هدایت شده از طوبای عفاف
همراه با کاروان #امام_حسین علیه السلام(۳۶)
#امام_سجاد عليه السلام به هنگام رفتن از شام به یزید علیه اللعنه فرمود:
«چند در خواست دارم و اوّل آن است كه يك بار ديگر چهره آقا و مولايم #حسين عليه السلام را ببينم، تا از او توشه بردارم و از وى خداحافظى كنم.
درخواست دوم من آن است كه هر چه از ما به غارت برده اند را به ما برگردانند. در خواست سوم من آن است كه اگر مى خواهى مرا به قتل برسانى، كسى را با اين زنان همراه كن تا آنها را به حرم جدّشان (مدينه) برساند.»
يزيد خواسته اوّل امام را (در آن لحظه) نپذيرفت و در پاسخ به خواسته دوم گفت: امّا اموالى كه از شما گرفته شد، به عوض آنها چند برابر به شما خواهم داد و امّا پاسخ خواسته سوم آنكه من تو را به قتل نمى رسانم و جز تو كسى اين زنان را به مدينه نخواهد رساند.
امام عليه السلام فرمود: «ما نيازى به مالت نداريم و آنها ارزانى خودت باد. در خواست من آن است كه آنچه از ما به غارت برده شد، به ما بازگردانند، زيرا در ميان آن اموال دوك ريسندگى و مقنعه و گردنبند و پيراهن #حضرت_فاطمه عليها السلام بود. «...لاِنَّ فيهِ مَغْزَلُ فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّد، وَ مِقْنَعَتُها، وَ قِلادَتُها، وَ قَميصُها».
آنگاه يزيد دستور داد اموال غارت شده را برگردانند و خودش نيز دويست دينار بر آن افزود.
#امام_سجاد عليه السلام آن دويست دينار را گرفت و ميان فقرا تقسيم كرد.
نقل شده است كه هنگام حركت كاروان #اهلبيت عليهم السلام از شام، يزيد دستور داد محمل ها را زينت كنند و اموال فراوانى به خاندان حرم حسينى بدهند و آنگاه به امّ كلثوم عليهاالسلام گفت: اين اموال را در برابر مصيبت هايى كه به شما رسيده، برداريد.
امّ كلثوم عليها السلام فرمود:
«اى يزيد چقدر تو بى حيا و بى شرمى! برادرم و اهل بيت ما را به قتل مى رسانى و در مقابل به ما اموالى مى دهى تا آن را جبران كنى، هرگز چنين نخواهد بود.»
اين ماجرا نشان مى دهد كه افكار عمومى مردم شام بر ضدّ يزيد برانگيخته شده بود و او خود را در اين ماجراى بزرگ شكسته خورده مى ديد، ناچار سعى مى كرد با اين اقداماتِ به ظاهر محبّت آميز، از خشم مردم بكاهد، ولى اهل بيت با عدم تسليم در برابر او خشم خويش را نشان دادند. اين خاطرات در اذهان مردم شام باقى ماند و آن محيط امن را براى خاندان بنى اميه ناامن ساخت.
در نقلی آمده: آنگاه كه كاروان آماده حركت شد، يزيد، #امام_على_بن_الحسين عليه السلام را خواست و (براى فرافكنى) گفت: «خدا لعنت كند پسر مرجانه را!»
بى شك اين واكنشها به سبب ندامت و پشيمانى يزيد از كردار خود نبود؛ زيرا تاريخ نشان مى دهد كه بعد از واقعه كربلا نيز از هيچ تضييقى بر اهل بيت عليهم السلام و شيعيان آنها فروگذار نمى كرد، بلكه جوّ اجتماعى شام بر اثر بيدارى و آگاهى مردم به سبب خطبه هاى كوبنده #امام_سجاد عليه السلام و حضرت #زينب_كبرى عليها السلام چنان ملتهب شده بود كه اگر يزيد غير از اين مى داد ممكن بود به يك شورش عمومى بر ضدّ او منتهى شود.
برگرفته از کتاب عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، ص 612، 617 و 621
@toubaefaf
جابر گفت: ... ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شده ايد شريك هستيم.
با کاروان #امام_حسین علیه السلام(۴۳)
عوفي می گويد: با جابر بن عبدالله به عزم زيارت قبر #امام_حسين عليه السلام بيرون آمدم و چون به #كربلا رسيديم جابر نزديك شط فرات رفته و غسل كرد و ردائی همانند شخص محرم بر تن نمود و هميانی را گشود كه در آن بوی خوش بود و خود را معطر كرد و هر گامی كه بر می داشت #ذكر_خدا می گفت تا نزديك قبر مقدس رسيد و به من گفت: دستم را بر روی قبر بگذار! چون چنين كردم، بر روی قبر از هوش رفت.
من آب بر روی جابر پاشيدم تا به هوش آمد. آنگاه سه مرتبه گفت: #ياحسين
سپس گفت: «حبيب لا يجيب حبيبه!» و بعد اضافه كرد: چه تمناي جواب داری كه #حسين در خون خود آغشته و بين سر و بدنش جدائي افتاده است! و گفت:
«فاشهد أنك ابن خير النبيين و ابن سيد المومنين و ابن حليف التقوي و سليل الهدي و #خامس_اصحاب_الكساء و ابن سيد النقباء و ابن فاطمة سيدة النساء و مالك لا تكون هكذا و قد غذتك كف سيد المرسلين و ربيت في حجر المتقين و رضعت من ثدي الايمان و فطمت بالالسلام فطبت حيا و طبت ميتا غير ان قلوب المومنين غير طيبة لفراقك و لا شاكة في الخيرة لك فعليك سلام الله و رضوانه و اشهد انك مضيت علي ما مضي عليه اخوك يحيي بن زكريا.
من گواهی مي دهم كه تو فرزند بهترين پيامبران و فرزند بزرگ مؤمنين مي باشی، تو فرزند سلاله ي هدايت و تقوايی و پنجمين نفر از #اصحاب_كساء هستی، تو فرزند بزرگ نقيبان و فرزند #فاطمه سيده بانوانی و چرا چنين نباشد كه دست #سيدالمرسلين تو را غذا داد و در دامن پرهيزگاران پرورش يافتی و از سینه ايمان شير خوردی و پاك زيستی و پاك از دنيا رفتی و دلهای مؤمنان را از فراق خود اندوهگين كردی پس سلام و رضوان خدا بر تو باد، تو بر همان طريقه رفتی كه برادرت يحيي بن زكريا شهيد گشت.»
آنگاه صورت را به اطراف قبر گردانيد و گفت:
«السلام عليك ايتها الرواح التي حلت بفناء الحسين و اناخت برحله، اشهد انكم اقمتم الصلوة و آتيتم الزكوة و امرتم بالمعروف و نهيتم عن المنكر و جاهدتم الملحدين و عبدتم الله حتي اتاكم اليقين.
سلام بر شما اي ارواحي كه در كنار #حسين نزول كرده و آرميديد، گواهي می دهم كه شما نماز را بپا داشته و زكوة را ادا نموده و به معروف امر و از منكر نهی كرديد و با ملحدين و كفار مبارزه و جهاد كرده و #خدا را تا هنگام مردن عبادت نموديد.»
و اضافه نمود: به آن خدائي كه پيامبر را به حق مبعوث كرد ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شده ايد شريك هستيم.
عطيه مي گويد: به جابر گفتم: ما كاری نكرديم! اينان #شهيد شده اند.
گفت: اي عطيه! از حبيبم رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم شنيدم كه مي فرمود: «من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرك في عملهم» «هر كه گروهي را دوست داشته باشد با همانان محشور گردد و هر كه عمل جماعتي را دوست داشته باشد در عمل آنها شريك خواهد بود».
قصه کربلا، ص ۵۲۵
@toubaefaf