#سبک_زندگی_شهدا
[شهید عباس دانشگر در قسمتی از
دستنوشته خود میگوید :
میخواهم عوض بشوم ؛
همه ی زندگی ام را عوض بکنم ✨
میخواهم آن کسی باشم که دوست دارم؛
نه آن چیزی که یک ذهن ِمریض از من
ساخته است✨
هرگز از تاخیر و دیر شدن به آرزوهایم
نا امید نمیشوم
زیرا بخشش ِالهی به اندازه نیت است.
🔸 استاد علی اکبر رائفی پور میگوید:
به زادگاهش رفتم.
پدرش سررسید سال ۱۳۹۴ شهید را به من داد
وقتی برنامه عبادی اش را دیدم بر خود لرزیدم.👇
✅ مداومت بر نماز شب(حداقل سه رکعت
نماز شفع و وتر)
✅ خواندن هرروز حداقل یک صفحه
قرآن با تفسیر
✅ مناجات حضرت امیرالمومنین(علیهالسلام) و
زیارت حضرت زهرا(سلام الله علیها)
✅ ذکر روز چند مرتبه...
➕ما حرف زدیم و شهدا عمل کردند. خداوند متعال به درجاتش بیفزاید و او را با اولیاءش محشور فرماید.🔆
شهید مدافع حرم
#عباس_دانشگر
🎁 @namazemahboob
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
📗*کتابِ آه*
🔥 #بازخوانی مقتل امام حسین علیه السلام
#قسمت_پنجاه_و_دو
کثیر نزد عمر سعد برگشت و خبر را گفت.
عمر، *قُره بن قیس حَنظَلی* را خواست و گفت:
_ برواز حسین بپرس برای چه آمده و چه میخواهد؟
وقتی امام حسین او را دید گفت:
_این مرد را میشناسید؟
حبیب ابن مظاهر گفت:
_آری! مردی از خواهر زادهگان ماست؛ او را نیکو رای میشناختیم وفکر نمیکردیم در این جا حاضر شود!
قره آمد و بر امام حسین سلام کرد و دلیل آمدن ایشان را پرسید...
امام فرمودند:
_مردم شهر شما برای من نامه نوشتند و خواستند تا بیایم.
اکنون اگر مرا ناخوش دارید باز میگردم.
حبیب گفت:
_ای قره! وای بر تو کجا میروی؟ سمت این قوم ستمکار؟ بمان و امام را یاری کن که خداوند به خاطر پدران او، به تو کرامت مسلمان بودن داده است.
قره گفت:
_باز میگردم تا پیغام حسین را به عمر سعد برسانم؛ تا ببینم چه میشود!
و نزد عمر رفت و خبر را گفت.
عمر گفت:
_امیدوارم که خدا مرا از جنگ با او حفظ کند.
عمر برای عبیدالله بن زیاد نوشت:
_ وقتی که من نزد حسین رفتم، شخصی را فرستادم و پرسیدم برای چه آمده و چه میخواهد؟ حسین گفت: مردم کوفه به من نامه نوشتهاند و اصرار کردهاند که من نزدشان بیایم و من هم آمدم و اگر آمدن من را نمیخواهند و پشیمان شدهاند، باز میگردم.
عمرسعد در نامه نوشته بود:
_اکنون آیا حسین امید رهایی دارد؟ راه گریز و فراری نیست!
عبیدالله در پاسخ نامه عمر نوشت:
_ نامهی تو به من رسید...
پیشنهاد کن حسین و همراهانش با یزید بیعت کنند. اگر کردند، نتیجه کار خود را خواهند دید...
وقتی جواب به عمر سعد رسید گفت:
_خودم میدانستم که عبیدالله به دنبال صلح و سلامتی نیست! اکنون حدس من درست درآمد!
عمرسعد پیغام عبیدالله را به امام پیشنهاد نکرد؛ چون میدانست حسین هرگز بیعت نمیکند.
ابن زیاد به جمع کردن نیرو از میان مردم پرداخت...
خودش در مسجد بالای منبر رفت و گفت:
_ای مردم! شما خاندان ابو سفیان را میشناسید و دانستهاید که آنها همانطور هستند که شما میخواهید.
این امیرالمؤمنین یزید است! او را میشناسید...
نیکو سیرت و ستوده کردار است! با مردم نیکوکار است... راهها را برایتان امن کرده و... یزید پس از پدرش، صد در صد بر جیره و حقوق شما اضافه کرده و به من دستور داده تا بازهم آنها را بیشتر کنم و از شما میخواهد به جنگ دشمن او، حسین، بیرون روید. پس بشنوید و اطاعت کنید.
از منبر پایین آمد و به مردم پول و هدایای فراوانی داد و دستور داد به جنگ با حسین و یاری عمر سعد بروند...
مردم کوفه جنگ با حسین را ناروا میدانستند. عبیدالله هرکس را به جنگ روانه می کرد، به طریقی از سپاه میگریخت و باز میگشت.
عبیدالله چارهای اندیشید...
به سعد بن عبدالرحمن گفت جستجو کند و فراریان را نزد او بیاورد.
سعد هم یک نفر شامی را که بخاطر کار مهمی از لشکرگاه به کوفه آمده بود، گرفت و نزد عبیدالله برد.
عبیدالله گفت تا گردن او را بزنند. بعد از آن دیگر کسی جرئت انجام تخلف نکرد!
(گفتهاند کار مهم آن مرد شامی، طلب میراث بود.)
شش روز از ماه محرم گذشته بود که بیست هزار سوار فراهم شد!
🎁 @namazemahboob
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
📗*کتابِ آه*
🔥 #بازخوانی مقتل امام حسین علیه السلام
#قسمت_پنجاه_و_سه
ابن زیاد برای شَبَث رِبعی نامه فرستاد که:
_نزد ما بیا تا تو را به جنگ حسین بفرستیم.
شبث خود را به بیماری زد. شاید ابن زیاد او را معاف کند.
ابن زیاد نامهای دیگر برای اون نوشت و گفت:
_ فرستادهی من خبر آورده که تو خود را به بیماری زدهای...
اگر در فرمان ما هستی، فوراً نزد ما بیا.
پس شَبَث بعد از نماز عشاء( در تاریکیهای آخر شب) آمد که ابن زیاد روی او را نبیند که نشانهی بیماری در آن نبود.
ابن زیاد به او خوشآمد گفت و در نزدیک خودش نشاند و گفت:
_میخواهم به قتل این مرد (حسین) بروی و ابن سعد را یاری کنی.
شبث گفت:
_اطاعت میکنم.
و ابن زیاد پیوسته نزد عمرسعد لشکر میفرستاد:
شبث را با هزار تن
کعب بن طلحه را با سه هزار تن
یزید بن رکاب کلبی را با دو هزار تن
حَصین بن نُمَیر را با چهار هزار تن
مظاهربن رهینه مازنی را با سه هزار تن
نصر بن حرشه را با دو هزار تن
حجار بن ابجر را با هزار تن
شمر بن ذی الجوشن را با چهار هزار شامی
و جز اینها هزار تن از قادسیه با حر آمده بودند و چهار هزار تن از کوفه با عمر بن سعد!
و همهی یاوران حسین هشتاد و دو تن بودند. سی و دو سوار و باقی پیاده، و سلاح جنگ جز شمشیر و نیزه نداشتند.
ابن زیاد به عمر نوشت:
_من برای تو بسیار سواره و پیاده فرستادم. پس خوب مراقب کارهایت باش؛ که هر صبح و شب خبر تو و کارهایت به من میرسد...
ابن زیاد از ششم محرم به عمرسعد دستور جنگ میداد و نوشت:
مانع این شو که حسین و اصحابش آب بردارند...
#ادامه_دارد ..
#اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🎁 @namazemahboob
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
همه ائمه باب الله هستند.
دو معنای مهم در این رابطه:
1⃣ ما وقتی قراره وارد منزلی بشیم باید تنها از طریق در وارد شیم نه دیوار و پنجره😅
ائمه معصومین هم در ورودی ما به سوی خدای متعال هستن
یعنی اگه میخوای قران رو بفهمی، از طریق قال الصادق و قال الباقر بفهم. ببین امامان آیات رو چطور تفسیر کردن
نرو در خانه ابو حنیفه و مالک و عمر و دیگران❌
2⃣ معنای دوم:
وقتی قراره به یکی احترام بگذارن یا توهین کنن و دستشون به خود شخص نمیرسه
میرن به آستانه او ادای احترام میکنند یا توهین میکنند
ما هم اگه واقعا قراره به خدای متعال احترام بگذاریم و عشق و ارادتمون رو نشون بدیم، باید حتما به امامان معصوم احترام بگذاریم و دوستدارشون باشیم...✅
نمیشه گفت من مخلص صاحب خونهام، خیلی دوسش دارم، ولی دم در منزلش خاکروبه بریزم و بیاحترامی کنم.
دیّان: یعنی قاضی و حاکم
ان شاء الله با ظهور امام زمان روحی فداه که مظهر حاکمیت مطلق خدا روی زمین هستن، این معنا به طور کامل محقق میشه🤲
با این توضیحات زیارت آل یاسین امروز رو بخونیم🌹
التماس دعا👇
ali-fani-27.mp3
19.43M
سلامُُ علی آلِ یاسین❤️❤️
✨🌱 السلامُ علیکَ یا بابَ اللهِ وَ دَیّانَ دینِه
سلام بر تو ای وسيله ارتباط بندگان به خدا و ای حاكم دين خدا ♥️
🎁 @namazemahboob
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄