eitaa logo
نمایشگاه انجمن باغ گردو
79 دنبال‌کننده
396 عکس
53 ویدیو
29 فایل
اطلاع رسانی ها * نمونه کارها * موفقیت درختان باغ * نکته هایی برای نویسندگی
مشاهده در ایتا
دانلود
توی جمع چشم می گردونم همه هستن مامان قشنگم بابای عزیزم همسر مهربونم بچها هم دارن بازی میکنن با وجود همه‌ی این‌ها یه حسی درونم میگه هنوز تنهایی! هنوز اونکه باید باشه نیست! اشتباه دل بستی! اشتباه رفتی! خیلی وقته داری اشتباه میری! راست میگه اون که باید باشه هنوز نیست اونکه باید جاش تو دلم باشه هنوز نیست! یعنی هست من ازش دورم یکم پیچیده شد اما سادست یکی هست که از رگ گردن نزدیکتره اما... می شود با دلنوشته، از دل نوشت و به دل نشست
به‌نام خدا خدای مهربانم در این لحظات زیبای ماه رمضان که سرنوشت یک ساله ما را در این شبها رقم می زنی؛ برایمان عاقبت بخیری مقدر بفرما. به نامه اعمال ما منگر. چرا که به بخشندگی تو چشم امید داریم. پروردگارا رمضان به معنی سوزاننده گناه، حال که ما را به این ضیافت الهی دعوت کرده ای، اگر از خطاهای ما در گذری گره کار ما باز می شود. الهی تو بخشنده ترینی. تو مهربانی و از بندگانت زود راضی می شوی... خدایا وقتی به عبادتت مشغول هستیم. کم ما را زیاد حساب می کنی. وقتی به درگاهت می آیم برای دعا، فراموش میکنم برای داشته هایم اول تشکر کنم. بعد خواسته هایم را بگویم.. محبوب من از حق الناس می ترسم! خداوندا اگر ما را نبخشند؟ اگر نگذرند چه؟ خدایا دیگر بدیهایم را نمی گویم.. فقط ته دلم قرص است. به مهربانی و بخشندگیت امید وارم.. معبود من دراین ساعات و لحظات توفیق توبه و جبران اشتباهات گذشته را بر ما عطا بفرما... یا من لایسال الا عفوه.. [برداشتی از فراز نوزدهم جوشن کبیر...] باغچه بزرگسالان
باقری: خواهر عزیزم خوشحالم که آغازین قدم های نویسندگیت را با هم برداشتیم تو قلم می‌زدی و من برایت نقد و نظر می‌نوشتم. بارها ذوق و خلاقیت تو مرا شگفت زده کرد. اعتراف میکنم که گاهی به ذوق و قریحه و استعدادهای ریز و درشت هنریت غبطه خوردم و قلبا و زبانا بارها تحسینت کردم، اما توخیلی بااستعدادتر از آن بودی که من تصورش را هم می‌‌کردم تو استعداد شهید شدن داشتی آن همه خانوادگی چه دامن شهید پروری داشتی خدیجه ی من. من این ساعت سوگوارانه نشسته اضم و پرواز مظلومانه تان را تا بهشت مینگرم. چه تیک آفی به مقصد الله به ساعت عرفه. الله اکبر عزیز دل و جان ما چه زیبا در اوج تلاش فرهنگی به دیدار معبودت رفتی و همه آرزوی من برای مرگ مرگ مانند توست در حالی که بیتاب و شتابان بسوی خالقم قدم بردارم خدیجه عزیزم من نمیدانم تو از خدا چه میخواستی که خدا چنین شهادتی را در تقدیرتان گذاشت. دوستتان دارم و به خدا میسپارمتان. برای همه ی بازماندگان طلب صبر زیبا میکنم فاتحه و صلوات فراموش نشود
خبر پر کشیدنت همه جا را پر کرده... هر کس اظهار نظری می کند! یکی می گوید چه عاشقانه می زیستند که یکی طاقت دوری دیگری را نداشت و همه با هم رفتند... یکی می گوید مزد زحماتشان را گرفتند... اما دیگرانی می گویند: که چرا کلاه کاسکت نداشت! چرا پنج نفری روی یک‌ موتور نشسته بودند! چرا با ماشین نرفتند! چه خوب حواسشان به این جزئیات هست! ولی حواسشان هست که شما چه می کردید؟! حواسشان هست که چرا ماشینتان را فروختید؟! حواسشان هست که چرا گمنام می زیستید؟! حواسشان هست که برای چه انقدر تلاش می کردی؟! برای که؟! برای فهماندن چه چیزی؟! حواسشان هست که بی مزد و‌جهادی کار می کردی؟! حواسشان به خیلی چیزها نیست...! داغ ندیده را توقع درک داغ نیست!
سلام بانو جان! خوبی؟ خوشی؟ مطهره‌ی عزیزم چطور است؟ پسرها خوب هستند؟ آقا محمد حسین خوبند؟ چه شد یکدفعه عزم سفر کردید؟! همیشه می‌گفتی: بخاطر سلامتی پدر و مادرم، دوری‌شان را تحمل می‌کنم. هنوز که این ویروس منحوس کرونا ریشه کن نشده. تازه قوت هم گرفته... دوباره رنگ کشور را قرمز کرده. طاقت نیاوردی خواهر! پنج تایی رفتید به شهر و دیار پدری خوش بگذره یادت که نرفته امروز ساعت هشت کلاس داریم. راستی آنجا اینترنت که ضعیف نیست. ما همه سر کلاس حاضریم و منتظر درس امروز هستیم... ✍ م. ب.
دیشب به ضرب و زور گلاب و به امید اینکه همه اتفاقات تلخی که افتاد کابوسی بوده باشه خوابیدم. صبح با ترس و لرز گوشی رو برداشتم. به انتظار دیدن پیام پر از مهربانیت خواهر مهربونم. منتظر بودم پیام گذاشته باشی: مهربانی کن...: سلام عزیران صبحتون عسل مسلی🌸🍞🍯🌸 اما دیدم هنوز سردر همه گروهای مجموعه باغ گردو سیاهه! خبری از پیامت نیست آخ خواهر عزیزم دلم برات تنگ شده باورم نمیشه دیگه بین ما نیستی آخه چطور ممکنه؟ چطور ممکنه به این زودی از بین ما رفته باشی؟ غم رفتن مظلومانه‌ت دلمو آتیش می‌زنه هنوز خیلی کارای نیمه تموم داشتی گفتی نیمه مرداد باید فریم‌های کتابت رو تحویل بدی! هنوز باهم کار داشتیم یک نفر منو از خواب بیدار کنه دارم کابوس می بینم😭😭😭😭😭