فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پادکست
🍏 چند تا نماز به درد بخور داری؟ 🍏
#استاد_دانشمند
╭━🍃━⊰❤️⊱━🍃━╮ http://eitaa.com/joinchat/3794927616C787ef768cc
╰━🍃━⊰❤️⊱═🍃━╯
#یاد_خدا
💗 خداوند در حدیث قدسى نیز به حضرت موسى(علیه السلام) فرمود: «یَا مُوسَى اُذکُرنِى فَاِنَّ ذِکرِى حَسَنٌ عَلَى کُلِّ حَالٍ»
🌻 اى موسى یاد کن مرا که یاد من در هر حالى نیکو است)؛ زیرا قلب با نور ذکر اللّه روشن و منوّر مى گردد.
📚 المحجة البیضاء، ج ۲، ص ۲۶۹.
💗 حتى در حدیثى از #امام_صادق (علیه السلام) آمده که: «لَابَأسَ بِذِکرِ الله وَ اَنْتَ تَبُولُ فَاِنَّ ذِکْرَ اللهِ حَسَنٌ عَلَى کُلِّ حَالٍ وَ لَاتَسأَمُ مِنْ ذِکرِ اللّهِ»
🌻 اشکالى ندارد که نام خدا و ذکر او بگوئى در حالى که بول و ادرار مى کنى؛ زیرا ذکر خدا در هر حالى نیکو است و از یاد و ذکر او [در آن حال] ناراحت مباش.
📚 الکافی، ج ۲، ص ۴۹۷.
╭━🍃━⊰❤️⊱━🍃━╮ http://eitaa.com/joinchat/3794927616C787ef768cc
╰━🍃━⊰❤️⊱═🍃━╯
#نماز_آزادگان
❇️ پس از یک ماه بستری بودن در بیمارستان زبیر بصره، همراه دوازده نفر از اسرای زخمی به پادگان الرشید بغداد منتقل شدیم.
🕯 با وجود زخم ها و شکستگی هایی که توان راه رفتن را از ما گرفته بود، بعثی ها با خشونت و بی رحمی ما را از اتوبوس پیاده کردند و در حیاط پادگان روی زمین گذاشتند و گفتند: «باید خودتان را به طرف اتاق بکشید! ما نمی توانیم شما را بلند کنیم».
❇️ هر چه به آن ها گفتیم که ما نمی توانیم تکان بخوریم، با ناسزاگویی و پرتاب آب دهان جوابمان را دادند. در همین حال یک خودرو وارد اردوگاه شد و در کنار ما توقف کرد.
🕯 مرد لاغر اندامی که لباس بلند عربی به تن داشت، از خودرو پیاده شد و به سوی ما آمد. به ما که رسید، سر و صورتمان را با مهر و عطوفت بوسید و دست به سرمان کشید و یکی یکی ما را بلند کرد و با زحمت بسیار همراه با لبخند به اتاق برد.
❇️ بعضی از بچه ها خونریزی داشتند. عطش همه را بی رمق کرده بود. همه درد داشتیم. عراقی ها حتی یک زیرانداز هم به ما ندادند؛ آن ها با بی خیالی در اتاق را قفل کردند و رفتند.
🕯 در آن دیار درد و غربت، تنها روزنه ی نوازش و محبت در چهره ی همین مرد دیده می شد که قلب خسته ی ما را آرامش می بخشید.
❇️ تنها وسیله ی او یک جانماز بود که زیر یکی از بچه ها که قطع نخاع بود، پهن کرد.
🕯 آن مرد پس از نیمه شب به #نماز ایستاد؛ بعد از هر نماز دو رکعتی که می خواند، سری به مجروحان می زد و دوباره نماز بعدی را می خواند.
❇️ به او گفتم: «آقا! شما کیستی که این قدر به ما محبت می کنی؟» او در حالی که لبخند می زد، گفت: «من سید علی اکبر #ابوترابی هستم» و باز نمازش را ادامه داد.
📚 قصه ی نماز آزادگان، ص 163، خاطره ی سید محمد تقی طباطبایی.
╔═ 🌼 ═💔═ 🌸 ═╗ http://eitaa.com/joinchat/3794927616C787ef768cc
╚═ 🌸 ═💔═ 🌼 ═╝