#برگی_از_خاطرات
همیشه به من میگفت که او را از زیر قرآن📓 رد کنم، تصمیم گرفتم تا برای آخرین بار او را از زیر قرآن رد کنم، وقتی تربت امام حسین(ع) را در قبر گذاشتند و پرچم🏴 گنبد 🕌حضرت را روی #مصطفی انداختند، قرآنم را درآوردم و به عموی مصطفی که داخل قبر بود دادم، گفتم که این قرآن را روی صورت #مصطفی بگذارند و بردارند به محض اینکه قرآن را روی صورت #مصطفی گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده بود که دهان و چشم مصطفی بسته شد همانجا گفتم: «میخواستی در آخرین لحظه، "عند ربهم یرزقون" بودنت را نشانم دهی و بگویی که شهدا ❣زنده هستند؟ همه اینها را میدانم، من با تو زندگی میکنم #مصطفی»
🌷شهید مصطفی صدرزاده🌷
📎 راوی: همسر شهید
#سالروز_شهادت
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🆔 eitaa.com/namazi_313
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
❄️💥❄️💥❄️
🌴صبح 🌤زود یکی از #اقوام خیلی #دورمان که رفت و آمدی با هم نداشتیم آمده بود برای تشییع #مصطفی.برایم #عجیب بود که چطور ما را پیدا کرده
و سر از اینجا درآورده.#برایمان تعریف کرد:
🌴که از حضرت عباس (ع)حاجتی داشتم قبل از #شهادت پسرتان خواب #حضرت عباس(ع)را دیدم.توی خواب حضرت به من گفتند:نماینده من در روز تاسوعا 🏴داره میاد پیشم.برید پیش اون.وقتی بیدار شدم متوجه منظور #حضرت عباس(ع)نشدم.
🌴دوباره #خواب دیدم،اینبار مادر مرحومم رو دیدم.گفت:چرا نرفتی پیش نماینده حضرت عباس(ع) و بعدش عکس🖼 #مصطفی رو نشونم داد.
بعد از بیدار شدن با پرس و جو# فهمیدم که از فامیلای خودمون هست این شهید.
بنقل از مادر #شهید مدافع حرم🌷 #مصطفی_صدرزاده🌷
(سیدابراهیم)
🍃🌹🍃🌹
🆔 eitaa.com/namazi_313
#مُبلغ_مجــازی