eitaa logo
من نهج البلاغه میخوانم
2.9هزار دنبال‌کننده
191 عکس
8 ویدیو
1 فایل
تقدیم به مولایمان صاحب الزمان .عج. از طرف تمامی خوبان عالم درجهت تعجیل فرجشان لینک کانال eitaa.com/banoyealam پل ارتباطی بامدیرکانال @Ashnagharib20 ادمین روابط عمومی @Elham1397 ادمین تبلیغات کانال @Yas_313_b
مشاهده در ایتا
دانلود
برای مشاهده برنامه های خیمه گاه فاطمیه به لینک زیر مراجعه نمایید http://eitaa.com/joinchat/1565523968Cb03b2bdb24
🌴 🌹 [[و قال عليه‌السلام ]] الْقَنَاعَةُ‌ مَالٌ‌ لَا يَنْفَدُ. امام عليه السلام فرمود: قناعت ثروتى است پايان‌ناپذير. ١ مرحوم سيد رضى بعد از ذكر اين گفتار حكيمانه مى‌گويد: بعضى اين سخن را از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده‌اند. (قال الرضيُّ‌: و قد روى بَعضُهُم هذا الكلامَ‌ لِرسولِ‌ اللّه صلى الله عليه و آله) .
شرح و تفسير گنج پايان‌ناپذير! امام عليه السلام در اين جملۀ كوتاه و حكيمانه به نكتۀ مهمى دربارۀ قناعت اشاره كرده، مى‌فرمايد:«قناعت ثروتى است پايان‌ناپذير»؛ (الْقَنَاعَةُ‌ مَالٌ‌ لَا يَنْفَدُ). مال و ثروت، مهم‌ترين وسيله براى زندگى مادى است كه انسان به كمك آن به تمام خواسته‌هاى ضرورى و رفاهى خود مى‌رسد و حتى وسيله‌اى است براى رسيدن هوس‌بازان به هوس‌هايشان. اما اين مال و ثروت هرقدر زياد باشد باز هم پايان‌پذير است به همين دليل بسيار ديده شده جوانانى كه از پدرانشان مال و ثروت هنگفتى به ارث مى‌برند ولى بعد از مدتى همۀ آن را در راه شهوات و عيش و نوش و شراب و قمار و مانند آن تلف كرده و به روز فلاكت‌بارى گرفتار مى‌شوند و حتى اگر انسان ثروتش را در راه‌هاى غلط‍‌ مصرف نكند اما زندگى را بسيار مرفه سازد اموال رو به فنا مى‌روند. در اين‌جا امام عليه السلام ما را متوجه يك سرمايۀ معنوى، درونى و ذاتى مى‌كند كه هرگز پايان نمى‌گيرد و آن، روح قناعت است. افراد قانع زندگى ساده و بى‌تكلف خود را به راحتى مى‌توانند تأمين كنند و معمولاً تهى‌دست نخواهند شد زيرا اداره كردن يك زندگى ساده با يك كسب‌وكار ساده نيز امكان‌پذير است در حالى كه زندگى‌هاى پرزرق‌وبرق روز به روز گسترده‌تر و پرهزينه‌تر مى‌شود و حدّ توقفى ندارد و به همين دليل حريصانى كه به قناعت پشت كرده‌اند هرچه به‌دست آورند آن‌ها را راضى نمى‌كند اما قانعان هميشه از زندگى خود راضى‌اند. مرحوم كلينى در جلد دوم اصول كافى بابى تحت عنوان «قناعت» دارد كه احاديث زيادى در ذيل آن آورده ازجمله در حديثى از امام باقر عليه السلام آمده است: «إِيَّاكَ‌ أَنْ‌ تُطْمِحَ‌ بَصَرَكَ‌ إِلَى مَنْ‌ فَوْقَكَ‌ فَكَفَى بِمَا قَالَ‌ اللَّهُ‌ عَزَّ وَ جَلَّ‌ لِنَبِيِّهِ‌ صلى الله عليه و آله فَلا تُعْجِبْكَ‌ أَمْوالُهُمْ‌ وَ لا أَوْلادُهُمْ‌ وَ قَالَ‌ وَ لا تَمُدَّنَّ‌ عَيْنَيْكَ‌ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ‌ أَزْواجاً مِنْهُمْ‌ زَهْرَةَ‌ الْحَياةِ‌ الدُّنْيا فَإِنْ‌ دَخَلَكَ‌ مِنْ‌ ذَلِكَ‌ شَيْ‌ءٌ فَاذْكُرْ عَيْشَ‌ رَسُولِ‌ اللَّهِ‌ صلى الله عليه و آله فَإِنَّمَا كَانَ‌ قُوتُهُ‌ الشَّعِيرَ وَ حَلْوَاهُ‌ التَّمْرَ وَ وَقُودُهُ‌ السَّعَفَ‌ إِذَا وَجَدَه؛ از اين‌كه چشم به كسانى كه (ازنظر ثروت) از تو برترند بدوزى بپرهيز؛(براى اثبات حقانيت اين سخن،) آنچه خداوند به پيغمبرش خطاب كرده كافى است، فرموده كه اموال و اولاد فراوان آن‌ها (كافران) تو را در شگفتى فرو نبرد و نيز فرموده كه چشمان خود را به نعمت‌هاى مادى‌اى كه به گروه‌هايى از آن‌ها داده‌ايم ميفكن، اين‌ها شكوفه‌هاى زندگى دنياست (هدف اين است كه آن‌ها را با آن بيازماييم). و اگر وسوسه‌اى در دل تو دربارۀ اين امر واقع شد به ياد زندگى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله باش، غذاى آن حضرت از نان جو و حلواى آن حضرت خرما و وسيلۀ آتش افروختنش شاخۀ درختان نخل بود». ١ امير مؤمنان على عليه السلام تفسير زيبايى دربارۀ حيات طيبه (در آيۀ شريفۀ « فَلَنُحْيِيَنَّهُ‌ حَياةً‌ طَيِّبَةً‌ ») كرده، مى‌فرمايد:«زندگى پاك و پاكيزه همان قناعت است». چرا زندگى آن‌ها پاك و از هر نظر سالم است‌؟ زيرا نه افكارشان مشغول مطالبات از مردم است، نه رنج بدهكارى به اين و آن دارند، نه تشويش حاصل از نوسان قيمت‌ها و نه مشكلات حفظ‍‌ اموال و ثروت‌ها. و اين حيات طيبه بر اثر ايمان و عمل صالح پيدا مى‌شود همان‌گونه كه در آيۀ شريفۀ مذكور آمد« مَنْ‌ عَمِلَ‌ صالِحاً مِنْ‌ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ‌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ‌ حَياةً‌ طَيِّبَةً‌ ». ١ ايمان به خدا و اعتماد به وعده‌هاى او زرق و برق دنيا را در نظر انسان كوچك و بى‌ارزش مى‌كند عمل صالح، انسان را از تمام فعاليت‌هاى اقتصادى نامشروع بازمى‌دارد و نتيجۀ اين‌ها همان قناعت است. حرص و ولع و سيرى‌ناپذيرى بلاى بزرگى است كه بر سر كسانى كه قناعت را ترك گفته‌اند نازل مى‌شود. در حديثى از اميرمؤمنان عليه السلام مى‌خوانيم: «مَنْ‌ رَضِيَ‌ مِنَ‌ الدُّنْيَا بِمَا يُجْزِيهِ‌ كَانَ‌ أَيْسَرُ مَا فِيهَا يَكْفِيهِ‌ وَ مَنْ‌ لَمْ‌ يَرْضَ‌ مِنَ‌ الدُّنْيَا بِمَا يُجْزِيهِ‌ لَمْ‌ يَكُنْ‌ فِيهَا شَيْ‌ءٌ يَكْفِيهِ‌؛ كسى كه از دنيا به آنچه براى زندگى او ضرورت دارد راضى شود كمترين زندگى، او را كفايت مى‌كند و كسى كه به آن راضى نشود هيچ‌چيز در دنيا براى او كافى نيست». ٢ و به گفتۀ شاعر فارسى‌زبان: گفت چشم تنگ دنيا دوست را يا قناعت پر كند يا خاك گور مرحوم سيد رضى بعد از ذكر اين كلام حكيمانه مى‌گويد:«بعضى اين سخن را از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده‌اند»؛ (قال الرضيُّ‌: و قد روى بَعضُهُم هذا الكلامَ‌ لِرسولِ‌ اللّه صلى الله عليه و آله) .
🌴 🌹 [[و قال عليه‌السلام ]] لِزِيَادِ ابْنِ‌ أَبِيهِ‌ وَ قَدِ اسْتَخْلَفَهُ‌ لِعَبْدِ اللَّهِ‌ بْنِ‌ الْعَبَّاسِ‌ عَلَى فَارِسَ‌ وَ أَعْمَالِهَا فِى كَلامٍ‌ طَوِيلٍ‌ كَانَ‌ بَيْنَهُمَا نَهَاهُ‌ فِيهِ‌ عَنْ‌ تَقَدُّمِ‌ الْخَرَاجِ‌: اسْتَعْمِلِ‌ الْعَدْلَ‌، وَ احْذَرِ الْعَسْفَ‌ وَ الْحَيْفَ‌، فَإِنَّ‌ الْعَسْفَ‌ يَعُودُ بِالْجَلاَءِ، وَ الْحَيْفَ‌ يَدْعُو إِلَى السَّيْفِ‌. امام عليه السلام اين سخن را به زياد بن ابيه هنگامى كه او را جانشين عبداللّه بن عباس در منطقۀ فارس كرد در ضمن يك سخن طولانى فرمود و او را از گرفتن خراج و ماليات قبل از زمان به‌دست آمدن محصول نهى فرمود. عدالت را پيشه‌كن واز خشونت وسختگيرى وستمگرى بپرهيز زيرا سختگيرى‌سبب فرارمردم از منطقه مى‌شود وظلم‌وستم، مردم را به‌شورش مسلحانه دعوت مى‌كند
شرح و تفسير هرگز مردم را تحت فشار قرار مده از سخن بعضى از شارحان نهج البلاغه استفاده مى‌شود كه واليانى كه از طرف خلفا به منطقۀ فارس مى‌رفتند گاه اصرار داشتند كه خراج را قبل از موعد يعنى قبل از به‌دست آمدن محصول كشاورزى و باغدارى از مردم بگيرند و علت آن اين بود كه توجه نداشتند كه براى گرفتن خراج بايد سال شمسى را در نظر گرفت زيرا فرا رسيدن زمان محصول، مطابق سال شمسى است نه سال قمرى. اما آن‌ها سال قمرى را معيار قرار مى‌دادند و مردم را در فشار شديد گرفتار مى‌ساختند به گونه‌اى كه مردم مجبور بودند محصولات خود را به صورت پيش‌فروش به قيمت نازلى بفروشند و مال الخراج را بپردازند و همين، سبب نارضايى شديد مردم مى‌شد. به همين دليل هنگامى كه امام عليه السلام مى‌خواست زياد بن ابيه را به‌جاى عبد اللّه بن عباس به فارس و مناطق اطراف آن بفرستد توصيۀ مفصلى به او فرمود و او را از مقدم داشتن خراج بر زمان به‌دست آمدن محصول نهى كرد و فرمود:«عدالت را پيشه كن و از خشونت و سختگيرى و ستمگرى بپرهيز زيرا سختگيرى سبب فرار مردم از منطقه مى‌شود و ظلم و ستم، مردم را به شورش مسلحانه دعوت مى‌كند»؛ (لِزِيَادِ ابْنِ‌ أَبِيهِ‌ وَ قَدِ اسْتَخْلَفَهُ‌ لِعَبْدِ اللَّهِ‌ بْنِ‌ الْعَبَّاسِ‌ عَلَى فَارِسَ‌ وَ أَعْمَالِهَا فِى كَلامٍ‌ طَوِيلٍ‌ كَانَ‌ بَيْنَهُمَا نَهَاهُ‌ فِيهِ‌ عَنْ‌ تَقَدُّمِ‌ الْخَرَاجِ‌: اسْتَعْمِلِ‌ الْعَدْلَ‌، وَ احْذَرِ الْعَسْفَ‌ وَ الْحَيْفَ‌، فَإِنَّ‌ الْعَسْفَ‌ يَعُودُ بِالْجَلاَءِ، وَ الْحَيْفَ‌ يَدْعُو إِلَى السَّيْفِ‌). امام عليه السلام در اين بخش از كلام خود نخست به زياد دستور عدالت مى‌دهد سپس آثار شوم تخلف آن را بيان مى‌فرمايد. نخست بر عدالت تأكيد مى‌ورزد عدالتى كه زمين و آسمان به‌سبب آن برپاست، عدالتى كه مايۀ آرامش و آسايش و نظم امور است و آنگاه از خشونت و سختگيرى و ظلم و تعدى (در گرفتن خراج و يا غير آن) كه نقطۀ مقابل عدالت است نهى مى‌كند و مى‌فرمايد: ترك عدالت سبب مى‌شود كه مردم مزارع و باغ‌هاى خود را رها كنند و از آن منطقه به‌جاى ديگرى بروند و در نتيجه منطقه به ويرانه‌اى تبديل گردد و سخت گيرى گاه سبب مى‌شود كه بمانند و بر حاكم و والى بشورند و دست به اسلحه ببرند كه آن هم سبب ويرانى كشور اسلام مى‌شود.
نكته‌ها ١. چرا امام عليه السلام زياد را به اين منصب گماشت‌؟ همان گونه كه در ذيل نامۀ ٤٤ نيز گفته‌ايم زياد در آغاز از ياران على عليه السلام بود و در جنگ‌هاى آن حضرت با معاويه شركت كرد و حتى قبل از صلح امام حسن عليه السلام با معاويه با آن حضرت بود ولى چيزى نگذشت كه معاويه او را فريب داد و به‌سوى خود برد و سرانجام به يكى از مدافعان سرسخت بنى‌اميه مبدل شد. بنابراين در زندگى او دو دوران مشخص وجود دارد: دوران اول، دوران سلامت فكر و ايمان به مقام ولايت على عليه السلام و افتخارِ در خدمت بنى‌هاشم و اهل‌بيت عليهم السلام بودن است. در همين دوران معاويه بارها براى او نامه نوشت يا پيكى فرستاد تا او را به‌سوى خود بَرَد ولى موفق نشد. دوران دوم: مدتى بعد از صلح امام حسن عليه السلام در حالى كه او همچنان والى فارس بود و اجازه نمى‌داد آن منطقه در سيطرۀ معاويه قرار گيرد، تا اين‌كه معاويه او را فريب داد و گفت: تو فرزند آن مرد چوپان نيستى، تو فرزند پدر من، ابوسفيانى بنابراين به تو زياد بن ابى‌سفيان مى‌گويم و هرچه بخواهى نزد من براى تو وجود دارد. زياد، گرفتار هواى نفس شد و فرزندى ابوسفيان و برادرى معاويه و رسيدن به‌قدرت‌هاى عظيم اجتماعى را بر اعتقاد باطنى خود به امير مؤمنان على عليه السلام ترجيح داد و به معاويه پيوست و به صورت عنصرى خطرناك براى اهل بيت عليهم السلام درآمد و مى‌دانيم كه فرزندش عبيداللّه بن زياد در ماجراى شهادت شهيدان كربلا چه نقش خطرناكى داشت. اگر مى‌بينيم امام عليه السلام در اين‌جا او را جانشين ابن عباس در حكومت فارس و اطراف و نواحى آن مى‌كند مربوط‍‌ به دوران نخست زندگى اوست. او مردى بسيار هوشيار و شجاع و سخنور و بى‌باك بود و در هر دو دوران زندگى‌اش از اين استعداد خود بهره گرفت. دوران اول در خدمت على عليه السلام و دوران دوم در خدمت معاويه و در واقع در خدمت هواى نفس و شيطان. ١ ٢. چرا زياد را زياد بن ابيه مى‌گفتند؟ بعضى معتقدند كه مجهول بودن پدرش سبب اين تعبير شد و بعضى مى‌گويند كه چون پدرش برده و چوپانى بود كه هيچ موقعيت اجتماعى‌اى نداشت مايل نبود او را به نام پدرش خطاب كنند. مادرش نيز كنيز حارث بن كلده، طبيب معروف عرب بود، كه به نام او نيز هرگز افتخار نمى‌كرد. گرچه معاويه سرانجام اصرار داشت كه او را فرزند نامشروع ابوسفيان بداند و برادر خويش بشمارد ولى همان گونه كه در نامۀ ٤٤ گذشت امير مؤمنان عليه السلام شديدا اين سخن را انكار مى‌كند و مى‌فرمايد:«در زمان عمر بن خطاب، ابوسفيان سخنى بدون انديشه و فكر يا بر اثر تحريك شيطان گفت (منظور اين است كه زياد را فرزند نامشروع خود خواند ولى اين سخن كاملاً بى‌پايه بود) سخنى كه نه با آن، نَسَب ثابت مى‌شود و نه استحقاق ميراث را همراه دارد»؛ (وَ قَدْ كَانَ‌ مِنْ‌ أَبِى سُفْيَانَ‌ فِى زَمَنِ‌ عُمَرَ بْنِ‌ الْخَطَّابِ‌ فَلْتَةٌ‌ مِنْ‌ حَدِيثِ‌ النَّفْسِ‌ وَ نَزْغَةٌ‌ مِنْ‌ نَزَغَاتِ‌ الشَّيْطَانِ‌ لَا يَثْبُتُ‌ بِهَا نَسَبٌ‌ وَ لَا يُسْتَحَقُّ‌ بِهَا إِرْثٌ‌) . و به اين ترتيب او را فرزند مشروع پدرش دانست و از وسوسه‌هاى معاويه كه او را برادر خود مى‌خواند برحذر داشت. هرچند همان گونه كه گفتيم وسوسه‌ها بعد از دوران على عليه السلام و صلح امام حسن عليه السلام كار خود را كرد و زياد را براى هميشه گمراه و بدبخت نمود و عجب اين‌كه خود او نيز طبق بعضى از روايات به اين گمراهى اعتراف كرد و دربارۀ گذشتۀ خود تأسف خورد ولى چه سود؟ چنان در دام معاويه و هواى نفس بود كه راهى براى بازگشت پيدا نمى‌كرد. ١ ٣. عدالت و سختگيرى و خشونت واژۀ عدالت از چيزهايى است كه همه عاشق آن‌اند و نخستين شرط‍‌ نظام جامعۀ اسلامى شمرده مى‌شود ولى كمتر كسى از حكمرانان و زمامداران تاريخ توانسته‌اند آن را اجرا كنند جز انبيا و اوصيا كه همواره در خط‍‌ عدالت اجتماعى گام برمى‌داشتند هرچند هميشه با موانعى روبرو بودند. با اين‌كه همه، آثار شوم ظلم و بى‌عدالتى را مى‌دانند ولى از آن‌جا كه رسيدن به جاه و مقام و شهوات و ثروت‌ها از طريق عدالت كمتر ميسر مى‌شود رو به ظلم و جور آورده و مطامع خود را گاهى با صراحت و گاهى حتى به نام عدالت پيگيرى مى‌كنند. نكته‌اى كه امام عليه السلام دربارۀ نتيجۀ ترك عدالت بيان كرده بسيار قابل توجه است. مى‌فرمايد: عسف (سختگيرى و خشونت) سبب كوچ كردن مردم از منطقه و ويران شدن آبادى‌هاست و حيف (ظلم و بى‌عدالتى) سبب شورش مردم و قيام‌هاى مسلحانه است. گرچه اين دو واژه قريب الافق هستند ولى تفاوت روشنى دارند كه به آن اشاره شد. بعضى از ارباب لغت (مانند راغب در مفردات) كه اصرار به ريشه‌يابى لغات دارند مى‌گويند: اصل حيف به معناى انحراف در حكم و تمايل به يكى از دو جانب افراط‍‌ و تفريط‍‌ است كه مصداق ظلم و بى‌عدالتى است. و ابن منظور در لسان العرب در تفسير واژۀ عسف چنين مى‌گويد: «والعَسْف فى الأَصل: أَن يأْخذَ المُسافرُ على غيرِ
طريقٍ‌ و لا جادّةٍ‌ و لا عَلَمٍ‌ فنُقِل إلى الظُّلم و الجَوْر؛ عسف در اصل اين است كه مسافر بدون در نظر گرفتن راه و جادۀ روشن و نشانه‌ها در مسير خود اقدام به سفر كند (كه مايۀ گمراهى و بدبختى او خواهد شد) سپس اين واژه در معناى ظلم و جور استعمال شده است». بعضى نيز اشاره به يكى ديگر از مصاديق آن كرده‌اند و آن، تمايل به فرد يا گروهى و تبعيض در مورد آن‌هاست و آن نيز از مصاديق ظلم است. تاريخ زندگى بشر در ادوار مختلف شاهد بسيار خوبى بر گفتۀ امام عليه السلام است. بسيارى از انقلاب‌ها ازجمله انقلاب كمونيستى در شرق اروپا و شرق آسيا از ظلم حاكمان جور برخاست؛ هنگامى كه توده‌هاى مردم كارد به استخوانشان رسيد دست به اسلحه بردند و خروشيدند و حكومت را ريشه‌كن ساختند. در بسيارى از كشورها هنگامى كه جور سلاطين و زمامداران از حد گذشت مردم زمين‌ها را رها كرده و به نقطه‌هاى امن كوچ كردند؛ كارى كه نتيجه‌اش ويرانى آن منطقه بود. اين سخن را با حديثى از امام صادق عليه السلام پايان مى‌دهيم كه بعد از توصيه‌هاى متعدد به رعايت اعتدال در دعوت مردم به‌سوى اسلام و عبادات مى‌فرمايد: «أَ مَا عَلِمْتَ‌ أَنَّ‌ إِمَارَةَ‌ بَنِى أُمَيَّةَ‌ كَانَتْ‌ بِالسَّيْفِ‌ وَ الْعَسْفِ‌ وَ الْجَوْرِ وَ أَنَّ‌ إِمَامَتَنَا بِالرِّفْقِ‌ وَ التَّأَلُّفِ‌ وَ الْوَقَارِ وَ التَّقِيَّةِ‌ وَ حُسْنِ‌ الْخُلْطَةِ‌ وَ الْوَرَعِ‌ وَ الْاجْتِهَادِ فَرَغِّبُوا النَّاسَ‌ فِى دِينِكُمْ‌ وَ فِيمَا أَنْتُمْ‌ فِيهِ‌؛ آيا نمى‌دانى كه حكومت بنى‌اميه با شمشير و سختگيرى و ظلم و ستم بود و امامت ما با مدارا و تأليف قلوب و وقار تقيه و خوش‌رفتارى و ورع و جهد و تلاش است. بنابراين مردم را به دين خود و آنچه به آن اعتقاد داريد از اين طريق دعوت كنيد».
🌴 🌹 [[و قال عليه‌السلام ]] أَشَدُّ الذُّنُوبِ‌ مَا اسْتَخَفَّ‌ بِهِ‌ صَاحِبُهُ‌. امام عليه السلام فرمود: بدترين و خطرناك‌ترين گناهان گناهى است كه مرتكب‌شوندۀ آن، آن را كوچك بشمرد.