پندهای مولا علی علیه السّلام
همسرداری رفتار زوجین نسبت به یکدیگر به ظرفیت وجودی و شخصیت آن دو بستگی دارد. هر قدر شأن و شخصیت زوجی
زهرا(سلاماللهعلیها) مانند پروانهای پیرامون علی(علیهالسلام) میگردید تا بتواند او را برای تلاش یا جهاد دیگری آماده سازد؛ چون وجود اسلام با وجود علی(علیهالسلام) و شمشیر و کلام علی(علیهالسلام) در هم آمیخته بود.
زهرا(سلاماللهعلیها) از مقام عصمت برخوردار بود و دارندهی چنین مقامی هیچ گاه در فکر این نبود که شوهر خویش را برنجاند یا نافرمانی کند. در واقع، هرگونه اخلاق ناپسند از فاطمه(سلاماللهعلیها) به دور و همه اخلاق حسنه و نیک در وجود او، جمع بود. از دیگر سو، علی(علیهالسلام) نیز مردی متفاوت از دیگر مردان بود. هیچ گاه رنجهای همسر باوفایش را نادیده نمیگرفت و با مهربانی وصف ناپذیری در راه آسایش اسلام و خانوادهاش میکوشید. با چهرهای شاداب و خندان ـ که در ورای آن، زخم شمشیر و تیر و نیزه بود ـ به همسرش دلگرمی میداد و قلب و جسم خسته زهرا(سلاماللهعلیها) را با گفتار و کردار شیرین خود تسلی میبخشید. از هیچ کاری برای آسایش و رهایی همسرش از مشکلات، دریغ نمیکرد تا جایی که حتی کار در نخلستان یهودی را برای رضایت فاطمه (سلاماللهعلیها) میپسندید.
روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به منزل علی(علیهالسلام) شرفیاب شد.حسن و حسین(علیهماالسلام) را در خانه نیافت. چون از احوال آنان پرسید، دخترش فرمود: امروز در خانه ما چیزی برای خوردن نبود. علی(علیهالسلام) آنان را با خود برد تا گریه نکنند و از من غذا نخواهند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در جست و جوی داماد خویش بیرون رفت او را در نخلستان یهودی در حال آبکشی یافت. دیدحسن(علیهالسلام) و حسین(علیه السلام) نیز سرگرم بازی هستند و مقداری خرما در برابرشان قرار دارد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی(علیهالسلام) فرمود: پیش از این که هوا گرم شود، حسن و حسین را به خانه بر نمیگردانی؟ علی(علیهالسلام) فرمود: وقتی از خانه بیرون آمدم، غذایی در خانه نداشتیم، صبر کنید تا قدری خرما برای فاطمه تهیه کنم. من با این یهودی قرار گذاشتهام که در برابر هر سطل آب، یک دانه خرما بگیرم. پس از مدتی، علی(علیهالسلام) با مقداری خرما به خانه برگشت.( ذخائر العقبی: ج ۱، ص ۴۹)علی(علیهالسلام) با این کارها رنجهای همسرش را جبران میکرد، فاطمه(سلاماللهعلیها) در حساسترین صحنهها نیز شوهر خویش را تنها نگذاشت و دوشادوش او برای اعتلای اسلام تلاش کرد. یکی از این صحنهها، جنگ و جهاد بود. نخستین حضور زهرا(سلاماللهعلیها) در جهاد پس از ازدواج، شرکت در غزوهی احد بود، درگیر و دار غزوه احد و در حالی که دشمن به سبب سهل انگاری پاسداران تنگه احد به مسلمانان هجوم آورده بودند، دندان و لب مبارک رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مجروح شد.
✍ #ادامہ_دارد...
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
#حڪمت_۲۲۸ نـهـج الـبـلاغـہ
وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً وَ مَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ يَشْكُو رَبَّهُ وَ مَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِهِ وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ كَانَ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ هَمٍّ لَا يُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا يَتْرُكُهُ وَ أَمَلٍ لَا يُدْرِكُهُ.
#ارزش_ها_و_ضد_ارزش_ها(اخلاقى، اجتماعى)
و درود خدا بر او ، فرمود :
✍ كسى كه از دنيا اندوهناك مى باشد، از قضاء الهى خشمناك است، و آن كس كه از مصيبت وارد شده شِكْوه كند از خدا شكايت كرده، و كسى كه نزد توانگرى رفته و به خاطر سرمايه اش برابر او فروتنى كند ، دو سوم دين خود را از دست داده است، و آن كس كه قرآن بخواند و وارد آتش جهنم شود حتماً از كسانى است كه آيات الهى را بازيچه قرار داده است ، و آن كس كه قلب او با دنيا پرستى پيوند خورد، همواره جانش گرفتار سه مشكل است، اندوهى رها نشدنى ، و آرزوئى نايافتني.
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
#حڪمت_۲۲۸ نـهـج الـبـلاغـہ وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً فَقَدْ أ
#نــتــايــج_غــم_انــگيــز_پـنــج_صــفــت:
امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به پنج رذیله اخلاقى و آثار سوء آن اشاره کرده نخست مى فرماید: «کسى که براى دنیا غمگین باشد (درواقع) از قضاى الهى ناخشنود است»; (مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْیَا حَزِیناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً).
با توجه به این که آنچه در عالم رخ مى دهد به اراده خداست و معناى توحید افعالى همین است که «لا مُؤَثِّرَ فِى الْوُجُودِ إلاَّ اللهُ» بنابراین اگر بر اثر حوادثى بخشى از امکانات دنیوى ما از دست برود در واقع قضاى الهى بوده و اگر کسى به سبب آن اندوهگین گردد در واقع به قضاى الهى خشمگین شده است.
به تعبیر دیگر، گاه ضررها و زیان ها و حوادث نامطلوب بر اثر کوتاهى ها و ندانم کارى هاى خود ماست که باید خود را درباره آن ملامت کنیم و گاه بر اثر امورى است که خارج از اختیار ماست و این همان چیزى است که به عنوان قضاى الهى تعبیر مى شود. اندوهگین شدن براى این امور در واقع اظهار ناراحتى در برابر قضاى الهى است.
از سوى دیگر توجه به این حقیقت که انسان باید در برابر قضاى الهى تسلیم باشد دو اثر مثبت در انسان دارد: نخست موجب آرامش روح انسان است و دیگر این که یأس و نومیدى را از انسان دور مى دارد و وى را از حالت انفعالى دور ساخته به سوى آینده اى بهتر حرکت مى دهد.
در قرآن مجید در سوره «توبه» مى خوانیم: «(إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصیبَةٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَیَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ * قُلْ لَنْ یُصیبَنا إِلاَّ ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ); هرگاه نیکى به تو رسد، آنها را ناراحت مى کند; و اگر مصیبتى به تو رسد، مى گویند: «ما تصمیم خود را از پیش گرفته ایم». و (از نزد تو) بازمى گردند در حالى که خوشحالند! * بگو: «هیچ حادثه اى براى ما رخ نمى دهد، مگر آنچه خداوند براى ما مقرّر داشته است; او پشتیبان و سرپرست ماست; و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند!».(1)
دشمنان اسلام اصرار داشتند که مسلمانان و شخص پیامبر را در برابر حوادثى که رخ مى دهد ناراحت کنند، لذا هنگامى که مصیبتى براى مسلمانان پیش مى آمد اظهار خوشحالى مى کردند و آن را دلیل بر عدم حقانیت اسلام مى گرفتند. خداوند به پیغمبر گرامى اش مى فرماید: «بگو این حوادث قضاى الهى است او مولاى ماست (و براى ما غیر از نیکى نمى خواهد و به همین دلیل ما بر او توکل مى کنیم). این منطق منافقان را مأیوس و دوستان را امیدوار مى کرد.
البته طبیعى است که انسان با از دست دادن مال و ثروت یا مقام و فرزند و امثال آن غمگین مى شود; ولى براى مؤمن این غمگینى امر موقتى است; هنگامى که در قضاى الهى فکر کند و به این نکته توجه نماید که خداوند هم حکیم است هم رحمان و رحیم است و چیزى جز خیر بندگانش را نمى خواهد در این حال غم و اندوه فروکش مى کند و جاى خود را به رضا و تسلیم مى دهد.
در دومین جمله حکیمانه مى فرماید: «و آنکس که از مصیبتى که به او رسیده شکایت کند از پروردگارش شکایت کرده است»; (وَمَنْ أَصْبَحَ یَشْکُو مُصِیبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ یَشْکُو رَبَّهُ).
این جمله در واقع جمله سابق را تکمیل مى کند، زیرا حوادث تلخ گاه به شکل ضرر و زیان خودنمایى مى کند و گاه به صورت مصیبت; آن کس که ایمان و توحیدش کامل است مى داند در این مصائب نیز حکمت ها و رحمت هایى است و به همین دلیل زبان به شکایت نمى گشاید که اگر زبان به شکایت بگشاید در واقع از خداوندى که این مصیبت را مقدر کرده شکایت کرده است.
البته همان طور که در بالا گفتیم اینها مربوط به ضررها و مصائبى است که خود ساخته نباشد، بلکه از دایره اختیار ما بیرون باشد.
جالب این که بعضى براى این که زبان به شکایت بگشایند چرخ گردون را مخاطب قرار مى دهند و زمانه را نفرین مى کنند که نمونه هاى آن در اشعار شعرا و نثر نویسندگان فراوان است; اما اگر درست آن را بشکافیم گاهى این شکایت به شکایت از پروردگار باز مى گردد.
همان گونه که در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که فرمود: «لا تَسُبُّوا الدَّهْرَ فَإنَّ اللهَ هُوَ الدَّهْرُ; زمانه را دشنام ندهید، زیرا این همان خداوند است (که با این تعبیر بیان شده است)».(2)
#تفسیر_حڪمت_۲۲۸
#نــــهـــج_الــبـلاغــہ
✍ #ادامہ_دارد...
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
#نــتــايــج_غــم_انــگيــز_پـنــج_صــفــت: امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به پنج رذیله اخل
در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده است که فرمود: «لا تَسِبُّوا الرِّیاحَ فَإنَّها مَأمُورَةٌ وَلاَ الْجِبالَ وَلاَ السّاعاتِ وَلاَ الاَْیّامَ وَلاَ اللَّیالِىَ فَتَأْثِمُوا وَیَرْجِعَ إلَیْکُمْ; بادها را دشنام ندهید زیرا از طرف خدا مأمورند و نه کوه ها و نه ساعت ها و نه روزها و شب ها را که اگر این کار را کنید مرتکب گناه شده اید و آن لعن و نفرین، به خود شما باز مى گردد».(3)
البته گاه انسان براى جلب آرامش مصیبت خود را با دوستان مؤمن در میان مى گذارد تا آن ها به او تسلى دهند، این ضررى ندارد; ولى گاه نزد غیر آنها شکایت مى کند که این کار، زیان بار است.
البته شکایت کردن به درگاه خداوند نه تنها عیبى ندارد، بلکه نوعى دعا و تضرع و درخواست از اوست و در دعاهاى معصومان هم آمده است، همان گونه که یعقوب پیغمبر بعد از آنکه یوسف و بنیامین را از دست داد در برابر سرزنش افراد گفت: «(قالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنی إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ); گفت: من غم و اندوهم را تنها به خدا شکوه مى کنم; و از خدا چیزهایى مى دانم که شما نمى دانید!».(4)
نیز در مناجات دوم از مناجات هاى پانزده گانه امام سجاد(علیه السلام) مى خوانیم: «إِلَهِى إِلَیْکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً».
سپس در سومین گفتار حکیمانه مى افزاید: «کسى که در برابر ثروتمندى به علّت ثروتش تواضع کند، دو سوم دین خود را از دست داده است»; (وَ مَنْ أَتَى غَنِیّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِینِهِ).
در این که چگونه تواضع کردن در برابر ثروتمندى براى غناى او سبب مى شود که دو سوم دین انسان بر باد رود، توجیهات فراوانى از سوى شارحان نهج البلاغه ذکر شده است از جمله:
1. همان گونه که در حکمت 227 گذشت، ایمان داراى سه رکن است: معرفت قلبى، اقرار زبانى و عمل به ارکان دین; کسى که در برابر چنین ثروتمندى خضوع مى کند در واقع اقرار زبانى به توحید را با کلمات تملق آمیزش در هم شکسته و همچنین خضوعى که باید در برابر ذات پاک پروردگار داشته باشد به وسیله خضوع در مقابل این ثروتمند، به شرک آلوده کرده است، بنابراین دو رکن از ارکان ایمان را بر باد داده، هرچند ایمان قلبى او محفوظ مانده باشد.(5)
2. کمال نفس انسانى به وسیله علم و عفت و شجاعت است و کمال قوه شهوانى به داشتن عفت و کمال قوه غضبى به داشتن شجاعت است و از آنجا که فروتنى در مقابل ثروتمند براى ثروتش موجب علاقه زیاد به دنیا و خارج شدن از فضیلت عفت مى شود و همچنین سبب بیرون رفتن از دایره حکمت و دانش است که باید هر چیز را به جاى خود بگذارد به این ترتیب دو رکن از ارکان سه گانه فضلیت و کمال انسانى از بین مى رود.(6)
ولى این توجیه قابل نقد است، زیرا چنین کسى فضیلت سوم او که شجاعت است نیز براى این خضوع ذلیلانه از بین مى رود، بنابراین هر سه رکن فضیلت از میان رفته است.
3. توجیه سوم این است که منظور از دو ثلث، بخش اعظم دین است که مجازا اطلاق دو ثلث بر آن شده، زیرا انسانى که در برابر غیر خدا براى غنایش تواضع مى کند و او را در واقع روزى رسان خود مى پندارد آلوده به شرک شده است و مى دانیم که توحید، اعظم بخش هاى دین است.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)
مى خوانیم: هنگامى که آیه شریفه «(لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ ...); (بنابر این،) هرگز چشم خود را به مواهب مادّى، که به گروه هایى از آنها دادیم، مدوز» نازل شد.(7) پیغمبر(صلى الله علیه وآله)بیان مشروحى فرمود; از جمله فرمود: «مَنْ أَتى ذا مَیْسَرَة فَتَخَشَّعَ لَهُ طَلَبَ ما فی یَدَیْهِ ذَهَبَ ثُلْثا دینِهِ; کسى که نزد ثروتمندى برود و به امید استفاده آنچه او در اختیار دارد، در برابر او خضوع کند دو سوم دینش بر باد رفته است».
سپس امام صادق(علیه السلام) به راوى این روایت (مفضل بن عمر) فرمود: (در تفسیر این جمله) عجله نکن. کسى که نزد دیگرى برود که داراى امکاناتى است و او را احترام و توقیر کند گاهى لازم است که چنین کارى را انجام دهد، زیرا مى خواهد شکر نعمت را بگزارد (بنابراین چنین کسى دو ثلث دینش از بین نمى رود).(8)
#تفسیر_حڪمت_۲۲۸
#نهج_البلاغہ
✍ #ادامہ_دارد...
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
#عاقـبــت_جــوان_گــنـاهـڪار_و_عفــو
#وی_تــوســط_امــیــرالـمــومـنـیــن_ع
بسیاری از گناهان علاوه بر عذاب دردناک ابدی در دنیای پس از مرگ، در دنیا هم آثار و وزر و وبالهای شومی هستند، در ادامه به یک داستان واقعی در مورد عاقبت یکی از گناهان کبیره
می پردازیم.ابوالفتوح رازى ، قاضى نعمان و ابوالقاسم کوفى آورده اند:
در زمان حکومت عمر بن خطّاب ، غلامى را نزد او آوردند که مولاى خود را کشته بود، عمر بدون آن که تحقیق و بررسى نماید، حکم قتل او را صادر کرد.
این خبر به امیرالمؤمنین علىّ علیه السلام رسید و شهود نیز شهادت دادند؛ که این غلام مولاى خود را کشته است .
حضرت خطاب به غلام کرد و اظهار نمود: تو چه مى گوئى ؟
غلام در پاسخ گفت : بلى ، من او را کشته ام .
حضرت فرمود: براى چه او را کشته اى ؟
گفت : اربابم خواست به من تجاوز لواط کند ولى من نپذیرفتم ، و چون خواست مرا مجبور کند، من او را از خود بر طرف ساختم ، ولیکن بار دیگر آمد و به زور با من چنان عمل زشتى را مرتکب شد و من هم از روى غیرت و انتقام او را کشتم .
حضرت اظهار داشت : باید بر ادّعاى خود شاهد داشته باشى ؟
غلام عرض کرد: یا امیرالمؤمنین ! در حالى که من در آن شب تنها بودم ، چگونه مى توانم شاهد داشته باشم ؛ و او درب ها را بسته بود و من اختیارى از خود نداشتم .
امیرالمؤمنین علىّ علیه السلام فرمود: چرا بر او حمله کردى و او را کشتى ؟ آیا او از این عمل زشت پشیمان نشده بود؟ و آیا ندامت و توبه او را نشیندى ؟
غلام گفت : خیر، هیچ اثرى از آثار ندامت در او ندیدم .
حضرت با صداى بلند فرمود: اللّه اکبر! صداقت یا دروغ تو، هم اکنون روشن خواهد گشت .
بعد از آن دستور داد تا غلام را بازداشت نمایند و سپس به اولیاى مقتول خطاب کرد و فرمود: سه روز که از دفن مرده گذشت ، جهت بیان و صدور حکم مراجعه کنید.
چون روز سوّم فرا رسید، امام علىّ علیه السلام به همراه عمر و اولیاء مقتول کنار قبر رفتند و حضرت دستور داد تا قبر را بشکافند؛ سپس اظهار نمود: چنانچه جسد مرده موجود باشد، غلام دروغ گفته ؛ و اگر مفقود باشد غلام ، صادق و راستگو است .
پس وقتى که قبر را شکافتند، جسد را در قبر نیافتند؛ و چون به حضرت علىّ علیه السلام گزارش دادند که جسد در قبر نیست .
حضرت اظهار نمود: اللّه اکبر! به خدا قسم ! نه دروغ گفته ام و نه تکذیب شده ام ، از پیغمبر خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم که فرمود:
هر که از امّت من باشد و عمل زشت قوم لوط را انجام دهد که همانا به وسیله فریب شیطان انجام مى دادند و بدون توبه از دنیا برود و او را دفن کنند، بیش از سه روز در قبر نخواهد ماند؛ و او را با قوم لوط محشور مى گردانند؛ و به عذاب سخت و دردناک الهى گرفتار خواهد گشت .
پس از آن ، حضرت امیر علیه السلام فرمود: غلام را آزاد کنید..
❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️
📚منبع: کتاب«چهل داستان و چهل حدیث از أمیر المؤمنین علی علیه السلام»/عبداللَّه صالحی به نقل از مستدرک الوسائل : ج ۱۴، ص ۳۴۴ ۳۴۶، ح ۸ و ۹.
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃