید با خودش و شرایط موجودش کنار بیاد و شاکر خدا باشه تا این حرفا کمترین اثر رو روش بذاره و اینکه از خدا بخواییم تا بهمون کمک کنه کار درستو انجام بدیم نه اون چیزی که مردم ازمون میخوان، این مردم میخواد غریبه ها باشن یا نزدیکترین افراد به آدم، البته من افراد زیادی هم اطرافم بود که تشویقم میکردن و کمک حالم بودن از جمله خواهرهام هم عروسهام (ما به جاری میگیم هم عروس) و واقعا دعاشون میکنم و در کل خانواده ی خودم و شوهرم.
من همیشه به همسرم میگم باید خیلییییییی از خدا طلب بخشش کنیم، بابت اینکه دختر اولمون شش سال تنهایی کشید ولی زیبایی ماجرا اینه که از اونجایی که دخترا از همون بچگی مادری کردن تو ذاتشونه به توصیه ی مادرم خدا حفظشون کنه که همچین توصیه مهمی بهم کردن که هیچ نترس، حالا که دختر بزرگترت دوست داره بزرگی کنه برا بچه ها درباره خواهر و برادرش مسئولیت بهش بده بخاطر همین، خیلی جاها از دخترم کمک میخواستم برا خواهر و برادرش و به چشم دیدم که چقدر حس خوبی داره.
ادامه 👇
📚📚 مرکز مردمی نفس 📚📚
سلام ☺️،به منظور سهولت در انتخاب مطالب کانال و همچنین داستانهای زیبا و واقعی و آموزنده کانال، شما میتونید داستان 👇یا هر کدوم از موضوعات آبی رنگ پایین رو انتخاب کنید، بعد از اون، در صفحه پایین گوشی خود دو فلش کوچیک میاد. با زدن به هر کدوم از فلش ها، قسمت مورد نظر داستان خود را انتخاب کنید و از خواندن داستان های واقعی کانال لذت ببرید. مطالب مفید دیگر کانال هم در ادامه آورده شده است.☺️
کانال نفس رو به دوستان خود هم معرفی کنید.
#فرشته
#محترم_خانوم
#اولین_نفس
#دختری_باچشمان_آبی
#قلب_من_و_چشمان_او
#هدیه_خاص
#طلعت_خانم
#فرزندناخواسته
#حال_خوب_من
#عشق_نوجوانی_من
#بارداری_عروس_خانوم
#آرزوی_من
#قلم_شما
#دختر_ناز_من
#قربانی_مشاجره
#پسر_فرانک
#عنایت_حضرت_مادر
#همسر_دوم
#فرشته_ای_با_موهای_طلایی
#زندگی_مخفی
#مهر_مادری
#عروسی_منیژه
#پسرم_تاج_سرم
#ملیحه_یا_منیره؟
#تعبیر_خواب
#داستان_مهاجرت
#دوتا_کافی_نیست
#سرگذشت_مینا
#حسرت
#حبس_ابد
#تصمیم_سخت
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#قندونبات
#کاردستی
#انیمیشن
#نکات_بارداری
#تربیت_فرزند
#تربیت_جنسی
#سخن_عشق
#شبهات_فرزندآوری
#زندگی_پس_از_زندگی
#فرزندآوری
#فیلم_کوتاه
#دلنوشته
#گزارش_هفته
#گزارش_کار
#زوج_درمانی
#کارگاه_خانواده_سالم
#تجربه_من
#رزاقیت_خدا
#غربالگری
سوالات متداول
#نسل_توحیدی
👶👧مرکز مردمی نفس سبزوار 👶👧
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#حرف_مردم
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#ساده_زیستی
#سبک_زندگی_اسلامی
بنده مادر تجربه ی ۱۰۵۸ هستم.
متولد ۶۳
فرزند اولم دختر عزیزم متولد ۸۰
فرزند دوم پسر گلم متولد۸۴
فرزند سومم مجددا گل پسرم متولد۹۵
و فرزند چهارمم بازم گل پسر متولد۱۴۰۲
بنده وقتی متوجه شدم فرزند سوم رو باردار شدم چون از لحاظ مالی در اون برهه به مشکل خورده بودیم، قصد سقط جنین داشتم اما وقتی پدرم متوجه این موضوع شدند به شدت با من برخورد کردند و گفتند اگر این کار رو انجام بدی، دیگه حق نداری به روی من نگاه کنی...
منم دیدم وقتی همسرم و پدرم خیلی شدید مخالفت میکنن، نتونستم این کار رو الحمدلله انجام بدم. نتیجه ش یک پسر به شدت باهوش و مستعد شد و برکت رو به خانه مون آورد.
بعد از به دنیا اومدن پسرم شرایط مالیمون کم کم داشت بهتر میشد، دخترم ۱۴۰۰ ازدواج کردن تو اون برهه خیلی به ما کمک کردن و خیلی جهاز مختصر خریدن
با اینکه پدرشون گفته بودن هرچی میخواین بخرید و هر مارکی دوست دارید انتخاب کنید، دختر و دامادم ساده ترین ها رو انتخاب میکردن. اوایل اجازه نمیدادم و دوست داشتم جلوی مردم سرمون بالا باشه با انتخاب هاشون مخالفت میکردم اما دخترم و دامادم با پافشاری اجازه ندادند چیزی تغییر کنه.
با این حال چون دستِ همسرم خالی بود با وام قرار بود تهیه بشه جهازشون. مبل هم نمیخواستند حتی تخت خواب هم راضی نشدند بخرند و قالبا مارک های ایرانی خریدند.
لوازم آشپزخونه در حد نیاز و خیلی مختصر طوری شده بود که خواهرم بهم میگفتن دخترت چرا همه چی رو ساده میخره!؟
از اونجایی که برای من حرف مردم مهم بود اما برای دخترم و دامادم نه ؛تو اون زمان باهم کش مکش داشتیم.
دوران جهاز خریدن تموم شد و رسیدیم به نزدیکای عروسی. قالب فامیل هامون اصرار داشتن ما حنا بندان و...بگیریم اما چون هم کرونا بود، هم دخترم مخالفت شدید کردند و اجازه ندادن ما بخواهیم براشون حنا بندان بگیریم و دخترم تو کل فامیل اولین شخصی بود که انقدر ساده وارد زندگی شد، چون ترک ها معمولا این مراسمات براشون مهمه البته نه همه شون.
نه جهاز برون گرفتن نه پاتختی نه حنا بندان و نه عقد بزرگ، تو عقدشون فقط خانواده ما و همسرشان بودن که تو حرم سیدالکریم گرفتن.
دخترم خیلی دلسوزه، همینطور که پدرشون براشون مهم بود و دوست نداشتن به سختی بیوفتن، برای پدر همسرشون هم همینطور بودن و عروسیشونو بدون در نظر گرفتن خیلی چیزها ساده برگزار کردند تا پدر همسرشان تو قرض و... نیوفتن.
خیلی زود صاحب اولاد شد دخترم و من نوه دار کرد😍 که باز اینجا اجازه خرید سیسمونی به هیچ عنوان به ما ندادند و ما با زور براشون یه کالسکه و یه گهواره ساده و فلاسک و کیف خریدیم با این حال برای اون چند تیکه هم کش مکش داشتیم که چرا خریدید.
کمد بچه هم خودشون از دیوار خریدن و چیز زیادی برای بچه نخریدن. مثل اون سیسمونی ها که همه میگیرن نبود و حتی اجازه ندادن جشن کوچیک بگیریم.
دخترم از اونجا که تک دختر هستن عاشق این بودن و هستن که خواهر داشته باشن و همیشه به من و پدرشون میگفتن و میگن که خواهر میخوان و به جد اصرار میکنن.
با اصرار های دخترم ما در سال۱۴۰۲ صاحب گل پسرم شدیم با خجالت زیاد چون الان کمه مادر و دختر باهم بچه دار بشن اما دختر و دامادم طوری برخورد کردن که قضیه خیلی عادی است و دخترم خیلی تشویق کردند و اجازه ندادن شخصی مارو اذیت یا مسخره کنه؛ همزمان ما هم صاحب نوه دوممون😍
الان هم چشم به راه نوه سوممون هستیم که ان شاالله دی ماه متولد میشن❤️
"دوتا کافی نیست"
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭──👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال مابپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
#تجربه_من
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#مشیت_الهی
من سی و شش سالمه، بیست سالگی ازدواج کردم با اینکه بچه ها رو خیلی دوست داشتم ولی برای خودم از ته دل دعا میکردم خدا بچه نده !!!
من عاشق همسرم بودم فکر میکردم اگه بچه دار شیم حس خودم بین بچه و اون تقسیم میشه و همینطور ارتباطمون کمرنک میشه!! هر کی هم ازم سوال میکرد با شوخی میگفتم من دو سه قلو میخوام نعوذ بالله فکر میکردم از خدا برنمیاد
به خاطر همین فکرهای بچه گانه بعد چهار سال تقریبا ناخواسته خدا یه دختر بهم هدیه کرد سر بارداری و به دنیا اومدن دخترم و بعدش که یه مشکل جزئی کلیه داشت، خیلی اذیت شدم به خاطر همین خیلی از مادر شدنم لذت نبردم و این باعث شد بارداری دومم با شش سال فاصله باشه و باز هم ناخواسته ولی خیلیییی شیرین، دخترم خیلیی شیرین و در عین حال شلوغه با اینکه الان هفت سالشه از دیوار راست بالا میره ...
طبق همون باور غلطی که تو نسل ماها جا انداختن، منم با داشتن دوتا بچه خودمو خوشبخت تصور میکردم. گوشمم بدهکار کسی نبود.
دختر کوچیکم شش سالش بود و منم سی و پنج ساله، همسرم بچه میخواست و با شوخی میگفت حالا که ولی امرم دستور داده صد تا به من میرسه بچه هام هم دعای روز و شبشون داشتن نینی بود...
سال قبل سه روز تو خونه مون روضه گرفتم و به امام حسین متوسل شدم بلافاصله باردار شدم. گفتم اگه پسر باشه اسمشو به عشق امام حسین علیه السلام حسین میذارم ولی همسرم میگفت به احترام پدر شهیدش و زنده نگه داشتن یاد و نام ایشون یحیی میذاره. من خیلی مخالف بودم احساس میکردم اسم یحیی با اینکه اصیله ولی کمی بزرگه برا بچه !!
دو ماهه باردار بودم و هنوز کسی اطلاع نداشت جمکران بودیم یه لحظه حالم یه جوری شد دو رکعت نماز خوندم و بعدش تفالی به قرآن زدم این آیه سوره ی مبارکه مریم اومد که ...انا نبشرک بغلام اسمه یحیی... کلا به هم ریختم خیلی هم گریه کردم. اومدیم خونه به همسرم گفتم هر چی شما بگی اونم دید راضی شدم گفت قرعه میندازیم
چند روز بعدش رفتیم مشهد با یکی از خواهرام تماس تلفنی داشتم بهش گفتم روبروی ضریح اقام چی برات بخوام؟گفت هر چی واسه خودت میخوای برا منم بخواه منم همون شوخی همیشگی ... گفتم دو قلو میخوام. گفت اونو انشاالله خدا بهت میده، برا من سلامتی و ...
برای اولین بار با اصرار دکتر سه ما و نیمه رفتم سونو... دکتر ازم پرسید دو قلو باردارین ؟؟؟ اول کمی دُور وبرمو نگاه کردم گفتم با منین؟! گفت بعله و گفت قل اول سمت راست .......ووو
منم شروع کردم گریه و ... گفتم خدایا شکرت که منو لایق این معجزه قرار دادی !!
از شدت خوشحالی داشتم بال در میاوردم بقیه خانواده هم همینطور ...
الان پسرای من چهار ماهو تموم کردن و من هر روز خودمو خوشبخت ترین زن روی زمین میدونم به خاطر داشتن زینب و زهرا و حسین و یحیی
خدا هر روز منو با معجزه های بزرگش غافلگیر میکنه و منم دوست دارم فریاد بزنم و بگم عاشقتم خداااا
حالا هم از خدا توفیق و سلامتی خواستم بچه هامو لایق سربازی امام زمانم تربیت کنم و اگه لایقم بدونه اولاد سالم و صالح زیاد بهم عطا کنه
"دوتا کافی نیست"|
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
✅ بخشی از نیایش امام سجاد علیه السلام:
✨ خاندان مرا فزونی بخش....
خدايا، بازوي مرا به وجود فرزندانم توانا كن، و ناراستي كار مرا به راستي آور و خاندان مرا فزوني بخش و بزم مرا به وجود ايشان بياراي و نام مرا به آنان زنده بدار و در نبودِ من كارم را به دست فرزندانم سامان ده و ياريام كن كه با مدد ايشان به خواستههاي خود برسم.
چنان كن كه آنان با من دوست و مهربان باشند و با راستي و درستي، روي دل به سوي من آورند و فرمان من برند و از نافرمانان و بد رفتاران و مخالفان و خطاكاران نباشند و مرا ياري فرما كه فرزندانم را بپرورم و ادب نمايم و با آنان مهرباني كنم...
📚دعای بیست و پنجم صحیفه سجادیه
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#جمعیت_جوان_مولفه_قدرت
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
🌱❤️
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#مشیت_الهی
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
من متولد ۷۳ هستم و دوتا برادر بزرگتر دارم. وقتی مامانم منو باردار شد هرکاری کرد که من از بین برم چون شاغل بود و برادرم یک ساله...
ولی من قوی تر از این حرفا بودم و موندم😎 اما در طی بارداری مامانم هیچ دکتری نرفت و تا ۴ساعت قبل بدنیا اومدن من سرکار بود.
من از همون اول بچه مستقلی بودم و مدیریت مالی خونه دست من بود و هیچ کاری بدون نظر من انجام نمیدادن. بماند که چقدرررر برادرام دوستم داشتن و همیشه اولین و بهترین ها رو به من میدادن.
دوران دبیرستان که درحال تلاش بودم واسه پزشکی با یه حرف دوستم مسیرم عوض شد و وارد حوزه شدم الحمدلله.
سال ۹۵ بود که عروسی دوستم رفتم یه شهر دیگه و قرار بود دختر خانمی رو ببینم واسه برادر کوچیکترم؛ و این مقدمه ای برای ازدواج خودم شد.
کمتر از یک ماه خواستگاری و عقد ما انجام شد. جوری که همه تعجب کردن. چون برادرم روی خواستگار ها خیلی حساس بود.
همسرم۲۴ساله بودن و یه مغازه کوچیک داشتن فقط، دوماه بعد عقد سفر اربعین با هم رفتیم که یکی از بهترین سفرهامون بود.
۹ ماه بعد عروسی گرفتیم و نزدیکای عروسی همسرم مغازه رو بستن و عملا بیکار شدن.
چون ما بچه خیلی دوست داشتیم ۳ماه بعد عروسی باردار شدم. اینقدر بی پول شده بودیم که واسه دکتر رفتن مجبور شدم دستبندی که سرعقد همسرم هدیه داده بود رو بفروشم و از برکت وجود بچه مون با همون پول همسرم آزمایش های بدو استخدام رو رفتن و شاغل شدن.
بچه اولمون که ۳سالش بود دوباره باردار شدم و حال خیلی بدی داشتم و سونو که رفتم دکتر گفت ۲قلو هست!!! بارداری خیلی سختی بود و دقیق ایام اوج کرونا شد و درگیر کرونا شدم.
توی ۸ماهگی بودم که دکتر ختم بارداری داد بدون هیچ دلیلی و زایمان زودرس داشتم در ۳۲ هفته. بچه هام بخاطر وزن کم و مشکل تنفسی nicu بستری شدن و حال یکیشون بهتر بود و قل دومی هر روز بدتر میشد😔
یک شب خواب دیدم دخترم خوب شده و صبح خوشحال به همسرم گفتم. ایشون وقت نداشتن بیان بیمارستان و با برادرم رفتم دیدنشون...
دم در nicu پرستار ها منو راه ندادن داخل و به هم نگاه میکردن؛ خیلی نگران شدم و اصرار من بیشتر شد واسه دیدن بچه ام و آخر سر با تایید سوپروایزر رفتم داخل. دیدم یه پارچه سفید روی دخترم کشیدن 😭
دخترم از پیشم رفت و حسرت بغل کردن جسم کوچولو اش به دلم موند. خیلی روزای سخت و تلخی بود. یه بچه ام زیر خروار ها خاک و بچه دیگه که معلوم نبود چه اتفاقی براش میفته. دو ماه بعد فوت بچه ام پدرم رو به طور ناگهانی از دست دادم😭.
بعداز یک ماه بستری بودن، بچه ام مرخص شد و آوردیم خونه. چقدررر سخت بود بزرگ کردن بچه نارس.با قطره چکان شیر میتونست بخوره چون فک و دهانش قدرت مکیدن نداشت.
با بارداری دومم وضعیت اقتصادی بهتری پیش اومد و ماشین عوض کردیم و تونستیم یه سرمایه گذاری کنیم.
وقتی پسرم ۲ ساله شد، تصمیم گرفتیم واسه بچه بعدی، ولی خواست خدا نبود و تا یک سال باردار نشدم. به همسرم گفتم دیگه اصراری ندارم به بارداری و اگر خدا بخواد میشه. ولی اربعین از حضرت ابوالفضل یه اولاد صالح و امام حسینی خواستم.
درست ماه بعد که منتظر نبودیم باردار شدم دقیقا شب ولادت آقا قمر بنی هاشم آزمایشم مثبت شد و مثل کسایی که بچه اولشون هست چقدر خوشحال بودیم.😍جنسیتش هم واسمون مهم نبود.
از برکت این فسقلی ما؛ همسرم کار مستقلی راه انداختن و چند وقت بعد شعبه دوم کارشون رو هم اضافه کردن. الانم بچه مون ۴ماهه است و برخلاف جواب غربالگری، کاملا سالم و بانمک☺️.
تو زندگی سختی و راحتی زیاد پیش اومده برامون ولی همه رفع شدن الحمدلله. به خاطر همسر خوب و مهربون و بچه های سالمی که خدا بهم داده همیشه شکرگزار هستم.
از خدا میخوام هیچ زنی چشم انتظار اولاد نباشه و خدا به همه اولاد صالح و سالم بده.❤️❤️
"دوتا کافی نیست"|
https://eitaa.com/dotakafinist
https://eitaa.com/dotakafinist
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
📚📚 مرکز مردمی نفس 📚📚
سلام ☺️،به منظور سهولت در انتخاب مطالب کانال و همچنین داستانهای زیبا و واقعی و آموزنده کانال، شما میتونید داستان 👇یا هر کدوم از موضوعات آبی رنگ پایین رو انتخاب کنید، بعد از اون، در صفحه پایین گوشی خود دو فلش کوچیک میاد. با زدن به هر کدوم از فلش ها، قسمت مورد نظر داستان خود را انتخاب کنید و از خواندن داستان های واقعی کانال لذت ببرید. مطالب مفید دیگر کانال هم در ادامه آورده شده است.☺️
کانال نفس رو به دوستان خود هم معرفی کنید.
#فرشته
#محترم_خانوم
#اولین_نفس
#دختری_باچشمان_آبی
#قلب_من_و_چشمان_او
#هدیه_خاص
#طلعت_خانم
#فرزندناخواسته
#حال_خوب_من
#عشق_نوجوانی_من
#بارداری_عروس_خانوم
#آرزوی_من
#قلم_شما
#دختر_ناز_من
#قربانی_مشاجره
#پسر_فرانک
#عنایت_حضرت_مادر
#همسر_دوم
#فرشته_ای_با_موهای_طلایی
#زندگی_مخفی
#مهر_مادری
#عروسی_منیژه
#پسرم_تاج_سرم
#ملیحه_یا_منیره؟
#تعبیر_خواب
#داستان_مهاجرت
#دوتا_کافی_نیست
#سرگذشت_مینا
#حسرت
#حبس_ابد
#تصمیم_سخت
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#قندونبات
#کاردستی
#انیمیشن
#نکات_بارداری
#تربیت_فرزند
#تربیت_جنسی
#سخن_عشق
#شبهات_فرزندآوری
#زندگی_پس_از_زندگی
#فرزندآوری
#فیلم_کوتاه
#دلنوشته
#گزارش_هفته
#گزارش_کار
#زوج_درمانی
#کارگاه_خانواده_سالم
#تجربه_من
#رزاقیت_خدا
#غربالگری
سوالات متداول
#نسل_توحیدی
👶👧مرکز مردمی نفس سبزوار 👶👧
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
📚📚 مرکز مردمی نفس 📚📚
سلام ☺️،به منظور سهولت در انتخاب مطالب کانال و همچنین داستانهای زیبا و واقعی و آموزنده کانال، شما میتونید داستان 👇یا هر کدوم از موضوعات آبی رنگ پایین رو انتخاب کنید، بعد از اون، در صفحه پایین گوشی خود دو فلش کوچیک میاد. با زدن به هر کدوم از فلش ها، قسمت مورد نظر داستان خود را انتخاب کنید و از خواندن داستان های واقعی کانال لذت ببرید. مطالب مفید دیگر کانال هم در ادامه آورده شده است.☺️
کانال نفس رو به دوستان خود هم معرفی کنید.
#فرشته
#محترم_خانوم
#اولین_نفس
#دختری_باچشمان_آبی
#قلب_من_و_چشمان_او
#هدیه_خاص
#طلعت_خانم
#فرزندناخواسته
#حال_خوب_من
#عشق_نوجوانی_من
#بارداری_عروس_خانوم
#آرزوی_من
#قلم_شما
#دختر_ناز_من
#قربانی_مشاجره
#پسر_فرانک
#عنایت_حضرت_مادر
#همسر_دوم
#فرشته_ای_با_موهای_طلایی
#زندگی_مخفی
#مهر_مادری
#عروسی_منیژه
#پسرم_تاج_سرم
#ملیحه_یا_منیره؟
#تعبیر_خواب
#داستان_مهاجرت
#دوتا_کافی_نیست
#سرگذشت_مینا
#حسرت
#حبس_ابد
#تصمیم_سخت
#مهمان_ناخوانده
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#قندونبات
#کاردستی
#انیمیشن
#نکات_بارداری
#تربیت_فرزند
#تربیت_جنسی
#سخن_عشق
#شبهات_فرزندآوری
#زندگی_پس_از_زندگی
#فرزندآوری
#فیلم_کوتاه
#دلنوشته
#گزارش_هفته
#گزارش_کار
#زوج_درمانی
#کارگاه_خانواده_سالم
#تجربه_من
#رزاقیت_خدا
#غربالگری
سوالات متداول
#نسل_توحیدی
👶👧مرکز مردمی نفس سبزوار 👶👧
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
📚📚 مرکز مردمی نفس 📚📚
سلام ☺️،به منظور سهولت در انتخاب مطالب کانال و همچنین داستانهای زیبا و واقعی و آموزنده کانال، شما میتونید داستان 👇یا هر کدوم از موضوعات آبی رنگ پایین رو انتخاب کنید، بعد از اون، در صفحه پایین گوشی خود دو فلش کوچیک میاد. با زدن به هر کدوم از فلش ها، قسمت مورد نظر داستان خود را انتخاب کنید و از خواندن داستان های واقعی کانال لذت ببرید. مطالب مفید دیگر کانال هم در ادامه آورده شده است.☺️
کانال نفس رو به دوستان خود هم معرفی کنید.
#فرشته
#محترم_خانوم
#اولین_نفس
#دختری_باچشمان_آبی
#قلب_من_و_چشمان_او
#هدیه_خاص
#طلعت_خانم
#فرزندناخواسته
#حال_خوب_من
#عشق_نوجوانی_من
#بارداری_عروس_خانوم
#آرزوی_من
#قلم_شما
#دختر_ناز_من
#قربانی_مشاجره
#پسر_فرانک
#عنایت_حضرت_مادر
#همسر_دوم
#فرشته_ای_با_موهای_طلایی
#زندگی_مخفی
#مهر_مادری
#عروسی_منیژه
#پسرم_تاج_سرم
#ملیحه_یا_منیره؟
#تعبیر_خواب
#داستان_مهاجرت
#دوتا_کافی_نیست
#سرگذشت_مینا
#حسرت
#حبس_ابد
#تصمیم_سخت
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#قندونبات
#کاردستی
#انیمیشن
#نکات_بارداری
#تربیت_فرزند
#تربیت_جنسی
#سخن_عشق
#شبهات_فرزندآوری
#زندگی_پس_از_زندگی
#فرزندآوری
#فیلم_کوتاه
#دلنوشته
#گزارش_هفته
#گزارش_کار
#زوج_درمانی
#کارگاه_خانواده_سالم
#تجربه_من
#رزاقیت_خدا
#غربالگری
سوالات متداول
#نسل_توحیدی
👶👧مرکز مردمی نفس سبزوار 👶👧
https://eitaa.com/nafas110530 ✨