#عشق نوجوانی من
قسمت هفتم .....
واقعا که؟؟!!!.......در مورد خانم اکرامی چی فکر می کردم و چی شد.
یه معلم زبان که یه زمانی الگوی زندگی من بود. همیشه بهترین و شیک پوش ترین و باوقارترین معلم من!!!!
توی ذهنم فکر می کردم با بچه هاش خارجی صحبت می کنه همه بچه هاش تحصیلات عالیه دارند و شایدم پروفسوری چیزی شدن و سالی چندبار داره میره خارج از کشور ازشون سرمیزنه !!!✈✈
الان فهمیدم بچه نداره😔
باخودم گفتم ای کاش نمیدونستم و نمیفهمیدم خانم اکرامی حسرت بچه به دل داره!!🤔
اگه حسرت نداره چرا هرزمان اسم بچه کوچک میاد آه میکشه و حسرت می خوره...🤒.باخودم گفتم نکنه بچه کوچکش رو از دست داده؟؟ 🙁
من چه میدونم !!!!
یکم هیجانی ترش کنم؟
شاید بچه شو گم کرده؟
آها بچه شو دزدیدن!!!
پس برای همون اومده تو این مرکز نگهداری از بچه های بد سرپرست یا یتیم؟🌱
واقعا ها؟؟؟!!!
یکی مثل خانم اکرامی الان باید یه موسسه زبان می داشت تا مرکز نگهداری از بچه ها 😐
چاره ای نبود باید تا فردا صبر می کردم یا زودتر میرفتم دیدن سارا و اصل قضیه رو زودتر میفهمیدم ....
👩👦👦 👩👦👦 👩👦👦
اون شب بچه هام از من خواستند براشون قصه شب بگم بعد بخوابند.🥰
و من احساس کردم محکم تر از شبهای قبل بغل شون کردم....
نگار میگه مامان از وقتی میری سرکار مهربونتر شدی ها☺☺
علی 7ساله هم مطابق همیشه خودشیرینی می کنه که مامان من، همیشه مهربونه 😍😍
هروقت به چشمای علی نگاه می کنم و عشق و محبت رو تو چشماش میبینم از خودم بدم میاد که یک روزی ناراحت بودم وقتی شنیدم باردار شدم🥺
اصلا دوست ندارم اون روزهای سخت رو بیاد بیارم😥
خبر ورشکستگی همسرم،
از دست دادن خونه و ماشین و تمام پس اندازمون💰💵
غربت و بچه کوچیک و در کنار همه اونا جواب آزمایش مثبت بارداری 😟
واقعا روزهای سختی بود همه اینا در کمتر از یک ماه اتفاق افتاد و ما برای فرار از دست طلبکارها برگشتیم به روستای پدری🏡
توی اون روزهای سخت اگر پدر و مادرم و خواهرو برادرام به دادمون نمیرسیدند معلوم نبود چه بلایی به سرمون میومد.
فکر نکنید بابا و مامان من خیلی پولدار بودن ها؟ نه!!!
اونا فقط حمایت روحی روانی کردند و مشاوره دادند.با کمک خانواده ام تونستیم با تمام آنچه داشتیم و با گرفتن وام و قرض و ...از پس طلبکارها بربیایم🙁
نمیخوام اون روزها رو یاد آوری کنم😔
خدارو هزار مرتبه شکر که همه مون صحیح و سالم هستیم و تونستیم دوباره یه زندگی آروم و بی حاشیه بسازیم👨👩👧👧
نمیدونم شاید حکمت خدا در این آزمایش بود یهو همه چی بهمون داد و بعد دید نه ما هنوز ظرفیتش رو نداریم. چرا که توی همون مدت، خیلی من و همسرم حرص دنیا داشتیم و میخواستیم به همه جا برسیم🙄
اومدم برای بچه ها قصه بگم و خودم رفتم توی قصه زندگی خودم😄
خیلی وقت بود یاد اون دوران سخت نکرده بودم..
💮💮💮💮💮
صبح زود قبل اینکه از خونه دربیام خانم اکرامی پیام داد که امروز کسی قسمت اداری نیست اگر تمایل داری میتونی امروز رو خونه بمونی، با وجود اینکه تو خونه هم کار زیاد داشتم ولی ترجیح دادم خونه نمونم.
کنجکاوی در مورد سرگذشت زندگی عمه شراره آروم و قرار رو از من گرفته بود....
تردید داشتم سارا این ساعت بیداره یا خوابه؟!
قطعا مادر سه تا بچه الان باید بیدار باشه😁
_الو سارا!!!
_جانم گل بهار چیزی شده؟
_آره باید بیام خونتون!!
_اتفاقی افتاده؟
_آره دارم میمیرم😄
_خدا نکنه پس چرا داری میخندی؟!
_خب دارم از کنجکاوی میمیرم😁😁
سارا خیلی تلاش کرد منو بپیچونه ولی منم پیله تر از این حرفا بودم😜
_خب عزیز دلم این وقت صبح هنوز ویندوز من بالا نیومده چی میخوای بدونی؟
_اول از همه بگو عمه چرا بچه نداره؟
_فضول!!خب خدا نخواسته دیگه!!
_نه این جواب من نیست😐
_دلیلش رو نمیدونم ولی میدونم عمه شراره خیلی تلاش کرد.شاید ۲۰بار IVF کرد. اون زمان که فقط یک یا دو مرکز تو ایران این کار رو می کرد ولی بی فایده بود....
من چیز زیادی از اوایل زندگی عمه نمیدونم ولی میدونم که عمه این چندسال اخیر خیلی تغییر کرد..عمو پرویز همسر عمه خیلی بچه دوست بود و عمه برعکس از بچه فراری
یادمه بچه که بودیم همیشه عمو پرویز با چنان عشق و علاقه ای مارو بغل می کرد و میبوسید ولی برعکس عمه با وجود اینکه برادرزاده های اون بودیم فقط یه لبخند به زور میزد که چطورین؟
گاهی باخودم فکر میکردم خدا به عمه بچه نمیده چون بلد نیست با بچه ها بازی کنه😕
_عمو پرویز کجاست الان زنده اس؟
_آره زنده است ولی سالهاست که گوشه گیر شده گرفتار اعتیاد شده و عمه خودش رو مقصر میدونه...
این داستان ادامه دارد....
🌱مرکز مردمی نفس سبزوار🌱
https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچگی های کدومتونه؟😄😄
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ ارزش جنین
🔸روایتی تکان دهنده در مورد ارزش جنین
✅ حجت الاسلام شاه جعفری
#جمعیت
#فرزندآوری
نفس |نجات فرزندان سقط
@Nafasir1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
یه گلدون گل زیبا درست کنین😍🌺
#کاردستی بابچه ها👨👧👧
✂️مرکز مردمی نفس سبزوار ✂️
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
#عشق نوجوانی من....
قسمت هشتم....
هرچی جلوتر میرفتم پنجره جدیدی از شخصیت خانم اکرامی برام روشن می شد. و جالب این بود که من بیشتر شیفته ایشون می شدم،دوران بچگی به نحوی از ظاهر ایشون و الان شیفته شخصیت و افکار ایشون شدم.
به سارا گفتم که با عمه شراره در مورد جوانی جمعیت صحبت کردیم و داشته من رو مجاب می کرده که بچه سوم و چهارم رو هم بیارم😄
_خب تو که اینقدر شیفته عمه جان هستی چرا حرفشو گوش نمیدی😕
_خب من شیفته زیبایی و مدل حرف زدن و اون کفشای پاشنه بلندشم نه خود حرفاش😜
_همینه دیگه هرجا برات میصرفه دوس داری😄😐
_شوخی کردم حالا یکم فک کنم شاید منم به نتیجه شماها رسیدم.
_حتما میرسی. من جزو فعالین جوانی جمعیت هستم یکی از دلایل فعالیت من تشویق های عمه شراره است. ایشون واقعا هم اهل مطالعه است و هم دلسوز. حالا درسته خدا نخواست و بچه دار نشد ولی اندازه چندبرابر بچه های خودش برای افزایش جمعیت قدم برداشته.
_جان بمیرم براش دلم خون شد.از وقتی گفتی عمو پرویز هم گرفتار اعتیاد شده خیلی بیشتر دلم میسوزه براش😔
_تورو خدا راجع به این قضیه چیزی به عمه نگی خودش اگه دوست داشته باشه بهت میگه.
_باشه حتما
نمیدونی چرا امروز گفت کادر اداری نیستن؟مگه مرکز نگهداری از بچه ها شبانه روزی نیست؟
_چرا شبانه روزیه ولی یک روزهایی عمه و کادر، بچه هارو برمیدارن میبرن دیدن خانواده هاشون.شاید امروز از همون روزها بوده
_آها دیروز یه صحبتهایی درمورد هماهنگی سرویس بود. مگه این بچه ها بچه یتیم نیستند؟
_همه شون نه...یه تعدادی شون بد سرپرستن یه تعدادی هم والدین شون یا هردو یا یکی زندانن😔
_نمیدونی خانم اکرامی چرا اینجا رو بعد بازنشستگی انتخاب کرده؟ میتونست یه موسسه زبان بزنه🤔
_دقیق نمیدونم ولی یه حدسهایی میزنم بهتره خودت از زبون خودش بشنوی.
_گاهی فکر میکنم ای کاش دوباره ایشون رو نمیدیدم. تحمل شنیدن سختی های خانم اکرامی رو ندارم. توی ذهن من ایشون یه آدم خوشبخت و بی غصه است.
_روزگار همینه گل بهار جان! هرکسی یه جوری توی زندگیش درگیره
من که فکر میکنم هراتفاقی برای ما بی دلیل نیست رشدمون به همین اتفاقهاست.
⚜ ⚜⚜ ⚜ ⚜
در کنار سارا روز خوبی بود . داشتم فکر می کردم. امروز که سرکار نرفتم زودتر برم خونه و موقع اومدن بچه ها خونه باشم🥰
چند روز بیشتر نیست که سرکار میرم ولی همین چندروز کافی بود بفهمم چقدر بچه ها خوشحال میشن از مدرسه که بیان ببینن خونه هستم😍
💠💠💠💠💠💠
_خانم اکرامی من امروز سراپا گوشم درمورد زندگی تون بشنوم داستان اونجا رسید که با پسر عمه تون ازدواج کردین🥰
_قربونت برم گل بهارجان امروز راحله مرخص میشه درگیر ترخیص اون هستیم دیر نمیشه داستان زندگی من😏
_باشه فقط به من بگین چی شد اومدین اینجا؟
_اینجا من اولش به عنوان معلم زبان اومدم ولی بعد از شرایط کاری اینجا خوشم اومد موندگار شدم...حالا با جزئیات بعدا برات میگم
_خب حالا که دیگه من اینجا موندگار شدم حداقل دلیل قرص خوردن راحله رو بگین؟
خانم اکرامی یه جوری بهم نگاه کرد که توقع نداشت😏
بعدم گفت: گل بهار فکر نمی کردم اینقدر....لااله اله الله😒
دیگه هیچی نگفتم و سرم و انداختم پایین😔
خانم اکرامی یه چیزی زیر لبش تکرار کرد و بعد گفت: اولا هرچی اینجا اتفاق میفته اصلا نباید به بیرون درز کنه، دوما این طفلان معصوم هرکدوم یه سرگذشت عجیب و غریب دارند که اصلا برای من و شما که تو یک خانواده سالم بزرگ شدیم قابل لمس نیست.
بنابراین نباید سرزنش بشن. اینجا باید محبت کنی و انتظار رفتاری که بچه های عادی دارند نباید داشته باشی ازشون.
تا حالا شنیدی یه دختر نوجوان آرزو کنه با یه پیرمرد ۸۰ساله پولدار ازدواج کنه؟
تاحالا شنیدی یا دیدی....
ولش کن ندونی بهتره
دختری که اونروز دیدی با اون شرایط بردنش دوماه به آزادی پدرش مونده بود...فقط منتظر بود بابا بیاد دنبالش
ولی گویا مجدد دچار جرم شده و حداقل چندسال دیگه باید بمونه😔
راحله به امید اینکه دیگه میره داشت زمان رو سپری می کرد ولی...
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
دیگه تقریبا داشتم مطمئن می شدم که خانم اکرامی چرا اینجاست. اون دیده اینجا میتونه به افرادی کمک کنه که کمبود محبت دارند و اینجوری اون خلاء نداشتن فرزندش رو پر کنه😔😔
خانم اکرامی راست میگه بچه ها خیلی به محبت نیاز دارند و این بچه ها چون از خانواده محروم هستند اون عشق و علاقه ای که از سمت خانواده دریافت میشه رو ندارند..
علی کوچولوی من اگه روزی چندبار بغلم نیاد و من رو نبوسه و مطمئن نشه که من دوستش دارم یعنی از دهنم نشنوه روزش شب نمیشه😕
دیدین بچه ها وقتی میخوان خودشون با خودشون بازی کنن بساط بازی رو میارن دقیق نزدیک ترین نقطه به مامان یا باباشون😄😍....جان، بمیرم این طفلی ها این خلاء رو چطور و با کی پر میکنن...😔
به همین زودی دلم برای بچه هام تنگ شد....ممنونتم خدا که موهبت مادرشدن بهم دادی🙏🙏
این داستان ادامه دارد....
🌿مرکز مردمی نفس سبزوار🌿
https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍😍😘🥰قند عسل.
💫حدود دو دقیقه، بیامان بخند💫
👌🏻داروی ضد افسردگی😍
#قندونبات
🍃🌸••●••🌸🍃
☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مصاحبهای که با این پسر ۴ساله شده دقت کنید....
❤️بچهها میبینند؛ بچهها میفهمن
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
√ ارتباطِ عدم درست بازی کردنِ والدین با فرزند در کودکی،
با عدم احترام و اطاعتِ او از والدین در نوجوانی !
#تربیت_فرزند
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
🟡 ارتباط لمسی و عاطفی خود را
با کودک 👧 بیشتر کنید و به او توجه
#بدون شرط داشته باشید ؛
مثلا نگویید:
- اگر ناخن هایت را نجوی دوستت دارم،
-اگر وسائلت را جمع کنی خیلی پسر خوبی
هستی!
بلکه به او اطمینان دهید تحت هر شرایطی
فرزند شماست و او را دوست دارید ♥️ مثلا:
- خودت میدانی که من همیشه
دوستت دارم ،بیا با کمک هم
این چند وسیله را هم برداریم. 😇
اگر کمک کرد یا نکرد، ادبیات
مهربانی شما به هم نخورد بلکه
توجیهی برای ناتوانی او در این
کار پیدا کنید.🌷
#تربیت_فرزند
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
#عشق نوجوانی من...
قسمت نهم....
من خیلی با بچه های مرکز در تماس نبودم. مثل خانم اکرامی هم نبودم که تمایل داشته باشم باهاشون ارتباط بگیرم. بیشتر دلم می سوخت براشون تا اینکه دوستشون داشته باشم😔
ولی خانم اکرامی مثل من نبود. عاشقانه دوستشون داشت و همیشه هم سعی می کرد محبتش به بچه ها باعث سوء استفاده اونا نشه.
گاهی که میدید دارن سو استفاده میکنن باهاشون برخورد میکرد. کاملا مشخص بود که تنبیهش هم مادرانه است.
سارا ولی راست میگفت. خانم اکرامی با اون زمان که معلم ما بود خیلی متفاوت شده بود🤔
⚜ ⚜ ⚜ ⚜ ⚜ ⚜ ⚜
بالاخره، یک روز خلوت و آروم به ثمر رسید😉
_گل بهار میخوام بدونم تو زندگی من دنبال چی می گردی؟
_همه چی خانم اکرامی! من یه زمانی ذوب شخصیت و منش شما بودم. عاشقانه براتون نامه مینوشتم. یادتونه؟
_آره یادمه🥰 ولی تقریبا برام طبیعی بود خیلیا چنین حسی با من داشتند. البته شما قویتر بودی😄
مثل آدمهایی شدم که هوو سرشون اومده😕
با دلخوری گفتم:واقعا؟؟؟ تاحالا نگفته بودین!!!
_ خب لزومی نداشته چی بگم؟بگم بچه ها برام نامه مینویسن که دوستت داریم😏
_آخه شما شخصیتی داشتین که نمیشد راحت باهاتون صحبت کرد ولی درعین حال مهربون و دوست داشتنی بودین😍
_لطف داری عزیزم. خب از کجای داستان بگم از عروسیم؟؟👰🏼
_از همون اول اول
_خب گفتم خدمتت که بین اون همه خواستگار من به پرویز، پسرعمه ام جواب دادم 🥰
اینم خدمتت بگم که با وجود خواستگارهای زیادی که داشتم ، دوتا خواهر بزرگتر داشتم که ازدواج نکرده بودند و مدتی صبر کردم که اونا به خونه بخت رفتند.
آقا پرویز یه تولیدی داشت که پولش از پارو بالا میرفت. اونقدر تو عروسی مون بریز و بپاش کردیم که تا مدتها عروسی مون سرزبونها بود.🍽🍺🍜🌮🍕
من اون زمان دوست داشتم معلم بشم و آقا پرویز خیلی تمایل به کار کردن من نداشت. میگفت ما نیاز نداریم چرا کار کنی بمون خونه و خانومی کن👩
ولی به خاطر اینکه دوست نداشت من ناراحت بشم با من مخالفتی نکرد😊
ولی من برعکس نظر همسرم، دوست داشتم سری تو سرا در بیارم و یه شغلی داشته باشم. برا همین بصورت حق التدریس توی آموزش و پرورش شروع بکار کردم و اول هم از ابتدایی شروع کردم. 👩🏫
زمانی که توی روستای شما معلم کلاس سوم شما بودم سال سوم یا چهارم کارم بود و همزمان توی دانشگاه هم درس میخوندم. چون من با گرفتن مدرکم میتونستم تغییر مقطع بدم و بیام دبیرستان.📚
اینو نگفتم که همون اول ازدواجم باردار شدم در حالی که اصلا آمادگی بچه داری نداشتم که هیچ، اتفاقا از بچه داری هم خوشم نمیومد.
احساس میکردم که یه کار بی کلاسی هست که بچه بغل کنی و شیر بدی🤱 وای وای .. اگه کثیف کنه که باید عوضش هم بکنی🤧🤢
برعکس من آقا پرویز عاشق بچه بود و از همون اول میگفت من دوست دارم شش تا بچه داشته باشم👶👶
اینقدر سر بارداری اولم گریه و زاری کردم که آقا پرویز راضی به سقط شد.
البته اون زمان مثل الان دارو به راحتی در دسترس نبود.مطب چندتا از پزشکان زنان و ماماها رو رفتم ولی هیچکدوم حاضر به اینکار نشدند تا اینکه از یه عطاری یه دارو گیر آوردم و خوردم و بعد چند روز ...😔😔
پرویز که خیلی من رو دوست داشت خودش رو گناه کار میدونست که به این کار راضی شده. چون من چندین روز بیمار شدم و بعد هم دچار خونریزی های متعدد شدم😔
ولی من اصلا پشیمون نبودم. اتفاقا خدا رو شکر هم می کردم که از این مخمصه در اومدم.
شاید یکی دوسال از اون جریان گذشت و من همچنان درسم ادامه داشت. ولی هم درس خوندن و هم کار کردن، کمی من رو خسته کرده بود...
به سفر نیاز داشتم. لذا با دوستان همسرم یه سفر تفریحی خارج از کشور رفتیم و اونجا بسیار به ما خوش گذشت✈✈
اونجا یکی از همسفرها که اشتیاق پرویز رو برای بازی با بچه ها دید، به من گفت چرا بچه دار نمیشم؟ و من انگار کسی بهم توهین کرده باشه گفتم این چه حرفیه؟
مگه همه زندگی بچه اس؟ انشالله که هیچوقت قسمتم نشه بچه بیارم😓😓
اینقدر این رو از ته دلم گفتم که فکر میکنم خدا دیگه این نعمت رو از من گرفت😭😭
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
دوسال بعد با کلی التماس و درخواست اطرافیانم، خواهرام و همسرم کمی نرم شدم و با کلی شرط و شروط قبول کردم که باشه حالا چون شمایین. ولی من اگه بچه بیارم شیر نمیدم و کلی شروط دیگه....الان که فکر میکنم چقدر خام و نادان بودم😭😭
زمان زیادی نگذشته بود که باردار شدم ولی خودم متوجه نشده بودم. یکروز بعد از کلی درد و بی حالی و .. متوجه شدم که بارداری من خارج رحم هست و باعث پاره شدن لوله های رحم و خونریزی داخل شکم شده. و متاسفانه بعد از جراحی هم دچار عفونت شدید شکمی شدم و عفونت وارد خون شده بود😔
من که چیزی یادم نیست ولی چند روز هم آی سی یو بستری بودم و توی کما بودم😥
این داستان ادامه دارد.....
☘مرکز مردمی نفس سبزوار☘
https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این شبها در سراسر کشور😁
خیلی حرفهای میخوره
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
41.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆شما هم درصد طلایی دارید⁉️
😳😳😳😳 ۴۰مگ چه خبره؟؟؟؟؟؟😥😨😥😨😥😨
اگه بدونی هزارتومن شما میشه ۲میلیارد چی بازم نگاه نمیکنی🤑🤑🤑
👆ارزش یکبار دیدن رو داره😍
#انفاق_مهدوی
♦️ امام صادق علیه السلام میفرمایند :
«هر کسی یک درهم در راه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خرج کند، آن یک درهم فضیلتش بالاتر از دو میلیون درهم در کار خیر دیگری است ».
حتما خیلیاتون اول هر ماه که حقوقتون رو میگیرید این درصد طلایی رو به نام امام عصرتون کنار میذارید، چه خوبه که این درصد رو تقسیم کنید و درصدیش رو اختصاص بدین به نفس🥰🌾
شماره کارت مرکز نیکوکاری نفس👇با کلیک کردن روی آن، شماره کارت کپی میشود.
6037997950482761اگه هم نمیدونید که داستان این درصد طلایی از چه قراره ویدیو بالا رو از دست ندین🙏 ❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣ ☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘ https://eitaa.com/nafas110530 ✨
⛔️۱۹۰ ، سامانه گزارش تخلفات سقط جنین❗️
♨️توزیع گیاه و داروی گیاهی غیر مجاز سقط جنین در عطاری ها.
♨️ سقط جنین مخفیانه. توسط پزشکان در مطب ها و درمانگاه ها.
♨️ اشخاصی که اقدام به فراهم کردن وسایل سقط جنین دارند.
♨️ سقط جنین مخفیانه توسط اشخاص در مراکز غیر قانونی.
♨️ توزیع داروهای سقط جنین به صورت غیر قانونی در داروخانه ها.
♨️ نهاد هایی که اقدام به مباشرت در اسقاط جنین می نمایند.
〽️هم وطنان عزیز در صورت مشاهده هرگونه تخلف مربوط به اسقاط جنین به سامانه #190 وزارت بهداشت گزارش دهید.
☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
#عشق نوجوانی من....
قسمت دهم....
حدود یک ماه در بیمارستان بستری بودم....در اون روزهای سخت تازه فهمیدم پرویز چقدر عاشقانه من رو دوست داره.
دکتر بهش گفته بود شاید همسرت دیگه اصلا باردار نشه... و از اون روز به بعد دیگه پرویز از من بچه نخواست😭😭
حتی گاهی جلو من رعایت می کرد و زیاد با بچه ها بازی نمی کرد..
بعد از ترخیصم از بیمارستان تا مدتها توی فاز انکار بودم و طوری وانمود می کردم که خودمم تمایلی به بچه دار شدن ندارم😔
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
حالا میفهمم که چرا خانم اکرامی به سارا تاکید کرده بود مسائل خانوادگی رو اصلا تو مدرسه بازگو نکنه🤔
تو سنی که من با سارا همکلاس بودم یکی از فانتزی هامون این بود که بفهمیم کدوم معلم چندتا بچه داره؟ همسرش فلان معلم مدرسه پسرونه اس😃
نمیدونم الان بچه ها چی براشون مهمه ولی ما برادر زاده بودن سارا رو هم براش کلاس میدونستیم😄
🩺 🩺 🩺 🩺 🩺
_چرا کارتون به آی سی یو کشید خانم اکرامی؟
_ به خاطر وسعت عارضه که داخل شکم داشتم و عفونت زیادی که داشتم عفونت وارد خون شده بود و بعد از تب های طولانی من هوشیاری خودم رو از دست دادم😔 و منتقل آی سیو شدم
همسرم اعتقاد داره که خدا دوباره من رو بهش داده و با کلی نذر و نیاز به این دنیا برگشتم.
بههرحال این اتفاق باعث شد که من دیگه از موهبت مادر شدن محروم بشم و همسرمم از پدر شدن😔
_خب شما به قضا و قدر اعتقاد ندارین؟ شاید خواست خدا نبوده؟
_به قضا و قدر چرا اعتقاد دارم ولی این بلایی بود که خودم سرخودم آوردم😔
اینقدر مست و مغرور بودم که فقط خودم رو میدیدم...خانم دکتر معالجم گفت دلیل بارداری خارج رحم میتونه سقط اولی باشه که انجامش دادم😔
من هرگز خودم رو نبخشیدم هیچوقت😣
همسرم بعد ترخیص من از بیمارستان هیچوقت سمت بچه ها نرفت...خیلی با خودش کلنجار رفت...من چندین بار برای درمان به تهران و شیراز و اصفهان رفتم ولی هیچکدام فایده نداشت...فقط پول های همسرم رو هدر میدادم☹
_همسرم هرروز گوشه گیرتر شد و الان بعد سالها به خاطر مشکلاتی که پیدا کرده دیگه در انظار عمومی هم سعی میکنه نباشه
(متوجه شدم دوست نداشت بگه اعتیاد داره).
من بازنشست شدم و برای کار به پیشنهاد یکی از دوستان یک روز در هفته اومدم اینجا
کم کم یک روز شد دو روز و بعد سه روز و بعد کلا هیچ آموزشگاهی نرفتم و موندگار اینجا شدم🥰
_چی باعث شد اینجا بمونی؟
_محبت این بچه ها🥺
_من هیچوقت نتونستم بهشون درست زبان یاد بدم اینا اصلا تمایلی به گوش دادن حرفات ندارن...اصلا احساس نیاز برای یادگیری نمیکنن..اینا فقط دوست دارن یکی درک شون کنه و بهشون محبت کنه...
اصلا از محبت سیر نمیشن
اینا درد شون فقط خانواده اس...خواهر، برادر، عمه، عمو.، دختر خاله ،دختر عمه حتی فامیل دور هم برای بعضیاشون رویاست🙄
من مدتی که بهشون زبان آموزش دادم احساس کردم میتونم باهاشون ارتباط بگیرم و هم به اینا کمک کنم و هم به خودم...فکر کردم منم به توجه این بچه ها نیاز دارم...
مدیر قبلی که خواست بره به من پیشنهاد دادند و منم با کمال میل قبول کردم چون دیدم شاید بهتر بتونم به این بچه ها خدمت کنم🥰
سرگذشت عمه شراره برام خیلی جالب بود...مهمترین قسمتش هم اونجایی بود که سارا میگفت عمه من حتی به ما که برادر زاده اش بودیم اونقدر محبت نمیکرد..
از خانم اکرامی پرسیدم شما چطور شد که از اون شخصیتی که اصلا بچه دوست نداشتین در اومدین و به آدمی تبدیل شدین که بیاد به یکسری بچه که اینقدر تشنه محبت هستند توجه کنه؟؟
خانم اکرامی سرش رو بالا گرفت و گفت:
غرور گل بهار جان غرور و خود پسندی
من آدم مغروری بودم حتی همون زمان که میگفتم بچه دوست ندارم عاشق خنده ها و چشمای معصومشون بودم
ولی اوایل جوونی تنبلی و خود محوری و بعدش غرورم بود که اجازه نمیداد از اون پوسته نامرئی که برای خودم درست کرده بودم در بیام...مرور زمان من رو اصلاح کرد....
وقتی پشت سر هم رفتم IVF و باز IVF و ....و .... و جواب نگرفتم اون موقع کم کم از اون پوست خارج شدم....
ولی چه سود جوانی و زندگی خودم و همسرم رو تباه کردم☹
من تصورم این بود به خاطر ادامه تحصیل و رفت و آمد به روستا دست به سقط زدین😐
بله اون هم بود ولی دلیل اصلی خودمحوری خودم بود...خدا از سرتقصیرات من بگذره😔
یکی از دلایل اینکه میگم زمان از دستت میره همینه...من چه اشکالی داشت معلم ابتدایی می موندم ولی الان چندتا بچه میداشتم که به من بگن مامان😍
چه اشکالی داشت بجای ۲۵ سالگی تو چهل سالگی صاحب خانه میشدیم ولی عوضش همسرم الان گرفتار تنهایی و درد نبود😔
قسمت آخر فردا شب....😉
🌿مرکز مردمی نفس سبزوار🌿
https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه،شب زیارتی اباعبدالله❤️
💠 کاشت درخت به هر قیمتی
💎 #پيامبر_خدا صلى الله عليه وآله:
🌼 «إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ وَ فِي يَدِ أَحَدِكُمُ الْفَسِيلَةُ فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لَا تَقُومَ السَّاعَةُ حَتَّى يَغْرِسَهَا فَلْيَغْرِسْهَا».
❄️ اگر در دست يكى از شما قلمه درختى است و قيامت نزديک شد، در صورتى كه می تواند پيش از برپايى قيامت آن را بكارد، بايد اين كار را انجام دهد.
📚 مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۴۶۰.
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
ای جااانم😍😍
کلی ذوق کردم وقتی دیدمش🥰
...واما سرگذشت این گل🌱🌱🌱
چندوقت توی هوای سرد زمستون🥶🥶
داداشم زنگ زد، که همکارم اتاقش رو ترو تمیز کرده و داره چندتا گل بزرگ رو میندازه بیرون😣
گفتم بیرون؟؟؟توی این هوای سرد
گفت آره میگه خیلی بزرگن و حوصله ندارم
گلدوناشم لازم دارم😶
یعنی از ریشه هم درآورده انداخته😢
دلم خیلی سوخت برای گلا جاهم نداشتم که بیارم خونمون☹
زنگ زدم دوستم که اونم مثل من دیوونه گل و گلدونه🌵🌵
و نتیجه این شد😍
گلی که هوای سرد قراربود کنار جدول خیابون باشه و یخ بزنه الان هزززززار تا بچه داره🥰🥰
اونم از یه شاخه پیر🌿🌿🌱🌱🌿🌿🌱🌱