✨وَ عَضُّوا عَلَى اَلْأَضْرَاسِ
دندانهای خودتان را بر هم بفشارید.
"عَضّ" : فشاردادن و گازگرفتن
این توصیه امام فواید زیادی دارد و در جاهای مختلف این را میفرمودند. چون این خطبه را قبل از جنگ صفین ایراد فرمودند و قبل از آن در جنگ جمل هم شبیه به همین جملات را داشتهاند.
اما چرا امام چنین توصیهای را میفرمایند⁉️
✨فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ اَلْهَامِ
زیرا شمشیرها را از سرها دور کرده و تأثير ضربت شمشير را بر سر كمتر مىكند.
"أَنْبَى": از نَبْوْ گرفته شده به معنای کارگر نشدن
"اَلْهَامِ": جمجمه، سر
در واقع وقتی کسی دندانها را بر هم میفشرد، بافت جمجمه سر به هم نزدیک و تراکم بیشتر میشود، خون جریان بیشتری پیده کرده و جمجمه محکم میشود؛ در نتیجه اگر ضربهای وارد شود، اثرش کمتر خواهد بود. مثل این است که میخ بر سندان بکوبند، با فشار دندان، جمجمه هم سفت میشود.
از لحاظ روحی نیز فایدهاش این است که خشم رزمنده سرشار میشود و تمرکزش بالا میرود و از نظر ذهنی رزمنده را آماده میکنند که محکم و استوار باشد و ترس به دل راه ندهد.
✨وَ اِلْتَوُوا فِي أَطْرَافِ اَلرِّمَاحِ
خودتان را در اطراف نیزهها پیچ و تاب دهید.
"اِلْتَوا" : حرکت زیگزاگی
"اَلرِّمَاحِ" : جمع رُمح به معنای نیزه است.
یعنی وقتی نیزه به سمت شما میآید نایستید، پیچ و تاب بخورید تا تیرانداز نتواند شما را نشانه بگیرد و تیر به شما اصابت نکند یا اگر هم اصابت کرد، آسیب کمتری ببینید.
✨فَإِنَّهُ أَمْوَرُ لِلْأَسِنَّةِ
که این تأثیرش در انحراف سرنیزهها بیشتر است، یعنی سرِ نیزه را مضطرب میکند و نیزهدار مجبور است نیزه را تغییر جهت دهد.
"أَمْوَرُ" : آنچه مضطرب کننده است.
بعد امام میفرمایند به انتهای لشکر دشمن نگاه نکنید که انبوه لشکر دشمن شما را به اضطراب نیاندازد!
✨وَ غُضُّوا اَلْأَبْصَارَ فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْشِ وَ أَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ
چشمها را فرو بیاندازید که هم قوت قلبتان بیشتر و هم سبب آرامشتان شود.
اطراف خودتان را ببینید که آسیب نبینید.
"جَأْشِ" : به معنای همان قلب یا سینه است.
"أَرْبَطُ" : ربط و قوت
✨وَ أَمِيتُوا اَلْأَصْوَاتَ فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ
سفارش بعدی امام این است که نعره و فریاد نزنید، زیرا این کار انرژی شما را هدر میدهد. باید صداها را پایین بیاورید و با هم صحبت نکنید تا تمرکزتان از دست نرود. اگر صداها را پایین بیاورید، انرژیتان حفظ میشود و میتوانید بهتر عمل کنید.
این موارد توصیههای فردی برای رزمندگان بود.
#شوقمعرفت۲ / خ۱۲۴
🌴🌴🌴
در ادامه امام علیهالسلام اشارهای به پرچم و بیرقهای لشکر دارند. معمولاً در هر لشکری پرچمهای مختلفی است که مختص گروهها یا دستههای کوچکاند و یک رایَت کلی هم برای کل لشکر وجود دارد که اینها علامتها و نشانههای هر لشکری است.
میفرمایند:
✨وَ رَايَتَكُمْ فَلاَ تُمِيلُوهَا وَ لاَ تُخِلُّوهَا
باید بیرق و پرچم خود را پایین نیاورید و آن را کج نکنید، و اطرافش را تخلیه نکنید، زیرا عدهای چشمشان به همین پرچم است. اگر پرچم پایین بیفتد، کسانی که دورتر هستند، ممکن است فکر کنند که شما شکست خوردهاید. اگر اضطراب داشته باشند، تصور میکنند که دشمن به پرچمدار حمله کرده و او را آسیب میزند. بنابراین، پرچم را محکم و سربلند و برافراشته نگاه دارید و توجه داشته باشید که کج نکنید و اطراف پرچمدار را نباید تخلیه کنید. هدف دشمن این است که ابتدا پرچم را پایین بیاورد. بنابراین، نباید اطراف پرچمدار را خالی کنیم.
✨وَ لاَ تَجْعَلُوهَا إِلاَّ بِأَيْدِي شُجْعَانِكُمْ
پرچم باید در دست کسی باشد که تا جان دارد از آن دفاع و حمایت کند، یعنی کسی که از شجاعان شما باشد.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) زمانی که به سمت خیبر رفتند، مسلمانان هفت قلعه خیبر را محاصره کردند. یهودیان به داخل قلعهها رفته و درها را محکم بسته بودند. هر روز گروهی از آنها بیرون میآمدند و با دستهای از مسلمانان میجنگیدند و وقتی احساس خطر میکردند، به سرعت به داخل قلعهها میدویدند و درها را میبستند. این وضعیت به جایی نمیرسید و افرادی هم که در روزهای اول و دوم به میدان رفته بودند، سرشکسته و ناامید باز گشته و کاری از پیش نبرده بودند، تا اینکه یک شب پیامبر فرمودند:
«لَاُعطِیَنَّ الرّایَة غَداً رجلاً یُحِبُّ الله و رسوله و یُحبُّه الله و رَسوله کَرّار غیرَ فَرّارٍ»
فردا پرچم را به دست کسی میدهم که خدا و رسولش او را دوست دارند و او نیز خدا و رسول را دوست دارد. او پیاپی حمله میکند و هرگز از میدان جنگ نمیگریزد.
این سخن پیامبر وعده پیروزی را در خود داشت، به همین دلیل همه میخواستند بدانند که فردا پرچم به دست چه کسی خواهد بود؟
صبح روز بعد، همه با کنجکاوی منتظر بودند تا ببینند پرچم در دست چه کسی قرار خواهد گرفت؟!
پیامبر صدا زدند علی بن ابیطالب کجاست؟ علی در آن جمع نبود؛ گفتند که علی بن ابیطالب چشمش درد میکند.
پیامبر او را خواستند و آب دهان مبارک خود را به چشم علی کشیدند و چشم او بهبود یافت. سپس پرچم را به دست علی بن ابیطالب دادند.
اما چرا چشم امیرالمؤمنین درد میکرد❓ زیرا در روزهای قبل، علی بن ابیطالب در آسیاب برای لشکر گندم آسیاب میکرد و غبار آسیاب به چشمش رفته بود، چون لشکر پیامبر که برای تهیه نان، از مردم قریهها به زور نان نمیگرفتند.
اینجا بود که #حدیث_رایَت در وصف ایشان صادر شد.
از این رو امیرالمؤمنین به عنوان پرچمدار جنگهای پیامبر، از جمله جنگ خیبر، میدانند چه کسی باید پرچم را در دست بگیرد.
علت اینکه این خطبهها زنده هستند و روح دارند و وقتی اکنون خوانده میشوند، گویی صدای امیرالمؤمنین به گوش میرسد؛ برای این است که از مصدری صادر شده که خود در این صحنهها بوده است، نه اینکه بنشیند و نظریه و تئوری بدهد.
این خطبهها و همچنین دیگر خطبهها، نشاندهنده تجربیات عملی امیرالمؤمنین در میدان جنگ هستند.
#شوقمعرفت۳ / خ۱۲۴
🌴🌴🌴
در این میان لازم به توضیح است که خطبههای امیرالمؤمنین علیهالسلام از وجود لفظی و حتی کتبی بهرهمند است.
انشاءالله این موضوع را در خطبههای گوناگون نهج البلاغه مد نظر داشته باشید.
از زمان مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی (قدس سره) در منطق گفته میشد که ما چهار نوع وجود داریم:
▫️یک وجود خارجی و عینی
▫️یک وجود ذهنی
▫️یک وجود لفظی
▫️یک وجود کتبی
خواجه نصیر براین تقسیمبندی تأکید داشت و بقیه بیشتر بر وجود خارجی و ذهنی تأکید میکنند.
یک وجود خارجی، مانند آتش، در خارج موجود است.
از کجا میفهمیم که چیزی وجود دارد؟ از آثار آن؛ هر وجودی را میتوان از آثارش شناخت. نه تنها اصل هر وجود، بلکه تفاوت وجودات، یعنی قوت و ضعف هر وجود را نیز میتوان از قوت و ضعف آثارش فهمید.
آن چیزی که آثارش قویتر است، وجودش قویتر است و برعکس.
وجود خارجی مانند آتش است که میسوزاند، نور میدهد و گرما تولید میکند. گاهی اوقات آتش وجود ندارد و شما میخواهید آتش روشن کنید. در این صورت، شما در ذهنتان آتشی را تصور میکنید و شرایط روشن کردن آن را در نظر میگیرید. ممکن است آتش در خارج وجود داشته باشد و کسی از آن خبر نداشته باشد. در این حالت، آتش ممکن است به او آسیب برساند. حتی اگر کسی آتش را ندیده باشد، لفظ «آتش» بر او اثر میگذارد.
گاهی اوقات، مینویسند «آتش روشن کردن ممنوع است». این وجود کتبی را نشان میدهد که خطری در پیش است.
کلمه «خطر» از کلماتی است که وجود کتبی آن هم قوی است.
وقتی روی تابلویی نوشته میشود «خطر»، ما حواسمان جمع میشود، با اینکه این خطر در حال حاضر وجود ندارد و فقط یک نوشته است، اما احتمال خطر را نوشته به ما هشدار میدهد. بنابراین هم نوشته و هم لفظ میتواند اثرگذار باشد.
این وجود لفظی میتواند در موضوعات مختلف مثالهای زیادی داشته باشد؛ البته همانطور که وجودهای خارجی همیشه یکجور اثر نمیگذارند، مثل شعله شمع و شعله تنور که تفاوت دارد، وجودهای ذهنی نیز همینطور هستند.
برخی چیزها ذهن انسان را به خود مشغول میکنند و برخی دیگر قوتِ وجود ذهنی یا خیالِ بالایی دارند.
با یک نگاه، میتوانند تصویری را نقاشی کنند یا مسئلهای مهم را حل کنند، حتی اگر این مسائل ذهنی باشند. گاهی قدرت ذهن آنقدر بالاست که میتواند کارخانهای را بدون نقشه سرِپا کند.
برخی افراد در لفظ خود تأثیر دارند و برخی دیگر در نوشتههایشان، مانند یک خطاط ماهر که نوشتهاش به گونهای است که خواننده نمیتواند چشم از آن بردارد و احساس میکند که با او صحبت میشود، حتی اگر این نوشتهها صد سال پیش نوشته شده باشند.
کلمات امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هم در نهج البلاغه وجود خارجی ندارند و ما اکنون با جبهه جنگ مواجه نیستیم، اما وجود لفظی آنها چنان قوی است که حتی وقتی نوشته شدهاند، اثر خود را در طول تاریخ حفظ کرده و هنوز هم بر ما تأثیر میگذارند.
#شوقمعرفت۴ / خ۱۲۴
🌴🌴🌴
بعد از آنکه فرمودند پرچم را جز به دست شجاعانتان ندهید، در ادامه میفرمایند:
✨وَ اَلْمَانِعِينَ اَلذِّمَارَ مِنْكُمْ
و به دست کسانی که از آن همچون جان خود دفاع میکند.
"اَلذِّمَارَ" : آن چیزی را گویند که دفاع از آن واجب است، مثل ناموس و آبرو.
✨فَإِنَّ اَلصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ اَلْحَقَائِقِ هُمُ اَلَّذِينَ يَحُفُّونَ بِرَايَاتِهِمْ
در اینجا، اشاره به کسانی است که در برابر حوادث کوبنده صبر میکنند. آنها کسانی هستند که اطراف پرچم خود را خالی نمیکنند و از آن حمایت میکنند. «يَحُفُّونَ» به معنای حمایت و حفظ پرچم است و به راحتی آن را از دست نمیدهند.
"اَلْحَقَائِقِ" : جمع حاقَّة به معنای حادثه کوبنده است.
✨وَ يَكْتَنِفُونَهَا حِفَافَيْهَا وَ وَرَاءَهَا وَ أَمَامَهَا
به این معناست که پرچم را محکم در آغوش میگیرند و در بازوی خود قرار میدهند. یعنی اطراف را باید مراقب باشند که کسی از پشت سر یا از پهلو به پرچم نزدیک نشود و آن را واژگون نکند.
"حِفَافَيْهَا": تثنیه حِفاف و به معنای دو طرف پرچم یعنی سمت راست و چپ آن است.
✨لاَ يَتَأَخَّرُونَ عَنْهَا فَيُسْلِمُوهَا
هیچگاه از پرچم خود عقب نمیافتند تا پرچم در دست دشمن قرار نگیرد و تسلیم دشمن نشوند.
✨وَ لاَ يَتَقَدَّمُونَ عَلَيْهَا فَيُفْرِدُوهَا
از پرچم هم جلوتر نمیروند. یعنی از آن پیشی نمیگیرند و رهایش کنند. چون میدانند حساسیت بیرق چقدر است.
در ادامه ایشان توضیحاتی را در مورد نبرد گروهی میفرمایند؛ در مورد آن دستههایی که با هم میجنگند، یعنی وقتی دسته خودی با دسته دشمن روبرو میشوند، چگونه باید حرکت کنند.
در جنگهای قدیم، گاهی نبرد تن به تن بود و گاهی دو گروه با هم میجنگیدند.
اگر جمعیت لشکرها کم بود، مانند روز عاشورا، نبرد تن به تن آغاز میشد. اما اگر جمعیت قابل توجهی وجود داشت، جنگ به صورت گروهی انجام میشد.
امام در مورد این دستهها صحبت میکنند و میفرمایند: وقتی یک دسته از شما با دشمن روبرو میشوند، باید ببینند حریفشان کیست. معمولاً اینگونه بود که اگر فردی دلاور به سراغ فردی ضعیف میرفت، برای او بد بود و آبرویش میرفت. هرکسی باید با همآورد خود میجنگید.
اگر قهرمانی به سراغ فرد ضعیفی میرفت و او را میکشت، شعرا در وصفش میگفتند: «تو بُزدلی، تو نتوانستی با کسی که همآورد خودت است، روبرو شوی».
لذا نگاه میکردند ببینند حریفشان چه کسی است و با چه کسی میتوانند در جنگ مواجه شوند.
در جنگ بدر هم پیامبراکرم ابتدا سه نفر را فرستادند، این سه نفر به لشکر قریش نگاه کردند و هر کدام با همآورد خود روبرو شدند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) همانجا نیز جزو آن سه نفر بودند و این تجربه را از آنجا داشتند.
✨أَجْزَأَ اِمْرُؤٌ قِرْنَهُ
برای هرکسی همآورد خودش کفایت میکند که باید با او روبرو شود.
"قِرْن" : همآورد
✨وَ آسَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ
در عین حال، باید از برادرش (هم رَزمش) نیز حمایت کند. اگر دید که او مشکلی دارد یا نیازی به کمک دارد، باید به او یاری رساند و تنها به این اکتفا نکند که همآورده خود را شکست دهد و بگوید: ما که کار خود را کردیم.
حال که به وظیفه خودت عمل کردی، به یاری برادرت بشتاب! و عکس آن عمل نکن👇
✨وَ لَمْ يَكِلْ قِرْنَهُ إِلَى أَخِيهِ
اما نباید سستی کند که همآوردش به سمت برادرش برود. اگر دید فردی که همآوردش است به سمت برادرش میرود و او ضعیفتر است، مقابلش بایستد و بگوید همآورده تو من هستم، با من بجنگ!
نباید بگذارد که آن فرد به سمت برادرش برود، زیرا اگر اینگونه شود، آن فرد قویتر به سمت همرزم خود میرود و همآوردهاش نیز به او ملحق میشود؛ یک رزمنده میشود و دو نفره از دشمن!
✨فَيَجْتَمِعَ عَلَيْهِ قِرْنُهُ وَ قِرْنُ أَخِيهِ
هم همآوردِ خودش بر برادرش هجوم میآورد، و هم همآوردِ برادرش، و او تنها میشود.
بعد امام (علیهالسلام) میفرمایند: «مواظب باشید که هرگز به فکر فِرار نباشید».
اصلاً واژه #فرار نباید در قاموس رزمنده وجود داشته باشد؛ باید از این فکر دور شود، زیرا اگر از ابتدا به فکر فرار باشد، در هر شرایطی به دنبال راهی برای خروج از میدان خواهد بود.
#شوقمعرفت۵ / خ۱۲۴
🌴🌴🌴
رزمندهای که در راه خدا جهاد میکند و به سمت بهشت شمشیر میزند، این فکر در ذهن او نیست. با این حال، امام توصیه میکنند:
✨وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ سَيْفِ اَلْعَاجِلَةِ لاَ تَسْلَمُوا مِنْ سَيْفِ اَلْآخِرَةِ
و به خدا قسم، اگر از سیفِ جنگِ دنیا بگریزید، از شمشیر آخرت نخواهید گریخت».
و سپس به بزرگان عرب میفرمایند:
✨وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ اَلْعَرَبِ وَ اَلسَّنَامُ اَلْأَعْظَمُ
خجالت بکشید، شما بزرگان عرب هستید.
شما شخصیتهای عرب هستید، زیرا در سپاه امیرالمؤمنین از مهاجران و انصار و سابقین در اسلام حضور داشتند. یعنی شما در این جنگ دانهدرشت های عرب هستید.
"لَهَامِيمُ": جمع لَهمیم به معنای افراد با شخصیت است/ به اسبهای نجیب و تندرو هم لَهمیم گویند.
"سَنام" : به معنای کوهان است.
✨إِنَّ فِي اَلْفِرَارِ مَوْجِدَةَ اَللَّهِ
خشم خدا در گریز از جنگ است.
از جمله گناهان کبیره است.
روایات متعدد به این موضوع اشاره دارند: «الفِرار من الزَحف» گریز از جنگ جزو گناهان کبیره شمرده شده است.
"مَوْجِدَةَ" : جمع وَجدَة به معنای خشم است.
کسی که از جنگ میگریزد، خدا را به خشم میآورد.
✨وَ اَلذُّلَّ اَللاَّزِمَ
و خواری همیشگی است.
یعنی اگر کسی از جنگ بگریزد، چنان آبرویش میرود که تا آخر عمر با او خواهد ماند و حتی به بچههایش میگویند: «تو پسر کسی هستی که از جنگ گریخت».
"اَللاَّزِمَ": چیزی که همراه انسان است و او را رها نمیکند.
✨وَ اَلْعَارَ اَلْبَاقِيَ
و ننگ ماندگار برای او خواهد بود.
تازه اگر بگریزد، کجا برود؟! از مرگ که نمیتوان فرار کرد.
✨وَ إِنَّ اَلْفَارَّ لَغَيْرُ مَزِيدٍ فِي عُمُرِهِ
کسی که از جنگ میگریزد، بر عمر خود نمیافزاید.
✨وَ لاَ مَحْجُوزٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ يَوْمِهِ
و بين خود و روز مرگش مانعى ايجاد نخواهد كرد. یعنی نمیتواند مرگش را به تأخیر بیندازد.
"حاجِز": مانع
یکی از رجزهای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که در میدانهای جنگ میخواندند، این بود: «مِن أَيِّ يَوْميَّ مِنَ اَلْمَوْتِ أَفِرُّ / يَوْمَ لَم یُقدَر أَوْ يَوْمَ قُدِرَ».
یعنی در کدام یک از دو روز از مرگ بگریزم؟ روزی که مرگ من مقدر نشده یا روزی که مقدر شده است؟ اگر مقدر باشد که شهید شوم، شهید میشوم. اگر مقدر نباشد، حتی اگر همه دشمنان به من حمله کنند، کشته نمیشوم.
این روحیه و این طرز فکر چقدر شجاعت میدهد!
فلذا زره امیرالمؤمنین پشت نداشت و فقط پیشِ رو بود؛ برای اینکه ایشان به جبهه پشت نمیکردند.
✨مَنِ اَلرَّائِحُ إِلَى اَللَّهِ كَالظَّمْآنِ يَرِدُ اَلْمَاءَ
کسی که به سوی خدا میشتابد، مانند تشنهای است که میخواهد وارد آب شود.
ورود به آب با آب نوشیدن فرق دارد؛ ورود به آب یعنی اینکه کسی در بیابان گیر کرده و چند ساعت تشنگی کشیده و مرگ را به چشمش دیده است، حال به درّهای میرسد که در آن چشمه یا رود آبی جاری است. او چگونه به سمت آب میدَوَد؟
کسی که «اَلرَّائِحُ إِلَى اَللَّهِ» است، و برای ملاقات خدا میجنگد، مثل آن تشنهای است که به سمت چشمه شتابان است.
"اَلرَّائِحُ": جمع رَواح است، یعنی کسی که به سوی خدا میشتابد.
⭐️(این جمله از جملههای عالی و شاید طلاییترین جمله این فراز باشد).
✨اَلْجَنَّةُ تَحْتَ أَطْرَافِ اَلْعَوَالِي
بهشت در سایه همین شمشیرهاست. «عَوالی» جمع «عالیَه» به معنای نیزههای بلند است.
این شبیه به جملهای است که از پیامبر اکرم (صلواتاللهعلیه) نقل شده که فرمودند: «الجَنَّةُ تَحتَ ظِلال السُّيُوفِ» یعنی بهشت زیر سایه شمشیرهاست.
✨اَلْيَوْمَ تُبْلَى اَلْأَخْبَارُ
امروز است که خبرها سنجیده و آزمایش میشود. یعنی کسانی که از شجاعت و دلاوری خود خبر میدادند، امروز به آزمایش گذاشته میشوند. این اشاره به آیه قرآن است که میفرماید:
«وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ» (محمد:۳۱)
یعنی در میدان جنگ معلوم میشود که هر کسی چقدر مردانگی و شجاعت دارد.
#شوقمعرفت۶ / خ۱۲۴
🌴🌴🌴
سپس امام (علیهالسلام) برای اینکه بقیه بدانند که خود ایشان از همه جلوتر و شائقتر برای نبرد با دشمنان خدا هستند، میفرمایند:
✨وَ اَللَّهِ لَأَنَا أَشْوَقُ إِلَى لِقَائِهِمْ مِنْهُمْ إِلَى دِيَارِهِمْ
به خدا سوگند، شوق من به رویارویی با آنها بیشتر از شوق دشمن به این است که صحیح و سالم به وطنش بازگردد. این اشتیاق ناشی از خوف خدا و حُبّ خداست.
بعد امام علیه دشمن دعای نفرین میکنند:
✨اَللَّهُمَّ فَإِنْ رَدُّوا اَلْحَقَّ فَافْضُضْ جَمَاعَتَهُمْ
خدایا، اگر این حق را نپذیرفتند و حق را رد کردند، جماعتشان را بشکن!
✨وَ شَتِّتْ كَلِمَتَهُمْ
و وحدتشان را متشتت و پراکنده ساز.
✨وَ أَبْسِلْهُمْ بِخَطَايَاهُمْ
و آنان را به واسطه گناهانشان به هلاكت رسان و تسلیم مرگ کن.
گویی امام علیهالسلام همراه با رزمندگان پیش میروند و یک دور جنگ را مرور میکنند،
تا میرسند به جایی که جنگ مغلوبه شد و دو لشکر به هم ریختند و به جان هم افتادند.
در اینجا فنون نبرد جمعی را میفرمایند:
✨إِنَّهُمْ لَنْ يَزُولُوا عَنْ مَوَاقِفِهِمْ دُونَ طَعْنٍ دِرَاكٍ يَخْرُجُ مِنْهُمُ اَلنَّسِيمُ
اینها سنگرهایشان را رها نمیکنند، مگر آنکه شما پیدرپی حمله کنید. باید چنان نیزه خودت را بر تن دشمنت بکوبی که تن او را سوراخ کند و از درون سوراخ نسیم بگذرد.
"طَعْنٍ" : ضربه زدن با نیزه یا شمشیر
"دِرَاكٍ": پیاپی
✨وَ ضَرْبٍ يَفْلِقُ اَلْهَامَ
و ضربهای که جمجمه او را بشکافد.
✨وَ يُطِيحُ اَلْعِظَامَ
و استخوانهاى بدنش را پراکنده کند(برزمین بریزد)
✨وَ يُنْدِرُ اَلسَّوَاعِدَ وَ اَلْأَقْدَامَ
و بازوها و پاها را قطع و به اطراف پخش كند.
"اندار": فروریختن و دور کردن
نقل شده است که در ضربههای خود امیرالمؤمنین اگر عمودی ضربه میزدند، بدن دشمن به دو قسمت عمود تقسیم میشد و اگر افقی ضربه میزدند از کمر به دو قسم تقسیم میشد.
و ایشان همان امیرالمؤمنینی هستند که تنها قوتِشان نان جو است، نه آنکه سرشار از ویتامین به جنگ آمده باشند. ویتامین ایشان حُبّ خدا بود.
امروزه هم ثابت شده است که اراده قوی چنین عمل میکند.
✨وَ حَتَّى يُرْمَوْا بِالْمَنَاسِرِ تَتْبَعُهَا اَلْمَنَاسِرُ
تا اینکه وقتی تیراندازها میروند، دسته دوم تیرانداز به دنبالشان بروند.
"مَنَاسِرِ": جمع منسر یعنی آن دسته تیراندازی که معمولاً در جلو لشکر حرکت میکردند.
✨وَ يُرْجَمُوا بِالْكَتَائِبِ تَقْفُوهَا اَلْحَلاَئِبُ
وقتی سواران ما هجوم آورند، و صفهايشان را درهم شكنند، و دستههای عظيم، پیدرپی باید حمله کنند.
"كَتَائِبِ": جمع کتیبه به معنای گُردان است.
یعنی وقتی که یک گردانی ضربه میزند و دشمن را میکوبد، سواره نظامهای دیگر باید به دنبالش باشند و حمله کنند.
این نکته خیلی مهم است که رزمنده باید بداند کجا به پایان جنگ نزدیک شده است.
وقتی دشمن عقب نشینی کرد، پایان جنگ است؟ اما ممکن است دور بزند و ما را غافلگیر کند!
یا وقتی غنائم زیادی را برجای گذاشت، یعنی جنگ تمام شده است؟
یا وقتی مثلاً صدنفرشان را از بین بردند؟
باید بداند که کجا باید متوقف شود.
✨وَ حَتَّى يُجَرَّ بِبِلاَدِهِمُ اَلْخَمِيسُ يَتْلُوهُ اَلْخَمِيسُ
باید آنقدر پیش بروید تا آنها را تا شهرهايشان عقب برانید.
یعنی باید آنقدر پیش بروید که آنها به سمت شهرشان کشانده شوند و عقبنشینی کنند تا به شهر خود برسند(لشکر صفین از شام آمده بودند و از شهرشان فاصله داشتند) .
باید اینها را آنقدرتعقیب کنید تا به شهرشان برسند.
«الخمیس» نام یک لشکر کامل است و علت اینکه به آن «خمیس» میگویند، این است که یک لشکر کامل پنج قسمت دارد:
مقدمه، مِیمَنه، مِیسَره، قلب و ساقه.
وقتی لشکر را میچیدند، قسمتی در جلو، قسمتی در سمت راست و قسمتی در سمت چپ قرار میگرفت. میسره قلب لشکر بود که معمولاً فرماندهی آنجا بود و ساقه یا مؤخّره.
(اَلْخَمِيسُ يَتْلُوهُ اَلْخَمِيسُ) لشکر پشت لشکر باید دنبال دشمن بروید.
✨وَ حَتَّى تَدْعَقَ اَلْخُيُولُ فِي نَوَاحِرِ أَرْضِهِمْ
تا اینکه سُم اسبهای شما به سمتی بروند که اینها را تا کوچه پس کوچههایشان بکوبند.
"نَوَاحِرِ": کوچه پس کوچهها
نباید فکر کنید که وقتی دشمن کمی عقب رفت، جنگ تمام شده است؛ چرا؟ زیرا هدف احساس پیروزی نیست، بلکه هدف ریشهکن کردن کفر است.
✨وَ بِأَعْنَانِ مَسَارِبِهِمْ وَ مَسَارِحِهِمْ
تا چراگاههوی آنان هم زیر چکمههای شما باشد و فتح کنید. یعنی باید تا چراگاهای آنها همپیش بروید و فکر نکنید تمام شده و بازگردید.
"أَعْنَانِ": نواحی
"مَسَارِب" و "مَسَارِحِ": هردو یعنی چراگاه
این هم خطبهای بود از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که در مورد جنگ و فنون نظامی بیان فرمودهاند.
#شوقمعرفت۷ / خ۱۲۴
🌴🌴🌴
#جلسه_صد_نود_و_چهارم
💠 خطبه ۱۲۵ _ مقدمه
خطبهای است که امیرالمؤمنین علیهالسلام در آن به پاسخ برخی از ایرادها و اشکالات خوارج میپردازند و در حقیقت به دو سؤال از سؤالات آنها پاسخ میدهند.
⬅️ سؤال و اشکال اول خوارج:
چرا در مسئله دینی به رأی افراد تکیه کردید و رجال را حَکَم قرار دادید❓
⬅️ سؤال دوم خوارج:
چرا بین آتش بس و برگزاری جلسه حَکَمیت، تأخیر و فاصله انداختید❓
عجیب است که خوارج به عنوان دستهای از مردم عادی جامعه به خود اجازه میدادند ولیّ زمانِ خود و رئیس حکومت را زیر سوال برده و از نحوه عملکرد او ایراد بگیرند❗️ این اتفاقات در تاریخ بیسابقه بوده است؛ اما امام علیه السلام با #سعه_صدر به سؤالات آنان پاسخ میدهند. لاکن برای روشن شدن پاسخ امام به خوارج باید یک مرور اجمالی بر مسئله حَکَمیت داشت.
قبلاً در برخی جلسات مکرراً گفته شده است که مطالعه نهجالبلاغه بدون مراجعه به #تاریخ اصلاً فایدهای ندارد، مگر خطبههای توحیدیِ نهجالبلاغه، که البته همان هم بینیاز به مطالعه تاریخ نیست؛ یعنی گاهی امام جواب کسی را میدهند که لازم است آن شخص را بشناسیم.
👈یکی از رموز موفقیت #شرح_ابنابیالحدید مراجعه وسیع او به تاریخ است.
همانطور که میدانید سال ۳۷ هجری در جنگ صفین، نبردی که بین دو سپاه امام و معاویه درگرفت، به جایی رسید که قرآنها را بر سر نیزه کردند و امام علیهالسلام مجبور به پذیرش آتش بس شدند. بعد از آن قرار شد از هر دو طرف فردی انتخاب شود و مشکل را حل کنند، و این در حالی بود که خودِ پذیرش انتخاب هم بر امام #تحمیل بود.
🏷 در اینجا لازم است اشارهای داشته باشیم به نامههایی که امام در نهجالبلاغه به معاویه نوشتهاند.
در جایی امام خطاب به معاویه میفرمایند: تو چه میگویی؟!
کسانی که با خلیفه اول و دوم بیعت کردند، با من هم بیعت کردهاند. یعنی اگر قائل به خدا و رسول و توصیههای آنها هم نباشی، خلیفه اول و دوم را که قبول داشتی و خودت از سوی خلیفه دوم منصوب شدی! همان کسانی که در مدینه با خلفاء پیش از من بیعت کردند، به اصرار با من هم بیعت کردند. مشروعیت حکومت امام هیچ وجهی هم که نداشته باشد، همین کافی بود که جای هیچ تردیدی برای کسی باقی نماند. بنابراین اگر کسی مقابل این حکومت هم بایستد، یاغی، طاغی و منحرف است. فلذا امام یک روز هم راضی نبودند معاویه در شام باقی بماند، چون حق حاکم این است که هریک از استانداران خودش را عزل و نصب کند. معاویه در حکم یک استاندار و تحت حکومت امیرالمؤمنین بود، چون شام یکی از استانهای کشور پهناور اسلامی به شما میرفت. حال آمده مقابل رئیس حکومت قرار گرفته و مدعی تحویل قاتلین عثمان است! یکی نبود به او بگوید اصلاً تو چه کاره هستی که امام بخواهند قاتلین عثمان را تحویل تو بدهند؟!
مگر معاویه ولیِّ دَم (از بستگان) عثمان بود؟!
اگر کسی پدر یا پسرش به عنوان ولیّ دَم نباشند، بر عهده امام مسلمین است که اگر بیگناه کشته شده، برایش تقاضای قصاص نماید.
به هرحال این جنگ به آنجا رسید که امام مجبور شدند حکمیت را بپذیرند.
قرار شد از هر دو طرف یک نفر به عنوان حَکَم انتخاب شود. پیشنهاد معاویه در ابتدا عمروعاص بود، چرا که اینها با همدیگر بسته بودند.
این نکته را هم یادآوری کنیم که چرا عمرو عاص اینگونه معاویه را حمایت و برای او فداکاری میکرد، کما اینکه پیشنهاد برسرنیزه کردن قرآنها هم از سوی عمروعاص بود.
👈 البته قبلاً گفته شد که این نوآوریِ عمروعاص نبود و پیش از آن هم اتفاق افتاده بوده است.
اما ماجرای ارادت عمروعاص به معاویه از این قرار بود که وقتی معاویه به دنبال عمروعاص فرستاد و او را برای همکاری به شام دعوت کرد، عمروعاص گفت من برای تو مجانی کار نمیکنم.
معاویه پرسید چه میخواهی؟
گفت: حکومت مصر! (مصر یک کشور پهناور بود)
یعنی من در صورتی علیه علیبنابیطالب با تو همکاری میکنم که اگر موفق شدی، حکومت مصر را به من واگذار کنی.
ابتدا معاویه نمیپذیرفت!
عمرو عاص برایش شعری گفت :
معاوی لا اعطيك ديني و كم انل
به دنيا فانظرن كيف تعمل
فان تعطني مصرا فاربح بصفقة
تجازي به شيخا تضر و تنفع
ترجمه: معاویه من دین خود را به تو نمیدهم، در صورتی که در برابر آن به دنیا نرسم. ببین چه کار میخواهی بکنی؟!
اگر حکومت مصر را به من بدهی این معامله خوبیست که با مردی انجام میدهی که دنبال سود و زیان خود است.
یعنی بالأخره باید برای من هم سودی داشته باشد.
معاویه که به عمروعاص نیاز داشت، چارهای ندید جز اینکه بپذیرد.
#شوقمعرفت۱ / خ۱۲۵ / مقدمه
🌴🌴🌴
آن طرف معاویه بود و عمروعاص و چنین معاملهای!
این طرف امیرالمؤمنین علیهالسلام که کسی جرأت نداشت چنین سخنانی را در مقابل ایشان بگوید.
امام هم در مقابل عمروعاص، مالک اشتر را پیشنهاد دادند که #اشعث مخالفت کرد.
♦️اشعث که بود❓
در میان سپاه امام فردی منافق، جاسوس و نفوذی حضور داشت به نام #اشعثبنغیث که شخصیت بسیار مخربی برای حکومت امیرالمؤمنین علیهالسلام بود. نه تنها در حکومت امام، که خلفای دیگر هم از او ناراحت بودند. از مواردی که ابوبکر در اواخر عمرش اظهار پشیمانی کرد، این بود که چرا اشعث را نکشته است. اشعث در میان قبیله خود نفوذ زیادی داشت.
امام وقتی مالک اشتر را به عنوان نماینده پیشنهاد دادند، او مخالفت کرد و گفت مالک جنگ طلب است و ما او را به زور از صحنه نبرد بازگرداندیم.
به نظر نمیرسد جنگ طلب بودن ارتباطی با صلاحیت جلسه حکمیت داشته باشد؛ اینها دو موضوع مختلف است؛ به علاوه اینکه مالک جنگ طلب نبود، بلکه طبق فرمان مولا عمل میکرد. ولذا وقتی به امام گفتند مالک راضی به پذیرفتن حَکَمیت نشد، فرمودند وقتی بفهمد من راضی شدم او هم راضی میشود.
بالأخره مالک به عنوان نماینده پذیرفته نشد و امام فرمودند: #عبداللهبنعباس مرد این میدان است؛ برای اینکه عبدالله برای هرحرف و عمل عمروعاص پاسخی در دست دارد.
مخالفان گفتند: لا وَ اللّه لا يُحَكّم فينا مُضَريان
ما دو نفر که هردو از قبیله مُضَر باشند را قبول نداریم.
👈#عبداللهبن عباس و #عمروعاص هردو از مُضریها بودند؛ چون هردو قریشی بودند و نسل قریش به مُضَربن نَزار بن عدنان میرسید و نزار دو پسر داشت به نامهای مُضَر و ربیعَة که هرکدام رئیس دو قبیله بزرگ و پرشاخ و برگ عرب بودند. شاید علت بهانهجویی آنها این بود که عدهای از ربیعی ها به یمن رفته بودند و خودِ اشعث هم اهل یمن بود.
امام که دیدند اینها بهانه جویی میکنند، انتخاب را به خودشان سپردند.
انتخاب اشعث #ابوموسیاشعری بود.
ظاهراً اشعث به دنبال کسی بود که سست باشد و نتواند در برابر عمروعاص بایستد.
♦️ابوموسی اشعری که بود❓
عبدالله بن قیس معروف به ابوموسی اشعری در اواخر حکومت عثمان فرماندار کوفه بود. وقتی امیرالمؤمنین حکومت را به دست گرفتند و جنگ جمل برپا شد، برای ابوموسی پیغام فرستاده و کمک خواستند، حتی امام حسن مجتبی را فرستادند، اما ابوموسی نه تنها برای امام کمک نفرستاد، بلکه در سخنرانیاش به مردم گفت این فتنه است، اگر کنار بایستید راحتتر هستید، و اینگونه با امام مخالفت کرد.
حال چنین کسی که هیچ موافقتی با امام نداشت، را باید امام به عنوان نماینده خودشان بفرستند؛ مظلومیت امیرالمؤمنین بینظیر است، که امام در شرایطی قرار میگیرند که مجبور میشوند مخالف خودشان را به عنوان نماینده بفرستند.
♦️معاهده چه بود❓این معاهده در ۱۷ ماه صفر نوشته شد؛ در ابتدا ذکر کردند این معاهدهای است بین امیرالمؤمنین و معاویة بن ابی سفیان است!
معاویه و اشعث اعتراض کردند که ما شما را به عنوان امیرالمؤمنین قبول نداریم.
امام فرمودند به یاد معاهده صلح حدیبیه افتادم که نماینده کفار هم با نوشتن "محمد رسولالله" مخالفت کرد و مجبور شدند رسولالله را حذف کنند. لذا اینجا هم لفظ امیرالمؤمنین را حذف کردند.
بعد قرار براین شد که این دو نفر(نمایندگان) تا ماه رمضان (۸ماه بعد) فرصت داشته باشند فکر کنند و بعد نظرشان را اعلام کنند.
این قرار را گذاشتند و از هم جدا شدند. هرکس به شهر خود بازگشت؛ چندماه گذشت و ماه رمضان فرارسید. قرار گذاشتند جلسه حکمیت در محلی برگزار شود که نه شام باشد و نه کوفه؛ آنها منطقهای به نام #دومةالجَندَل را در نظر گرفتند.
(دومةالجَندَل هماکنون جزو عربستان است، ولی آن زمان جزو شام به حساب میآمد).
آن روز توصیههای زیادی به ابوموسی شد، اما او به هیچ کدام توجه نکرد. بالأخره روزی که قرار بود جمع شوند، عمروعاص زودتر آمده بود و رفتار عجیبی داشت!
وقتی ابوموسی آمد، به استقبالش رفت و دائم تعارف میکرد و او را بر خود مقدم میداشت؛ چه در پذیرایی، چه در سخن گفتن و... ابوموسی هم از رفتار عمروعاص متعجب شده بود و گفت: چرا مرا بر خود مقدم میداری؟! عمروعاص گفت: تو صحابی پیامبری و سابقهات در اسلام از ما بیشتر است و من حیاء میکنم که بر شما پیشی بجویم و با این ترفند او را فریب داد.
چند روزی به همین منوال گذشت، تا اینکه سر و صدای مردم درآمد.
#شوقمعرفت۲ / خ۱۲۵ / مقدمه
🌴🌴🌴
نقل شده است امیرالمؤمنین علیهالسلام چهارصد نفر را به همراه ابوموسی فرستاده بودند و شریح قاضی را هم به عنوان رئیس جلسه قرار داده بودند. در یکی از این جلسات ابوموسی به عمروعاص میگوید من نظرم این است که ما هردوی اینها (علیبنابیطالب و معاویه) را از حکومت خلع کنیم و عبداللهبن عمر را بر سرِکار بیاوریم. عمروعاص مخالفت کرد و گفت او قدرت اجرایی ندارد.
مخفی نماند که وقتی عمر ضربت خورده بود و لحظات پایانی عمرش بود، این پیشنهاد به او شد که فرزندش را جای خود بگذارد؛ اما عمر مخالفت کرد و گفت عبدالله به کار حکومت نمیآید و از خانواده ما یک نفر خلیفه کافیست.
هیچ کس عبدالله بن عمر را شایسته خلافت نمیدانست. عمروعاص وقتی مطمئن شد که ابوموسی رأی به علیبنابیطالب نمیدهد گفت حال چه کنیم؟ ابوموسی گفت شورا تشکیل میدهیم! پس بیا ما هردوی اینها را برکنار کنیم و کار را به شورا بسپاریم؛ و این درحالی بود که عمروعاص مصمم به ماندگاری معاویه است، چون با ماندن معاویه خودش نیز به حکومت مصر میرسید (نکتهای که مورخین به آن توجه نکردهاند)
متأسفانه ابوموسی کوچکترین درک سیاسی نداشت و متوجه حیله عمروعاص نشد و با این کار رسوایی ابدی برای خودش به بار آورد که این حاصل پشت کردن به امیرالمؤمنین علیهالسلام بود. کسی که نماینده امام بود ولی به امام پشت کرد!
عمروعاص از آن احتراماتی که در طول این چند روز به ابوموسی گذاشته بود، نتیجه گرفت. وقتی ابوموسی به عمروعاص گفت برو علی و معاویه را عزل کن تا بعد هم من این کار را انجام دهم، عمروعاص گفت: اختیار دارید مگر میشود من بر شما مقدم شوم؟! ابداً! شما باید اول تشریف ببرید و با احترامات لازم ابوموسی را جلو انداخت؛ ابوموسی فریب خورد و رفت بالا و گفت ای مردم! ما بالأخره بعد از مشورتهایی که با هم داشتیم به این نتیجه رسیدیم که این دو مرد را از حکومت عزل کنیم (معاویه که اصلا نصب نبود که حال بخواهد عزل شود) انگشترش را درآورد و گفت همانطور که این انگشتر را از دستم خارجکردم علی و معاویه را از حکومت عزل کردم.
بعد عمروعاص رفت و گفت شنیدید که ابوموسی علیبن ابیطالب و معاویه را عزل کرد، من هم علیبن ابیطالب را عزل و انگشترم را در دستم میکنم و معاویه را نصب میکنم. اینجا بود که فریاد ابوموسی بلند شد و گفت ما چنین قراری نداشتیم و ...
اینها درمعاهده ذکر کرده و قرارشان براین بود که بر اساس آیات قرآن نظر بدهند (به آیات قرآن استناد کنند) اما حتی یک آیه قرآن هم نخواندند و وقتی به قرآن استناد کردند که میخواستند به یکدیگر فحش و ناسزا بگویند.
ابوموسی میگفت تو همان کسی هستی که قرآن دربارهاش میگوید:
فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ
عمروعاص میگفت:
مثلهم كَمَثَلِ الْحِمَارِ
یعنی استناد آن دو نفر به قرآن برای بَد و بیراه گفتن به یکدیگر بود و به این ترتیب کارشان را انجام دادند و تمام شد. شامیان به هم تبریک میگفتند و بعد از آن به معاویه لقب امیرالمومنین دادند. اما عراقیها هیچکدام نپذیرفتند و خودِ معاویه هم میدانست که این قضیه جدی نیست؛ برای همین هم تا صلح امام حسن پیگیر قضیه بود.
بعد از این ماجراها خوارج از امیرالمؤمنین طلبکار شدند که اشتباه از شما بوده و نباید میپذیرفتید.
این نتیجه عدم اعتقاد به امامتِ امام است.
با این همه خطبههایی که امام برای آنها میخواندند، با آن همه معجزاتی که از ایشان میدیدند( باب الثُعبان در مسجد کوفه یکی از آنهاست که امام بالای منبر بودند و مار و اژدها را دیدند و وقتی امام با آنها صحبت فرمودند برگشتند و مردم نظارهگر این صحنه بودند) باز اینقدر ضعیفالعقیده و سست بنیاد بودند.
#شوقمعرفت۳ / خ۱۲۵ / مقدمه
🌴🌴🌴
حال چگونه ما خواسته اینها را پذیرفتیم❓
امام می فرماید:
✨وَ لَمَّا دَعَانَا الْقَوْمُ إلَى أَنْ نُحَكِّمَ بَيْنَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَكُنِ الْفَرِيقَ الْمُتَوَلِّيَ عَنْ كِتَابِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ و تَعالی
زمانی که این گروه از ما خواستند که بین ما و آنها قرآن حاکم باشد، ما نمی توانستیم به قرآن پشت کنیم، در حالی که اصرار و پافشاری میکردند، ما بگوییم قرآن را قبول نداریم؟! بنابراین ما نمیتوانستیم کنار بگذاریم.
✨وَ قَدْ قَالَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ "فَإِنْ تَنٰازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اَللّٰهِ وَ اَلرَّسُولِ"
خداوند هم خود در سوره نساء راهنمایی فرموده که اگر اختلاف و نزاعی پیش آمد، نزاع خود را به خدا و رسول رد کنید.
امام توضیح می دهند:
✨فَرَدُّهُ إِلَى اَللَّهِ أَنْ نَحْكُمَ بِكِتَابِهِ
اگر بخواهیم نزاع خود را به خدا بازگردانیم باید طبق آیه قرآن حکم دهیم، که اینها نکردند. گفتیم که آنها حتی یک جمله از قرآن را هم به کار نبردند، مگر آن آخر کار که از هم ناراحت شدند.
✨وَ رَدُّهُ إِلَى اَلرَّسُولِ أَنْ نَأْخُذَ بِسُنَّتِهِ
رَد نزاع به پیامبر هم این است که ببینیم سنت پیامبر چه بوده و طبق آن عمل کنیم.
آنها به سنت هم استناد نکردند، یک حدیث هم نخواندند!
نگفتند چون پیامبر فلان جا فلان کار را کرده است حال حق با علی علیه السلام است یا با معاویه؟!
✨فَإِذَا حُكِمَ بِالصِّدْقِ فِي كِتَابِ اَللَّهِ
چرا این کار را نکردند؟ برای اینکه اگر بنا بود از روی صدق، صداقت، راستی و درستی به کتاب خدا حکم شود👇
✨فَنَحْنُ أَحَقُّ اَلنَّاسِ بِهِ
ما از دیگران به قرآن سزاوار بودیم.
✨وَ إِنْ حُكِمَ بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ وَ أَوْلَاهُمْ بِهَا
اگر هم بنا بود براساس سنت رسول الله حکم کنند، معلوم است که باز ما نزدیک ترین فرد به سنت پیامبر بودیم.
معاویه جزء آزادشدگان پیامبر است، معاویه تا آخرین لحظه با اسلام مخالفت کرد. زمانی که ابوسفیان در مکه تسلیم پیامبر شد، معاویه به حدی عصبانی شد که گفت او را بکشید. او حتی بیش از پدرش علیه اسلام پافشاری داشت!
👈اما اشکال دومی که خوارج مطرح میکردند این بود که چرا شما اینقدر فرصت دادید و زمان از دست رفت❓هشت ماه وقت گذاشتیم، مردم سست شدند، یا آن جبهه تقویت شد و... چرا همان وقت حکمیت را برپا نکردید❓
دقت شود! اینجا یک #پیچ مهمی هست.
✨وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ لِمَ جَعَلْتَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ أَجَلاً فِي اَلتَّحْكِيمِ
اگر بگویید که چرا یک اجل یا مدتی در تحکیم گذاشتیم، پاسخش این است که:
تفاوت است بین پیامبر و امام (وقتی حکومت را در دست میگیرد) با افراد دیگر.
افراد دیگر درصدد برقراری حکومت هستند(چه حق باشد، چه باطل) و معتقدند باید قدرتی بدست آورند تا بتوانند با آن قدرت عدالت و اسلام را اجرا کنند؛ اما دغدغه اصلی امام حکومت نیست، او نماینده خداست.
همانطور که پیامبر خدا برای هدایت مردم آمده است، امام نیز هدف اولیهاش هدایت مردم است. هرجایی میشود عدهای هدایت شوند، یا اگر هدایت نمیشوند دستِ کم برآنها اتمام حجت بشود، امام آنجا توقف مینماید. لذا امیرالمؤمنین علیهالسلام گاهی وسط میدان جنگ توقف مینمودند و گاهی افراد را از زیر شمشیرشان رد میکردند.
فلذا امام این فرصت هشت ماهه را برای این گذاشتند که افراد تکلیف و موضع خودشان را مشخص کنند که بالاخره این طرفی هستند، یا طرف جبهه مخالف.
لذا میفرمایند:
✨فَإِنَّمَا فَعَلْتُ ذَلِكَ لِيَتَبَيَّنَ اَلْجَاهِلُ وَ يَتَثَبَّتَ اَلْعَالِمُ
برای اینکه مسأله برای جاهل روشن شود که حق با کدام طرف است و آنکه عالم است و حق را میشناسد (نیز) گامهایش تثبیت و مستحکم شود.
✨وَ لَعَلَّ اَللَّهَ أَنْ يُصْلِحَ فِي هَذِهِ اَلْهُدْنَةِ أَمْرَ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ
(همچنین اینکه) میخواستیم در این آتش بس، امر امت اصلاح شود. بالاخره طرف مقابل(حَکَمین و مخالفان) پشیمان شوند و متوجه اشتباهشان بشوند.
"هُدْنَة": آتش بس
#شوقمعرفت۲ / خ۱۲۵ / بخش اصلی
🌴🌴🌴
✨وَ لَا تُؤْخَذَ بِأَكْظَامِهَا فَتَعْجَلَ عَنْ تَبَيُّنِ الْحَقِّ وَ تَنْقَادَ لِأَوَّلِ الْغَيِّ
نمیخواستیم گلوی مردم را بفشاریم تا به اجبار و تحت فشار چیزی را قبول کنند و حق را نشناسند و تسلیم گمراهی شوند.
البته نتیجه هم داد!
این نام نیکی که از امیرالمومنین علیه السلام باقی مانده است، نتیجه ی همین نوع رفتار و عمل اوست.
زدن و کشتن و پیروز شدن که هنر نیست، در تاریخ نمونه های بسیاری داریم که اینگونه بودهاند.
اگر امیرالمومنین هم این گونه عمل میکردند، آن وقت چه تفاوتی با آنها داشتند؟!
اما همین حرکت بینظیر ایشان است که نامِشان را در تاریخ ماندگار کرد.
البته بحث ماندگار شدنِ نام هم فقط نیست، مسئله این است که این مجموعه هدایت به دست ما می رسد.
اگر امیرالمومنین چنین عمل نکرده بودند، ما اکنون نهجالبلاغه نداشتیم!
نهجالبلاغهای که اکنون در دست ماست، توسط شیعه نسل اندر نسل حفظ شده است.
👈به نقل از مسعودی ۴۰۰ تا از خطبههای حضرت دست مردم و بر زبانشان جاری و آن را از بَرکرده بودند.
این در حالی است که همه آن مردم شیعه نبودند، و معنای آن این است که امام حکومت چند روزه را رها کردند و تا قیامِ قیامت بر دلها حاکم شدند؛ حتی دشمنان و مخالفان هم تحت تأثیر بیانات و اقدامات ایشان بوده و هستند.
"کظم": به معنای راه تنفس است، به دهانه ی مشگ هم کظم می گفتند.
"غَی": گمراهی
در ادامه امام علیهالسلام توضیحی میدهند که از جملات طلایی ایشان است:
✨إِنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْ كَانَ الْعَمَلُ بِالْحَقِّ أَحَبَّ إِلَيْهِ وَ إِنْ نَقَصَهُ
برترین انسان ها نزد خداوند کسی است که عمل به حق برایش محبوبتر باشد حتی اگر از موقعیت اجتماعی او کاسته شود.
برای کسانی که قصد فعالیت اجتماعی دارند، این یک #اصل_اجتماعی است.
این که دنبال حق باشند، حتی اگر کنار گذاشته شوند یا انتخاب نشوند یا مورد حملاتی قرار بگیرند، با همه اینها از موضع خود که جانب حق است، عقب نشینی نکنند.
در مسائل اجتماعی فراوان پیش می آید که انسان با دو راهی مواجه میشود؛ اگر پا روی حق بگذارد همه تسلیم او می شوند، حمایتش می کنند و اگر روی حق پافشاری کند از او روی بر می گردانند.
بنابراین امام فرمودند: برترین مردم نزد خدا کسی است که عمل به حق برای او محبوب تر باشد اگرچه از او بکاهد، یعنی از موقعیت، منصب یا عنوان او کاسته شود.
#شوقمعرفت۳ / خ۱۲۵ / بخش اصلی
🌴🌴🌴
✨وَ كَرَثَهُ مِنَ الْبَاطِلِ وَ إِنْ جَرَّ إِلَيْهِ فَائِدَةً وَ زَادَهُ
اگر چه باطل برای او فایده ای جذب کند و به سود او تمام شود و چیزی بر او بیفزاید، ولی او باطل را نخواهد.
برترین انسانها چنین انسانهایی هستند.
ببینید کجا از این انسانها پیدا می شود.
"کَرث": اندوه
بعد امام با حالت تَغَیُّر جواب خوارج را می دهند که قاعدتاً باید بلافاصله بعد از سخنان امیرالمومنین میآمدند به دست و پای حضرت می افتادند و اظهار ندامت و پشیمانی میکردند!
✨فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ
شما را کجا می برند؟ کجا می روید؟
(چرا حیران و سرگردانید؟)
✨فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ وَ مِنْ أَيْنَ أُتِيتُمْ
شما کجا بودهاید؟ و از کجا به اینجا آورده شدهاید؟
تاریخ اسلام را کی فهمیدید؟ خلفا که نگذاشتند احادیث پیامبر به گوش شما برسد، شما از اسلام خبر ندارید.
بعد فرمودند اگر واقعا ناراحت هستید که چرا ما حکمیت را پذیرفتیم، بسم الله ... آماده ی جنگ با معاویه شوید، من آمادهام.
✨ اسْتَعِدُّوا لِلْمَسِيرِ إِلَى قَوْمٍ حَيَارَى عَنِ الْحَقِّ لَا يُبْصِرُونَهُ
آماده شوید برای حرکت به سوی شامیانی که از حق روی گردان شدند و حق را نمیبینند.
امام که به دنبال کشور گشایی نیستند که بخواهند شام را هم ضمیمه کشورشان کنند!
ایشان ولی خدا هستند و میخواهند حق را به شامیان بشناسانند!
می گویند شامیان بیچارگانی هستند که از حق روی برگردان شده و آن را نمیشناسند (إِلَى قَوْمٍ حَيَارَى عَنِ الْحَقِّ)
(لَا يُبْصِرُونَهُ) حق را نمی بینند.
از اسلام فقط نامش به آنها رسیده است.
✨مُوزَعِينَ بِالْجَوْرِ لَا يَعْدِلُونَ [عَنْهُ] بِهِ
و اینها وادار شدند به ستمگری روی آورند.
اینها را چنان برای ستم گریهایشان توجیه کردند که گویی جایگزین ندارند.
امروز در این گروههای تکفیری می بینید چیزی جایگزین وحشیگری ها نیست.
"وزع": به معنای وادار کردن و تحت فشار قرار دادن است.
✨جُفَاةٍ عَنِ الْكِتَابِ
کسانی که از کتاب خدا روی گردان هستند.
"جافی" : کسانی هستند که خشونت به خرج می دهند.
✨نُكُبٍ عَنِ الطَّرِيقِ
از راه راست منحرف شدند.
"نَکب" : انحراف
اما برای این که یک وقت کسی احساساتی عمل نکند میگویند بسیارخوب با کدام نیرو برویم❓با همان نیرویی که ما را از جنگ برگرداندند❓
✨مَا أَنْتُمْ بِوَثِيقَةٍ يُعْلَقُ بِهَا
افسوس که شما مورد اعتماد نیستید!
یعنی یک دستگیره ی مورد اطمینان نیستید که انسان بتواند خود را به آن بیاویزد.
دستگیره باید برای نگه داشتن محکم باشد و شما چنان دستگیره ای نیستید.
✨مَا أَنْتُمْ بِوَثِيقَةٍ يُعْلَقُ بِهَا وَ لَا [زَوَافِرَ] زَوَافِرِ عِزٍّ يُعْتَصَمُ إِلَيْهَا
و نه ستونی هستید که بشود به آن تکیه کرد؛ یعنی من نمی توانم به شما تکیه کنم و به جنگ معاویه بروم.
"زَوافِر" : جمع زافر به معنای ستون.
✨ لَبِئْسَ [حُشَاشُ] حُشَّاشُ نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ
بله فقط بلد هستید آتش افروزی کنید.
یعنی آتش جنگ را خوب روشن می کنید، اما پایمردی ندارید!
"حُشاش" جمع حاش یعنی چیزهای کوچکی که با آن می توان آتش روشن کرد.
✨ أُفٍّ لَكُمْ
اف بر شما.
"اف" : در معنای دقیق یعنی "اتَضَجَّرُ" : از شما دلتنگ شدم.
در قرآن هم که آمده " و لا تقل لهما افّ" یعنی مواظب باش اگر پدر و مادرت کهنسال و از کارافتاده شدند یک وقت از وجودشان اظهار ناراحتی نکنی.
✨لَقَدْ لَقِيتُ مِنْكُمْ بَرْحاً
از شما رنج دیدم و رنجیده خاطر شدم.
✨يَوْماً أُنَادِيكُمْ وَ يَوْماً أُنَاجِيكُمْ
یک روز باید فریاد بزنم و با شما علنی و آشکار صحبت کنم و شما را به حق دعوت کنم، یک روز هم باید با شما نجوا کنم، اسرار را به شما بگویم.
کدامش را می پذیرید⁉️
✨فَلَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ النِّدَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ النَّجَاء
نه آن زمانیکه شما را فرا میخوانم و با بانگ بلند با شما صحبت میکنم، برادران صادق و راستگوی من هستید و آزادگی آن را دارید که حمایتم کنید، و نه افراد مورد اطمینانی هستید که بشود با شما رازها را گفت؛ هیچکدام!
این بیانات پاسخ به اشکالات خوارج بود و درجای دیگر هم پاسخهایی را دادهاند.
#شوقمعرفت۴ / خ۱۲۵ / بخش اصلی
🌴🌴🌴