eitaa logo
مدرسه نهج البلاغه (۲)
1.7هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
83 ویدیو
196 فایل
کانال رسمی آقای دکتر شهاب الدین ذوفقاری (حفظه‌الله) مدیریت محترم گروه نهج البلاغه و عضو هیأت علمی دانشگاه معارف قرآن و عترت علیهم السلام / تاسیس کانال : ۱۳۹۹ ارتباط با جناب استاد ⬅️ @DrZoofaghari ادمین ⬅️ @M_sahraei_nahj
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_8378265803.mp3
951.8K
زیارت امیرالمومنین علیه‌السلام 🔉 باصدای جناب استادذوفقاری 💠🔹💠🔹💠🔹💠
شوق معرفت خطبه ۱۲۵ مقدمه_21-01-25_18-18-07-510.mp3
23.76M
📖 خطبه ۱۲۵ _ مقدمه جلسه نود و چهارم _ حضوری ۲ بهمن ماه ۱۴۰۳ 🎙جناب استاد شهاب‌الدین ذوفقاری https://eitaa.com/joinchat/3543859252Cf20d3b8609 📚📚📚
💠 خطبه ۱۲۵ _ مقدمه خطبه‌ای است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در آن به پاسخ برخی از ایرادها و اشکالات خوارج می‌پردازند و در حقیقت به دو سؤال از سؤالات آنها پاسخ می‌دهند. ⬅️ سؤال و اشکال اول خوارج: چرا در مسئله دینی به رأی افراد تکیه کردید و رجال را حَکَم قرار دادید❓ ⬅️ سؤال دوم خوارج: چرا بین آتش بس و برگزاری جلسه حَکَمیت، تأخیر و فاصله انداختید❓ عجیب است که خوارج به عنوان دسته‌ای از مردم عادی جامعه به خود اجازه می‌دادند ولیّ زمانِ خود و رئیس حکومت را زیر سوال برده و از نحوه عملکرد او ایراد بگیرند❗️ این اتفاقات در تاریخ بی‌سابقه بوده است؛ اما امام علیه‌ السلام با به سؤالات آنان پاسخ می‌دهند. لاکن برای روشن شدن پاسخ امام به خوارج باید یک مرور اجمالی بر مسئله حَکَمیت داشت. قبلاً در برخی جلسات مکرراً گفته شده است که مطالعه نهج‌البلاغه بدون مراجعه به اصلاً فایده‌ای ندارد، مگر خطبه‌های توحیدیِ نهج‌البلاغه، که البته همان هم بی‌نیاز به مطالعه تاریخ نیست؛ یعنی گاهی امام جواب کسی را می‌دهند که لازم است آن شخص را بشناسیم. 👈یکی از رموز موفقیت مراجعه وسیع او به تاریخ است. همانطور که می‌دانید سال ۳۷ هجری در جنگ صفین، نبردی که بین دو سپاه امام و معاویه درگرفت، به جایی رسید که قرآن‌ها را بر سر نیزه کردند و امام علیه‌السلام مجبور به پذیرش آتش بس شدند. بعد از آن قرار شد از هر دو طرف فردی انتخاب شود و مشکل را حل کنند، و این در حالی بود که خودِ پذیرش انتخاب هم بر امام بود. 🏷 در اینجا لازم است اشاره‌ای داشته باشیم به نامه‌هایی که امام در نهج‌البلاغه به معاویه نوشته‌اند. در جایی امام خطاب به معاویه می‌فرمایند: تو چه می‌گویی؟! کسانی که با خلیفه اول و دوم بیعت کردند، با من هم بیعت کرده‌اند. یعنی اگر قائل به خدا و رسول و توصیه‌های آنها هم نباشی، خلیفه اول و دوم را که قبول داشتی و خودت از سوی خلیفه دوم منصوب شدی! همان کسانی که در مدینه با خلفاء پیش از من بیعت کردند، به اصرار با من هم بیعت کردند. مشروعیت حکومت امام هیچ وجهی هم که نداشته باشد، همین کافی بود که جای هیچ تردیدی برای کسی باقی نماند. بنابراین اگر کسی مقابل این حکومت هم بایستد، یاغی، طاغی و منحرف است. فلذا امام یک روز هم راضی نبودند معاویه در شام باقی بماند، چون حق حاکم این است که هریک از استانداران خودش را عزل و نصب کند. معاویه در حکم یک استاندار و تحت حکومت امیرالمؤمنین بود، چون شام یکی از استان‌های کشور پهناور اسلامی به شما می‌رفت. حال آمده مقابل رئیس حکومت قرار گرفته و مدعی تحویل قاتلین عثمان است! یکی نبود به او بگوید اصلاً تو چه کاره هستی که امام بخواهند قاتلین عثمان را تحویل تو بدهند؟! مگر معاویه ولیِّ دَم (از بستگان) عثمان بود؟! اگر کسی پدر یا پسرش به عنوان ولیّ دَم نباشند، بر عهده امام مسلمین است که اگر بی‌گناه کشته شده، برایش تقاضای قصاص نماید. به هرحال این جنگ به آنجا رسید که امام مجبور شدند حکمیت را بپذیرند. قرار شد از هر دو طرف یک نفر به عنوان حَکَم انتخاب شود. پیشنهاد معاویه در ابتدا عمروعاص بود، چرا که اینها با همدیگر بسته بودند. این نکته را هم یادآوری کنیم که چرا عمرو عاص اینگونه معاویه را حمایت و برای او فداکاری می‌کرد، کما اینکه پیشنهاد برسرنیزه کردن قرآن‌ها هم از سوی عمروعاص بود. 👈 البته قبلاً گفته شد که این نوآوریِ عمروعاص نبود و پیش از آن هم اتفاق افتاده بوده است. اما ماجرای ارادت عمروعاص به معاویه از این قرار بود که وقتی معاویه به دنبال عمروعاص فرستاد و او را برای همکاری به شام دعوت کرد، عمروعاص گفت من برای تو مجانی کار نمی‌کنم. معاویه پرسید چه می‌خواهی؟ گفت: حکومت مصر! (مصر یک کشور پهناور بود) یعنی من در صورتی علیه علی‌بن‌ابیطالب با تو همکاری می‌کنم که اگر موفق شدی، حکومت مصر را به من واگذار کنی. ابتدا معاویه نمی‌پذیرفت! عمرو عاص برایش شعری گفت : معاوی لا اعطيك ديني و كم انل به دنيا فانظرن كيف تعمل فان تعطني مصرا فاربح بصفقة تجازي به شيخا تضر و تنفع ترجمه: معاویه من دین خود را به تو نمی‌دهم، در صورتی که در برابر آن به دنیا نرسم. ببین چه کار می‌خواهی بکنی؟! اگر حکومت مصر را به من بدهی این معامله خوبیست که با مردی انجام می‌دهی که دنبال سود و زیان خود است. یعنی بالأخره باید برای من هم سودی داشته باشد. معاویه که به عمروعاص نیاز داشت، چاره‌ای ندید جز اینکه بپذیرد. / خ۱۲۵ / مقدمه 🌴🌴🌴
آن طرف معاویه بود و عمروعاص و چنین معامله‌ای! این طرف امیرالمؤمنین علیه‌السلام که کسی جرأت نداشت چنین سخنانی را در مقابل ایشان بگوید. امام هم در مقابل عمروعاص، مالک اشتر را پیشنهاد دادند که مخالفت کرد. ♦️اشعث که بود❓ در میان سپاه امام فردی منافق، جاسوس و نفوذی حضور داشت به نام که شخصیت بسیار مخربی برای حکومت امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود. نه تنها در حکومت امام، که خلفای دیگر هم از او ناراحت بودند. از مواردی که ابوبکر در اواخر عمرش اظهار پشیمانی کرد، این بود که چرا اشعث را نکشته است. اشعث در میان قبیله خود نفوذ زیادی داشت. امام وقتی مالک اشتر را به عنوان نماینده پیشنهاد دادند، او مخالفت کرد و گفت مالک جنگ طلب است و ما او را به زور از صحنه نبرد بازگرداندیم. به نظر نمی‌رسد جنگ طلب بودن ارتباطی با صلاحیت جلسه حکمیت داشته باشد؛ اینها دو موضوع مختلف است؛ به علاوه اینکه مالک جنگ طلب نبود، بلکه طبق فرمان مولا عمل می‌کرد. ولذا وقتی به امام گفتند مالک راضی به پذیرفتن حَکَمیت نشد، فرمودند وقتی بفهمد من راضی شدم او هم راضی می‌شود. بالأخره مالک به عنوان نماینده پذیرفته نشد و امام فرمودند: مرد این میدان است؛ برای اینکه عبدالله برای هرحرف و عمل عمروعاص پاسخی در دست دارد. مخالفان گفتند: لا وَ اللّه لا يُحَكّم فينا مُضَريان  ما دو نفر که هردو از قبیله مُضَر باشند را قبول نداریم. 👈 عباس و هردو از مُضری‌ها بودند؛ چون هردو قریشی بودند و نسل قریش به مُضَربن نَزار بن عدنان می‌رسید و نزار دو پسر داشت به نام‌های مُضَر و ربیعَة که هرکدام رئیس دو قبیله بزرگ و پرشاخ و برگ عرب بودند. شاید علت بهانه‌جویی آنها این بود که عده‌ای از ربیعی ها به یمن رفته بودند و خودِ اشعث هم اهل یمن بود. امام که دیدند اینها بهانه جویی می‌کنند، انتخاب را به خودشان سپردند. انتخاب اشعث بود. ظاهراً اشعث به دنبال کسی بود که سست باشد و نتواند در برابر عمروعاص بایستد. ♦️ابوموسی اشعری که بود عبدالله بن قیس معروف به ابوموسی اشعری در اواخر حکومت عثمان فرماندار کوفه بود. وقتی امیرالمؤمنین حکومت را به دست گرفتند و جنگ جمل برپا شد، برای ابوموسی پیغام فرستاده و کمک خواستند، حتی امام حسن مجتبی را فرستادند، اما ابوموسی نه تنها برای امام کمک نفرستاد، بلکه در سخنرانی‌اش به مردم گفت این فتنه است، اگر کنار بایستید راحت‌تر هستید، و اینگونه با امام مخالفت کرد. حال چنین کسی که هیچ موافقتی با امام نداشت، را باید امام به عنوان نماینده خودشان بفرستند؛ مظلومیت امیرالمؤمنین بی‌نظیر است، که امام در شرایطی قرار می‌گیرند که مجبور می‌شوند مخالف خودشان را به عنوان نماینده بفرستند. ♦️معاهده چه بوداین معاهده در ۱۷ ماه صفر نوشته شد؛ در ابتدا ذکر کردند این معاهده‌ای است بین امیرالمؤمنین و معاویة بن ابی سفیان است! معاویه و اشعث اعتراض کردند که ما شما را به عنوان امیرالمؤمنین قبول نداریم. امام فرمودند به یاد معاهده صلح حدیبیه افتادم که نماینده کفار هم با نوشتن "محمد رسول‌الله" مخالفت کرد و مجبور شدند رسول‌الله را حذف کنند. لذا اینجا هم لفظ امیرالمؤمنین را حذف کردند. بعد قرار براین شد که این دو نفر(نمایندگان) تا ماه رمضان (۸ماه بعد) فرصت داشته باشند فکر کنند و بعد نظرشان را اعلام کنند. این قرار را گذاشتند و از هم جدا شدند. هرکس به شهر خود بازگشت؛ چندماه گذشت و ماه رمضان فرارسید. قرار گذاشتند جلسه حکمیت در محلی برگزار شود که نه شام باشد و نه کوفه؛ آنها منطقه‌ای به نام را در نظر گرفتند. (دومةالجَندَل هم‌اکنون جزو عربستان است، ولی آن زمان جزو شام به حساب می‌آمد). آن‌ روز توصیه‌های زیادی به ابوموسی شد، اما او به هیچ کدام توجه نکرد. بالأخره روزی که قرار بود جمع شوند، عمروعاص زودتر آمده بود و رفتار عجیبی داشت! وقتی ابوموسی آمد، به استقبالش رفت و دائم تعارف می‌کرد و او را بر خود مقدم می‌داشت؛ چه در پذیرایی، چه در سخن گفتن و... ابوموسی هم از رفتار عمروعاص متعجب شده بود و گفت: چرا مرا بر خود مقدم می‌داری؟! عمروعاص گفت: تو صحابی پیامبری و سابقه‌ات در اسلام از ما بیش‌تر است و من حیاء می‌کنم که بر شما پیشی بجویم و با این ترفند او را فریب داد. چند روزی به همین منوال گذشت، تا اینکه سر و صدای مردم درآمد. / خ۱۲۵ / مقدمه 🌴🌴🌴
نقل شده است امیرالمؤمنین علیه‌السلام چهارصد نفر را به همراه ابوموسی فرستاده بودند و شریح قاضی را هم به عنوان رئیس جلسه قرار داده بودند. در یکی از این جلسات ابوموسی به عمروعاص می‌گوید من نظرم این است که ما هردوی اینها (علی‌بن‌ابیطالب و معاویه) را از حکومت خلع کنیم و عبدالله‌بن عمر را بر سرِکار بیاوریم. عمروعاص مخالفت کرد و گفت او قدرت اجرایی ندارد. مخفی نماند که وقتی عمر ضربت خورده بود و لحظات پایانی عمرش بود، این پیشنهاد به او شد که فرزندش را جای خود بگذارد؛ اما عمر مخالفت کرد و گفت عبدالله به کار حکومت نمی‌آید و از خانواده ما یک نفر خلیفه کافیست. هیچ کس عبدالله بن عمر را شایسته خلافت نمی‌دانست. عمروعاص وقتی مطمئن شد که ابوموسی رأی به علی‌بن‌ابیطالب نمی‌دهد گفت حال چه کنیم؟ ابوموسی گفت شورا تشکیل می‌دهیم! پس بیا ما هردوی اینها را برکنار کنیم و کار را به شورا بسپاریم؛ و این درحالی بود که عمروعاص مصمم به ماندگاری معاویه است، چون با ماندن معاویه خودش نیز به حکومت مصر می‌رسید (نکته‌ای که مورخین به آن توجه نکرده‌اند) متأسفانه ابوموسی کوچکترین درک سیاسی نداشت و متوجه حیله عمروعاص نشد و با این کار رسوایی ابدی برای خودش به بار آورد که این حاصل پشت کردن به امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود. کسی که نماینده امام بود ولی به امام پشت کرد! عمروعاص از آن احتراماتی که در طول این چند روز به ابوموسی گذاشته بود، نتیجه گرفت. وقتی ابوموسی به عمروعاص گفت برو علی و معاویه را عزل کن تا بعد هم من این کار را انجام دهم، عمروعاص گفت: اختیار دارید مگر می‌شود من بر شما مقدم شوم؟! ابداً! شما باید اول تشریف ببرید و با احترامات لازم ابوموسی را جلو انداخت؛ ابوموسی فریب خورد و رفت بالا و گفت ای مردم! ما بالأخره بعد از مشورت‌هایی که با هم داشتیم به این نتیجه رسیدیم که این دو مرد را از حکومت عزل کنیم (معاویه که اصلا نصب نبود که حال بخواهد عزل شود) انگشترش را درآورد و گفت همانطور که این انگشتر را از دستم خارج‌کردم علی و معاویه را از حکومت عزل کردم. بعد عمروعاص رفت و گفت شنیدید که ابوموسی علی‌بن ابیطالب و معاویه را عزل کرد، من هم علی‌بن ابیطالب را عزل و انگشترم را در دستم می‌کنم و معاویه را نصب می‌کنم. اینجا بود که فریاد ابوموسی بلند شد و گفت ما چنین قراری نداشتیم و ... اینها درمعاهده ذکر کرده و قرارشان براین بود که بر اساس آیات قرآن نظر بدهند (به آیات قرآن استناد کنند) اما حتی یک آیه قرآن هم نخواندند و وقتی به قرآن استناد کردند که می‌خواستند به یکدیگر فحش و ناسزا بگویند. ابوموسی می‌گفت تو همان کسی هستی که قرآن درباره‌اش می‌گوید: فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ‌ عمروعاص می‌گفت: مثلهم كَمَثَلِ الْحِمَارِ یعنی استناد آن دو نفر به قرآن برای بَد و بیراه گفتن به یکدیگر بود و به این ترتیب کارشان را انجام دادند و تمام شد. شامیان به هم تبریک می‌گفتند و بعد از آن به معاویه لقب امیرالمومنین دادند. اما عراقی‌ها هیچکدام نپذیرفتند و خودِ معاویه هم می‌دانست که این قضیه جدی نیست؛ برای همین هم تا صلح امام حسن پیگیر قضیه بود. بعد از این ماجراها خوارج از امیرالمؤمنین طلبکار شدند که اشتباه از شما بوده و نباید می‌پذیرفتید. این نتیجه عدم اعتقاد به امامتِ امام است. با این همه خطبه‌هایی که امام برای آنها می‌خواندند، با آن همه معجزاتی که از ایشان می‌دیدند( باب الثُعبان در مسجد کوفه یکی از آنهاست که امام بالای منبر بودند و مار و اژدها را دیدند و وقتی امام با آنها صحبت فرمودند برگشتند و مردم نظاره‌گر این صحنه بودند) باز اینقدر ضعیف‌العقیده و سست بنیاد بودند. / خ۱۲۵ / مقدمه 🌴🌴🌴
شوق معرفت خطبه ۱۲۵_21-01-25_21-08-55-174.mp3
20.32M
📖 خطبه ۱۲۵ جلسه نود و چهارم _ حضوری ۲ بهمن ماه ۱۴۰۳ 🎙جناب استاد شهاب‌الدین ذوفقاری https://eitaa.com/joinchat/3543859252Cf20d3b8609 📚📚📚
می فرماید: ✨إِنَّا لَمْ نُحَكِّمِ الرِّجَالَ وَ إِنَّمَا حَكَّمْنَا الْقُرْآنَ شما گفتید چرا ما مردان را به حکمیت قبول کردیم؟ ما مردان را حکم قرار ندادیم، ما قرآن را حکم قرار دادیم. متن معاهده ی ما موجود است. سپس امام یک نکته در مورد علوم قرآنی و تفسیر بیان می کنند که خیلی مهم است، می فرمایند: ✨هَذَا الْقُرْآنُ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْطُورٌ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ این قرآن چیست؟ یک وقت می گوییم قرآن آن است که نوشته شده روی صفحاتی و دو جلد دارد. "الدَّفَّتَيْنِ": این طرف و آن طرف جلد دارد. (البته می دانیم قدیم قرآن را صحافی نمی کردند ، صفحات را می گذاشتند و این طرف و آن طرف جلد می گذاشتند. البته الان هم برخی کشور ها همین کار را می کنند به این معنا که چسب نمی زنند یا نمی دوزند) به هرحال اوراقی که بین دو جلد محفوظ بود. ✨لَا يَنْطِقُ بِلِسَانٍ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ قرآن که خود حرف نمی زند و اگر کسی مطلبی را برداشت کند و به قرآن نسبت دهد؛ قرآن به صدا در نمی آید. توجه داشته باشید چنانچه به یک نفر بگویند شما دیر آمدید در حالی که او دیر نیامده باشد، او از خود دفاع می کند و می گوید دیر نیامدم. حال اگر کسی هر سوء برداشتی یا هر تفسیر به رأیی را به قرآن نسبت دهد، قرآن به صدا در نمی‌آید که از خود دفاع کند. ✨لَا بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ باید یک سخنگو داشته باشد‌، "ترجمان" به معنی سخنگوست. ✨وَ إِنَّمَا يَنْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ. انسان هایی که سخنگوی قرآن باشند، از قرآن دفاع کنند و در خصوص آن صحبت کنند. همین مطلب را امام در خطبه ۱۵۸ که ان شاءالله خواهیم رسید به شکل دیگری مطرح می کنند؛ می فرماید: " ذلک القرآن فاستنطقوه" از این قرآن استنطاق کنید: از آن بخواهید که برایتان حرف بزند، "وَ لَنْ يَنْطِقَ" ولی قرآن حرف نمی زند. بعد در ادامه می فرماید: : " وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ" من هستم که به شما درباره ی قرآن توضیح می دهم. سپس امام توضیح می دهند : " أَلاَ إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي وَ اَلْحَدِيثَ عَنِ اَلْمَاضِي وَ دَوَاءَ دَائِكُمْ وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُمْ" که در قرآن چهار چیز است: ▫️علم آینده ▫️تاریخ گذشته ▫️داروی درد شما / هر چه درد که به جان بشریت بوده است و هست و خواهد بود، چاره ی آن در قرآن است. ▫️نظم دهنده امور شما اما چه کسی می تواند این دارو را از قرآن استخراج کند❓ اگر مردم عادی می‌توانستند قطعا کرده بودند، همین الآن علما می توانند؟ با وجود عظمتی که برخی از آنان دارند باز نمی‌توانند و عاجز هستند. اما چگونه❓ چگونه به قرآن استناد بکنیم و مثلا بگوییم لایه ی ازن نازک شده است؟ می فرماید: "لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ... " می فرماید من خبر می دهم و آنچه که به شما نظام می بخشد، نظام اجتماعی، سیاسی‌ علمی‌ و... همه نظاماتی که مورد نیاز شما است را می‌توان از قرآن استخراج کرد. اگر می‌توانید که بسم الله قرآن که در اختیارتان هست (فاستنطقوه) قدم‌های اولیه را می توان برداشت اما قدم‌های نهایی کار معصوم است، کار امام زمان علیه‌السلام است؛ به همین علت است که اگر امام زمان ظهور نکنند قرآن ابتر و بی حاصل می ماند؛ چرا که این مطالب در قرآن است اما کسی توانایی استخراج آن را نداشته است. / خطبه۱۲۵_ بخش اصلی 🌴🌴🌴
حال چگونه ما خواسته اینها را پذیرفتیم❓ امام می فرماید: ✨وَ لَمَّا دَعَانَا الْقَوْمُ إلَى أَنْ نُحَكِّمَ بَيْنَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَكُنِ الْفَرِيقَ الْمُتَوَلِّيَ عَنْ كِتَابِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ و تَعالی زمانی که این گروه از ما خواستند که بین ما و آنها قرآن حاکم باشد، ما نمی توانستیم به قرآن پشت کنیم، در حالی که اصرار و پافشاری می‌کردند، ما بگوییم قرآن را قبول نداریم؟! بنابراین ما نمی‌توانستیم کنار بگذاریم. وَ قَدْ قَالَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ "فَإِنْ تَنٰازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اَللّٰهِ وَ اَلرَّسُولِ" خداوند هم خود در سوره نساء راهنمایی فرموده که اگر اختلاف و نزاعی پیش آمد، نزاع خود را به خدا و رسول رد کنید. امام توضیح می دهند: ✨فَرَدُّهُ إِلَى اَللَّهِ أَنْ نَحْكُمَ بِكِتَابِهِ اگر بخواهیم نزاع خود را به خدا بازگردانیم باید طبق آیه قرآن حکم دهیم، که اینها نکردند. گفتیم که آنها حتی یک جمله از قرآن را هم به کار نبردند، مگر آن آخر کار که از هم ناراحت شدند. ✨وَ رَدُّهُ إِلَى اَلرَّسُولِ أَنْ نَأْخُذَ بِسُنَّتِهِ رَد نزاع به پیامبر هم این است که ببینیم سنت پیامبر چه بوده و طبق آن عمل کنیم. آنها به سنت هم استناد نکردند، یک حدیث هم نخواندند! نگفتند چون پیامبر فلان جا فلان کار را کرده است حال حق با علی علیه السلام است یا با معاویه؟! ✨فَإِذَا حُكِمَ بِالصِّدْقِ فِي كِتَابِ اَللَّهِ چرا این کار را نکردند؟ برای اینکه اگر بنا بود از روی صدق، صداقت، راستی و درستی به کتاب خدا حکم شود👇 فَنَحْنُ أَحَقُّ اَلنَّاسِ بِهِ ما از دیگران به قرآن سزاوار بودیم. ✨وَ إِنْ حُكِمَ بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ وَ أَوْلَاهُمْ بِهَا اگر هم بنا بود براساس سنت رسول الله حکم کنند، معلوم است که باز ما نزدیک ترین فرد به سنت پیامبر بودیم. معاویه جزء آزادشدگان پیامبر است، معاویه تا آخرین لحظه با اسلام مخالفت کرد. زمانی که ابوسفیان در مکه تسلیم پیامبر شد، معاویه به حدی عصبانی شد که گفت او را بکشید. او حتی بیش از پدرش علیه اسلام پافشاری داشت! 👈اما اشکال دومی که خوارج مطرح می‌کردند این بود که چرا شما اینقدر فرصت دادید و زمان از دست رفت❓هشت ماه وقت گذاشتیم، مردم سست شدند، یا آن جبهه تقویت شد و... چرا همان وقت حکمیت را برپا نکردید❓ دقت شود! اینجا یک مهمی هست. ✨وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ لِمَ جَعَلْتَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ أَجَلاً فِي اَلتَّحْكِيمِ اگر بگویید که چرا یک اجل یا مدتی در تحکیم گذاشتیم، پاسخش این است که: تفاوت است بین پیامبر و امام (وقتی حکومت را در دست می‌گیرد) با افراد دیگر. افراد دیگر درصدد برقراری حکومت هستند(چه حق باشد، چه باطل) و معتقدند باید قدرتی بدست آورند تا بتوانند با آن قدرت عدالت و اسلام را اجرا کنند؛ اما دغدغه اصلی امام حکومت نیست، او نماینده خداست. همانطور که پیامبر خدا برای هدایت مردم آمده است، امام نیز هدف اولیه‌اش هدایت مردم است. هرجایی می‌شود عده‌ای هدایت شوند، یا اگر هدایت نمی‌شوند دستِ کم برآنها اتمام حجت بشود، امام آنجا توقف می‌نماید. لذا امیرالمؤمنین علیه‌السلام گاهی وسط میدان جنگ توقف می‌نمودند و گاهی افراد را از زیر شمشیرشان رد می‌کردند. فلذا امام این فرصت هشت ماهه را برای این گذاشتند که افراد تکلیف و موضع خودشان را مشخص کنند که بالاخره این طرفی هستند، یا طرف جبهه مخالف. لذا می‌فرمایند: فَإِنَّمَا فَعَلْتُ ذَلِكَ لِيَتَبَيَّنَ اَلْجَاهِلُ وَ يَتَثَبَّتَ اَلْعَالِمُ برای اینکه مسأله برای جاهل روشن شود که حق با کدام طرف است و آنکه عالم است و حق را می‌شناسد (نیز) گامهایش تثبیت و مستحکم شود. ✨وَ لَعَلَّ اَللَّهَ أَنْ يُصْلِحَ فِي هَذِهِ اَلْهُدْنَةِ أَمْرَ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ (همچنین اینکه) می‌خواستیم در این آتش بس، امر امت اصلاح شود. بالاخره طرف مقابل(حَکَمین و مخالفان) پشیمان شوند و متوجه اشتباهشان بشوند. "هُدْنَة": آتش بس / خ۱۲۵ / بخش اصلی 🌴🌴🌴
✨وَ لَا تُؤْخَذَ بِأَكْظَامِهَا فَتَعْجَلَ عَنْ تَبَيُّنِ الْحَقِّ وَ تَنْقَادَ لِأَوَّلِ الْغَيِّ نمی‌خواستیم گلوی مردم را بفشاریم تا به اجبار و تحت فشار چیزی را قبول کنند و حق را نشناسند و تسلیم گمراهی شوند. البته نتیجه هم داد! این نام نیکی که از امیرالمومنین علیه السلام باقی مانده است، نتیجه ی همین نوع رفتار و عمل اوست. زدن و کشتن و پیروز شدن که هنر نیست، در تاریخ نمونه های بسیاری داریم که اینگونه بوده‌اند. اگر امیرالمومنین هم این گونه عمل می‌کردند، آن وقت چه تفاوتی با آن‌ها داشتند؟! اما همین حرکت بی‌نظیر ایشان است که نامِ‌شان را در تاریخ ماندگار کرد. البته بحث ماندگار شدنِ نام هم فقط نیست، مسئله این است که این مجموعه هدایت به دست ما می رسد. اگر امیرالمومنین چنین عمل نکرده بودند، ما اکنون نهج‌البلاغه نداشتیم! نهج‌البلاغه‌ای که اکنون در دست ماست، توسط شیعه نسل اندر نسل حفظ شده است. 👈به نقل از مسعودی ۴۰۰ تا از خطبه‌های حضرت دست مردم و بر زبانشان جاری و آن را از بَرکرده بودند. این در حالی است که همه آن مردم شیعه نبودند، و معنای آن این است که امام حکومت چند روزه را رها کردند و تا قیامِ قیامت بر دل‌ها حاکم شدند؛ حتی دشمنان و مخالفان هم تحت تأثیر بیانات و اقدامات ایشان بوده و هستند. "کظم": به معنای راه تنفس است، به دهانه‌ ی مشگ هم کظم می گفتند. "غَی": گمراهی در ادامه امام علیه‌السلام توضیحی می‌دهند که از جملات طلایی ایشان است: ✨إِنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْ كَانَ الْعَمَلُ بِالْحَقِّ أَحَبَّ إِلَيْهِ وَ إِنْ نَقَصَهُ برترین انسان ها نزد خداوند کسی است که عمل به حق برایش محبوب‌تر باشد حتی اگر از موقعیت اجتماعی او کاسته شود. برای کسانی که قصد فعالیت اجتماعی دارند، این یک است. این که دنبال حق باشند، حتی اگر کنار گذاشته شوند یا انتخاب نشوند یا مورد حملاتی قرار بگیرند، با همه اینها از موضع خود که جانب حق است، عقب نشینی نکنند. در مسائل اجتماعی فراوان پیش می آید که انسان با دو راهی مواجه می‌شود؛ اگر پا روی حق بگذارد همه تسلیم او می شوند، حمایتش می کنند و اگر روی حق پافشاری کند از او روی بر می گردانند. بنابراین امام فرمودند: برترین مردم نزد خدا کسی است که عمل به حق برای او محبوب تر باشد اگرچه از او بکاهد، یعنی از موقعیت، منصب یا عنوان او کاسته شود. / خ۱۲۵ / بخش اصلی 🌴🌴🌴
✨وَ كَرَثَهُ مِنَ الْبَاطِلِ وَ إِنْ جَرَّ إِلَيْهِ فَائِدَةً وَ زَادَهُ اگر چه باطل برای او فایده ای جذب کند و به سود او تمام شود و چیزی بر او بیفزاید، ولی او باطل را نخواهد. برترین انسانها چنین انسان‌هایی هستند‌. ببینید کجا از این انسانها پیدا می شود. "کَرث": اندوه بعد امام با حالت تَغَیُّر جواب خوارج را می دهند که قاعدتاً باید بلافاصله بعد از سخنان امیرالمومنین می‌آمدند به دست و پای حضرت می افتادند و اظهار ندامت و پشیمانی می‌کردند! ✨فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ شما را کجا می برند؟ کجا می روید؟ (چرا حیران و سرگردانید؟) ✨فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ وَ مِنْ أَيْنَ أُتِيتُمْ شما کجا بوده‌اید؟ و از کجا به اینجا آورده شده‌اید؟ تاریخ اسلام را کی فهمیدید؟ خلفا که نگذاشتند احادیث پیامبر به گوش شما برسد، شما از اسلام خبر ندارید. بعد فرمودند اگر واقعا ناراحت هستید که چرا ما حکمیت را پذیرفتیم، بسم الله .‌‌.. آماده ی جنگ با معاویه شوید، من آماده‌ام. ✨ اسْتَعِدُّوا لِلْمَسِيرِ إِلَى قَوْمٍ حَيَارَى عَنِ الْحَقِّ لَا يُبْصِرُونَهُ آماده شوید برای حرکت به سوی شامیانی که از حق روی گردان شدند و حق را نمی‌بینند. امام که به دنبال کشور گشایی نیستند که بخواهند شام را هم ضمیمه کشورشان کنند! ایشان ولی خدا هستند و می‌خواهند حق را به شامیان بشناسانند! می گویند شامیان بیچارگانی هستند که از حق روی برگردان شده و آن را نمی‌شناسند (إِلَى قَوْمٍ حَيَارَى عَنِ الْحَقِّ) (لَا يُبْصِرُونَهُ) حق را نمی بینند. از اسلام فقط نامش به آنها رسیده است. ✨مُوزَعِينَ بِالْجَوْرِ لَا يَعْدِلُونَ [عَنْهُ] بِهِ و اینها وادار شدند به ستمگری روی آورند. اینها را چنان برای ستم گری‌هایشان توجیه کردند که گویی جایگزین ندارند. امروز در این گروه‌های تکفیری می بینید چیزی جایگزین وحشی‌گری ها نیست. "وزع": به معنای وادار کردن و تحت فشار قرار دادن است. ✨جُفَاةٍ عَنِ الْكِتَابِ کسانی که از کتاب خدا روی گردان هستند. "جافی" : کسانی هستند که خشونت به خرج می دهند. ✨نُكُبٍ عَنِ الطَّرِيقِ از راه راست منحرف شدند. "نَکب" : انحراف اما برای این که یک وقت کسی احساساتی عمل نکند می‌گویند بسیارخوب با کدام نیرو برویم❓با همان نیرویی که ما را از جنگ برگرداندند❓ ✨مَا أَنْتُمْ بِوَثِيقَةٍ يُعْلَقُ بِهَا افسوس که شما مورد اعتماد نیستید! یعنی یک دستگیره ی مورد اطمینان نیستید که انسان بتواند خود را به آن بیاویزد. دستگیره باید برای نگه داشتن محکم باشد و شما چنان دستگیره ای نیستید. ✨مَا أَنْتُمْ بِوَثِيقَةٍ يُعْلَقُ بِهَا وَ لَا [زَوَافِرَ] زَوَافِرِ عِزٍّ يُعْتَصَمُ إِلَيْهَا و نه ستونی هستید که بشود به آن تکیه کرد؛ یعنی من نمی توانم به شما تکیه کنم و به جنگ معاویه بروم. "زَوافِر" : جمع زافر به معنای ستون. ✨ لَبِئْسَ [حُشَاشُ] حُشَّاشُ نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ بله فقط بلد هستید آتش افروزی کنید. یعنی آتش جنگ را خوب روشن می کنید، اما پایمردی ندارید! "حُشاش" جمع حاش یعنی چیزهای کوچکی که با آن می توان آتش روشن کرد. ✨ أُفٍّ لَكُمْ اف بر شما. "اف" : در معنای دقیق یعنی "اتَضَجَّرُ" : از شما دلتنگ شدم. در قرآن هم که آمده " و لا تقل لهما افّ" یعنی مواظب باش اگر پدر و مادرت کهنسال و از کارافتاده شدند یک وقت از وجودشان اظهار ناراحتی نکنی. ✨لَقَدْ لَقِيتُ مِنْكُمْ بَرْحاً از شما رنج دیدم و رنجیده خاطر شدم. ✨يَوْماً أُنَادِيكُمْ وَ يَوْماً أُنَاجِيكُمْ یک روز باید فریاد بزنم و با شما علنی و آشکار صحبت کنم و شما را به حق دعوت کنم، یک روز هم باید با شما نجوا کنم، اسرار را به شما بگویم. کدامش را می پذیرید⁉️ ✨فَلَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ النِّدَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ النَّجَاء نه آن زمانیکه شما را فرا می‌خوانم و با بانگ بلند با شما صحبت می‌کنم، برادران صادق و راستگوی من هستید و آزادگی آن را دارید که حمایتم کنید، و نه افراد مورد اطمینانی هستید که بشود با شما رازها را گفت؛ هیچکدام! این بیانات پاسخ به اشکالات خوارج بود و درجای دیگر هم پاسخ‌هایی را داده‌اند. / خ۱۲۵ / بخش اصلی 🌴🌴🌴