eitaa logo
من نهج البلاغه میخوانم
2.9هزار دنبال‌کننده
191 عکس
8 ویدیو
1 فایل
تقدیم به مولایمان صاحب الزمان .عج. از طرف تمامی خوبان عالم درجهت تعجیل فرجشان لینک کانال eitaa.com/banoyealam پل ارتباطی بامدیرکانال @Ashnagharib20 ادمین روابط عمومی @Elham1397 ادمین تبلیغات کانال @Yas_313_b
مشاهده در ایتا
دانلود
پندارد و گناهش در نظر وى کوچک شود».(16) 11. «(از کسانى مباش که) اگر بلايى به او برسد همچون بيچارگان دست بر دعا مى دارد و اگر وسعت و آرامشى به وى دست دهد با غرور از خدا روى گردان مى شود»; (إِنْ أَصَابَهُ بَلاَءٌ دَعَا مُضْطَرّاً، وَإِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً). درست همان چيزى که قرآن مجيد کرارا به آن اشاره کرده مى فرمايد: «(فَإِذَا رَکِبُوا فِى الْفُلْکِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِکُونَ); هنگامى که سوار کشتى شوند، خدا را با اخلاص مى خوانند، (و غير او را فراموش مى کنند); امّا هنگامى که خدا آنان را به خشکى رساند و نجات داد، باز مشرک مى شوند».(17) همين معنا به صورت مشروح ترى در آيه 22 و 23 سوره «يونس» آمده است: «(هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُکُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنْتُمْ فِى الْفُلْکِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيح طَيِّبَة وَفَرِحُوا بِهَا جَآءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَآءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَان وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِينَ * فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِى الاَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ); او کسى است که شما را در صحرا و دريا سير مى دهد; زمانى که در کشتى قرار مى گيريد و بادهاى موافق کشتى نشينان را (به سوى مقصد) مى برد خوشحال مى شوند، (ناگهان) طوفان شديدى مىوزد; و امواج از هر سو به سراغ آنها مى آيد; و گمان مى کنند هلاک خواهند شد; (در آن هنگام) خدا را از روى خلوص عقيده مى خوانند که: اگر ما را از اين گرفتارى نجات دهى، حتماً از سپاسگزاران خواهيم بود; اما هنگامى که خدا آنها را رهايى بخشيد (بار ديگر) به ناحق، در زمين ستم مى کنند». 12. «(از کسانى مباش که) نفسش او را در امور دنيا به آنچه گمان دارد وادار مى کند; ولى در امور آخرت به آنچه يقين دارد بى اعتناست»; (تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ، وَ لاَ يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ). به تعبير ديگر براى رسيدن به مال و ثروت و جاه و مقام و شهوات دنيا حتى به سراغ راه هايى مى رود که اطمينان ندارد به نتيجه برسد به اميد اين که شايد به نهايت مطلوبى برسد; ولى درباره کار آخرت با اين که يقين دارد فلان عمل باعث نجات او و فلان کار سبب بدبختى او در سراى ديگر مى شود به يقين خود اعتنا نمى کند. 13. «(از کسانى مباش که) نسبت به ديگران به کمتر از گناه خود مى ترسد و نسبت به خويشتن بيش از آنچه عمل کرده انتظار دارد»; (يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ، وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَکْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ). به بيان ديگر گناهان ديگران در نظرش بزرگ و گناه خود در نظرش کوچک است و به عکس، اعمال نيکش هرچند کوچک باشد به نظرش بزرگ مى رسد و انتظار پاداش هاى عظيم دارد. اين نيز نوعى ديگر از تناقض در فکر و رفتار آنهاست و همان طور که اشاره شد تمام اين تناقض ها به سبب ضعف ايمان و انحراف فکر و ناشى از غلبه شهوات است. (1). کنزالعمّال، ج 16، ص 205، ح 44229. (2). تعبير به «مِمَّنْ يَرْجُو» نشان مى دهد که جمله «يَرْجُو» در واقع به معناى صيغه جمع است، هرچند به ظاهر مفرد مى باشد و به همين دليل تمام صيغه هاى مفرد را در اين حديث طولانى به صورت جمع ترجمه کرديم. (3). فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 318. (4). نجم، آيه 39 و 40. (5). بقره، آيه 214. (6). ارشاد مفيد، ج 1، ص 182; اعلام الورى طبرسى، ص 134. (7). بحارالانوار، ج 74، ص 75، ح 3. (8). همان، ص 210، ح 1. (9). مستدرک الوسائل، ج 12، 130، ح 13707. (10). صف، آيه 2 و 3. (11). کافى، ج 2، ص 136، ح 24. (12). بقره، آيه 44. (13). بقره، آيه 95. (14). بقره، آيه 96. (15). «يُعجَب بنفسه» به صيغه مجهول است، زيرا در لغت «أُعجِبَ بِنفسهِ» به صورت مجهول مفهومش اين است که خودپسند و مغرور شد. (16). کافى، ج 2، ص 314، ح 8. (17). عنکبوت، آيه 65.
من نهج البلاغه میخوانم
حکمت اول
👆⭕️اینجا ابتدای کانال هست.اگه خواستین سر بزنین،راحت باشین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴 🌹 دوم إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَفُتِنَ، وَإِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَوَهَنَ; يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ، وَيُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ; إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيَةَ، وَسَوَّفَ التَّوْبَةَ، وَإِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ. يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَلاَ يَعْتَبِرُ، وَيُبَالِغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَلاَ يَتَّعِظُ; فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ، وَمِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ، يُنَافِسُ فِيمَا يَفْنَى، وَيُسَامِحُ فِيمَا يَبْقَى، يَرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً، وَالْغُرْمَ مَغْنَماً، يَخْشَى الْمَوْتَ وَلاَ يُبَادِرُ الْفَوْتَ; يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ، وَيَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ، فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ، وَلِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ; اللَّهْوُ مَعَ الاَْغْنِيَاءِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الذِّکْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ، يَحْکُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ، وَلاَ يَحْکُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ، وَيُرْشِدُ غَيْرَهُ وَيُغْوِي نَفْسَهُ. فَهُوَ يُطَاعُ وَيَعْصِي، وَيَسْتَوْفِي وَلاَ يُوفِي، وَيَخْشَى الْخَلْقَ فِي غَيْرِ رَبِّهِ، وَلاَ يَخْشَى رَبَّهُ فِي خَلْقِهِ. ترجمه (سپس امام(عليه السلام) فرمود: از کسانى مباش که) به هنگام بى نيازى مغرور و فريفته دنيا مى شود و به هنگام فقر مأيوس و سست مى گردد. به هنگام عمل کوتاهى مى کند و به هنگام درخواست و سؤال اصرار مىورزد. هرگاه شهوتى برايش حاصل شود گناه را جلو مى اندازد و توبه را به تأخير و اگر محنت و شدتى به او برسد (بر اثر نداشتن صبر و شکيبايى) از دستورات دين به کلى دور مى شود. عبرت آموختن را مى ستايد (و به ديگران آموزش مى دهد) ولى خود عبرت نمى گيرد و موعظه بسيار مى کند اما خود موعظه و اندرز نمى پذيرد. در گفتار به خود مى نازد و در عمل بسيار کوتاهى مى کند. براى دنياى فانى تلاش و کوشش فراوان دارد; ولى براى آخرت باقى مسامحه کار است. غنيمت را غرامت و غرامت را غنيمت مى شمرد. از مرگ مى ترسد; ولى فرصت ها را از دست مى دهد. معصيت هاى کوچک را از ديگران بزرگ مى شمارد در حالى که بزرگ تر از آن را از خود ناچيز مى بيند، آنچه را از طاعات ديگران کوچک مى شمرد از خودش بزرگ و بسيار مى پندارد. (مرتباً) به (کارهاى) مردم خُرده مى گيرد; اما از کارهاى خود با مسامحه و مجامله مى گذرد لهو و لعب با ثروتمندان نزد او از ذکر خدا با فقيران محبوب تر است. همواره به نفع خود و به زيان ديگران حکم مى کند; اما هرگز حق را به ديگران نمى دهد. ديگران را هدايت مى کند و خود را گمراه مى سازد و در نتيجه مردم از آنها اطاعت مى کند اما خود معصيت خدا مى کند. حق خود را به طور کامل مى گيرد ولى حقوق ديگران را نمى پردازد. از خلق خدا از آنچه معصيت خدا نيست مى ترسد ولى خود از خدا (در مورد ستم کردن) درباره مخلوقش پروا ندارد. مرحوم سيد رضى (در پايان اين گفتار حکيمانه) مى فرمايد: «اگر در اين کتاب جز اين کلام نبود براى موعظه سودمند و حکمت رسا و بينايى بينندگان و عبرت ناظرانِ انديشمند، کافى بود»; (قالَ الرَّضِيُ وَلَوْ لَمْ يَکُنْ في هذَا الْکِتابِ إلاّ هذَا الْکَلامُ لَکَفى بِهِ مَوْعِظَةً ناجِعَةً وَحِکْمَةً بالِغَةً وَبَصيرَةً لِمُبْصِر وَعِبْرَةً لِناظِر مُفَکِّر).
شرح و تفسير ج-۱۳ شرح و تفسير از اين کسان مباش! 14. «(از کسانى مباش که) به هنگام بى نيازى مغرور و فريفته دنيا مى شود و به هنگام فقر مأيوس و سست مى گردد»; (إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَفُتِنَ، وَإِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَوَهَنَ). اين حالت افراد کم ظرفيت است که به هنگام غنا و بى نيازى همه چيز حتى خدا و خويشتن را به فراموشى مى سپارند و مال و ثروت و مقام تمام وجودشان را پر مى کند ارزش هاى انسانى درنظرشان بى رنگ و بندگى خدا از دست مى رود و به هنگام فقر و تنگدستى يأس و نوميدى و به دنبال آن سستى و ناتوانى تمام وجودشان را احاطه مى کند. قرآن مجيد نيز در اين باره مى فرمايد: «(وَلَئِنْ أَذَقْنَا الاِْنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ کَفُورٌ * وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ); و اگر از جانب خويش، رحمتى به انسان بچشانيم سپس آن را از او بگيريم، بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود. و اگر بعد از ناراحتى و زيانى که به او رسيده، نعمت هايى به او بچشانيم به يقين مى گويد: بدى ها از من برطرف شده; (و ديگر باز نخواهد گشت) و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مى شود».(1) آيات ديگرى در قرآن مجيد نيز همين معنا را درباره افراد کم ظرفيت و ضعيف الايمان بيان کرده است; اما مؤمنان پرظرفيت اگر تمام دنيا را به آنها بدهند مغرور و طغيان گر نمى شوند و اگر بر خاک سياه بنشينند نه از رحمت خدا مأيوس مى گردند و نه سستى در وجودشان راه مى يابد. 15. «(و از کسانى مباش که) به هنگام عمل کوتاهى مى کند و به هنگام درخواست و سؤال اصرار مى ورزد»; (يقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَيبَالِغُ إِذَا سَأَلَ). اشاره به افراد سست و تنبلى است که مرد ميدان عمل نيستند و هميشه دستشان به سوى اين و آن دراز است گويى از زندگانى مستقل بيزارند و به زندگى وابسته دلخوش، در حالى که تعليمات اسلام به ما مى گويد تا مى توانى روى پاى خود بايست و تا توان دارى چيزى از ديگرى درخواست نکن که اولى باعث عزت و دومى سبب ذلت است. در حديث کوتاه و پرمعنايى از امام باقر(عليه السلام)خطاب به يکى از اصحاب خاصّش مى خوانيم: «اگر در خواست کننده مى دانست در سؤال و درخواست چه (ذلت و حقارتى) وجود دارد هيچ کس از ديگرى تقاضايى نمى کرد و اگر کسى که دستِ دهنده دارد مى دانست در بخشش چه (افتخار و فضيلتى) وجود دارد احدى تقاضاى ديگرى را رد نمى کرد»; (لَوْ يَعْلَمُ السَّائِلُ مَا فِي الْمَسْأَلَةِ مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً وَلَوْ يَعْلَمُ الْمُعْطِي مَا فِي الْعَطِيَّةِ مَا رَدَّ أَحَدٌ أَحَداً).(2) در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى أَحَبَّ شَيْئاً لِنَفْسِهِ وَأَبْغَضَهُ لِخَلْقِهِ أَبْغَضَ لِخَلْقِهِ الْمَسْأَلَةَ وَأَحَبَّ لِنَفْسِهِ أَنْ يُسْأَلَ; خداوند متعال چيزى را براى خود دوست مى دارد و براى بندگانش مبغوض مى شمارد; براى بندگان سؤال و درخواست (از يکديگر) را مبغوض شمرده و براى خودش سؤال کردن بندگان را محبوب مى داند».(3) همچنين از امام صادق(عليه السلام) در حديث پرمعناى ديگرى مى خوانيم که گروهى از طائفه انصار نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمدند و سلام کردند و حضرت به آنها پاسخ گفت. عرض کردند: اى رسول خدا! ما حاجتى از شما مى خواهيم. پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: بگوييد. عرض کردند: حاجت ما بسيار بزرگ است فرمود: بگوييد چيست؟ عرض کردند: بهشت را براى ما نزد پروردگارت تضمين کن. پيامبر(صلى الله عليه وآله)سر به زير افکند و با چوب دستى که در دست داشت بر زمين زد سپس سر را بلند کرد و فرمود: «أَفْعَلُ ذَلِکَ بِکُمْ عَلَى أَنْ لاَ تَسْأَلُوا أَحَداً شَيْئاً; من اين کار را براى شما انجام مى دهم به شرط اين که درخواستى از هيچ کس (در زندگى خود) نکنيد». امام(عليه السلام) فرمود: از آن به بعد آنها حتى هنگامى که به مسافرت مى رفتند اگر تازيانه آنها به زمين مى افتاد به شخص پياده اى نمى گفتند تازيانه را به من بده; خودشان پياده مى شدند و تازيانه را بر مى داشتند و اگر بر سر سفره نشسته بودند کسى از حاضران به ظرف آب نزديک تر بود آن که دور نشسته بود نمى گفت از آن آب به من بده; خودش بر مى خاست و از آن آب مى نوشيد (البته منظور اين است انسان کارى را که خود مى تواند انجام دهد از ديگران نخواهد و سربار ديگران نباشد).(4) 16. «(و از کسانى مباش که) هرگاه شهوتى براى وى حاصل شود گناه را جلو مى اندازد و توبه را به تأخير و اگر محنت و شدتى به او برسد (بر اثر نداشتن صبر و شکيبايى) از دستورات دين به کلى دور مى شود»; (إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيةَ، وَسَو
َّفَ التَّوْبَةَ، وَإِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ). اين صفت نيز از اوصاف افراد ضعيف و ناتوان و کم ظرفيت است تا عوامل شهوت در برابر آنها نمايان مى شود به سرعت به سوى آن مى روند و کام دل از آن بر مى گيرند; ولى نوبت به توبه که مى رسد امروز و فردا مى کنند و به هنگامى که مشکلى در زندگى آنها رخ دهد با خداى خود قهر مى کنند و دستوراتش را به فراموشى مى سپارند و حتى گاه زبان به سخنان کفرآميز مى گشايند. آنها کسانى هستند که با کمترين تغييرى در زندگى، زبان به شکوه مى گشايند و به زمين و آسمان بد مى گويند. قرآن مجيد درباره اين گونه اشخاص ميگويد: «إِنَّ الاِْنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَإِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً); به يقين انسان حريص و کم طاقت آفريده شده است. هنگامى که بدى به او رسد بى تابى مى کند و هنگامى که خوبى به او رسد مانع ديگران مى شود (و بخل مىورزد)».(5) 17. «(از کسانى مباش که) عبرت آموختن را مى ستايد (و به ديگران آموزش مى دهد) ولى خود عبرت نمى گيرد و موعظه بسيار مى کند; اما خود موعظه و اندرز نمى پذيرد»; (يصِفُ الْعِبْرَةَ وَلاَ يعْتَبِرُ، وَيبَالِغُ فِى الْمَوْعِظَةِ وَلاَ يتَّعِظُ). اين وصف عالمان بى عمل و مدعيان بى تعهد و رياکاران فاقد اخلاص است که در قرآن مجيد سبب خشم شديد خداوند شمرده شده است.(6) شک نيست که اين جهان دار عبرت است و تاريخ پيشينيان مملو از درس هاى عبرت آموز. هرگاه انسان چشم بينا و گوش شنوا داشته باشد مى تواند سرنوشت آينده خود را در آيينه تاريخ و حوادث عبرت آموز زمان خود ببيند. ولى افسوس که هواى نفس و حب ذات پرده اى در برابر چشمان او مى کشد و مانع گوش او از شنيدن پيام هاى تاريخ مى شود و عجب اين که اين درس ها را به ديگران مى دهد ولى خود در عمل از آنها بى بهره است. در حديثى از امام صادق(عليه السلام) در تفسير آيه شريفه «(فَکُبْکِبُوا فِيها هُمْ وَالْغاوُونَ); پس همه آن معبودان با عابدان گمراه به دوزخ افکنده مى شوند».(7)مى فرمايد: «هُمْ قَوْمٌ وَصَفُوا عَدْلاً بِأَلْسِنَتِهِمْ ثُمَّ خَالَفُوهُ إِلَى غَيْرِهِ; آنها کسانى هستند که کارهاى عادلانه را با زبانشان ستايش مى کنند; اما خودشان مخالفت کرده و غير آن را مقدم مى دارند».(8) از امام باقر(عليه السلام) نقل شده که فرمود: «أَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَى غَيْرِهِ; شديدترين حسرت در روز قيامت از آنِ گروهى است که عدل را ستايش کردند و سپس با آن مخالفت نمودند». آن گاه امام(عليه السلام) اضافه فرمود: اين همان است که خداوند فرموده «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللّه».(9) 18. «(از کسانى مباش که) در گفتار به خود مى نازد و در عمل بسيار کوتاهى مى کند»; (فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ، وَمِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ). «مُدِلّ» يعنى مغرور و مسرور و کسى که به اعمال خود مى نازد. مضمون اين سخن، در اوصاف پيش آمد ولى امام(عليه السلام) با قدرتى که در فصاحت و بلاغت داشته گاه مطلبى را لازم و ضرورى مى بيند با تعبيرات گوناگون که هر کدام جديد و تازه است بيان فرمايد. در حديث جالبى که در کتاب شريف کافى آمده است مى خوانيم امام صادق(عليه السلام)فرمود: عالمى به نزد عابدى آمد. به او گفت: نمازت چگونه است؟ عابد (از روى غرور و ناز) گفت: آيا مثل منى از نمازش سؤال مى شود؟ من از فلان زمان (از ساليان دراز) عبادت خدا مى کرده ام. عالم گفت: گريه تو چگونه است؟ باز (مغرورانه) گفت: چنان گريه مى کنم که اشک هايم جارى مى شود. عالم به او گفت: «فَإِنْ ضَحِکَکَ وَأَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُکَائِکَ وَأَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ الْمُدِلَّ لاَ يَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَيْءٌ; اگر بخندى و از اعمالت ترسان باشى برتر از اين است که گريه کنى در حالى که به اعمال خود مغرورى و به آن مى نازى، زيرا شخصى که از اعمال خود مغرور و مسرور است چيزى از اعمالش به سوى قرب خدا بالا نمى رود».(10) 19. «(از کسانى مباش که) براى دنياى فانى، تلاش و کوشش فراوان دارد ولى براى آخرت باقى مسامحه کار است»; (ينَافِسُ فِيمَا يَفْنَى، وَيسَامِحُ فِيمَا يبْقَى). «منافسة» يعنى پيشى گرفتن بر ديگران. تعبير به «ما يَفنى» اشاره به دنياى فانى است، همان گونه که «ما يَبقى» اشاره به سراى باقى آخرت است. به هر حال اين اشتباهى بزرگ و کارى غير عاقلانه است که انسان در مورد چيز فانى تلاش و کوشش کند و تمام نيروهاى خود را به کار گيرد; اما از آنچه باقى است و زندگى جاويدان او را تشکيل مى دهد غافل شود. اين نيز بر اثر ضعف ايمان و غلبه هواى نفس است. 20. «(از کسانى مباش که) غنيمت را غرامت و غرامت را غنيمت مى شمرد»; (يرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً،
وَالْغُرْمَ مَغْنَماً). «غنيمت» چيزى است که در راه خدا و براى خدا صرف شود و «غرامت» اموالى است که در راه شهوات و هوا و هوس ها هزينه گردد. قرآن مجيد در مذمت و نکوهش جمعى از اعراب ضعيف الايمان يا منافق مى گويد: «(وَمِنَ الاَْعْرَابِ مَنْ يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ مَغْرَماً وَيَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَآئِرَ); گروهى از (اين) اعراب باديه نشين، چيزى را که (در راه خدا) انفاق مى کنند، غرامت محسوب مى دارند و انتظار حوادث ناگوار براى شما مى کشند».(11) در آيه بعد، در برابر آنها مى فرمايد: «(وَمِنَ الاَْعْرَابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ وَيَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ قُرُبَات عِنْدَ اللهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلاَ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللهُ فِى رَحْمَتِهِ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ); گروهى (ديگر) از عرب هاى باديه نشين، به خدا و روز بازپسين ايمان دارند و آنچه را انفاق مى کنند، مايه تقرب به خدا و دعاى پيامبر مى دانند; آگاه باشيد اينها مايه تقرّب آنهاست خداوند به زودى آنها را در رحمت خويش وارد خواهد ساخت، به يقين خداوند آمرزنده و مهربان است».(12) 21. «(از کسانى مباش که) از مرگ مى ترسد ولى فرصت ها را از دست مى دهد»; (يَخْشَى الْمَوْتَ وَلاَ يُبَادِرُ الْفَوْتَ). ترس از مرگ گاه به سبب از دست دادن اموال و ثروت ها و مقامات و لذات دنيوى است که شيوه افراد بى ايمان يا ضعيف الايمان است و گاه به سبب از دست رفتن فرصت ها براى انجام اعمال نيک و اندوختن حسنات. گروهى ترسشان از مرگ به ظاهر از قبيل قسم دوم است; ولى عجيب است که به انجام اعمال نيک پيش از آن که وقت از دست برود نمى پردازند. در واقع اين نيز نوعى تناقض در ميان عقيده و عمل است و اين گونه تناقض ها، چنان که در عبارات سابق نيز آمده در ميان دنياپرستان کم نيست. 22. «(از کسانى مباش که) معصيت هاى کوچک را از ديگران بزرگ مى شمارد در حالى که بزرگ تر از آن را از خود ناچيز مى بيند، (همچنين) آنچه را از طاعات ديگران کوچک مى شمرد از خودش بزرگ و بسيار مى پندارد»; (يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ، وَيَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ). چنين شخصى باز دچار تناقض ديگرى است; عمل واحدى را که از خود و ديگران سر مى زند دوگونه مى بيند; از خودش بسيار بزرگ و از ديگران بسيار کوچک. اين در مورد اعمال نيک است و به عکس در گناه واحدى که از او و ديگرى سر زده، از ديگران را بزرگ و آن را از خودش کوچک مى انگارد و اينها همه از آثار حب ذات است که مانع از قضاوت يکسان درباره خود و ديگران مى شود. درست به عکسِ مؤمنان راستين که شرح حالشان در روايتى از امام باقر(عليه السلام)از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده است که براى مؤمن ده علامت شمرده شده از جمله: «يَسْتَکْثِرُ قَلِيلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ وَيَسْتَقِلُّ کَثِيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِه; او اعمال خوب زيادى را که از خودش سر زده ناچيز مى شمارد; اما اعمال خير اندک ديگران را بزرگ مى بيند».(13) فى المثل هرگاه کسى کتاب مهمى در چندين جلد بنويسد با ديده حقارت به آن مى نگرد; اما خود اگر جزوه کوچکى به رشته تحرير در آورد آن را يک اثر مهم تاريخى مى شمارد و در هر مجلسى از آن سخن مى گويد. همچنين در مورد بناهاى خير و کمک به نيازمندان و مانند آن. 23. «(از کسانى مباش که پيوسته) به (کارهاى) مردم خرده مى گيرد; اما از کارهاى خود با مسامحه و مجامله مى گذرد»; (فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ، وَلِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ). به بيان بعضى از بزرگان اخلاق اگر خارى به پاى ديگران رود آن را مى بينند; اما اگر شاخه درختى در چشمشان فرو رود نمى بينند و اين تناقض و تضاد نيز از آثار حب ذات است. خلاصه اين که کوچک ترين عيوب ديگران را مى بيند اما از بزرگ ترين عيب خود با مسامحه مى گذرد حتى در آنچه متعلق به ديگرى است خرده مى گيرد; مثلاً اگر از فرزند ديگرى کار کوچک خلاف اخلاقى سر بزند گاه او را فاسد الاخلاق و بى بند و بار مى شمرد در حالى که اگر از فرزند خودش کارهاى خلاف بيّن ببيند مى گويد جوان است، اين مسائل اهميتى ندارد. در حکمت ديگرى که در ادامه کلمات قصار ـ إن شاءالله ـ خواهد آمد امام(عليه السلام)مى فرمايد: «أَکْبَرُ الْعَيْبِ أَنْ تَعِيبَ مَا فِيکَ مِثْلُهُ; بزرگ ترين عيب اين است که چيزى را بر ديگران عيب بگيرى که در خودت همانند آن وجود دارد (آن را عيب نمى دانى چه رسد به اين که عيبى که در تو هست از عيب او هم بزرگ تر باشد)».(14) 24. «(از کسانى مباش که) لهو و لعب با ثروتمندان نزد او از ذکر خدا با فقيران محبوب تر است»; (اللَّهْوُ(15) مَعَ الاَْغْنِيَاءِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الذِّکْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ). اين دو خصلت، دو
عيب بزرگ است; مشغول لهو و لعب بودن يک عيب و با اغنياى بى درد و بى خبر از حال فقرا همنشين شدن عيبى ديگر; اما با فقيران زيستن خود يکى از محاسن اخلاقى است و ذکر خدا با آنان گفتن فضيلت ديگرى است. 25. «(از کسانى مباش که) همواره به نفع خود و به زيان ديگران حکم مى کنند; اما هرگز حق را به ديگران نمى دهند»; (يَحْکُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ، وَلاَ يَحْکُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ). در حالى که نشانه مؤمنان راستين ـ بر پايه صريح آيات و روايات ـ اين است که طرفدار حق باشند، هرچند به زيان آنها باشد و باطل را رها کنند، هرچند به ضرر آنها باشد. قرآن مجيد مى گويد: «(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ للهِِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالاَْقْرَبِينَ); اى کسانى که ايمان آورديد! همواره و هميشه قيام به عدالت کنيد. براى خدا گواهى دهيد، اگر چه به زيان شما يا پدر و مادر يا نزديکانتان بوده باشد».(16) امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: مؤمن بر مؤمن ديگر هفت حق دارد که ساده ترين آنها اين است: «أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَتَکْرَهَ لَهُ مَا تَکْرَهُ لِنَفْسِک; آنچه براى خود دوست مى دارى براى ديگران دوست بدار و آنچه براى خود نمى پسندى براى ديگران مپسند».(13177) 26. «(از کسانى مباش که) ديگران را هدايت و خود را گمراه مى سازد و در نتيجه مردم از آنها اطاعت مى کنند; اما خودش خدا را معصيت»; (يُرْشِدُ غَيْرَهُ وَيُغْوِي نَفْسَهُ. فَهُوَ يُطَاعُ وَيَعْصِي). به اين ترتيب سخنان هدايتگر آنها سبب نجات ديگران مى شود; اما خودشان از آن بهره نمى گيرند، او به باغبانى مى ماند که ديگران از ميوه هاى درخت او بهره مند مى شوند و خود از گرسنگى جان مى دهد. اميرمؤمنان(عليه السلام) از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله)نقل مى کند که فرمود: «إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النَّارِ نَدَامَةً وَحَسْرَةً رَجُلٌ دَعَا عَبْداً إِلَى اللَّهِ فَاسْتَجَابَ لَهُ وَقَبِلَ مِنْهُ فَأَطَاعَ اللَّهَ فَأَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَأَدْخَلَ الدَّاعِيَ النَّارَ بِتَرْکِهِ عِلْمَهُ وَاتِّبَاعِهِ الْهَوَى وَطُولِ الاَْمَلِ; شديدترين ندامت و حسرت دوزخيان ندامت کسى است که يکى از بندگان را به سوى خدا فراخوانده و او دعوتش را اجابت نموده و قبول کرده پس اطاعت خدا نموده و خداوند وى را وارد بهشت کرده است، در حالى که دعوت کننده به سبب ترک علم و پيروى از هواى نفس و آرزوهاى دور و درازش وارد دوزخ شده است».(18) 27. «(از کسانى مباش که) حق خود را به طور کامل مى گيرد; ولى حقوق ديگران را نمى پردازد»; (وَيَسْتَوْفِي وَلاَ يُوفِي). قرآن مجيد نيز درباره اين گونه افراد مى گويد: «(وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ * الَّذِينَ إِذَا اکْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَإِذَا کَالُوهُمْ أَوْ وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ); واى بر کم فروشان! * آنان که وقتى براى خود چيزى از مردم با پيمانه مى گيرند، (حق خود را) به طور کامل دريافت مى دارند; ولى هنگامى که براى ديگران پيمانه ياوزن مى کنند، کم مى گذارند».(19) کم فروشى مسئله کيل و وزن را تداعى مى کند; اما از يک نظر مفهومى عام دارد که تمام حقوق را در همه زمينه ها شامل مى شود; کم فروشان واقعى کسانى هستند که در هر زمينه اى حق خود را از مردم به طور کامل مى گيرند و گاه بيشتر از حق خود; اما در پرداختن حق کوتاهى مى کنند و بخل مىورزند. بسيار ديده ايم که افرادى براى انجام کارى در برابر اجر معينى در ساعاتى مشخص استخدام يا اجير و يا مأمور مى شوند و هنگام کار از ساعات خود مى کاهند و از گوشه و کنار آن مى زنند و طبق تعهد عمل نمى کنند; ولى به هنگام دريافت اجر و مزد ذره اى از قرارداد خود عقب نشينى نمى کنند. 28. امام(عليه السلام) در آخرين توصيه به نقطه اصلى دردها و انحرافات اخلاق و آلودگى به گناه اشاره کرده مى فرمايد: «(از کسانى مباش که) از خلق خدا از آنچه معصيت خدا نيست مى ترسد ولى خودش از خدا (در مورد ستم کردن) درباره مخلوقش پروا ندارد»; (وَ يَخْشَى الْخَلْقَ فِي غَيْرِ رَبِّهِ، وَلاَ يَخْشَى رَبَّهُ فِي خَلْقِهِ). شبيه همين معنا با تعبير ديگرى در غررالحکم از آن حضرت نقل شده است: «شَرُّ النّاسِ مَنْ يَخْشَى النّاسَ في غَيْرِ رَبِّهِ وَلا يَخْشى رَبَّهُ فِى النّاسِ».(20) آرى چون پاى کارهايى که بر خلاف ميل مردم است در ميان مى آيد از مردم مى ترسند و حساب مى برند و آن را رها مى کنند; اما هنگامى که زمينه ها براى نافرمانى خداوند به وجود مى آيد از خدا نمى ترسند و آلوده آن مى شوند. کار به جايى مى رسد که گاه از انجام اعمالى در برابر کودکى چند ساله ترس يا شرم دارند ولى در خلوت از انجام معاصى کبيره در برابر خداوند بزرگ که در همه جا حاضر و ناظر است نه
ترسى دارند و نه شرمى. اين نيز يکى ديگر از تناقض ها و تضادهايى است که در اعمال اين گروه بر اثر ضعف ايمان و غلبه هواى نفس حاصل مى شود. در ميان اين اوصاف بيست و هشت گانه اى که امام(عليه السلام) در اين کلام نورانى و پربارش به آن هشدار مى دهد اوصافى است که نسبت به يکديگر تقارب و نزديکى دارد ولى امام(عليه السلام) با قدرت فوق العاده اى که در امر فصاحت و بلاغت داشته براى اهميت موضوع با تعبيرات مختلفى از آن ياد کرده و هشدار داده است و همان گونه که اشاره کرديم غالب آنها ناشى از تناقض در شخصيت و رفتار است که در دو مصداق از امر واحدى به واسطه انگيزه هاى شهوانى دوگونه عمل يا قضاوت مى شود; ولى آنها که ايمان قوى و تسلط بر نفس دارند از اين گونه تناقض ها بر کنارند. * * * به يقين هر کس اين کلام نورانى را نصب العين قرار دهد و آن را برنامه زندگى خويش بشمارد براى نجات او در دنيا و آخرت کافى است. ازاين رو مرحوم سيد رضى در پايان اين گفتار حکيمانه مى فرمايد: «اگر در اين کتاب جز اين کلام نبود براى موعظه سودمند و حکمت رسا و بينايى بينندگان و عبرت ناظرانِ انديشمند کافى بود»; (قالَ الرَّضِيُ وَلَوْ لَمْ يَکُنْ في هذَا الْکِتابِ إلاّ هذَا الْکَلامُ لَکَفى بِهِ مَوْعِظَةً ناجِعَةً وَحِکْمَةً بالِغَةً وَبَصيرَةً لِمُبْصِر وَعِبْرَةً لِناظِر مُفَکِّر). (1). هود، آيه 9 و 10. (2). کافى، ج 4، ص 20، ح 2. (3). همان، ح 4. (4). کافى، ج 4، ص 21، ح 5. (5). معارج، آيه 19-21. (6). صف، آيه 2 و 3. (7). شعراء، آيه 94. (8). کافى، ج 1، ص 47، ح 4. (9). محاسن برقى، ج 1، ص 120، ح 134. (10). کافى، ج 2، ص 313، ح 5. (11). توبه، آيه 98. (12). توبه، آيه 99. (13). بحارالانوار، ج 1، ص 108، ح 4. (14). نهج البلاغه، حکمت 353. (15). در تعدادى از نسخ به جاى واژه «اللهو» «اللغو» آمده است که مفهومش اين است که بيهوده گويى با ثروتمندان نزد او محبوب تر از ذکر با فقراست. (16). نساء، آيه 135. (17). کافى، ج 2، ص 69، ح 2. (18). کافى، ج 1، ص 44، ح 1. (19). مطففين، آيه 1-3. (20). غررالحکم، ص 480، ح 11049.
من نهج البلاغه میخوانم
حکمت اول
👆⭕️اینجا ابتدای کانال هست اگه خواستین سر بزنین،راحت باشین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴 🌹۱۵۱ لِکُلِّ امْرِئ عَاقِبَةٌ، حُلْوَةٌ أَوْ مُرَّةٌ. امام(عليه السلام) فرمود: براى هر کس سرانجامى است، شيرين يا تلخ.