هدایت شده از 🔸ســ/ـایـ/ـه نـ/ـو یــ/ـس🔸
جاتون خالی ، یکی از شب های قدر توی مسجد جمکران دعاگوی همه تون بودم
بعد از مراسم قران به سر ، همـــــــــه یک صدا و آهنگــــــین ، ✨اللهم عجل لولیک الفرج✨ رو فریاد میزدن
کل مسجـــد انگار به صدا در اومده بود
و این دعا تا مدتـــــها توی گوشها طنین انداز بود
چیزی در دلم میگفت اگر این التماسها تا خود صبح ادامه پیدا میکرد شاید خدا هم دلش به حال ما به رحم می امد و امام عصــــــر را میرساند ......
#شب_قدر
#امام_عصر
#جمکران
@sayenevis
⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜
یابن الحسن یعنی میشه یه روز دور تو حلقه بزنیم و پروانهوار دورت بگردیم؟😭
چه قدر لذت بخشه دور امام زمانت بگردی و هر چه گفت با جان و دل بپذیری و اطاعت کنی!
می آیی و پروانه های عشق، پیله های حسرت را میشکنند و در آسمانِ امید، پروازی شگفت را تجربه میکنند.
4_6019593533759947144.mp3
3.3M
ذکری که در گرفتاریها کارگشاست 👌🌷🌷
@namebepedar
🔴 #سحر_را_از_دست_ندهید
در این شب های پایانی ماه مبارک ،سحر خیزی رو از دست ندید،که خیر دنیا و آخرت در همین سحر خیزی هست.
#علامه_طباطبایی میفرمود:اولین برخوردی که با استادم آسد علی قاضی داشتم ،با یک نگاه پدرانه ایی به من فرمودند :«فرزندم دنیا میخوای نماز شب بخون،آخرت میخوای نماز شب بخون»
سلام بر تو آن روزی که صحیفه های وحی را ظاهر می کنی و آیه های نور را بر مردم می خوانی و جرعه های معرفت را به کامشان میریزی...
9.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙حجت الاسلام عالی
سحر و سحرخیزی وجذبه های سحر
Misaq-Haftegi970329[08].mp3
3.98M
امروز هم بدون تو برما گذشت 😭....
دلم می لرزد خدا....
فقط چند سحر دیگر تا سوت پایان باقی مانده است...
دلم می لرزد خدا....
از شیطانی که پشت دروازه های رمضان، کمین کرده است...
از دنیای شلوغی، که منتظر است، چنان مشغولم کند، که تو را در هیاهوی روزهايش، گم کنم..
از نفس خبیثی، که آرامش امروزش را، حاصل عبادت هایش می داند...نه حاصل عنایت هايت!!!
خدا..... دلم، تو را برای همیشه می خواهد...
آغوش گرم و بی همتای تو را... که آرامشش را حتی در آغوش مادرم نیز، تجربه نکرده ام...
من....از دنیای بدون تو... می ترسم...
از شبهای سیاهی که نور یاد تو، دلم را روشن نمی کند...
از روزهای سپيدي.. که بدون هم نفسی با تو...تاریک ترین لحظه های عمر من هستند...
قلبم... بهانه های لحظه وداع را آغاز کرده است..
و دستانم... لرزش ثانیه های وداع را، پیش کشیده اند...
چه کنم...؟
بی سحرهای روشن...؟
بی زمزمه های ابوحمزه...؟
بی اشکهای افتتاح.... ؟
من بی تو...از پر کاهی سبک ترم...که به اشاره ای، اسیر دست شیطان
می شود...
بمان....همین جا....در لابلاي تارو پود سجاده ای که به نگاهت خو گرفته است...