eitaa logo
💫🤲🏻📿نماز اولین سوال حسابرسی📿🤲🏻💫
82 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
753 ویدیو
16 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💟 💟 7⃣▫️ اول وقت؛ 🌷 ✍امیر دربندی، از هم رزمان شهید صیاد شیرازی، درباره اهتمام وی به نماز اول وقت می‌گوید: 🔹🔹«در آسمان کردستان بودیم و سوار هلی کوپتر. دیدم ایشان مدام به ساعتش نگاه می‌کند. علت را پرسیدم. گفت: «موقع نماز است. » و بعد به خلبان اشاره کرد که همان جا فرود بیاید تا نماز را در اول وقت بخوانیم. خلبان گفت: «این منطقه زیاد امن نیست. اگر صلاح بدانید، تا مقصد صبر کنیم. » شهید صیاد گفت: «اشکالی ندارد، ما باید همین جا نماز بخوانیم. » هلی کوپتر نشست. صیاد با آب قمقمه ای که داشت وضو گرفت و به نماز ایستاد. ما هم به او اقتدا کردیم». [1] ---------- [1]: امیر دلاور، ص ۷۷. ----------------------------------------- 🌴الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج🌴 ✨🌹أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ🌹✨ ✨🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹✨ ✨💠🌹🤲🏻📿نماز اولین سوال حسابرسی📿🤲🏻🌹💠✨ ♡🕊════‌‌‌‌༻‌🌹📿🤲🏻📿🌹༺‌‌‌════🕊♡ 💠❥@namazavalinsoalehesabresi ♡🕊════‌‌‌‌༻‌🌹📿🤲🏻📿🌹༺‌‌‌════🕊♡
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🏴یاد شهدای حسینی ... 💠پدرمان، مرحوم حاج محمد کسائی، از روضه خوان های قدیم شیراز بود. دهه اول محرم منزل ما محل رفت و آمد هیات ها و بزرگان هیات های شیراز بود و مراسم روضه و سینه زنی مفصل برپا بود بزرگانی مثل شهید دستغیب تا مرحوم حاج حسین فرهنگ و مرحوم ملا علی و علی اصغر سیف و ... برای مراسم به منزل ما می آمدند. 💠مادر می گفت وقتی علی دنیا آمد، پدر وقتی در مراسم ها می خواست روضه حضرت علی اصغر(ع) بخواند، قنداقه علی را روی دست بلند می کرد و برای جمعیت روضه علی اصغر می خواند... 💠علی هم مثل پدر اهل منبر بود، صبح های جمعه به منزل حاج فرهنگ که سال ها هر جمعه برای امام حسین مراسم داشتند می رفت و می گفت به سه نیت آمدم، هم صله رحم، هم مجلس حسین، هم اگر کسی نبود منبر بروم! 💠یکبار به ایشان خبر دادند که امشب هیچ کس پیدا نکردیم برای هیات مرکز پیاده مداحی کند، امشب مراسم را تعطیل کنیم! گفت خودم می خوانم. در یک ساعت خودش اشعاری برای اباعبدالله سرود و شب خودش هم سخنرانی کرد هم مداحی کرد و نگذاشت مراسم و هیات تعطیل شود. 💠عید غدیر سال 1366 بود که برای دیدن پیکرش به معراج شهدا رفتم. تا درب تابوت را باز کردند، دیدم ترکش حنجره اش را بریده است... ناخودآگاه یاد پدر افتادم که او را روی دست بلند می کرد و روضه حضرت علی اصغر می خواند راوی برادر شهید 🌹🌱🌷🌱🌹 حاج علی کسائی @shohadaye_shiraz
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
یاد 🏴 🔰شهیدی که سر از پیکرش جدا افتاده بود...😔 💠برای اینکه خانواده بخصوص مادرش، ناراحت نشوند،یکی از هاصورت احمد راشست موهایش را هم شانه زد، سر را جوری روی پیکر گذاشت تا جراحت مشخص نشود.😢 🔰وقتی مادر جنازه پسرش را دید گفت :مادر من که دوست داشتم تو مثل امام حسین شهید بشی!😔 دست زیر سر احمد برد تا صورتش را ببوسد که .... متوجه جدائی سرفرزندش شد. خطاب به احمد گفت: مادرم شیرم حلالت، من نیزخواستم همینطوری بشوی" بعد گفت: "بفدای امام حسین، بفدای علی اکبر امام حسین، بفدای سر امام حسین«ع» احمد تدین 🌷🍃🌹🍃🌷 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از انوار توحید
🥀🔺وصیت‌نامه عجیب یک شهید بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه کردستان بودیم که به طرز غیرعادی جنازه شهیدی را پیدا کردیم، از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی درآوردم، داخل کیف، وصیت‌نامه قرار داشت که کاملاً سالم بود و این چیز عجیبی بود، در وصیت‌نامه نوشته بود: من سیدحسن بچه تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم. پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند، اهل بیت، شهدا را دعوت می‌کنند، من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می‌رسم و جنازه‌ام هشت سال و پنج ماه و 25 روز در منطقه می‌ماند، بعد از این مدت، جنازه من پیدا می‌شود و زمانی که جنازه من پیدا می‌شود، امام خمینی در بین شما نیست، این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می‌گویم، به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم، بگویید که ما را فراموش نکنند و ... بعد از خواندن وصیت‌نامه درباره عملیاتی که لشکر حضرت رسول(ص) آن شب انجام داده بود، تحقیق کردیم، دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و 25 روز از آن گذشته است. 👤 راوی: سردار حسین کاجی 📚خاطرات ماندگار، ص 192 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📱 آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی 🆔 @anwartohid_ir 🌐 www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🔻پیکر علی معروفخانی شناسایی شد 🔹️شهید گرانقدر علی معروف‌خانی هفتم اردیبهشت ۱۳۴۱ ‏، در روستای شاسوند ابهر چشم به جهان گشود. پدرش حیدر، فروشنده بود و مادرش ثریا نام داشت. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت و بیستم اردیبهشت ۱۳۶۱‏، در شلمچه به شهادت رسید که اثری از پیکرش به دست نیامد. 🔹️ در سال 1375 پیکر شهیدی به نام شهید علی معروف‌خانی در گلزار شهدای شناط ابهر به خاک سپرده شد که مادر شهید معروف‌خانی این شهید والامقام را به عنوان پیکر فرزندش نپذیرفته و با نام شهید گمنام تشییع و به خاک سپرده شد. 🔹️ پیکر شهید والامقام علی معروف‌خانی در سال 1374 به عنوان شهید گمنام در گلزار شهدای دارالرحمه شیراز دفن شده بود که با انجام آزمایشات DNA و نمونه خون‌های دریافت شده از خانواده شهدا پیکر این شهید شناسایی شد و خبر شناسایی و تدفین پیکر این شهید بزرگوار به خانواده وی اعلام شد. 🔹️مرحومه حاجیه خانم یوسفلی و مرحوم حیدر معروف‌خانی مادر و پدر شهیدان معروف‌خانی در قید حیات نبوده و دار فانی را وداع گفته‌اند. 🏴🏴🏴🏴 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
30.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞🚨یوسفی که بعد از مرگ یعقوب برگشت..😭 🖤ماجرای عجیب مادر هوشنگ خوش خبر که پسر شهیدش سالها در شهرستان به عنوان دفن بوده ...🥺 🏴🏴🏴 به خاطر مادران چشم انتظار شهدا ، ... https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
✨قال پیامبراکرم(ص): هیچ‌کس نیست که به بهشت رود و در عین حال، دوست داشته باشد به دنیا برگردد و از آنچه بر روی زمین است برخوردار شود؛ مگر که بر اثر مشاهده کرامت شهادت، آرزو میکند که برگردد و ده بار کشته شود..! 📚مستدرک‌الوسائل‌، ج۱۱،ص۱۳ اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
در بهشت زهرای تهران قطعه ۵۰، شهیدی خوابیده است که قول داده برای زائرانش دعا کند. سنگ قبر ساده او، حرفهای صمیمانه اش و قولی که به زائرانش می دهد دل آدم را امیدوار میکند. 📜بخشی از : ✔️شما چهل روز دائم الوضو باشید. خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد. ✔️نمازهای خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید درهای به روی شما باز میشود. ✔️سوره را هر شب یک مرتبه بخوانید. خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند. از شما بزرگواران خواهشی دارم. بعد از نمازهای یومیه فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید. زیرا امام منتظر دعای خیر شما است. ✔️اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم. به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شود. خداوند سریع الاجابه است پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید. خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است. 🌷شهید مدافع حرم
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🚨برات شهادت از بی بی حضرت معصومه(س)🌹 💠در کربلاے۴ ، ترکشـی به شانه اش نشـست. او را به بیمارستانی در قم منتقل کردند، چند روز بعد هم به شیراز منتقل شد. زخمـش عمیق بود و باید استراحت می کرد. اما تا شنیـد عملـیاتے جدیـد در پیش است آمـاده شـد ڪه به جبهــه برگردد.هیچ وقت بدون اجازه من و پدرش نمی رفت. گفت: مادر، خواب (س)را دیدم، به من مژده داد این بار به آرزویـت می رسی و پیش ما میآیـی! وقتی التـماس های او را دیدم. گفـتم :عزیـزم باشه، برو! توی کوچه چرخید و باز نگاهم کرد، باز خواب حضرت معصومه (س)را یادآوری کرد و برای آخرین بار هم خداحافظی کرد! کربلاے ۵، حسینے شد ... فرهاد (مجتبی )اجرایی 🍃🌹🍃🌹 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🔰ساواك كسبه را به عضويت در حزب«رستاخيز» ترغيب مي كرد، اگر كسي عضو اين حزب نمي شد، او را تهديد مي كردند كه پروانه ي كسب تو را باطل مي كنيم. به اجبار، ايشان را عضو حزب كردن.از او مي خواستن همراه همسرش در مهماني ها شركت كند. می دانست زنان مجلس، اغلب بي حجاب اند و مجلس لهوولعب برپاست، قبول نميكرد كه شركت كند. 🔰 وقتي خواستند تصوير شاه را روي ديوار مغازه بزنند، قبول نكرد. 🍰سال ۵٠ قنادي را جمع كرد و به خريد و فروش موتورسيكلت مشغول شد. 🔰بعد از پيروزي انقلاب تصوير امام و شهيد دكتر بهشتي را سر در مغازه زده بود. بارها منافقين تهديدش كردند، با نامه و تلفني كه اين عكس را بردار. داخل قفل مغازه اش چسب ريختند، شيشه هايش را شكستند و يك بار مغازه را به آتش كشيدند 🔰حاج اكبر خوار چشم منافقين بود و مغازه اش هم محل ارشاد مردم، بعد از فتح خرمشهر، دو نفر 🏍️موتورسوار به در مغازه حاج اكبر رفتند، چند تير به سينه او شليك كرد،حاجی افتاد، خون گرمش كف مغازه را رنگنين كرد. ضارب نشست ترك موتور و فرار كردند.😢 علی اکبر یغمور 🍃🌷🍃🌷 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
💠یاد شهدای ♻️دو ماه از شهادت سعید می گذشت که محمد شهید شد. به بنیاد رفتیم برای تهیه قبر. گفتیم کنار محمد, یک قبر هم برای سعید بدهید, که اگر جنازه اش امد پیش برادرش باشد. گفتند باید یک شاهد پیدا کنید که شهادتش را تایید کند, ما هم که کسی را نمی شناختیم. همزمان یک نفر در اتاق بود که حرف های ما را می شنید. گفت چه کاره سعیدی؟ گفتم پسر عمو! گفت اینها چی؟ گفتم پدر و مادرش هستند. گفت این ها را ببر بیرون تا من شهادت سعید را تایید کنم. عمو و زن عمو را بردم بیرون. گفت عملیات محرم بود. گردان ما مأموریتش تمام شده بود که فرمانده گفت می خواهیم تپه ۱۷۵ را دوباره بگیریم, هر کس داوطلب است بسم الله. اولین نفر که بلند شد سعید بود. ان شب تپه را گرفتیم, اما روز بعد عراق پاتک سنگینی انجام داد, دستور عقب نشینی امد. سعید همه را عقب فرستاد درحالی که خودش یک تنه در مقابل پیش روی عراقی ها ایستاده بود و آتش می ریخت تا ما خارج شویم. ناگهان دیدم تیری به سعید خورد و از بالای تپه غلت خورد پایین و ما نتوانستیم, کاری کنیم و او را بیاوریم... این را گفت و رفت و هیچ وقت نفهمیدیم که بود! 🌷 سعید(حسن) بادرام 🌷🌱🌷🌱🌷 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
💠فرمانده گردان بود. تا بیکار می شد, می رفت سراغ دستشویی صحرایی ها. کارش تمیز کردن انها بود, بعد هم پر کردن منبع آب آنجا… 💠مجروح شده بود, پایش توی گچ بود و به اجبار در مرخصی. گفت بیا بریم انتقال خون من خون بدم! گفتم: تو با این حالت؟😳 گفت حالا که دستم از جبهه کوتاه شده, بذار حداقل خونم را برای مجروحین بدم. با اصرار رفتیم. اما پرستار حاضر نشد, سعید هم اصرار. دیدم راضی نمی شود, گفتم پس من به جای تو خون می دهم. کارمان که تمام شد. هنوز سعید ارام نشده بود. دست کرد توی جیبش همه پول هایش که ۳۰ تومن بود را در اورد و گفت:پس این را بده به صندوق کمک به جبهه! حمیدرضا (سعید )ابوالاحرار 🍃🌷🍃 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🔹کشاورز بود و زحمت‌کش. درس طلبگی میخواند و شیخ محمد صدایش می‌کردیم. 🔹همیشه لبخند به روی لب داشت. روی باغ خودش کار میکرد. وضع مالی‌اش خوب بود. اما ساده زندگی کردن را بیشتر دوست داشت و مالش را وقف امور خیریه می‌کرد. 🔹از نوجوانی وارد بسیج شد. به بسیج خیلی علاقه داشت. بیشتر وقتش را یا در باغش می‌گذراند یا در فعالیت‌های بسیج و اردوهای جهادی. پل دختر، سراوان، سیل شیراز و هر جایی که نیاز به کمک بود، پیدایش می‌شد. فرقی نمی‌کرد سیل باشد یا زلزله یا شرایط عادی. طلبه جهادگر، محمد مویدی 🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید
مادر در خواب پسر شهیدش را می‌بیندپسر به او می‌گوید: توی بهشت جام خیلی خوبه...چی می‌خوای برات بفرستم؟ مادر می‌گوید: چیزی نمی‌خوام؛ فقط جلسه قرآن که می‌رم، همه قرآن می‌خونن و من نمی‌تونم بخونم خجالت می‌کشم... می‌دونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون!!🥀 پسر می‌گوید: نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون! .بعد از نماز یاد حرف پسرش می‌افتد! قرآن را بر می‌دارد و شروع می‌کند به خواندن... خبر می‌پیچد! پسر دیگرش، این‌ را به عنوان کرامت شهید، محضر آیت الله نوری همدانی مطرح می‌کند و از ایشان می‌خواهد مادرش را امتحان کنند... حضرت آیت‌الله نوری همدانی نزد مادر شهید می‌روند! قرآنی را به او می‌دهند که بخواند! به راحتی همه جای قرآن را می‌خواند؛ اما بعضی جاها را نه! میفرمایند: «قرآن خودتان رو بردارید و بخوانید!» مادر شهید شروع می‌کند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط آیت الله نوری با گریه، چادر مادر را می‌بوسند و می‌فرمایند: «جاهایی که نمی‌توانستند بخوانند متن غیر از قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم.»✨ شهید
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🔰یک بار من در آشپزخانه بودم و او هم سر کار بود، وقتی رسید گفت: «شهید سعید است و شهادت سعادت» و بلند گفت: «خانم دعا کن تا من شهید شوم.» من هم از آشپزخانه گفتم: «ان‌ شاءالله. ان شاءالله که اکبرآقا شهید شود؛ ولی نه در این سن و سال.» آخر پسر کوچکمان زمانی که پدرش شهید شد یک سال و سه ماهش بود، یکی دیگر ۱۰ ساله و دیگری ۵ سال و نیمه بودند. 🔰خیلی به او وابسته بودم؛ چون من سه تا بچه کوچک داشتم و وقتی کارهای خودش تمام می‌شد خیلی به من کمک می‌کرد، بچه‌ها را حمام می‌برد، ظرف‌ها را می‌شست و کارهای منزل را انجام می‌داد. هر چند زمان خیلی کمی‌خانه بود و گاهی ساعت ۱۰، ۱۱ شب می‌آمد؛ ولی با این حال کمک حالم بود. 🔰به نظرم اخلاصش باعث شهادتش شد ، او خیلی انسان بااخلاصی بود و کارهای خیری را که انجام می‌داد به دیگران نمی‌گفت. خیلی کمک حال مستمندان بود. مسئله دیگری که فکر می‌کنم باعث شد به این درجه برسد، احترام زیادی بود که برای دیگران به ویژه مادرش قائل بود. محال بود برویم منزل مادرشان و دست مادرش را نبوسد، دست و پیشانی مادرش را نبوسد. گاهی هم می‌افتاد زمین و پای مادرش را می‌بوسید. اکبر عبدالله نژاد 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید