شرح و تفسير ج-۱۳
شرح و تفسير
هر کس عاقبتى دارد
امام در اين کلام نورانى اشاره به نکته مهمى مى کند که بسيارى از آن غافلند و آن توجه دادن به عاقبت کارها و عاقبت انسان هاست. مى فرمايد: «براى هر کس سرانجامى است، شيرين يا تلخ»; (لِکُلِّ امْرِئ عَاقِبَةٌ، حُلْوَةٌ أَوْ مُرَّةٌ).
يعنى انسان نبايد امروز خود را در نظر بگيرد، بايد مراقب عاقبت خويش باشد. ابن الوقت بودن و به نتيجه اعمال خود نينديشيدن و عاقبت کار را نديدن مايه بدبختى است. مسئله تدبر و تدبير که از صفات برجسته انسان شمرده مى شود به همين معناست که انسان عاقبت انديش باشد نه ابن الوقت. به يقين غفلت از عاقبت کارها و عاقبت زندگى انسان مشکلات عظيمى براى او در دنيا و آخرت به بار مى آورد. افراد موفق و پيروز عاقبت انديش اند و سعى مى کنند از عاقبت «مُرّة» (تلخ) بپرهيزند و به عاقبت «حُلوة» (شيرين) روى آورند.
در حديثى از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: کسى نزد ايشان آمد و عرض کرد يا رسول الله! اندرزى به من ده. پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: اگر سفارش و اندرزى به تو گويم مى پذيرى يا با آن مخالفت مى کنى؟ عرض کرد: آرى. پيغمبر(صلى الله عليه وآله) سه بار اين سخن را تکرار کرد و او در هر مرتبه جواب آرى دارد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «فَإِنِّي أُوصِيکَ إِذَا أَنْتَ هَمَمْتَ بِأَمْر فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ فَإِنْ يَکُ رُشْداً فَامْضِهِ وَإِنْ يَکُ غَيّاً فَانْتَهِ عَنْهُ; هنگامى که تصميم بر کارى گرفتى در عاقبت آن بينديش اگر عاقبت آن را نيک ديدى انجام ده و اگر عاقبت آن زشت و تاريک است از آن بپرهيز».(2)
قرآن مجيد نيز روى مسئله عاقبت مؤمنان و کافران تکيه کرده در يک جا مى فرمايد: «(وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ); و سرانجام (نيک) براى پرهيزگاران است».(3) و در جاى ديگر در مقام هشدار به کافران لجوج مى گويد: «(أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِى الاَْرْضِ فَيَنْظُرُوا کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ); آيا (مخالفان دعوت تو) در زمين سير نکردند تا ببينند سرانجام کسانى که پيش از آنها بودند چگونه شد؟!».(4)
در آيات فراوان ديگرى سخن از عاقبت نيک و بد به ميان آمده است.
(2). کافى، ج 8، ص 150، ح 130.
(3). اعراف، آيه 128.
(4). يوسف، آيه 109.
نکته: اهميّت حسن عاقبت ج-۱۳
عمر انسان فراز و نشيب هاى زيادى دارد و غالبا از حالى به حال ديگر دگرگون مى شود. آنچه از همه مهم تر است برگ هاى آخر دفتر زندگانى است که عمر با آن پايان مى پذيرد، ازاين رو مى بينيم که انبياى الهى نگران عاقبت کار خويش بودند. درباره يوسف(عليه السلام) مى خوانيم که بعد از رسيدن به آن همه مقامات و نجات از آن همه مشکلات که در زندگى کمتر کسى ديده مى شود، آخرين تقاضايى که از خدا داشت اين بود: «(تَوَفَّنِى مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِى بِالصَّالِحِين); مرا مسلمان بميران، و به صالحان ملحق فرما».(1)
نيز حضرت ابراهيم(عليه السلام) هنگامى که به فرزندانش نصيحت مى کند بر اين امر تأکيد مى فرمايد: «(فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ); و شما، جز به آيين اسلام
(و تسليم در برابر فرمان خدا) از دنيا نرويد».(2)
مرحوم علامه مجلسى در جلد 68 بحارالانوار صفحه 362 بابى تحت عنوان «حُسْنُ الْعاقِبَة وَإصْلاحُ السَّريرَةِ» آورده و احاديث نابى ذيل آن ذکر کرده است، از جمله: «کَتَبَ الصَّادِقُ(عليه السلام) إِلَى بَعْضِ النَّاسِ إِنْ أَرَدْتَ أَنْ يُخْتَمَ بِخَيْر عَمَلُکَ حَتَّى تُقْبَضَ وَأَنْتَ فِي أَفْضَلِ الاَْعْمَالِ فَعَظِّمْ لِلَّهِ حَقَّهُ أَنْ تَبْذُلَ نَعْمَاءَهُ فِي مَعَاصِيهِ وَأَنْ تَغْتَرَّ بِحِلْمِهِ عَنْکَ وَأَکْرِمْ کُلَّ مَنْ وَجَدْتَهُ يَذْکُرُنَا أَوْ يَنْتَحِلُ مَوَدَّتَنَا ثُمَّ لَيْسَ عَلَيْکَ صَادِقاً کَانَ أَوْ کَاذِباً إِنَّمَا لَکَ نِيَّتُکَ وَعَلَيْهِ کَذِبُهُ; امام صادق(عليه السلام)به بعضى از مردم (از يارانش) چنين نوشت که اگر مى خواهى عاقبت به خير شوى آن گونه که از دنيا بروى در حالى که در افضل اعمال هستى حق خداوند را بزرگ دار بدين گونه که نعمت هاى او را در معاصى اش صرف نکنى و از حلم او نسبت به خود مغرور نشوى (ديگر آنکه) هر کسى را يافتى که يادى از ما مى کند يا مودت ما را ابراز مى دارد احترام کن خواه راستگو باشد يا دروغگو; به تو مربوط نيست تو به نيت خود مى رسى و اگر او دروغگو باشد نتيجه اعمال خود را مى برد».(3)
درباره حسن عاقبت مطالب زيادى گفته شده و بسيارند کسانى که دعاى اصلى آنها در پيشگاه خداوند دعا براى حسن عاقبت باشد و در روايات اسلامى ـ چنان که خواهد آمد ـ اهميت زيادى به آن داده شده تا آنجا که طبق رواياتى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «خَيْرُ الاُْمُورِ خَيْرُهَا عَاقِبَةً; بهترين کارها (تا چه رسد به انسان ها) کارى است که عاقبت و سرانجامش نيک باشد».(4)
در حديثى اميرمؤمنان(عليهم السلام) فرمود: «إِنَّ حَقِيقَةَ السَّعَادَةِ أَنْ يُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالسَّعَادَةِ وَإِنَّ حَقِيقَةَ الشَّقَاءِ أَنْ يُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالشَّقَاءِ; حقيقت سعادت آن است که انسان، سرانجام کارش به سعادت خاتمه يابد و حقيقت شقاوت (ومحروميت از رحمت خدا) آن است که سرانجام کارانسان به شقاوت پايان يابد».(5)
در حديث پرمعناى ديگرى از حضرت مسيح(عليه السلام)مى خوانيم که خطاب به حواريون مى گفت: «من به حق مى گويم که مردم معتقدند استحکام بنا به شالوده آن است; ولى من چنين نمى گويم. حواريون گفتند: اى روح الله تو چه مى گوئى؟ در پاسخ گفت: من به حق مى گويم که اساس واقعى آخرين سنگى است که بر بنا گذارده مى شود. (کنايه از اين که معيار سعادت انسان پايان کار اوست)».(6)
در حديث ديگرى امام صادق از پدران گراميش(عليهم السلام) از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)چنين نقل مى کند: «مَنْ أَحْسَنَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِهِ لَمْ يُؤَاخَذْ بِمَا مَضَى مِنْ ذَنْبِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِهِ أَخَذَ بِالاَْوَّلِ وَالاْخِرِ; کسى که در باقى مانده عمر کار نيک به جا آورد، خداوند او را بر گناهان گذشته اش مجازات نمى کند و کسى که در باقيمانده عمرش بد کند هم به گناهان گذشته و هم به گناهان آينده مؤاخذه خواهد شد».(7)
همچنين در حديث طولانى ديگرى از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم که سه بار فرمود: «الْعَمَلُ بِخَوَاتِيمِه; معيار سنجش هر عملى پايان آن است».(8)
در دعاهاى مأثوره نيز کراراً دعا براى حُسن عاقبت ذکر شده از جمله در حديثى در تعقيبات نماز از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «وَأَسْأَلُکَ أَنْ تَعْصِمَنِي بِطَاعَتِکَ حَتَّى تَتَوَفَّانِي عَلَيْهَا وَأَنْتَ عَنِّي رَاض وَأَنْ تَخْتِمَ لِي بِالسَّعَادَة; خداوندا! من از تو مى خواهم اين که مرا در طاعت خودت استوار دارى تا اين که مرا در حالى که از من راضى هستى از دنيا ببرى و از تو مى خواهم پايان عمر مرا سعادت قرار دهى».(9)
در پايان عهدنامه معروف «مالک اشتر» نيز اين جمله نورانى به چشم مى خورد که امام(عليه السلام)عرضه مى دارد: «وَأَنَا أَسْأَلُ اللَّهَ... وَأَن
ْ يَخْتِمَ لِي وَلَکَ بِالسَّعَادَةِ وَالشَّهَادَةِ; از خدا مى خواهم که پايان عمر من و تو را سعادت و شهادت
قرار دهد».(10)
آنچه در روايات بالا و آيات قرآنى درباره اهميتِ حسن عاقبت يا سوء عاقبت آمده دليل روشنى دارد که آنچه در طويل المدة باقى مى ماند عاقبت هر کارى است در حالى که آغاز آن کوتاه مدت است; مثلاً فرزندى براى انسان متولد مى شود، در اوائل عمر از نظر اخلاقى يا جسمى نقاط ضعف مهمى دارد; اما پس از مدتى از هر نظر موزون و استوار مى گردد و پدر و مادر و همچنين جامعه به وجود او افتخار مى کنند، زيرا آنچه بقا دارد پايان کار است. يا اين که براى ساختن بنايى، انسان در ابتدا گرفتار مشکلات عظيمى مى شود; ولى در پايان بنايى خوب و موزون ساخته مى شود که همگان از آن بهره مند مى شوند و مايه آبروى سازنده و جامعه شده و اى بسا جزو آثار ماندگار و باستانى قرار مى گيرد.
همچنين در مورد انسان ها از نظر سعادت و شقاوت، همه ما ـ با قطع نظر از آيات و روايات حسن عاقبت ـ به وجود «حر بن يزيد رياحى» افتخار مى کنيم در حالى که مدتى طولانى از عمرش در خدمت حاکمان ظالم بنى اميه بود، همين که در آخرين ساعات عمرش بيدار شد و شهادت در راه امام حسين(عليه السلام) را بر همه چيز ترجيح داد نام او از فهرست شقاوتمندان حذف گرديد و در فهرست سعادتمندان قرار گرفت. به عکس، جمعى از صحابه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را مى بينيم که در آغاز در صف بهشتيان بودند; اما بعد از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آتش جنگ برافروختند و عده زيادى را به کشتن دادند و امروز متأسفانه تاريخ اسلام نام آنها را به نيکى نمى برد.
اينجاست که همه ما دست به دعا برداشته عرضه مى داريم: خداوندا! به ما حسن عاقبت عنايت فرما.
(1). يوسف، آيه 101.
(2). بقره، آيه 132.
(3). بحارالانوار، ج 70، ص 351، ح 49.
(4). همان، ج 68، ص 363، ح 2.
(5). همان، ص 364، ح 3.
(6). بحارالانوار، ج 68، ص 364، ح 5.
(7). همان، ص 363، ح 1.
(8). همان، ج 5، ص 153، ح 2.
(9). کافى، ج 3، ص 346، ح 23.
(10). نهج البلاغه، نامه 53.
من نهج البلاغه میخوانم
حکمت اول
👆⭕️اینجا ابتدای کانال هست اگه خواستین سر بزنین،راحت باشین
🌴#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌹#حکمت_شماره_۱۵۲
و قال عليهالسلام
لِكُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ، وَ مَا أَدْبَرَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ.
امام عليه السلام فرمود:
هر چيزى كه روى مىآورد روزى پشت خواهد كرد و چيزى كه پشت مىكند گويى هرگز نبوده است.
شرح و تفسير
جهان ناپايدار
امام عليه السلام در اين كلام حكمتآميز اشاره به ناپايدارى جهان و مواهب و نعمتهاى آن كرده مىفرمايد:«هر چيزى كه روى مىآورد روزى پشت خواهد كرد و چيزى كه پشت مىكند گويى هرگز نبوده است»؛ (لِكُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ، وَ مَا أَدْبَرَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ) .
طبيعت زندگى اين جهان و تمام مواهب مادى آن فناپذيرى است، هرچند بعضى عمر بسيار كوتاهى دارند، بعضى كمى بيشتر؛ اموال و ثروتها، جاه و مقامها، جوانى و شادابى، عافيت و تندرستى و در يك كلمه همه امكانات مادى كه روزى به انسان رو مىكنند و او را شاد و خوشحال مىسازند امورى نيستند كه انسان به آنها دل ببندند، زيرا چيزى نمىگذرد كه همگى پشت مىكنند و از دست مىروند؛ پيرى و ناتوانى به جاى جوانى، فقر به جاى ثروت، زوال جاه و مقام به جاى مقامات و بيمارى به جاى عافيت و تندرستى مىنشيند و اگر اينها هم از انسان جدا نشوند و تا پايان عمر محدود انسان بمانند انسان از آنها جدا مىشود و چيزى جز قطعات كفن با خود همراه نمىبرد.
جملۀ (وَ مَا أَدْبَرَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ) اشاره به اين نكته است كه وقتى نعمتها به انسان پشت مىكنند آثارشان را با خود نيز مىبرند به گونهاى كه گاهى انسان تصور مىكند اينها هرگز وجود نداشتهاند، زيرا اگر خودشان مىرفتند و آثارشان باقى مىماند باز ادامۀ حيات آنها محسوب مىشد؛ مثلاً جوانى كه مىرود نيرو، قدرت، شادابى، شادمانى و نشاط و ساير آثار جوانى را با خود مىبرد گويى هرگز نبوده است همچنين ساير نعمتها ولى اعمال صالحه و كارهاى نيك و آنچه را انسان در خزائن الهى به امانت مىسپارد و به حكم «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ» ؛آنچه نزد شماست از ميان مىرود؛ و آنچه نزد خداست باقى مىماند» ١باقى مىماند.
نتيجۀ روشنى كه از اين گفتار حكيمانۀ مولا گرفته مىشود اين است كه نه انسان به آنچه دارد دل ببندد و نه به آنچه از دستش مىرود ناراحت شود، چرا كه اين طبيعت زندگى دنياست، همانگونه كه قرآن مجيد نيز مىفرمايد: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ». ٢ و طبق فرمودۀ مولا در حكمت ٤٣٩ حقيقت زهد همين است.
ظاهر اين جملۀ حكمتآميز ناظر به نعمتها و مواهب الهى، ولى بعضى از شارحان نهجالبلاغه آن را تعميم داده و گفتهاند: نقمتها و مشكلات و رنجها را نيز فرا مىگيرد، زيرا آنها نيز زائل شدنى است و روزى فرا مىرسد كه انسان به كلى آن را فراموش مىكند. يوسف گرچه سالها در زندان دور از پدر و برادران و عشيره گرفتار بود ولى هنگامى كه بر تخت عزيزى مصر تكيه زد و برادران و پدر به ديدارش آمدند همۀ آن ناراحتىها را از ياد برد.
من نهج البلاغه میخوانم
حکمت اول
👆⭕️اینجا ابتدای کانال هست اگه خواستین سر بزنین،راحت باشین
🌴#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌹#حکمت_شماره_۱۵۳
و قال عليهالسلام
لَا يَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ إِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ.
امام عليه السلام فرمود:
شخص صبور (و با استقامت) پيروزى را از دست نخواهد داد
هرچند زمانى طولانى بگذرد.
شرح و تفسير
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند!
امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانۀ خود اشاره به نكتۀ مهمى مىكند كه در همه فعاليتهاى فردى و جمعى تأثيرگذار است، مىفرمايد:«شخص صبور (و با استقامت) پيروزى را از دست نخواهد داد، هرچند زمان طولانى بگذرد»؛ (لَا يَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ إِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ) .
حقيقت صبر همان استقامت است؛ استقامت در برابر موانع وصول به مقصد و پيمودن راه طولانى وصول به هدف و استقامت در برابر دردها و رنجها و كار شكنىهاى اين و آن. تا چنين استقامتى در انسان نباشد به جايى نمىرسد، زيرا طبيعت زندگى دنيا اين است كه با مشكلات آميخته شده و غالباً در كنار گلها خارهايى است و در كنار عسلها نيش زنبورانى. تاريخ نيز بارها و بارها نشان داده است كه پيروزىها در انتظار افراد بااستقامت و صبور است. تا آنجا كه اين سخن به صورت ضرب المثل كوتاهى در ميان همه معروف است. عربها مىگويند:«مَنْ صَبَرَ ظَفَرَ» و فارسها مىگويند:
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند بر اثر صبر نوبت ظفر آيد
قرآن مجيد بارها به اين حقيقت اشاره كرده؛ از جمله در داستان يوسف مىگويد: هنگامى كه برادران آمدند و او را شناختند پرده از راز خود برداشت و اين جمله را گفت: «أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اَللّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» ؛من يوسفم، و اين برادر من (بنيامين) است؛ خداوند بر ما منّت گذارد. هركس تقوا پيشه كند و شكيبايى و استقامت نمايد،(سرانجام پيروز مىشود؛) چرا كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمىكند». ١
دربارۀ بنى اسرائيل بعد از آنكه بر فرعونيان پيروز شدند فرمود: «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِي بارَكْنا فِيها وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ بِما صَبَرُوا» ؛و مشرقها و مغربهاى پربركت زمين را به آن قوم كه (زير زنجير ظلم و ستم) به ضعف كشانده شده بودند، واگذار كرديم؛ و وعدۀ نيك پروردگارت بر بنى اسرائيل، به خاطر صبر و استقامتى كه به خرج دادند، تحقق يافت». ٢
امام اميرمؤمنان على عليه السلام در عبارت كوتاهترى كه از آن حضرت روايت شده مىفرمايد:
«اَلصَّبْرُ مِفْتاحُ الظَّفَرُ ؛صبر و استقامت كليد پيروزى است». ٣
بهترين شاهد و گواه براى كلام امام عليه السلام مطالعۀ تاريخ گذشتگان است؛ در تمام رشتۀ علمى و صنعتى و سياسى و اجتماعى كسانى پيروز شدند كه از صبر و استقامت بيشترى برخوردار بودند، همانها كه بر مركب صبر سوار شدند و به سوى مقصد تاختند و شاهد مقصود را در آغوش گرفتند.