eitaa logo
ناگفته‌ها 🌼
1.4هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
1.5هزار فایل
✅کپی مسابقات فقط با نام کانال ناگفته‌ها بلامانع است،کپی شرعا حرامه❌ 👀سین زنی بنرداریم۲۰۰۰تومان بارگذاری کانال ناگفته ها (بیشترکایی۱۰هزار تومان) تبلیغات ۲۵۰۰۰تومان @n_a796 مدیر @gostardeh_barekat @Gostarde_bar همسایه مون👇 https://eitaa.com/shabake7
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هوالرئوف... داستان کوتاه. دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد شادمان گوشه های دامن را گره زده و میرفتو در راه با پرودرگار خود سخن میگفت : ای گشاینده گره های ناگشوده ، گره از گره های زندگی ما بگشای . . . در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت.او با ناراحتی گفت : من تو را کی گفتم ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز؟ آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود؟ و نشست تا گندمها را از زمین جمع کند که در کمال ناباوری دید ، دانه های گندم بر روی ظرفی از ریخته است! ندا آمد که : تو مَبین اندر درختی یا به چاه تو مــرا بین که منم مفتاح راه کپی این مطلب آزاد است🌹 @zxcvbkhrjiyfh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚ابراهیم و گنجشک نگاه ها هراسان به ابراهیم و آتش بود. در این میان گنجشکی به آتش نزدیک می شد و بر می گشت. از او پرسیدند: ای پرنده چه کار می کنی؟ پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی است و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم. گفتند: ولی حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می توانی بیاوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد. گفت: من شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما این آب را می آورم تا آن هنگام که خداوند از من پرسید وقتی که بنده ام را بدون گناه در آتش انداختند تو چه کردی؟ پاسخ دهم: هر آن چه را که از توانم بر می آمد. @zxcvbkhrjiyfh