#غروبانه
✍غروب نوزدهمین روز مهمانی خدا:
تو مرا خوووب میشناسی خدا...
من همانی هستم که گاهی روزها و شب ها در تب و تابِ رسیدن به خواسته ای،
دست به دامانِ مُهر و تسبیح و سجاده می شوم،
و آن چنان معصومانه قول و قرار می دهم که خودم هم باورم میشود
و وقتی با گوشه ی نگاهِ تو ،
به خواسته ام می رسم فراموش می کنم تمام آنچه را که بینمان ردُّ بَدَل شده بود.....😔
می شناسی ام خدااا؟
من همانی هستم که گاهی بداخلاقی میکنم و بدقلق می شوم در رابطه مان....
همان زمان هایی را می گویم که اراده ی تو چیزی را خلافِ مِیلِ من رقم میزند!!!!!
و من فراموش می کنم که تو همان محبوبِ حکیمی هستی
که هر روز در عشقبازیِ اذانگاهی ام،
شهادت می دهم که #بزرگترینی.....
من همانی ام خدا،
که گاهی حتی بچه می شوم و قهر میکنم و خط و نشان می کشم برایت......
و این "همان" بنده ی گاهی به گاهی ات،
وقتی به داستان موسی و خضر می رسد،
پایِ دلش سست می شود
بس که این داستان شبیه است به قصه ی هر روزه ی زندگی ام.....
تو می خواهی،
من نمی خواهم....
تو نمی خواهی،
من اصرار میکنم و میخواهم.....
من سرم را بالا میگیرم و #چرا چنین و چنان شد برایت می آورم
و تو موءدب و با وقار مرا به #صبر فرا میخوانی....
حال وروز موسی را نمی فهمم خدا....
اما این را میدانم که اگر روزی تو به من بگویی:
هذا فِراق بَینی و بَینک...(۷۸/سوره محترم کهف)
دیوانه میشوم...
خدایا مرا به حکمت و اراده ات #صبور کن🤲
#امام_زمان 💕
#اللﮩـمعجـللولیـڪالفـرج
@Namazeshab2