🍃امام غریب
چشمهایت را بده به من. میخواهم لحظههای تنهایی حسین را ببینم. باورم نمیشود حسین باشد و دشمن داشته باشد و کسی به یاری اش نرود. حسین یار و یاور طلبید و کسی به یاری اش برنخاست؟ باید ببینم لحظه ای را که حسین با تن زخم دیده فریاد میکشید «هل من ناصر ینصرنی» و کسی به او جواب نمیداد. سالهاست که از غربت و تنهایی حسین شنیده ام اما باید ببینم این همه تنهایی را تا باور کنم که میشود تو باشی و یار بخواهی ولی من تنهایت بگذارم. مگر همین حالا تو ندای هل من ناصرت بلند نیست؟ چرا نمیشنوم؟ مگر نباید به یاری ات برخیزم؟ چرا نشسته ام؟ مگر دلت زخم خورده بی وفاییهای ما نیست؟ پس چرا هنوز هم لبخند میزنم؟ معلوم است باور نکرده ام تنهایی حسین را.
به فریادم برس من از عاقبتی مثل عاقبت مردم کوفه میترسم
شبت بخیر امام غریب.
#محرم
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
#نامه_ای_برای_پدر_بنویسیم 🖋
@namebepedar
#جمعههایانتظار
🌱ای گل سر سبد عرش خدا یا مولا
جان زهرا قسمت میدهم آقا که بیا
🌱سایه دست کریمت همه جا روی سرم
حسرت روی تو عمریست به چشمان ترم
🌱هیچکس مشتری سینه تنگم نشده
جنس بنجل شده ام لطف کن آقا بخرم
🌱صبح جمعه همه گفتند که تو میآیی
همه عمر قسم منتظر آن سحرم...
#اللهمعجللولیکالفرج
#جمعه
#نامه_ای_برای_پدر_بنویسیم 🖋
🍀ندبه های انتظار🍀
🔴امام زمان فرمودند ما این زیارتت را قبول نداریم!
💠بار و بندیلش را بست و زد به دل جاده برای زیارت سیدالشهدا علیهالسلام،با پای پیاده،مثل همین زائران اربعین خودمان
💥 اسمش حاج حسن بود، حاج حسن خیّر، به عتبات رسید و یک دل سیر زیارت کرد،کاظمین، سامرا، کربلا،در مسیر بازگشت از خستگی خوابش برد...
🌺 خواب امام زمان ارواحنافداه را دید،برای دستبوسی رفت خدمت حضرت لبخند ، آقا سوال کردند: «کجا بودی و به کجا می روی؟»
🔷جواب داد کربلا بودم و به شهر خودم باز می گردم، امام زمان ارواحنافداه فرمودند : «این چه کربلایی است که مقبول نشده؟! »
🔵 رنگ از رخسارش پرید، پرسید چرا زیارتم قبول نشده جانم بقربانتان؟
🌺آقا فرمودند : «به حرم رفتی و برای ظهور ما دعا نکردی!، مگر نه اینکه من منتقم خون جدِ مظلومم حسین بن علی علیه السلام هستم؟»
💥از خواب پرید و به کربلا برگشت...
🔹حاج حسن زیارت ش قبول نشد، دعای فرج را نخوانده بود و دست خالی از زیر قبة الحسین باز گشته بود...
🏴دوستانی که عازم هستید...
🌼دعا برای امام زمان رو به هیچ عنوان فراموش نکنید تا به برکت دعا برای ظهور ان شاءالله فرج آقا نزدیکتر و دعاهامون مستجاب بشه🙏🏻
ذکرِ تعجیل فرج رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی بشود
#کربلا
#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#نامه_ای_برای_پدر_بنویسیم 🖋
سخنرانی استاد پناهیان در اجتماع بزرگ خادمان اربعین در استان ایلام- ۱۴۰۱/۰۵/۳۰
این دولت، با کمال میل، خدمتگذار خدمتگذاران اربعین است؛ از رئیسجمهور محترم تا بقیۀ مسئولین دولت. شما یک زمانی در این شهر دولتمردانی داشتید که میگفتند «مگر کسی که به زیارت مشهد میرود، کسی یک لیوان آب به دستش میدهد؟ خب بگذارید اینجا هم زائران خودشان بیایند و بروند!» یعنی نگاه توریستی داشتند و میخواستند از زائر پول دربیاورند! حتی به موکبها اجازه نمیدادند و بعضاً میآمدند و موکب را از کنار خیابان جمع میکردند. آنها درک استراتژیک و عقل راهبردی نداشتند. ولی الآن اینطور نیست.
... این قصهای که میخواهم برایتان نقل کنم، از کسانی که شاهد ماجرا بودند شنیدهام، و ماجرا حدوداً مربوط به چهار سال پیش است. یک گروه از جوانها بودند که نه دولت و نه هیچ نهادی آنها را وادا به فعالیت نکرده برای اربعین نکرده بود، آنها یک جریانی را در اربعین راه انداختند برای کمک به گمشدگان. به این صورت که هرکسی گم شد، با شمارۀ ما تماس بگیرد و هر کسی هم کسی را گُم کرد، با شمارۀ ما تماس بگیرد. ما گمشدهها را به رفقایشان میرسانیم. یک فعالیت عظیمی انجام دادند و کار قشنگی هم هست. یک کتاب خاطره هم داشتند چاپ میکردند که بنده یکی از قصههای آن کتاب را برای شما میگویم.
یا اباالفضل، یک خدمتی هم بده من انجام بدهم...
میگویند: ما اطراف حرم امام حسین(ع) یک دفعهای مواجه شدیم با یک مادری که بهشدت گریه میکرد و میگفت بچۀ شش ماهۀ خودم را گم کردهام. میگفت: بچهام را گذاشتم در بغل مادر خودم که ویلچری بود. یک جوانی در نزدیکی کربلا به من گفت: بگذار ویلچر را من هول بدهم، برای شما سخت است. گفتم: اشکالی ندارد، او هم کمک کرد و من دنبال آن جوان و ویلچر مادرم و بچۀ خودم میرفتم. یک دفعهای در ازدحام جمعیت، این جوان را گُم کردم. او هم حتماً دنبال من گشته بود ولی دیگر همدیگر را پیدا نکردیم. الان دارم هلاک میشوم.
گفتیم: خُب مادرت شماره تلفن ندارد؟ گفته بود: مادرم کر و لال است. اصلاً نمیتواند با کسی ارتباط برقرار کند، چه برسد به تلفن. خدایا ما یک مادر کر و لال را چطوری بین بیست میلیون نفر پیدا کنیم؟ سه روز این مادر را ما فقط دلداری میدادیم، مدام میبردیمش اطراف حرم، دو سه روز گذشت. یکبار همینجور که داشتیم او را دور حرم طواف میدادیم یک دفعهای این خانم جیغ کشید و گفت: این مادرم است! رفتیم سمت یک ویلچر و دیدیم که مادرش آنجاست. بچه هم در بغل یک خانم عراقی بود و داشت بچه را شیر میداد.
از آن خانم عراقی پرسیدیم: شما چهکار میکنید؟ این بچه بغل شما چهکار میکند؟ گفت: من هیچ چیزی نداشتم که موکبداری کنم و از زائران اباعبدالله الحسین(ع) پذیرایی کنم؛ به حرم حضرت اباالفضل آمدم و گفتم: «یا اباالفضل، یک خدمتی هم بده من انجام بدهم» شب خواب دیدم، اباالفضل العباس فرمود: خانم، یک زائر شش ماهه دارم، سه روز تو باید به او خدمت کنی. از خواب بیدار شدم، میگفتم: زائر شش ماهه دیگر چیست؟ من خودم بچۀ شیرخواره دارم. آمدم کنار حرم اباالفضل العباس با یک فاصلهای ایستادم. دیدم یک آقایی ویلچر دستش هست و این مادر هم نشسته است و یک بچهای دارد زار میزند. رفتم جلو، گفتم این بچه گرسنهاش است، شیر میخواهد... بچه را گرفتم شیر دادم و آنها را به خانه بردم. در این سه روز، شبها میآیند خانۀ من استراحت میکنند و روزها میآییم اینجا بنشینیم بلکه مادرش را پیدا کنیم.
حضرت اباالفضلی که به فکر آن طفل شش ماهه هست، به فکر همۀ زائران هم هست. حالا آن خانم عراقی را با رؤیا باید راهنمایی میکرد، و شما را با عقلتان و با دلتان و با معرفتتان راهنمایی کرده است که «بیایید به زائر اباعبدالله الحسین(ع) خدمت کنید» مرحبا به شما. شما اگر امسال توفیق زیارت پیدا نکردید، مطمئن باشید که زیارتتان از زائران مقبولتر افتاده است. چون زیارت نرفتهای یک دلشکستگی هم داری و در روایت میفرماید: «إنّما الأعمال بالنّیّات»
#اربعین
#پناهیان
#نامه_ای_برای_پدر_بنویسیم 🖋
خداحافظ محرم ماه ارباب♥️
نمیدانم دوباره تو را خواهم ديد يا نه؟
اما اگر وَزيدی و اَز سَرِ کوی من گذشتی، سلامَم را به اَرباب بِرسان!
بگو هميشه برايَت مِشکی به تَن میکرد و دوست داشت نامَش با نام تو عَجين شود!
گرچه جوانی میکرد، اما تو را از تَه دل دوست داشت!
با چای روضه،
صفا میکرد
و سَرَش درد میکرد برای نوکری!
مُحَـرَّم جان؛ تو را به خُدا می سپارم!
و دِلَم شور می زند برای "صَفر"ی که از "سَفَر" میرسد!
ماهصفر که میرسد میلسفر داريم
اللهم ارزقنا کربلا💚
۲۱روزتااربعین حسینی🍁💔
#نامه_ای_برای_پدر_بنویسیم 🖋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام مولای من ، مهدی جان
زائران کوی معطر جدتان ، مشتاق و پرامید در راه کربلا ، عمودها را عاشقانه طی می کنند ...
... بی تابانه اشک می ریزند و دعای فرج می خوانند ...
... و شمیم حضور پدرانه ی شما را در مسیر ، استشمام می کنند ...
... من اما ...
جامانده ام ...
... حسرت ...حسرت ... حسرت ...
#نامه_ای_برای_پدر_بنویسیم 🖋