[WWW.FOTROS.IR]ResayeMandegar[366].mp3
5.24M
عمو حسین بیا که بین خاک و خون نشستهام
در رثای #حضرت_قاسم_بن_الحسن (علیهماالسّلام)
حاج محمود كريمى
@namiazbaran
🌸ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻮﻉ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮدر قرآن🌸
🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴
1⃣ﺯﻥﻭﺷﻮﻫﺮﻱﻛﻪﺩﺭﻛﺎﺭ ﻧﻴﻚ ﻫﻤﻔﻜﺮﻭﻫﻤﺮﺍﻫﻨﺪ💖
(ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍءﻋﻠﻴﻬﻤﺎ ﺍﻟﺴﻠﺎم ﻛﻪ ﺑﻪ ﻳﺘﻴﻢ ﻭ ﺍﺳﻴﺮ ﻭ ﻣﺴﻜﻴﻦ ﻃﻌﺎم ﺩﺍﺩﻧﺪ.)
وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا
ﻭ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺶ ، ﺑﻪ ﻣﺴﻜﻴﻦ ﻭ ﻳﺘﻴﻢ ﻭ ﺍﺳﻴﺮ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ .(انسان٨)
2⃣ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺑﺪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻨﺪ📛
(ﺍﺑولهب و زنش)
تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ
ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺑﺎﺩ ﻗﺪﺭﺕ ﺍﺑﻮﻟﻬﺐ ، ﻭ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺑﺎﺩ ﺧﻮﺩﺵ (مسد١و۴)
3⃣ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﻱ ﻛﻪ ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺣﻖ ﻭ ﺯﻥ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ.🛑
(ﺣﻀﺮﺕ ﻧﻮﺡ ﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﻟﻮﻁ ﻛﻪ ﻫﻤﺴﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﻴﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﻫﻤﺪﺳﺖ ﺷﺪﻧﺪ)
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا
ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ، ﺯﻥ ﻧﻮﺡ ﻭ ﺯﻥ ﻟﻮﻁ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﺯﺩﻩ ﻛﻪ ﺗﺤﺖ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ ﻭ ﺯﻭﺟﻴﺖ ﺩﻭ ﺑﻨﺪﻩ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﻭﻟﻲﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭﺧﻴﺎﻧﺖ ﻭﺭﺯﻳﺪﻧﺪ.(تحریم١٠)
4⃣ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﻱ ﻛﻪ ﺯﻥ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺣﻖ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ⭕️
(ﻓﺮﻋﻮﻥ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﺵ آسیه)
وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ
ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻫﻤﺴﺮ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﻧﺰﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﻨﺎ ﻛﻦ ﻭﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﻭﻛﺮﺩﺍﺭﺵ ﺭﻫﺎﻳﻲ ﺑﺨﺶ.(تحریم١١)
#تفسیر_کوتاه
@namiazbaran
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ
ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً
فَادْخُلِي فِي عِبَادِي
وَادْخُلِي جَنَّتِي
(آیه۲۷تا۳۰سوره فجر)
هان اى روح آرام يافته!
به سوى پروردگارت بازگرد كه تو از او راضى و او از تو راضى است.
پس در زمره ى بندگان من درآى.
و به بهشت من داخل شو!
❤️اما نفس راضیه مرضیه مقامی است که در آن معشوق از عاشق کمال رضایت را دارد و عاشق نیز در کمال خشنودی است و حالی خوش تر از این در جهان نیست.
مصداق اتم واکمل نفس مطمئنه وجود مطهر سیدالشهداءعلیه السلام هستند.
#یک_آیه_یک_نکته
#محرم
@namiazbaran
[WWW.FOTROS.IR]ma97062607.mp3
19.15M
چه قیامت چه محشری
در رثای #حضرت_علی_اکبر (علیهالسّلام)
با مداحى حاج محمود كريمى
@namiazbaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بده جان بابا یه قولی بمن
بزار دستتو تو دست حسین
السلام علی قطیع الکفین ...اباالفضل العباس بن امیرالمومنین
@namiazbaran
[WWW.FOTROS.IR]ResayeMandegar[150].mp3
11.86M
وقت جدایی رسید
باد مخالف وزید
در رثای #حضرت_عباس (علیهالسّلام)
حاج محمود کریمی
@namiazbaran
#حاج_محمود_کریمی
یادت هست⁉️
چند ماه قبل بود،،،می گریستیم که مگر می شود محرم شَود و ذکر یا حسین ام در شهر طنین افکن نشود ⁉️
___
اما...
🚩حالا هر شبکه ی صدا و سیما یک حسینیه شده ...
🚩دیدم که یکی از معروف ترین پارکهای پایتخت، هیئت شده و مردمی عاشق، که ماسک زده و با رعایت همه موارد بهداشتی نشستهُ بنی فاطمه که با نوایش، سازِ کربلا میزد ...
🚩آن دیگری ،آواره شده بود،،،،،همان پرآوازه ترین مداح شهر،،،، کریمی،،،،با پای برهنه،...چونان دوره گردی بود که ذکر حسین را جار میزد و دلهای شکسته و اشکُ سوزُ دعا میخرید...
🚩دیدم که رسولی، علیمی و پویانفر،کوچه هاشان را حسینیه کرده اند ...
🏴امسال هر خانه و کوی و برزن یک حسینیه شده ...
🔺میدانی؟ ما نیستیم که ١۴٠٠ سال است نام حسین را زنده نگه داشته ایم
بلکه «این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته» ...
آری...
إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةٌ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَنْ تَبْرُدَ أَبَداً*
🚩 این حسین(علیه السلام)است ، که خود ، مظلومیتش را فریاد میزند🚩
مستدرك الوسائل، ج ۱۰ص ۳۱۸
@namiazbaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیغام کربلا به نجف برد جبرئیل
یامرتضی علی پسری داشتی چه شد
🎥حاج محمود کریمی
@namiazbaran
◾️◾️◾️
چون امام سجاد علیه السلام مشاهده نمود که حضرت زینب سلام الله علیها نمی تواند به تنهایی سوار بر مرکب شود در حالی که از شدت ضعف به خود میلرزید عصا زنان خود را به حضرت زینب سلام الله علیها رسانید:
امام زانوی خویش را خم نمود و فرمود سوار شو که قلبم را شکستی و غصه مرا زیاد کردی در همین حین از شدت ضعف بدنش لرزید و به زمین افتاد، شمر این صحنه را دید و با تازیانه به جان امام افتاد در حالی که امام فریاد میزد: وا جدّاه، وا محمداه، وا علیاه، وا حسناه، وا حسیناه
حضرت زینب سلام الله علیها در حالی که گریه می کرد فرمود: وای بر تو ای شمر با یتیم خاندان نبوت و ادامه سلسله رسالت و اجین شده با تقوی و تاج خلافت مهربان باش، و همینطور پیوسته گفت تا شمر را از امام جدا کرد و جان امام را نجات داد...
📚معالی السبطین
#اسارت
@namiazbaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میشه قبل از مرگم یک بار دیگه بین این جمعیت باشم؟!😭
السلام علی الشیب الخضیب وخد التریب
سلام برمحاسن خونین وگونه خاک آلوده...
#محرم
@namiazbaran
وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ
(سوره محمدآیه۴)
كسانى كه در راه خدا كشته شدند، هرگز خداوند اعمالشان را از بين نمى برد.
🏹جهاد در اسلام، براى حفظ دين خداست . نه كشورگشايى، استعمار، تهديد، رقابت، انتقام، حسادت و...
💔 گرچه در جنگ بعضى شهيد مى شوند ولى خداوند اهدافشان را به ثمر مى رساند و زحمات آنان هرگز تباه نمى شود.
🏅جنگ، ميدان آزمايش الهى و كفّار، وسيله آزمايش و شهدا، پيروزمندان اين آزمايشند.
#تفسیر_کوتاه
#شهادت
@namiazbaran
السَّلامُ عَلیکَ...
سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزینِ، الْوالِهِ الْمُسْتَکینِ،
سلامِ کسیکه دردناک و غمگین و شیفته و فروتن است
سَلامَ مَنْ لَوْ کانَ مَعَکَ بِالطُّفُوفِ، لَوَقاک َ بِنَفْسِهِ حَدَّ السُّیُوفِ، وَ بَذَلَ حُشاشَتَهُ دُونَکَ لِلْحُتُوفِ، وَ جاهَدَ بَیْنَ یَدَیْک َ، وَ نَصَرَک َ عَلى مَنْ بَغى عَلَیْک َ، وَ فَداک َ بِرُوحِهِ وَ جَسَدِهِ وَ مالِهِ وَ وَلَدِهِ، وَ رُوحُهُ لِرُوحِک َ فِدآءٌ، وَ أَهْلُهُ لاَِهْلِک َ وِقآءٌ،
سلام کسیکه اگر با تو در کربلا مى بود، با جانش (در برابرِ) تیزىِ شمشیرها از تو محافظت مىنمود، و نیمه جانش را به خاطر تو به دست مرگ مىسپرد، و در رکاب تو جهاد میکرد، و تو را بر علیه ستمکاران یارى داده، جان و تن و مال و فرزندش را فداى تو مىنمود، و جانش فداى جان تو، و خانوادهاش سپر بلاى اهل بیت تو مىبود،
💔فرازی از زیارت ناحیه مقدسه
آجرک الله یاصاحب الزمان...😭
#محرم
@namiazbaran
وهو الذی یُرسِلُ الریاح
و او کسی است که بادها رامیفرستد...
(سوره اعراف)
#حدیث
#عکسنوشته
@namiazbaran
السلام علی من بَکَته ملائکه السماء...
سلام بر آن کسی که ملائکه آسمان بر او گریستند
#شب_جمعه
#شب_زیارتی
@namiazbaran
السلام علیک یا حجة الله علی خلقه
والسلام علی جدک الغریب المظلوم💔
#سلام_آقا
@namiazbaran
امام زمان (علیه السلام ) روضه میخوانند😭
اي جد بزرگوار فراموش نکنم آن هنگام را که اسب بي صاحبت، رميده به سوي خيمه هاي تو آمد، همهمه مي کرد و سرشک اشک از چشمانش سرازير بود و (با زبان بي زباني) مي گفت: واي از ظلم و ستم امتي که پسر دختر پيامبرشان را کشتند.
اي جد بزرگوار، چگونه ياد بياروم آن منظره دلخراش را که بانوان حرمت، اسب تو را خوار و شرمنده ديدند که زينش واژگون شده است. از خيمه ها بيرون آمدند در حالي که موهاي خود را پريشان نموده و سيلي بر چهره خود مي زدند و صورت هايشان آشکار شده بود و فرياد و فغانشان بلند بود چرا که عزت خود را از دست داده بودند.
با آن حال به سوي قتلگاه شتافتند و ديدند شمر بر سينه ات نشسته، شمشير خود را بر گلويت گذارده و مي خواهد سرت را از بدنت جدا سازد.
@namiazbaran
نَمی از باران
🌾🌾🌾🌾🌾🌾 #بادبرمیخیزد #قسمت۵ ✍ میم مشکات اما متاسفانه آن روز،همه تلاش و صبر معصومه، بی فایده ماند
🍃🍂🍃🍂
#باد_بر_میخیزد
#قسمت۶
✍ میم مشکات
از تاکسی پیاده شد. وارد دانشکده شماره یک شد، بعد از نگهبانی پیچید و از پله های زیر گذری که دو دانشکده علوم را بهم وصل میکرد پایین رفت.* زیر گذر خنک و نسبتا باریک بود.نگاهی به ساعت کرد،کمی از وقت شروع کلاس گذشته بود برای همین با عجله از پله ها بالا رفت،حیاط را طی کرد و وارد راهرو شد. چقدر تشنه بود اما ترجیح داد اب خوردن از اب سرد کن سالن را بگذارد برای بعد!رفت سمت کلاس. در را باز کرد:
-ببخشید استاد....
اما با دیدن جناب اقای پارسا یا همان پسره! حرفش را خورد. این دیگر اینجا چه میکرد? امروز با استاد پور صمیمی کلاس داشتند، چرا این آمده بود?
لعنت به این شانس!
راحله میدانست اگر اجازه ورود بخواهد حتما مخالفت خواهد شد. هرچند بارها دیده بود که این آقا، با ورود نابه هنگام و بی موقع دانشجویان کاری ندارد اما این بار اوضاع فرق میکرد. او راحله شکیبا بود. کسی که دعوای جانانه ای با این مثلا استاد کرده بود و دست تقدیر موقعیت خوبی را برای انتقام تدارک دیده بود. از آن لبخند تمسخر آمیز گوشه لب استاد می شد حدس زد قصد دارد بهترین بهره برداری را از این موقعیت بکند. اجازه خواستن بی فایده بود. اگر هم بی اجازه وارد کلاس میشد فرقیت نمیکرد. حتی ممکن بود اورا از کلاس اخراج کند که دیگر افتضاح به بار می آمد. حتی اگر این کار را نمی کرد تیکه هایی می انداخت که قابل تحمل نبود. متاسفانه این استاد همانقدر که (از دید راحله)بی جنبه بود، تیزهوش و حاضر جواب هم بود و ابدا نمیشد از پس زبانش برآمد. راحله تصمیم گرفت خودش برنده این میدان باشد، برای همین، با صدایی که همه بشنوند گفت:
- ببخشید،نمیدونستم شما سر کلاسین وگرنه اصلا نمی اومدم!
این را گفت،از کلاس بیرون رفت و در را بست. استاد جوان بدجوری کنف شده بود! آن لبخند جایش را به عصبانیتی غیر قابل وصف داده بود طوری که وقتی بچه ها نگاهی به هم کردند و پچ پچه راه انداختند استاد دادزد:
-ساکت! هرکس حرفی داره بره بیرون!!
ادامه دارد...
#رمان_مذهبی
@namiazbaran
16.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨منشاء عزت خداست
آیا خانه،ثروت،قدرت،مقام و... عزت میآورد؟
🎥بیان شیرین استاد قرائتی
#قرآن_آرامش_دلها
@namiazbaran
نَمی از باران
🍃🍂🍃🍂 #باد_بر_میخیزد #قسمت۶ ✍ میم مشکات از تاکسی پیاده شد. وارد دانشکده شماره یک شد، بعد از نگهب
🍃🍂🍃🍂🍃
#باد_بر_میخیزد
#قسمت۷
✍ #میم_مشکات
راحله بعد از اینکه با خیال راحت تشنگی اش را برطرف کرد، از در خروجی وسط سالن که به حیاط پشتی راه داشت بیرون رفت و روی یکی از نیمکت های دور حوض نشست. احساس خوبی داشت. حس یک برنده! از اینکه توانسته بود آن پسره را در چنین موقعیت بی نظیری کنف کند احساس برتری داشت. با خودش گفت:
- حقش بود!
و با لبخندی رضایت بخش به فواره حوض روبرویش خیره شد. اسم مصطلح این قسمت از دانشکده لابی بود. تکه ای دایره ای شکل که ارتفاعی بالاتر از شطح حیاط داشت. حوض دو طبقه ای در وسط آن بود و حدود هفت هشت تایی نیمکت هم دور تا دور فضای دایره ای جا خوش کرده بودند. دور تا دور فضا هم درخت های چنار قرار داشت که در بالا سرهایشان را به هم داده بودند و سایه مطبوعی را برای این لابی کوچک درست کرده بودند. از کنار در ورودی سالن کلاس ها تا کنار لابی نیز یک باغچه گل کاری شده وجود داشت. سمت راست ورودی سالن به حیاط سالن امفی تیاتر بود که البته بخاطر اتش سوزی سوخته بود و قابل استفاده نبود.
اطراف لابی پر بود از باغچه و درختان بلند برای همین فضا تبدیل به فضای آرام و زیبایی شده بود. گهگاهی میشد دختر و پسری را دید که روی یکی از نیمکت ها نشسته اند و مشغول گپ زدن هستند ک البته این گپ زدن گاهی افراطی و چندش آور بود طوری که حواسشان پرت میشد که اینجا دانشگاه است نه پل عشاق*
برای همین دانشجوها به طعنه به آن اسم میدان عشق(love square) داده بودند.
به غیر از راحله چند نفر دیگر هم در لابی بودند. پسری که با دو نیمکت فاصله از راحله نشسته بود و هدفون را توی گوشش گذاشته بودو خیره ب فواره حوض با پایش ضرب گرفته بود. دختری که کله اش را تا حد امکان در جزوه اش فرو کرده بود و اینطور به نظر می آمد که امتحان دارد. دو دختر دیگر هم بودند که با اصرار هرچه تمام تر سعی میکردند در صحبت کردن از هم پیشی بگیرند.
راحله کتابی از کیفش در اورد و مشغول خواندن شد. عادت داشت همیشه برای اینجور وقتها کتابی در کیفش داشته باشد. کتاب قطوری نبود و تا نیمه خوانده بودش: حرکت- علی صفایی حائری
علامت بالای صفحه را پیدا کرد و مشغول خواندن شد...
ادامه دارد...
#رمان_مذهبی
@namiazbaran
يَوْمُ اَلتَّغابُن چه روزی است؟!
☄برای آن روز سخت آماده ای؟
✅پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
در روز #قيامت، برای هر روز از ايام عُمر انسان، بيست و چهار خزانه موجود است که در روز قيامت، درهاى آن بیستوچهار خزانه باز مىشود.
آنگاه شخص حاضر، يك خزانه را پُر از نور و #سرور مىبيند كه به هنگام ديدنش شاد میشود و آن ساعت، ساعتى است كه در آن، طاعت پروردگار را بهجاى آورده.
سپس #خزانه ديگرى را باز مىكنند و آن را تاريك و ترسناك مىبيند که به هنگام #مشاهده آن، اندوهگین میشود و آن ساعتى است كه در آن، نافرمانى خدا كرده است.
سپس #خزانه ديگرى را میگشايند و آن را خالى مىبیند و آن ساعتى است كه در آن، خوابيده و يا به حلالهاى دنيا #اشتغال داشته، پس به او احساس خسارت و تأسف بابت هدر دادن آن ساعت دست میدهد زيرا #قدرت کافی برای پُر كردن آن ساعت از نیکیها را داشته است.
و این معنای گفتار حق تعالى در سوره تغابن است:
{ذلِكَ يَوْمُ اَلتَّغابُنِ}
[آن روز، روز #افسوس و خسران است.]
📚عده الداعیونجاحالساعی، صفحه ۱۴۱
#تفسیر_کوتاه
#یوم_الحسره
@namiazbaran