eitaa logo
من نهج البلاغه میخوانم
2.9هزار دنبال‌کننده
191 عکس
8 ویدیو
1 فایل
تقدیم به مولایمان صاحب الزمان .عج. از طرف تمامی خوبان عالم درجهت تعجیل فرجشان لینک کانال eitaa.com/banoyealam پل ارتباطی بامدیرکانال @Ashnagharib20 ادمین روابط عمومی @Elham1397 ادمین تبلیغات کانال @Yas_313_b
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴 🌹 الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ. امام(عليه السلام) فرمود: انسان زير زبان خود پنهان است (و تا سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد).
شرح و تفسير ج-۱۳ تا سخن نگفته اى معلوم نيست کيستى! امام(عليه السلام) در اين کلام بسيار کوتاه و پرمعنا مى فرمايد: «انسان زير زبان خود پنهان است (و تا سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد)»; (الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ). منظور از «مرء» (انسان) در اينجا شخصيت و ارزش انسان است و منظور از «مخبوء» (نهفته بودن) در زير زبان اين است که هنگامى که سخن بگويد شخصيت او آشکار مى شود، چرا که سخن ترجمان عقل و دريچه اى به سوى روح آدمى است. هرچه در روح اوست از خوب و بد، والا و پست، بر زبان و کلماتش ظاهر مى شود. گاه انسان به افرادى برخورد مى کند که از نظر ظاهر بسيار آراسته و پرابهت اند; اما همين که زبان به سخن مى گشايد مى بيند که چقدر تو خالى است. و بر عکس به افرادى برخورد مى کند که ابداً ظاهرى ندارند; اما هنگامى که زبان به سخن مى گشايد، انسان احساس مى کند شخص دانشمند و حکيمى است. مرحوم علامه مجلسى اين کلام را از مصباح الشريعة با اضافه اى از امام صادق از اميرمؤمنان على(عليهما السلام) نقل کرده است و آن اين که امام(عليه السلام) به دنبال اين جمله مى فرمايد: «فَزِنْ کَلاَمَکَ وَاعْرِضْهُ عَلَى الْعَقْلِ وَالْمَعْرِفَةِ فَإِنْ کَانَ لِلَّهِ وَفِي اللَّهِ فَتَکَلَّمْ بِهِ وَإِنْ کَانَ غَيْرَ ذَلِکَ فَالسُّکُوتُ خَيْرٌ مِنْه; حال که چنين است کلام خود را بسنج و بر عقل و معرفت عرضه دار هرگاه رضاى خدا در آن است آن را بر زبان جارى کن و اگر غير از آن است سکوت از چنين سخن گفتنى بهتر است».(1) درباره اهميت اين جمله کوتاه و تاثير آن در شناخت انسان ها دانشمندان اسلام سخن هاى برجسته اى گفته اند از جمله ابن ابى الحديد در ذيل همين کلام حکمت آميز مى گويد: مفهوم اين کلام در عبارات مختلفى آمده; اما تعبيرى که در اينجا آمده است از نظر کوتاه بودن و پرمعنا بودن نظير و مانند ندارد.(2) مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغه خود مى گويد: اديب و فقيه و فيلسوف تنها با سخنانشان شناخته مى شوند و همچنين وکلا و اخترشناسان، ولى طبيب و مهندس و مانند آنها هم با سخنانشان شناخته مى شوند و هم با کارهايشان و به هر حال هر انسانى که سخنان تازه مفيدى در اختيار برادر هم نوعش بگذارد عاقل و عالم و اديب و فقيه و فيلسوف است; اما سخنوران فصيحى که اثر با ارزشى از خود به يادگار نگذاردند سوفسطائيانى بيش نيستند، هرچند هزاران جلد نثر و نظم نوشته باشند.(3) تأثير اين سخن امام(عليه السلام) به قدرى در شعرا و اديبان زياد بوده که در اشعار آنها نمايان است. سعدى مى گويد: تا مرد سخن نگفته باشد *** عيب و هنرش نهفته باشد نيز مى گويد: زبان در دهان اى خردمند چيست *** کليد در گنج صاحب هنر چو در بسته باشد چه داند کسى *** که گوهر فروش است يا پيلهور شاعر ديگرى مى گويد: آدمى مخفى است در زير زبان *** اين زبان پرده است بر درگاه جان شاعر ديگرى مى گويد: مرد، ار خزف و طلاى کان است *** در زير زبان خود نهان است (1). بحارالانوار، ج 68، ص 285، ح 39. (2). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 18، ص 353. (3). فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 316.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴 🌹 هَلَکَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ. امام(عليه السلام) فرمود: آن کس که قدر خود را نشناسد هلاک مى شود.
شرح و تفسير ج-۱۳ به حدّ خود قانع باش! امام(عليه السلام) در اين کلام نورانى کوتاه و پرمعنايش به افرادى که از حدّ خود تجاوز مى کنند هشدار مى دهد مى فرمايد: «آن کسى که قدر خود را نشناسد هلاک مى شود»; (هَلَکَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ). مى دانيم يکى از عميق ترين غرايز انسان، دوست داشتن خويشتن است و بسيار مى شود که بر اثر آن انسان قدر و منزلت خود را گم مى کند جنبه هاى مثبت خويش را بسيار بيش از آنچه هست مى پندارد و حتى گاهى جنبه هاى منفى خود را مثبت مى انگارد. به همين دليل بر جاى خود تکيه نمى کند، بلکه خود را در جايى قرار مى دهد که شايسته آن نيست و در آنجا گاه سخنانى مى گويد که دين و دنياى او را بر باد مى دهد، آبروى او را مى ريزد، سرچشمه مفاسدى در جامعه مى شود که نتيجه همه آنها هلاکت معنوى و مادّى است. مثلاً کسى چند صباحى آموزش علوم دين را ديده و هنوز به مقام اجتهاد نرسيده خود را مجتهدى اعلم بداند و به استنباط احکام بنشيند و احکامى را آميخته با اشتباهات فراوان براى اين و آن بازگو کند و عبادات و معاملات آنها را ضايع سازد، چنين شخصى که قدر خود را نشناخته به يقين مسئوليت سنگينى را در قيامت خواهد داشت. يا شخصى چند کتاب طبى را مطالعه کرده، ناگهان براثر خودبزرگ بينى خويش را طبيبى حاذق و لايق بپندارد و دستورات طبى صادر کند که باعث خطر جانى براى گروهى شود، او به يقين دنيا و آخرت خود را تباه ساخته است. شاهد اين تفسير، جمله معروفى است که در افواه دانشمندان شهرت يافته «رَحِمَ اللهُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَلَمْ يَتَجاوَزْ حَدَّهُ; خدا رحمت کند کسى را که قدر و منزلت خويش را بشناسد و از حدّ خود تجاوز نکند». شاهد ديگر بر اين تفسير همان چيزى است که در خطبة 16 نهج البلاغه گذشت: «هَلَکَ مَنِ ادَّعَى، وَخابَ مَنِ افْتَرى، مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ وَکَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلاً أَلاَّ يَعْرِفَ قَدْرَهُ; آن کس که به ناحق ادعايى کند هلاک مى شود و آن کس که با دروغ و افترا مقامى را طلب کند محروم مى گردد و به جايى نمى رسد و آن کس که (با ادّعاهاى باطل) به مبارزه با حق برخيزد و در برابر آن قد علم کند هلاک خواهد شد و در نادانى انسان همين بس که قدر خويش را نشناسد». ولى همان گونه که در ذيل خطبه 103 گذشت(1) اين جمله تفسير ديگرى نيز مى تواند داشته باشد که انسان به موهبت الهى قدر و مقام والايى دارد و جِرم صغيرى است که عالم کبير در آن خلاصه شده است حتى مى تواند از فرشتگان آسمان بالاتر رود. آرى چنين است مقام آدميت، بنابراين اگر مقام خود را درست نشناسد و شخصيت خويش را با درهم و دينار و مقامى معاوضه کند و در هوا و هوس ها و شهوات غوطه ور شود و از رسيدن به مقام قرب الهى باز ماند خود را هلاک کرده است، چرا که قدر خود را نشناخته است. با توجه به آنچه گذشت و تبادر عمومى دانشمندان از اين حديث معناى اوّل مناسب تر به نظر مى رسد، هرچند در بعضى از روايات نيز تعبيراتى است که معناى دوم را تداعى مى کند; مانند آنچه در کلام ديگرى از امام اميرمؤمنان(عليه السلام)آمده است که مى فرمايد: «مَنْ حَصَّنَ شَهْوَتَهُ فَقَدْ صَانَ قَدْرَه»(2) هرچند جمع ميان دو معنا نيز ممکن است که از يک سو نگاه به معناى اول کند و از سويى ديگر نگاه به معناى دوم. (1). در عبارت: «العالِمُ مَنْ عَلِمَ قَدْرُهُ». (2). کافى، ج 8، ص 22، خطبه وسيله.
من نهج البلاغه میخوانم
حکمت اول
👆⭕️اینجا ابتدای کانال هست.اگه خواستین سر بزنین،راحت باشین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴 🌹 بخش اوّل: لِرَجُل سَأَلَهُ أَنْ يَعِظَهُ: لاَ تَکُنْ مِمَّنْ يرْجُو الاْخِرَةَ بِغَيرِ الْعَمَلِ، وَيُرَجِّى التَّوْبَةَ بِطُولِ الاَْمَلِ، يَقُولُ فِى الدُّنْيا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ، وَيعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ، إِنْ أُعْطِىَ مِنْهَا لَمْ يشْبَعْ، وَإِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يقْنَعْ; يَعْجِزُ عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِيَ، وَيَبْتَغِى الزِّيادَةَ فِيمَا بَقِيَ، ينْهَى وَلاَ يَنْتَهِي، وَيَأْمُرُ بِمَا لاَ يَأْتِي; يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَلاَ يعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَيُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَهُوَ أَحَدُهُمْ، يَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَةِ ذُنُوبِهِ، وَيُقِيمُ عَلَى مَا يَکْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ، إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً، وَإِنْ صَحَّ أَمِنَ لاَهِياً; يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِيَ، وَيقْنَطُ إِذَا ابْتُلِىَ; إِنْ أَصَابَهُ بَلاَءٌ دَعَا مُضْطَرّاً، وَإِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً; تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ، وَلاَ يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ، يَخَافُ عَلَى غَيرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ، وَيَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَکْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ. امام(عليه السلام) در جواب شخصى که موعظه و اندرزى از او خواست مى فرمايد: از کسانى نباش که بدون عمل اميد سعادت اخروى دارد و توبه را با آرزوهاى دور و دراز به تأخير مى اندازد، درباره دنيا همچون زاهدان سخن مى گويد; ولى در آن همچون دنياپرستان عمل مى کند. اگر چيزى از دنيا به وى برسد سير نمى شود و اگر نرسد هرگز قانع نخواهد بود. از شکر آنچه به او داده شده عاجز است; ولى باز هم فزونى مى طلبد. ديگران را از کار بد باز مى دارد ولى خود نهى نمى پذيرد و ديگران را به کار خوب وا مى دارد; ولى خودش به آن عمل نمى کند. صالحان را دوست دارد ولى عمل آنها را انجام نمى دهد و گنهکاران را دشمن مى شمارد ولى يکى از آنهاست. از مرگ به سبب زيادى گناهان متنفر است; اما به اعمالى ادامه مى دهد که مرگ را به سبب آن ناخوش مى دارد. هرگاه بيمار مى شود (از اعمال بد خود) پشيمان مى گردد و هرگاه تندرست شود احساس امنيت مى کند و به لهو و لعب مى پردازد. به هنگام سلامت خودخواه و مغرور مى شود و به هنگام گرفتارى نااميد مى گردد. اگر بلايى به وى برسد همچون بيچارگان دست به دعا بر مى دارد و اگر وسعت و آرامشى به او دست دهد با غرور از خدا روى گردان مى شود. نفس او وى را در امور دنيا به آنچه گمان دارد وادار مى کند ولى در امور آخرت به آنچه يقين دارد بى اعتناست. نسبت به ديگران به کمتر از گناه خود مى ترسد و نسبت به خويشتن بيش از آنچه عمل کرده انتظار دارد.
شرح و تفسير ج-۱۳ شرح و تفسير يک اندرز جامع! اين کلام حکمت آميز که نصايح بسيار گرانقدر و مواعظ گرانبهايى در آن هست دستور العملى است براى تمام زندگى بشر که در سايه آن مى تواند سعادت دنيا و آخرت را براى خود به دست آورد. مرحوم سيد رضى بعد از ذکر اين کلام شريف ـ چنان که خواهد آمد ـ تصريح مى کند که اگر در مجموعه کتاب نهج البلاغه جز اين کلام شريف نبود براى وعظ و اندرز و موعظه نجات بخش کافى بود و چه بسيار از افرادى که از جاى جاى اين کلام شريف براى اثبات مقاصد خود بهره گرفتند و سخنان خود را به وسيله آن آراسته اند. جالب توجه اين که محدث مشهور اهل سنت متقى هندى در کنزالعمّال مقدّمه اى براى اين حديث شريف ذکر کرده است، وى از «زياد بن اعرابى» نقل مى کند که بعد از خاموش شدن آتش فتنه خوارج نهروان امام(عليه السلام) بر منبر کوفه قرار گرفت و حمد الهى به جاى آورد و در اين هنگام گريه به او مهلت نداد به اندازه اى که اشک ها بر صورت و محاسن شريفش جارى شد و هنگامى که محاسن شريف خود را تکان داد قطره هايى از آن بر بعضى از حاضران افتاد و ما مى گفتيم: هر کسى که قطره اى بر او افتاده است خداوند آتش دوزخ را بر او حرام خواهد کرد.سپس شروع به خطبه کردوفرمود: «أيُّهَاالنّاسُ لاتَکُونُوا مِمَّنْ يَرْجُواالاْخِرَةَ».(1) امام(عليه السلام) در اين بيان پربار در جواب شخصى که موعظه و اندرزى از او خواست به سى مورد از رذائل اخلاقى اشاره کرده و با بيان شيوا و قريب به استدلال از آن نهى مى کند. (قَالَ(عليه السلام): لِرَجُل سَأَلَهُ أَنْ يعِظَهُ). مى فرمايد: 1. «از کسانى نباش که بدون عمل اميد سعادت اخروى دارد»; (لاَ تَکُنْ مِمَّنْ يرْجُو الاْخِرَةَ بِغَيرِ الْعَمَلِ).(2) به گفته مرحوم مغنيه در فى ظلال انسان براى رسيدن به متاع حقير دنيا بدون تلاش و سعى و کوشش هرگز به مقصود نمى رسد، پس چگونه براى رسيدن به نعمت هاى پرارزش الهى در آخرت که نه چشمى همانند آن را ديده و نه گوشى وصف آن را شنيده و نه بر قلب انسانى خطور کرده مى تواند بدون سعى و کوشش برسد.(3) قرآن مجيد در آياتى چند بر اين معنا تأکيد فرموده; در يک جا مى فرمايد: «(وَأَنْ لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى * وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى); واين که براى انسان چيزى جز (حاصل) سعى وکوشش او نيست، واين که تلاش او به زودى ديده مى شود».(4) در جاى ديگر مى فرمايد: «(أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللهِ); آيا گمان کرديد داخل بهشت مى شويد، بى آنکه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که سختى ها و زيان ها به آنها رسيد، و آن چنان بى قرار شدند که پيامبر و افرادى که با او ايمان آورده بودند گفتند: پس يارى خدا کى خواهد آمد؟!».(5) رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در حديثى مى فرمايد: «اَيُّها الناسُ اِنِّهُ لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَبَيْنَ أَحَد شَيْءٌ يُعْطِيهِ بِهِ خَيْراً أَوْ يَصْرِفُ بِهِ عَنْهُ شَرّاً إِلاَّ الْعَمَلُ الصالِحُ لاَ يَدَّعِي مُدَّع وَلاَ يَتَمَنَّ مُتَمَنّ أنَّهُ يَرْجوُا إِلاَّ بعَمَل وَرَحْمَة وَلَوْ عَصَيْتُ هَوَيْتُ اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ ثَلاثا; اى مردم! ميان خدا و بين هيچ کس چيزى نيست که به وسيله آن خيرى به کسى برساند يا شرّى را از او دفع کند مگر عمل صالح (تنها وسيله جلب خيرات و دفع آفات همين است، بنابراين) هيچ کس ادعا نکند و آرزو نداشته باشد که اهل نجات است مگر به عمل (صالح) و رحمت الهى. من هم اگر عصيان پروردگار کنم سقوط خواهم کرد. سپس رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) سه بار اين جمله را تکرار کرد: خداوندا آيا من ابلاغ کردم؟».(6) احاديث در اين زمينه بسيار است که وسيله نجات تنها عمل صالح است و اين پاسخى است براى آنها که تصور مى کنند تنها با ذکر شهادتين و اظهار اسلام و به جا آوردن نماز و روزه و خواندن بعضى از ادعيه و توسلات و يا حتى تنها با شرکت در يک مجلس عزادارى اهل نجات خواهند شد، هرچند زندگى آنها سراسر آلوده گناه و معصيت باشد. 2. «(از کسانى مباش که) توبه را با آرزوهاى دور و دراز به تأخير مى اندازد»; (وَيُرَجِّى التَّوْبَةَ بِطُولِ الاَْمَلِ). اشاره به اين که اگر گناه و لغزشى از تو سر زد بلافاصله دست به دامن لطف الهى بزن و با توبه و استغفار به درگاه او باز گرد. مبادا آرزوهاى دور و دراز مانع اين کار شود که هيچ کس اطمينان ندارد که يک روز ديگر و يا يک لحظه ديگر زنده است و درهاى توبه به روى او باز است. به همين دليل در روايات زيادى از تسويف توبه و تأخير آن نهى شده است. در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم ک
ه خطاب به اباذر فرمود: «إِيَّاکَ وَالتَّسْوِيفَ بِأَمَلِکَ فَإِنَّکَ بِيَوْمِکَ وَلَسْتَ بِمَا بَعْدَه; از تأخير توبه به سبب تکيه بر آرزوها برحذر باش، زيرا تو به امروز تعلق دارى نه به فردا».(7) در حديثى از امام على بن ابى طالب(عليه السلام)مى خوانيم: «إِنْ قَارَفْتَ سَيِّئَةً فَعَجِّلْ مَحْوَهَا بِالتَّوْبَةِ; اگر گناهى مرتکب شدى براى محو آن با توبه شتاب کن».(8) در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است: «مُسَوِّفُ نَفْسِهِ بِالتَّوْبَةِ مِنْ هُجُومِ الاَْجَلِ عَلَى أَعْظَمِ الْخَطَرِ; کسى که توبه را عقب مى اندازد در برابر هجوم مرگ در معرض خطر است».(9) 3. «(از کسانى مباش که) درباره دنيا همچون زاهدان سخن مى گويد ولى در آن همچون دنياپرستان عمل مى کند»; (يقُولُ فِى الدُّنْيا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ وَيعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ). اشاره به اين که ميان قول و فعل تو درباره زرق و برق دنيا و زهد و رغبت در آن تناقض نباشد آن گونه که رياکاران و متظاهران به قدس و ورع و خالى از قداست و پاکى سخن مى گويند. قرآن مجيد مى فرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ * کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ).(10) 4. «(از کسانى مباش که) اگر چيزى از دنيا به او برسد سير نمى شود و اگر نرسد هرگز قانع نخواهد بود»; (إِنْ أُعْطِىَ مِنْهَا لَمْ يشْبَعْ، وَإِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يقْنَعْ). اشاره به اين که در زندگى قانع باش. اگر گرفتار محروميت شدى صابر و اگر مواهب الهى شامل حالت شد شاکر باش. نه مانند دنياپرستان که هرگز از دنيا سير نمى شوند و هرقدر بيشتر از مواهب دنيا در اختيارشان قرار بگيرد تشنه تر مى گردد، همان گونه که در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «مَثَلُ الدُّنْيَا کَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَه; مَثَل دنيا همچون آب شور درياست که هر قدر تشنه اى از آن بيشتر بنوشد بيشتر گرفتار عطش مى شود تا او را در کام مرگ فرو برد».(11) 5. «(از کسانى مباش که) از شکر آنچه به او داده شده عاجز است; ولى باز هم فزونى مى طلبند»; (يَعْجِزُ عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِيَ، وَيَبْتَغِى الزِّيادَةَ فِيمَا بَقِىَ). روشن است که هر نعمتى را شکرى لازم است و از دست و زبان هيچ کس بر نمى آيد که از عهده شکرش به در آيد. با اين حال چگونه ممکن است انسان، شکر را رها کند و دائما به دنبال زياده خواهى باشد. اين نشانه نهايت غفلت و بى خبرى است. 6. «(از کسانى مباش که) ديگران را از کار بد باز مى دارد; ولى خود نهى نمى پذيرد و ديگران را به کار خوب وا مى دارد; ولى خودش به آن عمل نمى کند»; (يَنْهَى وَلاَ ينْتَهِيَ، وَيأْمُرُ بِمَا لاَ يَأْتِيَ). بديهى است اگر انسان کسى را به چيزى امر کند به يقين به سبب آثار خوب و برکات آن است. با اين حال اگر عاقل باشد چرا خودش از آن بهره نگيرد و اگر ديگرى را از کارى باز مى دارد لابد به سبب زيان هاى آن است، با اين حال چرا خودش پرهيز نکند. آيا اين بى توجهى دليل بر آن نيست که ايمان درستى به گفته هاى خود ندارد؟ قرآن مجيد نيز در مقام سرزنش اين گونه افراد مى فرمايد: «(أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ); آيا مردم را به نيکى (وايمان به پيامبرى که صفات او در تورات آمده) دعوت مى کنيد، امّا خودتان را فراموش مى کنيد با اين که شما کتاب آسمانى (تورات) را مى خوانيد. آيا نمى انديشيد؟».(12) 7. «(از کسانى مباش که) صالحان را دوست دارد ولى عمل آنها را انجام نمى دهد و گنهکاران را دشمن مى شمارد ولى يکى از آنهاست»; (يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَلاَ يعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَيُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَهُوَ أَحَدُهُمْ). اين در واقع نوعى تناقض در فکر و عمل است; از نظر تفکر عشق به صالحان دارند لابد به موجب اعمال صالح آنها; ولى از نظر عمل آنچه را بدان عشق مىورزيده کنار مى گذارند. همچنين در نقطه مقابل از ظالمان و عاصيان و فاسقان متنفرند که به يقين به سبب اعمالشان است در حالى که در مقام عمل آلوده به همان اعمال اند. ممکن است در آن درجه از شدت نباشد; ولى به هر حال با ديدى کلى عمل آنها هماهنگ با اعمال کسى است که از وى متنفرند. اين تناقض به راستى عجيب، و نشانه ضعف ايمان و اراده و غلبه هواى نفس است. در صحيفه گرانبهاى سجاديه نيز در ضمن دعاى بيست و چهارم مى خوانيم: «لا تَجْعَلْني مِمَّنْ يُحِبُّ الصّالِحينَ وَلا يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَيُبْغِضُ الْمُسيئينَ وَهُوَ أحَدُهُمْ; خداوندا مرا از آنها قرار نده که صالحان را دوست دارند ولى اعمال آنها را انجام نمى دهند و گنهکاران را دشمن دارند ولى خودشان در عمل همچون آنها هس
تند». 8 . «(از کسانى مباش که) از مرگ به سبب زيادى گناهانش متنفر است; اما به اعمالى ادامه مى دهد که مرگ را به سبب آن ناخوش مى دارد»; (يَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَةِ ذُنُوبِهِ، وَيُقِيمُ عَلَى مَا يَکْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ). اين نيز تناقض ديگرى در زندگى آنهاست; از يک سو هنگامى که سخن از مرگ به ميان مى آيد وحشت دارد، زيرا نامه اعمال خود را سياه مى بيند ولى به جاى توبه و اصلاح مسير خويش باز به همان گناهان ادامه مى دهند. اين تناقض نيز در فکر و عمل به سبب ضعف ايمان و غلبه هواى نفس است. قرآن مجيد درباره گروهى از يهود مى فرمايد: «(وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ); ولى آنها، به خاطر اعمال بدى که پيش از خود فرستاده اند، هرگز آرزوى مرگ نخواهند کرد».(13) همچنين در آيه بعد نيز مى فرمايد: «(يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ); (تا آن جا) که هر يک از آنها آرزو دارد هزارسال عمر به او داده شود; در حالى که اين عمر طولانى او را از کيفر (الهى) باز نخواهد داشت».(14) 9. «(از کسانى مباش که) هرگاه بيمار مى شود (از اعمال زشت خود) پشيمان مى گردد و اگر تندرست باشد احساس امنيت مى کند و به لهو و لعب مى پردازد»; (إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً، وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لاَهِياً). آرى آنها به هنگام بيمارى چون چهره مرگ را در نزديکى خود مى بينند، ندامت به آنها دست مى دهد و به فکر توبه از گناه و جبران اعمال سابق خويش مى افتند; اما همين که از بستر بيمارى برخاسته و تندرستى به آنها باز گشت آن حالت به کلى زائل شده و خود را در هاله اى از امن و امان مى بينند و به لهو و لعب مشغول مى شوند. اين فراموشکارى سريع و تناقض در دو حال نزديک به هم نيز نشانه سطح فکر کوتاه آنها و ضعف ايمان ايشان است. خداوند انسان را در زندگى گرفتار مشکلات و مصائب و بيمارى ها مى کند تا به آنها هشدار دهد از خواب غفلت برخيزند; اما افسوس که اين بيدارى براى بسيارى از مردم زودگذر است. هنگامى که آن مشکلات برطرف مى شود بلافاصله در خواب غفلت فرو مى رود. 10. «(از کسانى مباش که) به هنگام سلامت خودخواه و مغرور مى شود و به هنگام گرفتارى نااميد مى گردد»; (يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ(15) إِذَا عُوفِيَ، وَيَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِيَ). اين تناقض در احوال نيز که در زمان عافيت مغرور و در زمان ابتلا مأيوس مى شوند از عجايب است و اثر مستقيم همان ضعف ايمان و اراده و غلبه هواى نفسانى است. اين در حالى است که حالت عافيت قابل اعتماد نيست و «از نسيمى دفتر ايام بر هم مى خورد» و با گذشتن يک روز و حتى يک ساعت ممکن است همه چيز عوض شود و نيز حالت ابتلا و گرفتارى ابدى نيست که سبب يأس انسان گردد، زيرا گاه از دل گرفتارى ها گشايش برمى خيزد و به گفته امام(عليه السلام)در حکمت 351 «عِنْدَ تَنَاهِي الشِّدَّةِ تَکُونُ الْفَرْجَةُ، وَ عِنْدَ تَضَايُقِ حَلَقِ الْبَلاَءِ يَکُونُ الرَّخَاءُ; هنگامى که سختى ها به آخرين درجه شدت برسد فرج نزديک است و در آن هنگام که حلقه هاى بلا تنگ شود راحتى و آرامش فرا مى رسد». قرآن در سوره «هود» آيه 9 و 10 مى گويد: «(وَلَئِنْ أَذَقْنَا الاِْنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ کَفُورٌ * وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَآءَ بَعْدَ ضَرَّآءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ); و اگر از جانب خويش، رحمتى به انسان بچشانيم، سپس آن را از او بگيريم، بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود. و اگر بعد از ناراحتى و زيانى که به او رسيده، نعمت هايى به او بچشانيم، به يقين مى گويد: بدى ها از من برطرف شده (و ديگر باز نخواهد گشت) و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مى شود». در حديثى که در کتاب شريف کافى آمده مى خوانيم که رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: روزى موسى نشسته بود که ناگهان ابليس به سراغ او آمد در حالى که کلاه بلند رنگارنگى به سر داشت. هنگامى که نزديک موسى رسيد کلاه را از سر برداشت و در برابر وى ايستاد و سلام کرد. موسى گفت: تو کيستى؟ گفت: من ابليسم. موسى گفت: خدا هرگز خانه تو را به ما نزديک نکند. ابليس گفت: من آمده ام که به تو سلام کنم به موجب مقامى که در درگاه خدا دارى. موسى گفت: پس اين کلاه چيست؟ گفت: من با اين کلاه رنگارنگ دل هاى بنى آدم را مى ربايم (هر کسى را به گونه اى) موسى گفت: «فَأَخْبِرْنِي بِالذَّنْبِ الَّذِي إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَيْهِ! قَالَ: إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَاسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَصَغُرَ فِي عَيْنِهِ ذَنْبُه; پس به من خبر ده از گناهى که هنگامى که انسان مرتکب آن شود، تو بر او غلبه مى کنى؟ گفت: زمانى است که از خود مغرور شود، عملش را زياد