💢امروز میخوام درباره ی مشکلی که متاسفانه در دنیای امروز خانوادههایی رو درگیر خودش کرده کمی حرف بزنم ،🥺😔
👰💔🤵موضوع خیانت
❌نشسته اید زندگیتان را می کنید. یک روز با کسی آشنا می شوید، همه چیزش عالی است. مثل ملکه یا شاهزاده رفتار می کند و یک روز به شما می گوید که شما را دوست دارد اما موضوعی در زندگی او وجود دارد: « وقتی خیلی جوون بودم بدون خواست من، من و شوهر، یا زن دادن» «اون فقط یه اسم توی شناسنامه منه، توی قلب من نیست»، «راستش ما طلاق عاطفی گرفتیم اما هنوز تو شناسنامه شوهر من یا زن منه» «من گیر یه آدم اشتباهی افتادم که نمیشه ازش خلاص شد» و جمله های مشابهی که خودتان می دانید، به همین راحتی ممکن است به خائن تبدیل شوید.
❌ هر قدر هم که خیانت را با دلایل و بهانه های جورواجور کادو پیچ کنیم باز خیانت است. در هر جای رابطه که بودید چه خودتان فهمیدید و چه خودش به شما بگوید فرقی در اصل ماجرا ندارد وارد این بازی بیمارگونه نشوید، مطمئن باشید نه این رابطه به سرانجامی می رسد و نه آن فرد گل بی خار است. کسی که نمی تواند به تعهدی که روزی به زن یا مردی، به هر دلیلی، در یک مکان رسمی داده است و ثبت کرده پایبند بماند به هیج وجه نه آدم درستی است و نه تضمینی برای ایجاد رابطه درست با دیگری می دهد.
❌ لطفا خودتان را با این فکر که او مثل دیگران نیست شرایطش فرق دارد فریب ندهید. چشمتان را باز کنید! درون آن جعبه زیبایی که در حال باز کردنش هستید هیچ چیز با ارزشی نیست.
❌ اگر فکر رابطه سه طرفه در سر شما است بدانید اشتباه می کنید! اگر رابطه شما با همسرتان خوب پیش نمیرود، یک رابطه دیگر به هیچ وجه راه حل نیست. دنبال مسکن نباشید دنبال درمان باشید .👇
#زوج_درمانی
❇️@fspour1019✍
❤️راه حل های جلوگیری از مشاجره زناشویی
♻️با خانواده همسرتان رفتار خوب و متعادلی در پیش بگیرید،
☘ یادتان نرود که خانواده همسر شما خانواده دوم خود شما می باشند. پشت سر همسرتان و خانواده او نزد دیگران بدگویی نکنید، بهتر است اگر مشکلی دارید با خود آن ها در میان بگذارید.
-رفتارهایی که همسرتان را آزار می دهد ترک کنید،
🍀مشکلات را جدی نگیرید و به طور کل با مسایل سخت گیرانه برخورد نکنید، نا امیدانه با همسرتان صحبت نکنید و به او نگویید که “نمی توانی” یا “نمی شود!”
☘در مشکلات یکدیگر شریک باشید، مشکل همسر شما، مشکل شما هم هست حتی اگر مربوط به خانواده وی باشد بازهم شما موظفید تا از هر کمکی دریغ نکنید.
☘ نسبت به موفقیت و شکست های همسرتان حساسیت و واکنش صحیح نشان دهید و در مواقع ناراحتی وضعیت او را درک کنید و دلجویی نمایید.
♻️- از همسرتان توقع بیش از حد نداشته باشید،
🍀 مخصوصا از نظر اقتصادی همسرتان را در تنگنا قرار ندهید. حد و مرز خواسته هایتان را متناسب با روحیه او مشخص کنید تا ناخودآگاه به وی آزار نرسانید!
🍀 برای انجام کارها از او رخصت بجویید، همسر شما شریک زندگی شماست و شایسته است هنگام اتخاذ تصمیماتی که زندگی او را تحت تاثیر قرار می دهد با وی مشورت کنید و نظرش را جلب کنید.
☘نقش همسری خود را ایفا کنیدو نگذارید همسرتان احساس کند که در زندگی شما نقش و مسئولیتی ندارد.
#زوج_درمانی
الهی حال دلتون همیشه خوبه خوب باشه😍
❇️@fspour1019✍
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
15.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱
پدر و مادر انقدر باید از نظر روانی قوی و محکم باشن که بچه توان خطا کردن و اشتباه کردن در کنار خود پدر و مادر داشته باشه...نه اینکه از بقیه بخواد جمعش کنن😔
بحثش البته عمیق تر ازین حرفهاست
اما همین یک دقیقه هم میتونه برای
خیلیا یه تلنگر باشه...
------📚📚-----
این کلیپ رو که دیدم یاد موضوع #تربیت_جنسی با والد آگاه، افتادم که چند روز پیش توی کانال نفس داشتیم. روی هشتگ بزنید پیداش کنید.. و اهمیت نقش روانی و اموزشی پدرومادر رو تو اون قسمت دیدیم.
#استاد_قورچیان
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘
چرا نمی تونم با شوهرم گفتگو کنم ⁉️شوهرش میگه بیا، باز غرررهاش شروع شد😉😁.
#دکتر_عزیزی🤍
#زوج_درمانی
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
23.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀
اگه اطرافیانتون کسی هست که به فکر سقط هست، این کلیپ رو حتمن بهش نشون بدین😔
#ناجی_شویم_تا_لایق_منجی_شویم
#سقط_جنین_حرام_است
#جنین_حق_زندگی_دارد
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘☘
#سرگذشت_مینا 💞✨
مینا دختر ۱۷ ساله ایه که توی ماه ۵ بارداری متوجه بارداریش میشه و مادرش بهش میگه باید سقط کنی چون بچه ی تو ح.ل.ا.ل زاده نیست ... ☘
قسمت 5
سرگذشت مینا
قسمت پنجم
باوجود اینکه روز سختی رو گذرونده بودم فکر کردم امشب تا صبح راحت میگیرم میخوابم.
ولی اینطور نبود🙁.
تا صبح کابوس میدیدم.
تصور می کردم همونجوری که خوابم یهو بابام با پلیس وارد میشه.
دوستای پارکم تحویلم دادند و من فقط دارم داد میزنم و سعی می کنم فرار کنم😣.
یا اینکه دارم از پلیس فرار می کنم. وای هرچی میدوم هیچ تکونی نمیخورم و نمیتونم فرار کنم😰 پلیس هم میخواد بهم دستبند بزنه به جرم کشیدن سیگار با یکگروه سابقه دار.
📛📛📛
هرطور بود شب رو به صبح رسوندم.
مهری خانوم صبح میرفت کارگاه و منم باید درمیومدم.
نمیدونستم باید چیکار کنم؟
کجا برم؟
بابامم هنوز خبر نداشت ازم.
مطمئن بودم وقتی منو ببینه چی میگه😣
_برگرد برو همون آشغالدونی که بودی!
شاید فکر می کرد رفتم پیش مامانم.
بهرحال برای من مهم نبود.
تصمیمی بود که گرفته بودم و کاریش نمیتونستم بکنم.
راهی بود که انتخاب کرده بودم و باید تا ته میرفتم😔.
پول زیادی هم نداشتم.
مهری خانوم هم درمورد پول چیزی نگفت.
فقط یه لباس گرم بهم داد که بیرون سرما نخورم.
در مورد اینکه شب میتونم برم پیشش هم چیزی نگفت😔
ولی چاره ای نداشتم.
شب کجا میرفتم؟
مهری خانم رفت کارگاه و من بی هدف رفتم به سمت داخل بازار.
گفتم شاید یه کار مناسب گیرم بیاد.
مغازه های زیادی نوشته بودند به کارگر نیاز داریم ولی وقتی میفهمیدن من کارگر مورد نظرم جواب شون منفی بود.
تا اینکه یه مغازه روسری فروشی یه نگاهی به سرو وضعم کرد و انگار میخواد منو بخره گفت:
برای اینکار خوبی ولی باید یک دستی به سرو وضعت بکشی😠
مگه وضعم چطور بود؟
بهم برخورد.
از مغازه اومدم بیرون و تو شیشه مغازه ها به سرو وضع خودم نگاه کردم.
اون مینای خوش تیپ و خوش لباس که همه رو انگشت به دهان می کرد کجا و این مینای در به در کجا؟😞
یه مغازه لوازم آرایشی بهداشتی هم بود که فروشنده لازم داشت.
خوشحال شدم چون فروشنده خانوم بود😊.
از نظر اون سرو وضع من خیلی ایراد نداشت ولی دستمزدی که میداد خیلی پایین بود.
چاره ای نداشتم.
شرایطش رو قبول کردم ولی یه ایراد داشت.
سفته زیادی لازم داشت و یه ضامن معتبر میخواست😒.
باز به بن بست رسیدم.
در ظاهر گفتم من به خاطر بیماری مادرم و فوت پدرم به این کار نیاز دارم و میرم با ضامن میام سفته هم میارم ولی خب چطور و از کجا این چیزا که گفتم رو میاوردم؟
⚠️⚠️⚠️
جایی جز پارک و رفتن به پاتوق سهیلا و بقیه نداشتم.
باوجود اینکه گفته بودند پاتوق ما اینجاس ولی خبری ازشون نبود.
همون اطراف پرسه زدم تا اینکه اون پسر کوچکتر که هم سن و سال خودم بود سروکله اش پیدا شد. اسمش رامینه
سراغ بچه ها رو گرفتم.
گفت دیشب آخرشب اینجا درگیری شده و مجید رو بردن بازداشتگاه.
بقیه هم دیشب کلانتری رفتند ولی آخرشب آزاد شدند ولی مجید چون تیزی کشیده فعلا باید آب خنک بخوره.
پرسیدم شما مگه نبودی؟
گفت نه!
شانسم خوند چند دقیقه قبلش بابام با ضرب کتک اومد منو برد خونه!
گفتم بقیه بچه ها چی؟
با پدر و مادرشون زندگی می کنند؟
گفت: نداشتیم ها!
هنوز زوده همه چی رو از زندگی ماها بدونی!
فقط همینقدر بدون همه مون یکجوری بدبختیم.
خوشبخت شون منم که میبینی!
مادرم مرده، بابامم از این باباهای مایه داره که چیزی نبوده که برای من نخره.
ولی خب با این چیزا نمیتونه منو بخره!
میخواد رضایت زن شو جلب کنم، منم که با این چیزا خریده نمیشم💰
با خودم فکر کردم.
منو باش حاضرم پدر و مادرم هر روز کتکم بزنند ولی هر دو کنارم باشند .
حالا این؟؟؟
یه چیز دیگه هم با خودم گفتم،
اینکه این بچه ها آدمهای مناسبی برای معاشرت نیستند.
اگر دیشب منم با اینا بودم حتما الان تو بازداشگاه بودم.
من که کس و کار ندارم بیان من رو دربیارن!
از رامین خداحافظی کردم و گفتم که برای کارم نیاز به ضامن و سفته دارم.ولی خب چه کاری میتونست بکنه؟😕
با وجوداینکه مهری خانم روی خوشی به من نشون نمیداد ولی من چاره ای نداشتم.یعنی جایی نداشتم که برم.
وقتی رفتم پیش مهری خانوم متوجه شدم، بابام به مامانم زنگ زده و گفته من از خونه فرار کردم . و مامانم گفته بیرونش کردی نه فرار! و باز کلی باهم مشاجره کردند.
خلاصه دعواهاشون این شده بود که مامانم از طریق مهری خانوم من رو مجبور کنه برگردم روستا.
مهری خانومم حق داشت. نمیتونست من رو نگهداره، بهش گفتم اگر بتونی سفته و ضامن معتبر برام پیدا کنی یه کار خوب پیدا کردم و زود زحمت رو کم می کنم.
مهری خانم به خاطر اینکه منو تحت فشار بذاره که برگردم روستا هیچ کمکی بهمنکرد و من موندم و دوباره بی کسی و تنهایی😞
و این داستان ادامه دارد ...
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭──👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہ ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
✅️امام صادق علیه السلام
برای فرزنددار شدن به شخصی چنین توصیه می فرماید: «فقال: اسْتغْفرْ ربّک فی السّحر مائه مرّهٍ فإنْ نسیته فاقْضه.»
«صد بار در سحرگاهان به درگاه خداوند، استغفار کن و اگر فراموش کردی قضای آن را به جا آور.»
. الکافی، ج 6، ص
#سخن_عشق
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
🎊#فرزندآوری
♻️وقتی با تبلیغات چندجانبه و همهجانبه روی فرزندآوریِ کمتر تبلیغ میشود، میرسیم به وضعیّت فعلی که آدمهای وارد، هشدار میدهند نسبت به بیست سال دیگر، سی سال دیگر، از لحاظ پیر شدن کشور، پیر شدن جامعه. جامعهی پیر نمیتواند به آن قلّهها برسد؛ همهی پیشرفتهای ما تا امروز به برکت حضور جوانها بوده. بنده گفتهام که پیرها بلاشک نقش ایفا میکنند، امّا موتور، جوانهایند. اگر این جامعه محروم بماند از یک جمعیّت قابلِ جوان، دشمن بر این جامعه مسلّط خواهد شد. خب این فرهنگسازی لازم دارد؛ فرهنگسازی دست شما[مداحان] است.
بیانات در دیدار مداحان اهلبیت علیهمالسلام۱۳۹۸/۱۱/۲۶
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️نوزاد مجازی بجای فرزند واقعی!
📍بازی ضدبشری با تکنولوژی #متاورس
#علوم_جنگ شناختی
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
🔰فرزند آوری در بیان اندیشمندان غربی
🔹در میان اندیشمندان غربی، «بیل مک کیبن»، معتقد است: «ازدواج، داشتن فرزند زیاد و تشکیل خانواده های بزرگ، برای رشد والدین و ساخته شدن شخصیت فرزندان مفید است.» وی در این راستا می نویسد: «تنها ریشه عمومی رشد و پختگی انسان، در پرورش فرزندان قرار دارد. هرچه تعداد فرزندان بیشتر، کودکی کردن، کمتر؛ یعنی وقتی شما زندگی خود را صرف خوب شدن و رشد دیگران کنید، آدم دیگری خواهید بود؛ ولی با داشتن بچه های کم، رشد شما کُند خواهد بود.»
🔹 «جان بِرِکمن» اخلاق شناس می گوید: «بهترین چیزی که مردانِ دارایِ خانواده بزرگ به دست می آورند، همین شخصیتِ ساخته شده آنهاست.
🔹«جان رایان» دین شناس کاتولیک آمریکایی در نیمه اول قرن بیستم، نیز از زنان می خواست بچه های زیادی داشته باشند؛ چون اعتقاد داشت: اداره و رشد خانواده های بزرگ، انسان های آدم تری می سازد. وی بر ادّعای خود این گونه استدلال می کرد که: «تأمین خانواده های بزرگ به انواعی از نظم نیاز دارد که حاصلش زندگی های موفق است.» رایان که خانواده ای یازده نفره داشت، بر این باور بود: «کارشناسانی که به کنترل موالید معتقدند، به نوع شخصیت هایی که لازم است درست بشود، تا جامعه به صورت متعادل رشد کند و به حیات خود ادامه دهد، فکر نکرده اند. نکته دیگر اینکه خانواده های کم جمعیت ممکن است ثروتمند شوند که ثروتمند شدن آنها از فقیرماندنشان خطرناک تر است.»
#فرزندآوری
#افزیش_جمعیت
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
در یک خانواده ی کامل با فرزندان بیشتر که به مثابه یک #سیستم است هر نسبتی اعم از برادر ،خواهر، عمو، عمه، خاله و دایی در آن حضور دارند.
🔸 بر اساس تحقیقات روان شناسان رفتارهای پسری که خواهر دارد #بهنجارتر از رفتار های پسری است که خواهر ندارد. یک متخصص کودکان و روانکاو معروف انگلیسی، بر این باور است که ارتباط با خواهر و برادر نقشی مهم و اساسی در رشد و شکوفایی کودک ایفا می کند. این ارتباط در او میل به بازی و سرگرمی ایحاد می کند، این امکان را فراهم می سازد تا #نقشهای_متفاوتی را بازی کند، به او کمک می کند تا #خلاقیت و خودجوشی اش را افزایش دهد، به او فرصت می دهد تا خشم و پرخاشگری اش را ابراز کند و به او می آموزد تا این حس را هدایت کند؛ همان چیزی که او را برای #زندگی_در_جامعه و رویارویی با افراد آماده می کند.
#خانواده_شاد
#فرزندآوری
#فرزندپروری
#ایران_جوان
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
🔰فواید فرزندآوری ۴
9⃣ سرمایه معنوی
در متون دینی ما وجود فرزند به عنوان وسیله آمرزش پدر و مادر یاد شده است.حتی داریم که امیرالمؤمنین علی (ع)میفرمایند:بیماری فرزند، کفاره گناهان پدر و مادرش است._وسائل الشیعه ج ۲۱ ص ۴۵۱
0⃣1⃣ حمایت معنوی و باقیات الصالحات والدین.
وجود فرزندان نه تنها شالوده ی زندگی دنیای والدین را محکم میکند بلکه عامل موثری در رشد و تعالی والدین در دنیای بعد از مرگ میباشد .چنانکه داریم پرونده اعمال انسان با مرگ بسته میشود مگر سه عمل او که تا قیامت جاری است ،و داشتن فرزند صالح یکی از این سه عمل است.
#فرزندآوری
#افزیش_جمعیت
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
شهادت بانوی ایرانی
مادر ۵ فرزندی بزرگترین فرزند۱۸ساله و کوچکترین ۲ساله
همسر شهید عواضه لبنانی را
تبریک و تسلیت میگیم.
چند روز قبل هم خانم الهام بایگان در بمباران ضاحیه به شهادت رسیده بود
▪️یا لَیتَنا کُنّا مَعَکُم ....
• شهید «رضا عباس عواضة» فرمانده ارشد اطلاعات حزبالله، به همراه همسر ایرانیشان «معصومه (آرزو) کرباسی» دیروز با پهپاد رژیم وحشی و خونخوار صهیونیستی ترور و به شهادت رسیدند.
※ «شهیده معصومه کرباسی» از مدیران رسانهی رسمی استاد شجاعی در «بخش تایملاین عربی» بوده و در تمام این سالها لحظهای از مجاهدت رسانهای در رصد و تولید و انتشار اخبار و محتوا غافل نشدند.
• خصوصاً در جریان طوفانالأقصی و تأسیس کانال جهانخبر (صفحه خبری رسانه منتظر) از پیشگامان رصد اخبار بینالملل در بخش عربی بوده و در آغاز فعالیت این صفحه و انتشار گسترده آن در تایم لاین عربی، نقش بسیار بسیار مؤثری ایفا نمودند.
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
🔰شنیدن کی بود مانند دیدن:
🎙شنیدن اصطلاح «پیری جمعیت» یک چیز است و دیدن پیامدهای آن چیز دیگری است!
♨️شاید تلخی این اصطلاح در تعریف آن مستتر باشد؛
«جمعیت پیر» همان انباشتگی و افزایش مستمر و مداوم جمعیت در سنین ۶۰ و ۶۵ سال به بالا است و خطرات مختلفی چون
✅ تغییر نظام های تربیتی و مفاهیم اخلاقی،
✅ کاهش نشاط اجتماعی اقتصادی،
✅ کاهش اقتدار سیاسی، تغییر در ترکیب های دینی را در حوزه های مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به دنبال دارد.
🔺صدالبته این خطرات، پیامدها و در طول زمان بحران های سختی مثل:
🔹 کاهش حجم و رشد جمعیت ملی؛
🔹کاهش باروری و قدرت تجدید نسل؛
🔹افزایش میانه سنی و سالمندی جمعیت را در حوزه جمعیتی کشور سبب می شود
واز طرف دیگر در بحث اقتصادی
💢 باعث کاهش جمعیت در سن کار؛
💢 کاهش رشد اقتصادی؛
💢پایین آمدن نرخ پس انداز خانواده؛
💢افزایش بار مالی نسل های جوان تر،
💢 افزایش بار تکفل و افزایش تقاضای بازنشسته های فعلی و فشار بر سیستم تامین اجتماعی خواهد شد.
#بحران_سالمندی
#ایران_جوان
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘☘
#سرگذشت_مینا 💞✨
مینا دختر ۱۷ ساله ایه که توی ماه ۵ بارداری متوجه بارداریش میشه و مادرش بهش میگه باید سقط کنی چون بچه ی تو ح.ل.ا.ل زاده نیست ... ☘
قسمت 6
سرگذشت مینا
قسمت ششم
به خاطر اینکه دیگه با تلفن هاشون آزارم ندن کلا گوشیم رو خاموش کردم.
بابام که اهل پیامک دادن نبود ولی مامانم، همینجور پیامک هاش بلافاصله بعد روشن کردن گوشی میرسید.
همه اش فحاشی و تهمت و ...
از نظر اونا من دیگه یه دختر همه کاره بودم😔.
برای خودم متاسف بودم که پدر و مادری داشتم که انگار خوشحال هم بودند که به من برچسب ناجور بزنن.
به همین دلیل بود که دیگه دوست نداشتم برم پیش شون!
نه مامانم و نه بابام.
اینجوری راحت تر بودند.
از چشماشون میخوندم که مزاحم زندگی شون هستم.
من یک آواره تمام عیار بودم😔
تردید داشتم برم پارک یا نه؟
امکان داشت اتفاق دیشب دوباره بیفته و من هم گرفتار بشم.
ولی خب چاره دیگه ای نداشتم.
توی این شهر بزرگ، من کسی رو نمی شناختم.
📛📛📛
در کمال ناباوری از دور، جمع پنج نفره شون دیده می شد.
مجید بود؟
یا به همین سرعت کسی رو جایگزین جمع شون کرده بودند؟
صدای خنده هاشون بلند شد.
مجید بود!
به همین سرعت آزاد شده بود؟!🤔
با آب و تاب، ماجرای بازداشتگاه و حاضر جوابی خودش به پلیس رو تعریف می کرد.
تا چشمش به من افتاد، انگار انگیزه جدیدی برای صحبتهاش پیدا کرد و صداش رو صاف کرد.
بقیه هم متوجه من شدند.
سهیلا با چنان هیجانی شروع کرد به تعریف از مشاجره شب قبل که ...
دوست نداشتم توی گروه اینا باشم ولی ...
چاره ای نداشتم فعلا باید با همین بچه ها سر می کردم.
البته میتونستم سراغ عمه بتول هم برم ولی خب، رفتن به اونجا هم دردسرهای خودش رو داشت. تازه آدرس درست و حسابی هم نداشتم.
منتظر بودم ببینم آخر شب هر کدوم کجا میرن برای خواب و کدوم یکی شون به من تعارف میزنه و بهم پناه میده.
مسلما بین سحر و سهیلا باید دنبال گزینه بودم.
سحر که بدون هیچ تعارفی از ما جدا شد و رفت.
موند سهیلا که بهم گفت میتونم امشب خونه اونا برم.
فقط گفت ایرادی که داره مامان من اخلاق خاصی داره و نباید زیاد باهاش هم صحبت بشی!
گفتم: مشکلی نداره که منو با خودت ببری؟
گفت: نه خیالت راحت. من برای خودم زندگی می کنم و مامانم برای خودش.
یاد گرفتیم به کار هم کاری نداشته باشیم.😳
گفتم هر کی؟
_بله هر کی!😊
نگران نباش من هر کی رو با خودم نمی برم😄
فقط چند روز کافی بود که بفهمم که مامان من، پای منقل و دود و با اون زبون تند و نیش و کنایه هاش، شرف داره بر مامان سهیلا😣.
شبها خونه سهیلا بودم و روزها پیگیر پیدا کردن کار.
هرچه بیشتر می گشتم کمتر کار پیدا می کردم. کار بود ولی برای من نبود.
کرونا کسب و کار مردم رو بهم ریخته بود و بیشتر، کارهای فضای مجازی جون گرفته بودند.
خونه سهیلا با وجود رفتارهای مامانش برام قابل تحمل نبود. باید فکر بهتری می کردم.
رفتم سراغ مهری خانوم.
اولش که با من هم کلام نمیشد ولی بعد راضی شد که کاری برام بکنه!
یه زنجیر طلای قدیمی داشتم که مامانم وقتی داشتم از تهران می اومدم سبزوار، به من داده بود.
مهری خانم حاضر شد اون رو ببره و برام بفروشه.
با کمک مالی اون و شایدم مامانم، نمیدونم! چون بعید نبود مهری خانوم با مامانم ارتباطی داشته باشه! یه خونه تو حاشیه شهر اجاره کردم😒
خونه که نمیشد گفت ولی یه سقفی بود که حداقل، کاری به کار کسی نداشتم😔.
خونه ای که اجاره کردم، یه اتاق تو در تو بود با آشپزخونه و حمام مشترک با یه مستاجر دیگه.
مستاجر دیگه هم یه پیرزن و پیرمرد غرغرو بودند که دائم در حال دعوا بودند باهم😄.
🌿🌿🌿🌿
کل وسایل خونه من یه رختخواب کهنه و رنگ و رو رفته بود که از خونه سهیلا آوردم.
برای شروع خوب بود ولی حتی یک لیوان هم نداشتم.
روزها و شبهای زیادی رو بدون غذا گذروندم ولی سعی کردم روحیه ام رو حفظ کنم.
برای کار به هر کسی رو انداختم ولی نبود که نبود.
تا اینکه یکروز توی پارک مجید رو کرد به من و گفت:
حاضری توی رستوران کار کنی؟
گفتم چرا که نه!
_دوستی دارم که تازگی رفته رستوران کار می کنه و فکر می کنم هنوز به نیرو نیاز دارند.
برای بسته بندی غذاهای بیرون بر شون نیرو لازم دارن.
تعلل جایز نبود و همون شب با مجید رفتیم به همون رستورانی که می گفت.
اونجا اولین بار با حامد آشنا شدم.
حامد، دوست قدیمی مجید بود. البته از مجید کوچکتر بود. هم محله بودند و به قول مجید؛ حامد بچه مثبت بود و رفت دنبال کار، ولی مجید خلافکار دراومد و شد اینی که می بینید و هر چند شب یکبار، سر از کلانتری و آگاهی و ... در میاورد.
رستوران شرایط کاری خوبی داشت و بزرگترین امتیازش برای من، سیر کردن شکمم بود توی سه وعده.
امتیاز بعدی اون این بود که فقط یه سفته میخواست که اونم دوست مجید، همون آقا حامد که گفتم، داد.
دیگه زندگی داشت بعد از یک ماه در به دری و گرسنگی و بی کسی، روی خوش بهم نشون میداد ...
این داستان ادامه دارد ...
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
پيامبر صلي الله عليه و آله:
رَحِمَ اللّهُ عَبْدًا أَعانَ وَلَدَهُ عَلى بِرِّهِ بِالاْءِحْسانِ إِلَيْهِ وَالتَّأَلُّفِ لَهُ وَتَعْليمِهِ وَتَأْديبِهِ.
[مستدرك الوسائل، ج 15 ، ص 169.]
پيامبر صلي الله عليه و آله:
مِهر خداوندى از آنِ بنده اى باد كه
فرزند خود را با نيكى كردن به وى و دَمسازى با او و آموزش و ادب كردن وى، در نيكو شدنش يارى دهد.
#سخن_عشق
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530