eitaa logo
مُـبلِـغِ مَجـٰازے
487 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
138 فایل
بصیرتی، تربیتی، فرهنگی،مذهبی،تاریخی و سیاسی
مشاهده در ایتا
دانلود
man zendeam-.pdf
1.21M
Pdfکتاب من زنده ام من به جوانان توصیه مؤکد میکنم کتابهای شرح جنگ ۸ساله راقدر بدانند وبخوانند! ۷۴/۶/۲۹ Ⓜ️ @namazi_313
مُـبلِـغِ مَجـٰازے
🇮🇷روز گرامیداشت آزادگان ✍رهبرانقلاب: متاسفانه نسل جوان ما ازگنج جنگ ۸ساله کم اطلاع است! ۸۷/۸/۸ من ب
✍هشت سال جنگ بایستی تاریخ ما را تغذیه کند. 🔆رهبر معظم انقلاب آیت الله امام خامنه ای: اعتقادم این است که اگرچه جنگ به خودی خود موضوعیتی ندارد، اما عرصه‌ی بسیار مهمی برای بروز روحیه‌ی اسلامی و انقلابی و خصلتهای مسلمانی درست است؛ از این جهت بسیار ارزشمند است... ما حالا که دیگر جنگ نداریم و نمی‌خواهیم هم به دست خودمان یک جنگ درست کنیم که عرصه‌ی انقلاب بشود، لیکن آن هشت سال جنگ بایستی تاریخ ما را تغذیه کند... این یک گنج است. آیا ما خواهیم توانست این گنج را استخراج کنیم، یا نه؟ این هنر ماست که بتوانیم استخراج کنیم. 📂 بیانات در دیدار مسئولان دفتر هنر و ادبیات مقاومت ۱۳۷۰/۰۴/۲۵ Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313
مُـبلِـغِ مَجـٰازے
❣﷽❣ 🌴 *#هفت_شهر_عشق* 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام*🏴 #قسمت6⃣1⃣ ــ پسرم، من ديگر خسته شده ا
❣﷽❣ 🌴 ** 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴 ⃣1⃣ عجب! چه اتفاقى افتاده كه امير مكّه اين قدر مهربان شده و نگران جان امام است. همه حيله ها و ترفندهاى اين روباه مكّار نقش بر آب شده است. او چاره اى ندارد جز اينكه از راه محبّت و صلح و صفا وارد شود. او مى خواهد امام را با اين نامه به مكّه بكشاند تا مأموران ويژه، بتوانند نقشه خود را اجرا كنند. اكنون امام، جواب نامه امير مكّه را مى نويسد: "نامه تو به دستم رسيد. اگر قصد داشتى كه به من نيكى كنى، خدا جزاى خير به تو دهد. تو، به من امان دادى، ولى بهترين امان ها، امان خداست".94 پاسخ امام كوتاه و كامل است. زيرا امام مى داند كه اين يك حيله و نيرنگ است و امانِ يزيد، سرابى بيش نيست. آرى، امام هرگز با يزيد سازش نمى كند. نامه امام به عبدالله بن جعفر داده مى شود تا آن را براى امير مكّه ببرد. لحظه وداع است و او با همسر خود، زينب خداحافظى مى كند. آنجا را نگاه كن! آن دو جوان را مى گويم، عَوْن و محمّد كه همراه پدر به اين جا آمده اند. اشك در چشمان آنها حلقه زده است. آنها مى خواهند با امام حسين(ع)همسفر شوند. پدر به آنها نگاهى مى كند و از چشمان آنها حرف دلشان را مى خواند. براى همين رو به آنها مى كند و مى گويد: "عزيزانم! مى دانم كه دل شما همراه اين كاروان است. شما مى توانيد همراه امام حسين(ع) به اين سفر برويد". لبخند بر لب هاى اين دو جوان مى نشيند و پدر ادامه مى دهد: ــ فرزندانم، مى دانم كه شما را ديگر نخواهم ديد. شما بايد قولى به من بدهيد. شما بايد در راه امام حسين(ع) تا پاى جان بايستيد. مبادا مولاى خود را تنها بگذاريد. ــ چشم بابا. و اكنون پدر، جوانان خود را در آغوش مى گيرد و براى آخرين بار آنها را مى بويد و مى بوسد و با آنها خداحافظى مى كند. پدر براى مأموريّتى كه امام حسين(ع) به او داده است به سوى مكّه باز مى گردد.95 خوب نگاه كن! گويا تعداد افراد كاروان بيشتر شده است و ما بايد خوشحال باشيم، امّا اين گونه نيست. امام حسين(ع) به سوى كوفه مى رود و عدّه اى از مردم كه در بين راه، اين كاروان را مى بينند، پيش خود اين چنين مى گويند: "اكنون مردم كوفه حسين را به شهر خود دعوت كرده اند. خوب است ما هم همراه او برويم، اگر ما او را همراهى كنيم در آينده نزديك مى توانيم به پست و مقامى برسيم".96 نمى دانم اينان تا كجاى راه همراه ما خواهند بود؟ ولى مى دانم كه اينان عاشقان دنيا هستند نه دوستداران حقيقت! وقت امتحان همه چيز معلوم خواهد شد. امروز، دوشنبه چهاردهم ذى الحجّه است و ما شش روز است كه در سفر هستيم. آيا اين منزل را مى شناسى؟ اين جا را "ذات عِرْق" مى گويند. ما تقريباً صد كيلومتر از مكّه دور شده ايم. آيا موافقى قدرى استراحت كنيم؟ نگاه كن! پيرمردى به اين سو مى آيد. او سراغ خيمه امام را مى گيرد. مى خواهد خدمت امام برسد. بيا ما هم همراه او برويم. وارد خيمه مى شويم. آيا باورت مى شود؟ اكنون من و تو در خيمه مولايمان هستيم. نگاه كن! امام مشغول خواندن قرآن است و اشك مى ريزد. گريه امام حسين(ع) مرا بى اختيار به گريه مى اندازد. پيرمرد به امام سلام مى كند و مى گويد: "جانم به فدايت! اى فرزند فاطمه! در اين بيابان چه مى كنى؟". امام مى فرمايد: "يزيد مى خواست خونم را كنار خانه خدا بريزد. من براى اينكه حرمت خانه خدا از بين نرود به اين بيابان آمده ام. مى خواهم به كوفه بروم. اينها نامه هاى اهل كوفه است كه براى من نوشته اند و مرا دعوت كرده اند تا به شهر آنها بروم. آنها با نماينده من بيعت كرده اند".97 آيا آنها در بيعت خود ثابت قدم خواهند ماند؟ به راستى راز گريه امام چيست؟ ... ✨🌺 الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌺✨ 🌟جهت پیگیری داستان به کانال مراجعه نمائید.👇 http://eitaa.com/namazi_313 ❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
🗓سالروز فاجعه بزرگ کشتار مردم 🏴درسینما رکس‌آبادان‌توسط پهلوی ✍امام خمینی: امروز روزی است که منطبق است با روز آتش زدن سینمای رکس در زمان آن شاه معدوم غدّار. آنطوریکه شواهد شهادت میدهد سینما رکس را عمداً عمال آن شاه معدوم مخلوع آتش زدند تا اذهان ملت را منصرف کنند از نهضت و متوجه به آن مصیبت بشوند، من این مصیبت را به ملت ایران تعزیت عرض میکنم! ۵۹/۵/۲۸ Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313 #مُـبَـلِـغِ_مَجـٰازے
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | باقر العلوم 🏴 تشریح چگونگی #مبارزه_فرهنگی امام باقر علیه‌السلام توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای 📥سایر کیفیت‌ها👇 http://farsi.khamenei.ir/video-content?id=37534
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🏴طرح| رهبر انقلاب: #مبارزه‌ فکری و سیاسی ۱۹ ساله و بی‌امان امام باقر علیه‌السلام دشمن را به ستوه آورد. ۵۹/۷/۲۷ ▪️هفتم ذی‌حجه، شهادت #امام_باقر علیه‌السلام 💻 @Khamenei_ir
خاک بقیعت دل جلا ، ای یادگار کربلا قدرش فزون تر از طلا، ای یادگار کربلا شمعی شدی در زندگی، روشن نمودی سوختی غم ها کشیدی از بلا، ای یادگار کربلا 🌷 *شهادت آقا امام محمد باقر(ع) تسلیت باد* 🌷 Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313 #مُـبَـلِـغِ_مَـجـٰازے
✍🏻 *خادم ارباب کیست؟* امام دعا کرد روی و بویش خوش شود و با نیکوکاران محشور شود و با محمد و آلش انیس و همنشین باشد. پس از سه یا ده روز جسد او را یافتند که سپید و معطر شده بود. جون چه کرد که مشمول دعای امام شد؟ خصوصیات این خادم چه بود که مورد لطف حضرت قرار گرفت؟ و... این همه بهانه ای می شود برای شناختن این خادم سید الشهدا در منظومه بحث هر خادم سید الشهدا. خادم یعنی... خادم یعنی کسی که کارهای امام را انجام میدهد،کارهای زمین مانده اش را کارهای امام؟! (مگر امام هم کاری دارد؟) خادم یعنی اجیر،امور خادم دست اربابش است: مسکن غذا بیمه و ...را همه مدیون ارباب است. {سوال: اگر از او اطاعت نکند واز شخص دیگری اطاعت کند؟؟؟} خادم یعنی کسی که هم می نوشد وهم می نوشاند، اگر به مهمانی کسی بروی میگوید بنشین تا برایت غذا بیاورم. اما اگر باتو رفیق صمیمی باشد میگوید: بیا داخل آشپزخانه و خودت از خودت پذیرایی کن وکمک من هم بده. هم مینوشد وهم می نوشاند وهم می رسد هم می رساند. خادم یعنی موقوفه امام شدن،دربست با امام بودن: این مدل خادمی، میشود مقدمه بندگی، تا آنجا که: قُل انَ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحیای وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ العالمینَ{انعام/162} بگو: نماز وعبادات من،و زندگی من ومرگ من همه برای خداوند جهانیان است. خادم یعنی موقوفه امام شدن خادم دربست امام شدن. ما حقوقمان را گرفته ایم حالا وقت کار است، در مقام دوستی وعشق که اینگونه سخن نمیگویند:مزد،حقوق،دستمزد و... قصه ، قصه تکلیف است. 📗 کتاب *خادم ارباب کیست؟* کتابی با محتوای رفتار شناسی طریقت خدمت در آستان سید الشهداء (ع) بر اساس زندگے جُون خادم ابا عبدالله علیه السلام. ✍🏻 نویسنده سیدعلی اصغرعلوی Ⓜ eitaa.com/namazi_313
🗓بمناسبت سالروزمهم و پرعبرت 🇺🇸کودتای‌آمریکایی عملیات‌آژاکس 🏴توسط‌سازمانCIA‌در۲۸مرداد۳۲ 👇چندپست‌ویژه‌درکانال‌ #مُـبَـلِـغِ_مَـجـٰازے قرارمیگیرد! Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313
🗓سالروز کودتای ۲۸مرداد/۱ 💠رهبرانقلاب کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ از حوادثی است که ملّت ایران را با تجربه‌ها آمیخته میکند و مانع از خطا و اشتباه دیدِ او میشود، در این حادثه یک تجربه‌ی بزرگ برای ملّت ایران بوجود آمد و این تجربه را هرگز نباید فراموش کرد! ۹۴/۸/۱۲ Ⓜ️ eitaa.com/namazi313
🗓سالروز کودتای ۲۸مرداد 💠رهبرمعظم انقلاب: در ماجرای نخست وزیری مصدق و ملی شدن صنعت نفت دشمن فهمید که چه چیزی باعث حضور مردم در میدان میشود لذا از ۳۰تیر۳۱ که آقای کاشانی ملت را به صحنه آورد تا ۲۸مرداد۳۲ که عوامل آمریکا مصدق را سرنگون کردند ۱سال طول نکشید چراکه دشمن فهمید راز پیروزی ملت چیست و متأسفانه موفق شدند میان آقای کاشانی و مصدق اختلاف اندازند! ۸۰/۸/۲۰ @namazi_313 #مُـبَـلِـغِ_مَـجـٰازے
🗓سالروز ۲۸مرداد 💠رهبرمعظم انقلاب دولت مصدق که توانست با پشتیبانی آقای کاشانی نفت را از چنگ انگلیسی‌ها خارج کند، یک اشتباه تاریخی انجام داد و آن تکیه‌ی به آمریکا بود. از این ساده‌اندیشی، آمریکایی‌ها استفاده کردند، کودتای‌ ۲۸مرداد را به راه انداختند و همه‌ی زحماتی را که ملت ایران در ظرف برای ملی شدن صنعت نفت‌کشیده بودند، بر باد داد! ۹۴/۸/۱۲ Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313 #مُـبَـلِـغِ_مَـجـٰازے
مُـبلِـغِ مَجـٰازے
❣﷽❣ 🌴 *#هفت_شهر_عشق* 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴 #قسمت7⃣1⃣ عجب! چه اتفاقى افتاده كه ا
❣﷽❣ 🌴 ** 🌴 🏴 *همراه با کاروان از مدینه تا شام*🏴 ⃣1⃣ آيا آنها در بيعت خود ثابت قدم خواهند ماند؟ به راستى راز گريه امام چيست؟ * * * غروب پانزدهم ذى الحجّه است. ما هفت روز است كه در راه هستيم. اين جا منزلگاه "حاجِز" است و ما تقريباً يك سوم راه را آمده ايم. كمى آن طرف تر يك دو راهى است. يك راه به سوى بصره مى رود و راه ديگر به سوى كوفه. اين جا جاى خوبى است. آب و درختى هم هست تا كاروانيان نفسى تازه كنند. به راستى، در كوفه چه مى گذرد؟ آيا كسى از كوفه خبرى دارد؟ آن طرف را ببين! آنها گروهى از مردم هستند كه در بيابان ها زندگى مى كنند. خوب است برويم و از آنها خبرى بگيريم. ــ برادر سلام. ــ سلام. ــ ما از كاروان امام حسين(ع) هستيم. آيا شما از كوفه خبرى داريد؟ ــ نه، اين قدر مى دانيم كه تمام مرزهاى عراق بسته شده است. نيروهاى زيادى نزديك كوفه مستقر شده اند. به هيچ كس اجازه نمى دهند كه وارد كوفه شده و يا از آن شهر خارج شود.98 همه، نگران مى شوند. در كوفه چه خبر است؟ اهل كوفه براى ما نامه نوشته اند و ما را دعوت كرده اند. پس آن نيروها براى چه آمده اند و راه ها را بسته اند؟ حتماً مى خواهند از آمدن لشكر يزيد به كوفه جلوگيرى كنند و به استقبال ما بيايند تا ما را با عزّت و احترام به كوفه ببرند. راستى چرا كوفه در محاصره است؟ چرا همه چيز اين قدر عجيب به نظر مى آيد؟ كاش مى شد خبرى از كوفه گرفت. از آن وقتى كه مسلم براى امام نامه نوشت، ديگر كسى خبرى از كوفه نياورده است. امام تصميم مى گيرد كه يكى از ياران خود را به سوى كوفه بفرستد تا براى او خبرى بياورد. آيا شما مى دانيد چه كسى براى اين مأموريّت انتخاب خواهد شد؟ اكنون كه راه ها به وسيله دشمنان بسته شده است، فقط كسى مى تواند به اين مأموريّت برود كه به همه راه هاى اصلى و فرعى آشنا باشد. او بايد اهل كوفه باشد و آن منطقه ها را به خوبى بشناسد. چه كسى بهتر از قَيْس بن مُسْهِر صَیداوی اَسَدى! او بارها بين كوفه و مكّه رفت و آمد كرده و پيام هاى مردم كوفه را به امام رسانيده است. نگاه كن! قيس دو زانو خدمت امام نشسته است. امام قلم و كاغذى را مى طلبد و شروع به نوشتن مى كند: "نامه مسلم به من رسيد و او به من گزارش داده است كه شما همراه و ياور من خواهيد بود. من روز سه شنبه گذشته از مكّه بيرون آمدم. اكنون فرستاده من، قيس، نزد شماست. خود را آماده كنيد كه به خواست خدا به زودى نزد شما خواهم آمد".99 امام نامه را مهر كرده و به قيس تحويل مى دهد تا آن را به كوفه ببرد و خبرى بياورد. قيس نامه را بر چشم مى نهد و آماده حركت مى شود. امام او را در آغوش مى گيرد و اشك در چشمانش حلقه مى زند. او سوار بر اسب پيش مى تازد و كم كم از ديده ها محو مى شود. حسّ غريبى به من مى گويد كه ديگر قيس را نخواهيم ديد! * * * ببين چه جاى سرسبز و خرّمى! درختان فراوان، سايه هاى خنك و نهر آب. اين جا خيلى با صفاست. خوب است قدرى استراحت كنيم. همه كاروانيان به تجديد قوا نياز دارند. امام دستور توقّف مى دهد و كاروان به مدّت يك شبانه روز در اين جا منزل مى كند. نام اين مكان "خُزَيْميّه" است. ما ده روز است كه در راه هستيم وامشب شب هجدهم ذى الحجّه است، خداى من! داشتم فراموش مى كردم كه امشب، شب عيد غدير است! همان طور كه مى دانى، رسم بر اين است كه همه مردم، روز عيد غدير به ديدن فرزندان حضرت زهرا(س) بروند. ما فردا صبح بايد اوّلين كسانى باشيم كه به ديدن امام حسين(ع) مى رويم. هوا روشن شده است و امروز عيد است. همسفر خوبم! برخيز! مگر قرار نبود اوّلين نفرى باشيم كه به خيمه امام مى رويم. با خوشحالى به سوى خيمه امام حركت مى كنيم. روز عيد و روز شادى است. آيا مى شنوى؟ گويا صداى گريه مى آيد! كيست كه اين چنين اشك مى ريزد؟ او زينب(س) است كه در حضور برادر نشسته است: ــ خواهرم، چه شده، چرا اين چنين نگرانى؟ ــ برادر، ديشب زير آسمان پر ستاره قدم مى زدم، كه ناگهان از ميان زمين و آسمان صدايى شنيدم كه مى گفت: "اى ديده ها! بر اين كاروان كه به سوى مرگ مى رود گريه كنيد". 100 امام، خواهر را به آرامش دعوت مى كند و مى فرمايد: "خواهرم! هر آنچه خداوند براى ما تقدير نموده است، همان خواهد شد". 101 آرى! اين كاروان به رضاى خدا راضى است. ... ✨🌺 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج 🌺✨ http://eitaa.com/namazi_313 👌جهت پیگیری داستان به کانال در ایتا مراجعه نمائید.👆 ❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
🏳روز عرفه ✍رهبر معظم انقلاب: سیدالشهداء در سال ۳هجرت یعنی سال سوم حکومت اسلامی متولد شدند و حضرت اواخر عمرشان در دعای عرفه، خدا را اول بخاطر نعمت ولادت در آن حکومت اسلامی شکر‌ میکند، برای اینکه حکومت انقلابی در تنفس انسان هم اثر میگذارد، ببینید این نعمت چقدر ارزشمند است، شما هم خدا را شکر کنید که در شبیه همچو حکومتی هستید! ۶۰/۱۱/۲۰ Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313 #مُـبَـلِـغِ_مَـجـٰازے
🗓سالروزشهادت حضرت‌حضرت‌مسلم (ع) نائب الحسین علیه السلام ✍رهبرمعظم انقلاب: نیازلحظه را باید شناخت اگر کوفیان خصوصا توابین هنگام ورود جناب مسلم به کوفه او را یاری میکردند اوضاع عوض میشد، شناخت نیاز لحظه خیلی مهم است! ۸۸/۱۰/۲۹ ⬇️نسخهpdf Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313 #مُـبَـلِـغِ_مَـجـٰازے
هدایت شده از KHAMENEI.IR
✨ طرح | رهبرانقلاب: از ظهر عرفه تا غروب عرفه ساعات مهمی است؛ لحظه لحظه‌ی اين ساعات مثل اكسير حائز اهميت است. 🌹 #روز_عرفه را قدر بدانيد! 💻 @Khamenei_ir
❣﷽❣ 🌴* * 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴 ⃣1⃣ ما به راه خود به سوى كوفه ادامه مى دهيم و در بين راه از آبادى هاى مختلفى مى گذريم . نگاه كن! آن كودك را مى گويم. چرا اين چنين با تعجّب به ما نگاه مى كند؟ گويا گمشده اى دارد. ــ آقا پسر، اين جا چه مى كنى؟ ــ آمده ام تا امام حسين(ع) را ببينم. ــ آفرين پسر خوب، با من بيا. كاروان مى ايستد. او خدمت امام مى رسد و سلام مى كند. امام نيز، با مهربانى جواب او را مى دهد. گويا اين پسر حرفى براى گفتن دارد، امّا خجالت مى كشد. خداى من! او چه حرفى با امام حسين(ع) دارد. او نزديك مى شود و مى گويد: "اى پسر پيامبر! چرا اين قدر تعداد همراهان و نيروهاى تو كم است؟". اين سؤال، دل همه ما را به درد مى آورد. اين كودك خبر دارد كه امام حسين(ع) عليه يزيد قيام كرده است. پس بايد نيروهاى زيادترى داشته باشد. همه منتظر هستيم تا ببينيم كه امام چگونه جواب او را خواهد داد. امام دستور مى دهد تا شترى كه بار نامه هاى اهل كوفه بر آن بود را نزديك بياورند. سپس مى فرمايد: "پسرم! بار اين شتر، دوازده هزار نامه است كه مردم كوفه براى من نوشته اند تا مرا يارى كنند". كودك با شنيدن اين سخن، خوشحال شده و لبخند مى زند. سپس او براى امام دست تكان مى دهد و خداحافظى مى كند. كاروان همچنان به حركت خود ادامه مى دهد.102 * * * غروب يكشنبه بيستم ذى الحجّه است. اكنون دوازده روز است كه در سفر هستيم. كاروان به منزلگاه "شُقُوق" مى رسد. بركه آب، صفاى خاصّى به اين منزلگاه داده است.103 نگاه كن! يك نفر از سوى كوفه مى آيد. امام مى خواهد او را ببيند تا از كوفه خبر بگيرد. ــ اهل كجا هستى؟ ــ اهل كوفه ام. ــ مردم آنجا را چگونه يافتى؟ ــ دل هاى مردم با شماست، امّا شمشيرهاى آنها با يزيد.104 ــ هر آنچه خداى بزرگ بخواهد، همان مى شود. ما به آنچه خداوند برايمان مقدّر نموده است، راضى هستيم.105 آرى، امام حسين(ع)، باخبر مى شود كه يزيد به ابن زياد نامه نوشته و از او خواسته است تا كوفه را آرام كند و اينك ابن زياد، آن جلاّد خون آشام به كوفه آمده است و مردم را به بيعت با يزيد خوانده است.106 ابن زياد براى اينكه خوش خدمتى خود را به يزيد ثابت كند، لشكر بزرگى را به مرزهاى عراق فرستاده است. آن لشكر راه ها را محاصره كرده اند و هر رفت و آمدى را كنترل مى كنند. آن مرد عرب، اين خبرها را مى دهد و از ما جدا مى شود. اين خبرها همه را نگران كرده است. به راستى، در كوفه چه خبر است؟ مسلم بن عقيل در چه حال است؟ آيا مردم پيمان خود را شكسته اند؟ معلوم نيست اين خبر درست باشد. آرى اگر اين خبر درست بود، حتماً مسلم بن عقيل نماينده امام، از كوفه بازمى گشت و به امام خبر مى داد. ما سخن امام را فراموش نكرده ايم كه وقتى مسلم مى خواست به كوفه برود، به او فرمود: "اگر مردم كوفه را يار و ياور ما نيافتى با عجله باز گرد". پس چرا از مسلم هيچ خبرى نيست؟ چرا از قَيْس هيچ خبرى نيامد؟ اكنون اين دو فرستاده امام، كجا هستند و چه مى كنند؟ * * * امروز، دوشنبه بيست و يكم ذى الحجّه است. ما در نزديكى هاى منزل "زَرُود" هستيم. جايى كه فقط ريگ است و شنزار. چند نفر زودتر از ما در اين جا منزل كرده اند. آن مرد را مى شناسى كه كنار خيمه اش ايستاده است؟ او زُهيْر نام دارد و طرفدار عثمان، خليفه سوم است و تاكنون با امام حسين(ع) ميانه خوبى نداشته است. صداى زنگ شترها به گوش زُهيْر مى رسد. آرى، كاروان امام حسين(ع) به اين جا مى رسد. زُهير با ناراحتى وارد خيمه مى شود و به همسرش مى گويد: "نمى خواستم هرگز با حسين هم منزل شوم، امّا نشد. از خدا خواستم هرگز او را نبينم، امّا نشد".107 همسر زُهيْر از سخن شوهرش تعجّب مى كند و چيزى نمى گويد. ولى در دل خود به شوهرش مى گويد: "آخر تو چه مسلمانى هستى كه تنها يادگار پيامبرت را دوست ندارى؟"، امّا نبايد الآن با شوهرش سخن بگويد. بايد صبر كند تا زمان مناسب فرا رسد. وقتى همسر زُهيْر زينب(س) را مى بيند، دلباخته او مى شود و از خدا مى خواهد كه همراه زينب(س) باشد. او مى بيند كه امام حسين(ع) ياران كمى دارد. او آرزو دارد كه شوهرش از ياران آن حضرت بشود. به راستى چه كارى از من بر مى آيد؟ شوهرم كه حرف مرا نمى پذيرد. خدايا! چه مى شود كه همسرم را عاشق حسين(ع) كنى! خدايا! اين كاروان سعادت از كنارمان مى گذرد. نگذار كه ما بى بهره بمانيم. ... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ http://eitaa.com/namazi_313 ❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
هدایت شده از سيد على اصغر نمازى
🗣 کانال #مبللغ_مجازی کانالی بصیرتی، تاریخی فرهنگی،مذهبی و سیاسی روز @namazi_313 Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313 #مبلغ_مجازي
⚜ ما اهـل کـدام خــواب هسـتـیـم؟ ⚜ خواب بر هفت قسم است: ❶«خواب غفلت»که‌آن‌خواب‌درمجالس‌پندو اخلاق‌است. ❷ «خواب لعنت» خواب به هنگام نماز صبح است. ❸ «خواب رخصت» خواب بعد از نماز عشاء ❹ «خواب بدبختی» خواب در وقت هر نماز است ❺«خواب‌عذاب»خواب‌بعد‌ازنمازصبح‌وزدن سپیده ❻ «خواب راحت» خواب هنگام ظهر است ❼ «خواب حسرت» خوابیدن در شب جمعه "پیامبر اکرم صلےالله علیه وآله" 📚 دارالسلام نوری Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 کعبه چون در حرمش یوسفِ زهرا را دید خود زلیخا شد و خود پیرهنِ صبر دَرید ... 🌺عید سعید قربان برشما مبارک🌺 eitaa.com/namazi_313
❣﷽❣ 🌴 ** 🌴 🏴 *همراه با کاروان از مدینه تا شام*🏴 ⃣2⃣ ساعتى مى گذرد. امام حسين(ع) نگاهش به خيمه زُهير مى افتد: ــ آن خيمه كيست؟ ــ خيمه زُهير است. ــ چه كسى پيام مرا به او مى رساند؟ ــ آقا! من آماده ام تا به خيمه اش بروم. ــ خدا خيرت بدهد. برو و سلام مرا به او برسان و بگو كه فرزند پيامبر، تو را مى خواند. فرستاده امام حركت مى كند. زُهير همراه همسرش سر سفره غذا نشسته است. مى خواهد اوّلين لقمه غذا را به دهان بگذارد كه اين صدا را مى شنود: "سلام اى زُهير! حسين تو را فرا مى خواند".108 همسر زُهير نگران است. چرا شوهرش جواب نمى دهد. دست زُهير مى لرزد. قلبش به تندى مى تپد. او در دو راهى رفتن و نرفتن مانده است كه كدام را انتخاب كند. عرق سرد بر پيشانى او مى نشيند. اين همان لحظه اى است كه از آن مى ترسيد. اكنون همسر زُهير فرصت را غنيمت مى شمارد و با خواهش به او مى گويد: ""مرد، با تو هستم، چرا جواب نمى دهى؟ حسينِ فاطمه تو را مى خواند و تو سكوت كرده اى؟ برخيز! ديدن حسين كه ضرر ندارد. برخيز و مرد باش! مگر غربت او را نمى بينى".109 زُهير نمى داند كه چرا نمى تواند در مقابل سخنان همسرش چيزى بگويد. او به چشمان همسرش نگاه مى كند و اشكِ التماس را در قاب چشمان پاك او مى بيند. از روزى كه همسرش به خانه او آمده، چيزى از او درخواست نكرده است. اين تنها خواسته همسر اوست. اكنون او در جواب همسرش مى گويد: "باشد، ديگر اين طور نگاهم نكن! دلم را به درد نياور! مى روم". زُهير از جا برمى خيزد. گل لبخند را بر صورت همسرش مى بيند و مى رود، امّا نمى داند چه خواهد شد. او فاصله بين خيمه ها را طى مى كند و ناگهان، امامِ مهربانى ها را مى بيند كه به استقبال او آمده و دست هاى خود را گشوده است... گرمى آغوش امام و يك دنيا آرامش! لحظه اى كوتاه، نگاه چشمانش به نگاه امام گره مى خورد. نمى دانم اين نگاه با قلب زُهير چه مى كند. به راستى، او چه ديد و چه شنيد و چه گفت؟ هيچ كس نمى داند. اكنون ديگر زُهير، حسينى مى شود. نگاه كن! زُهير به سوى خيمه خود مى آيد. او منقلب است و اشك در چشم دارد. خدايا، در درون زُهير چه مى گذرد؟ به غلام خود مى گويد: "زود خيمه مرا برچين و وسايل سفرم را آماده كن. من مى خواهم همراه مولايم حسين بروم". زُهير با خود زمزمه عشق دارد. او ديگر بى قرار است. شوق دارد و اشك مى ريزد. همسر زُهير در گوشه اى ايستاده است و بى هيچ سخنى فقط شوهر را نظاره مى كند، امّا زُهير فقط در انديشه رفتن است. او ديگر هيچ كس را نمى بيند. همسر زُهير خوشحال است، امّا در درون خود غوغايى دارد. ناگهان نگاه زُهير به همسرش مى افتد. نزد او مى آيد و مى گويد: ــ تو برايم عزيز بودى و وفادار. ولى من به سفرى مى روم كه بازگشتى ندارد. عشقى مقدّس در وجودم كاشانه كرده است. براى همين مى خواهم تو را طلاق بدهم تا آزاد باشى و نزد خاندان خود بروى. تو ديگر مرا نخواهى ديد. من به سوى شهادت مى روم.110 ــ مى خواهى مرا طلاق بدهى؟ آن روز كه عشق حسين به سينه نداشتى اسير تو بودم. اكنون كه حسينى شده اى چرا اسير تو نباشم؟ چه زود همه چيز را فراموش كرده اى. اگر من نبودم، تو كى عاشق حسين مى شدى! حالا اين گونه پاداش مرا مى دهى؟ بگذار من هم با تو به اين سفر بيايم و كنيز زينب باشم. زُهير به فكر فرو مى رود. آرى! اگر اشك همسرش نبود او هرگز حسينى نمى شد. سرانجام زُهير درخواست همسرش را قبول مى كند و هر دو به كاروان كربلا مى پيوندند. آيا به امام حسين(ع) خواهيم رسيد؟ اين سوالى است كه ذهن مُنْذر را مشغول كرده است. او اهل كوفه است و از بيعت مردم كوفه با مسلم بن عقيل خبر دارد و اينك براى حج، به مكّه آمده است. مُنْذر وقتى شنيد كه كاروان امام حسين(ع) مكّه را ترك كرده و او بى خبر مانده است، غمى بزرگ بر دلش نشست. آرزوى او اين بود كه در ركاب امام خويش باشد. به همين دليل، اعمال حج خود را سريع انجام داد و همراه دوست خود عبدالله بن سليمان راه كوفه را در پيش گرفت. ... ✨🌺 *الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج* 🌺✨ http://eitaa.com/namazi_313 جهت پیگیری داستان به کانال مراجعه نمائید.👆 ❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
🔻ویژه برنامه ثریا برای شهید عید قربان 🔹درس های مدیریت جهادی و انقلابی شهید بابایی برای امروز 🔸اگر از برخی مدیران اشرافی و برج عاج نشین خسته شده اید ثریای امشب را ببینید... 🔹امشب ساعت 23:10 شبکه یک Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313 #مُـبَـلِـغِ_مَـجـٰازے
هدایت شده از مُـبلِـغِ مَجـٰازے
🗣 کانال #مبللغ_مجازی کانالی بصیرتی، تاریخی فرهنگی،مذهبی و سیاسی روز @namazi_313 Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313 #مبلغ_مجازي
مُـبلِـغِ مَجـٰازے
❣﷽❣ 🌴 *#هفت_شهر_عشق* 🌴 🏴 *همراه با کاروان از مدینه تا شام*🏴 #قسمت0⃣2⃣ ساعتى مى گذرد. امام حسين(
❣﷽❣ 🌴 ** 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام* 🏴 ⃣2⃣ آيا به امام حسين(ع) خواهيم رسيد؟ اين سوالى است كه ذهن مُنْذر را مشغول كرده است. او اهل كوفه است و از بيعت مردم كوفه با مسلم بن عقيل خبر دارد و اينك براى حج، به مكّه آمده است. مُنْذر وقتى شنيد كه كاروان امام حسين(ع) مكّه را ترك كرده و او بى خبر مانده است، غمى بزرگ بر دلش نشست. آرزوى او اين بود كه در ركاب امام خويش باشد. به همين دليل، اعمال حج خود را سريع انجام داد و همراه دوست خود عبدالله بن سليمان راه كوفه را در پيش گرفت. اين دو، سوار بر اسب روز و شب مى تازند و به هر كس كه مى رسند، سراغ امام حسين(ع) را مى گيرند. آيا شما مى دانيد امام حسين(ع)از كدام طرف رفته است؟ آنها در دل اين بيابان ها در جستجوى مولايشان امام حسين(ع) هستند. هوا طوفانى مى شود و گرد و غبار همه جا را فرا مى گيرد. در ميان گرد و غبار، اسب سوارى از دور پيدا مى شود. او از راه كوفه مى آيد. منذر به دوستش مى گويد: "خوب است از او در مورد امام حسين(ع) سؤال كنيم". آنها نزديك مى روند. او را مى شناسند. او همشهرى آنها و از قبيله خودشان است. ــ همشهرى! بگو بدانيم تو در راهى كه مى آمدى حسين(ع) را ديدى؟ ــ آرى! من ديروز كاروان او را ديدم. او اكنون با شما يك منزل فاصله دارد. ــ يعنى فاصله ما با حسين(ع) فقط يك منزل است؟ ــ آرى، اگر زود حركت كنيد و با سرعت برويد، مى توانيد شب كنار او باشيد. ــ خدا خيرت دهد كه اين خبر خوش را به ما دادى. ــ امّا من خبرهاى بدى هم از كوفه دارم. ــ خبرهاى بد! ــ آرى! كوفه سراسر آشوب است. مردم پيمان خود را با مسلم شكستند و مسلم را به قتل رساندند. به خدا قسم، من با چشم خود ديدم كه پيكرِ بدون سر او را در كوچه هاى كوفه بر زمين مى كشيدند در حالى كه سر او را براى يزيد فرستاده بودند. ــ ( إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ اجِعُون). بگو بدانيم چه روزى مسلم شهيد شد؟ ــ دوازده روز قبل، روز عرفه.111 ــ مگر هجده هزار نفر با او بيعت نكرده بودند، پس آنها چه شدند و كجا رفتند؟ ــ كوفيان بىوفايى كردند. از آن روزى كه ابن زياد به كوفه آمد ناگهان همه چيز عوض شد. ابن زياد وقتى كه فهميد مسلم در خانه هانى منزل دارد، با مكر و حيله، هانى را به قصر كشاند و او را زندانى كرد و هنگامى كه مسلم با نيروهاى خود براى آزادى هانى قيام كرد، ابن زياد با نقشه هاى خود موفق شد مردم را از مسلم جدا كند. ــ چگونه هجده هزار نفر بىوفايى كردند؟ ــ آنها شايعه كردند كه لشكر يزيد در نزديكى هاى كوفه است. با اين فريب مردم را دچار ترس و وحشت كردند و آنها را از مسلم جدا كردند. سپس با سكّه هاى طلا، طمع كاران را به سوى خود كشاندند. خدا مى داند چقدر سكّه هاى طلا بين مردم تقسيم شد. همين قدر برايت بگويم كه مسلم در شب عرفه در كوچه هاى كوفه تنها و غريب ماند و روز عرفه نيز، همه مردم او را تنها گذاشتند. نه تنها او را تنها گذاشتند بلكه به يارى دشمن او نيز، رفتند و از بالاى بام ها به سر و صورتش سنگ زدند و آتش به طرف او پرتاب كردند. فرداى آن روز بعد از ساعتى جنگ نابرابر در كوچه ها، مسلم را دستگير كردند و او را بر بام قصر كوفه بردند و سرش را از بدن جدا كردند. مرد عرب آماده رفتن مى شود. او هم بر غربت مسلم اشك مى ريزد. ــ صبر كن! گفتى كه ديروز كاروان امام حسين(ع) را ديده اى; آيا تو اين خبر را به امام داده اى يا نه؟ ــ راستش را بخواهيد ديروز وقتى به آنها نزديك شدم، آن حضرت را شناختم. آن حضرت نيز كمى توقّف كرد تا من به او برسم. گمان مى كنم كه او مى خواست در مورد كوفه از من خبر بگيرد، امّا من راه خود را تغيير دادم. ــ چرا اين كار را كردى؟ ــ من چگونه به امام خبر مى دادم كه كوفيان، نماينده تو را شهيد كرده اند. آيا به او بگويم كه سر مسلم را براى يزيد فرستاده اند؟ من نمى خواستم اين خبر ناگوار را به امام بدهم. مرد عرب اين را مى گويد و از آنها جدا مى شود. او مى رود و در دل بيابان، ناپديد مى شود. * * * اكنون غروب روز سه شنبه، بيست و دوم ذى الحجّه است و كاروان حسينى در منزلگاه "ثَعْلبيّه" منزل كرده است. اين جا بيابانى خشك است و فقط يك چاه آب براى مسافران وجود دارد.112 ... ✨🌺 *الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـرَج* 🌺✨ http://eitaa.com/namazi_313 جهت پیگیری داستان به کانال مراجعه نمائید.👆 ❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
🗓سالروزشهادت‌مطیع‌محض‌امام روحانی مجاهد،نیمه‌ی انقلاب چریک ۱۰۰۰چهره،شهید غریب حجةالاسلام‌سيدعلی‌اندرزگو ✍امام خمینی: ما نیمی از انقلاب را از این شهید داریم،اگر ۱۰تن مثل او داشتیم،دنیا تحت سلطه اسلام بود! ص۱۷کتاب رهبرانقلاب: او فرزند علی،همنام علی و همگام علی بود، سفارش میکنم این چهره ناشناخته رابشناسید! ۵۹/۵/۱۰ قبر شریف،بهشت زهرا،ق۳۹- ر۷۲- ش۵۵ ⬇️نسخهpdf Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313 #مُبَلِغِ_مَجازے