#جلسه_صد_و_سی_و_یکم
خطبه ۸۴ / مقدمه
"و من خطبة له عليهالسلام في ذكر عمرو بن العاص..."
👈مقدمهای در معرفی ابنالنابغة:
در ابتدای این خطبه لازم است به مواردی اشاره شود که دانستن این موارد اهمیت دارد:
کسی که به عنوان "عمروعاص" یا "عمروبن العاص" معروف است، شهرتش در حقیقت به "ابنالنابغة" بوده است و گویا هیچجا امیرالمؤمنين علیهالسلام از او به "عمروعاص" یادنکردهاند. (تاآنجایی که دیده شده)
آنچه که در کتب سِیَر(سیره) نوشته شده، این استکه او به "عاصبنوائل سهمی" منسوب است.
عاصبنوائل در واقع همان کسی استکه دشمن سرسخت پیامبر اکرم ﷺ بود و قرآن او را دشمن پیامبر نامیده است؛ چراکه او به پیامبر لقب ابتَر داد و به همین مناسبت سوره کوثر نازل شد و خداوند فرمود: " انّ شانئک هو الأبتر" یعنی دشمن تو ابتَر است.
عاصبنوائل از قریشیانی بودکه بسیار در دشمنی پیامبر سرسختی نشان میداد.(این از پدرعمروعاص)
مادرش نیز همانطور که در این لقب مشهود است، "نابغة" نام داشته است. زنی بوده به نام "سَلمی" که از مشاهیر زنان قریش در بدکارهگی و گناهکاری بوده و اینکه به او لقب نابغة دادهاند از نبوغ گرفته شده به معنای شهرت. او به فساد شهرت داشته است. عمروعاص خود نیز این مسئله را ذکر کردهاست. زمانی بر منبر بود، کسی از او سوال کرد که تو فرزند کیستی؟ مادرت کیست؟ و او در پاسخ گفت: "امیّ سلمی بنت حرملة ملقب بِالنّابغة" مادرم سلمی دختر حرمله استکه لقب او نابغه است.
او ولادت ناپاکی داشته و ناپاکیاش نیز به شکل وحشتناکی بوده است؛ بهطوریکه نوشتهاند پنج نفر با آن زن همبستر شدند؛ از جمله: ابوسفیان و عاصبنوائل.
این فرزند متولد شد و بین آنان اختلاف افتاد که این نوزاد متعلق به کدامیک است. در اینجا بود که نابغة خود گفت فرزند از آنِ عاصبنوائل است؛ چراکه او به من توجه بیشتری داشته و پول بیشتری به من میداده و کمک بیشتری میکرده است. همچنین گفت شباهت کودک نیز به او بیشتر است؛ درحالیکه ابوسفیان میگفت: من شک ندارم که این پسر فرزند من است؛ ازاینرو به "ابنالنابغة" معروف شد. البته چون آن زن اقرار کرد که البته اقرار او هیچ حجیتی ندارد؛ لیکن فرزند را عمروعاص خواندند.
به همین جهت عمربنعاص خواندن او یک نسبت صحیح و مسلّمی نیست؛ چون گذشته از آنکه او ناپاک متولد شده، این نسبت هم، نسبت درستی نیست و همان #ابنالنابغة درست میباشد.
🔻دراین میان شاید این سوال برای عدهای پیش بیاید که اگر فرزندی بهطور نامشروع متولد شد، خودِ آن فرزند که گناهی ندارد و نمیشود خود او را بهخاطر این ولادتِ نامشروع سرزنش کرد.
بله همینطور است. به هیچ عنوان نمیشود چنین فردی که ولادتش نامشروع است را به خاطر گناه دیگران سرزنش کرد؛ لیکن قضیه فقط این نیست؛ بلکه چنین شخصی👇
_کارنامه سیاهی درطول عمرش داشته
_دربرابر شخصیتی چون #علیبنابیطالب ایستاده است.
_معاویه را بر کرسی نشانده و از شکست و نابودی نجات دادهاست.
_ ودشمنیها و مخالفتهای زیادی کردهاست.
اینطور نبود که فقط نَسَبَش نامطلوب باشد!
عمروعاص یا همان ابنالنابغة کمی پیش از فتح مکه اسلام آورد، یا به تعبیر دقیقتر #استسلام کرد؛ یعنی اسلام را به ظاهر پذیرفت، و آن وقتی بود که نوشتهاند در جنگ خندق یا احزاب که هنوز مشرک بود، وقتی درگیری را مشاهده کرد با یکی دوتن از دوستانش به حبشه گریخت و پیش نجاشی پادشاه حبشه رفت و این درحالی بود که ما میدانیم پیش از هجرت مسلمانان به مدینه گروهی از مسلمانان به رهبری جعفربن ابیطالب به حبشه رفته بودند و آنجا بود که عمروعاص با چندنفردیگر به نزد نجاشی رفتند تا از او بخواهند مسلمانان را وادار به بازگشت به مکه کند که موفق نشدند.
اینبار با مقداری هدیه به حبشه رفت و از نجاشی درخواست کرد که این جعفر در میان ما بوده، طغیان کرده، از دین ما بیرون رفته، او را بدهید تا من گردن بزنم.
نجاشی ناراحت و برآشفته شد و گفت برای اینکه شخصی به خدای یکتا ایمان دارد، تو میخواهی اینکار را بکنی؟! دورشو!
عمروعاص وقتی که دید نجاشی هم از مسلمانان حمایت میکند، #تغییرموضع داد و گفت اگر اینطور است و نظر شما نسبت به اسلام و پیامبراسلام مساعد است، من هم میخواهم مسلمان شوم و آنجا اظهار اسلام کرد و به مدینه بازگشت (سال هشتم هجری، اندکی پیش از فتح مکه)
#شوقمعرفت۱
🌴🌴🌴