eitaa logo
ننه ابراهیم🦥
29.4هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
190 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اینا اگ از واسطه زخم خوردن دوست من بعد ۸ سال رفاقت صمیمی ب من گف میشه بیای حرم داداشم ببینتت و آشنا شید و.... گفتم ب مامانم بگم و‌... مادرمو راضی کردم و رفتم، منو دوستم کلی عکس از قبل داشتیم با هم، همهههههه زندگی منو میدونست و این پیشنهاد رو داد. در نهایت با برادرش صحبت کردم و اومدم خونه و الان بعد ۵ ماه هیییییچ خبری ازشون نیست در صورتی ک پسره گف ببخشید ک اینجا قرار گذاشتیم، من خواستم بیاییم خونتون ولی اصرار خواهرم بود ان شالله جلسه بعدیو منزلتون خدمت میرسیم. و دوستمم کلی ذووووق ک تو قراره بشی زن داداشم و.... کلی از داداشش برام تعریف کرده بود و.... و خودش سالها بشدت از بی فرهنگی خانواده شوهرش برام درد دل میکرد و میگف شعور ندارن. بعد اون چند بار با هم تلفنی حرف زدیم ولی هیییییچ اشاره ای ب اون مبحث نکرد، انگار اصلا همچین اتفاقی نیوفتاده، شتر دیدی ندیدی و من همچنان حس میکنم خوابم مگ میشه😲😲 بماند ک از جهت کفیت خانواده من و خودم بالاتر بودیم. ولی من روم نشد درخواست دوست صمیمیم رو رد کنم. من میگذرم ازشون و دعا میکنم شفا پیدا کنن تا بقیه مردم اذیت نشن
سلام ننه. ما حتی یه بارم سر قرار رفتیم و اونا نیمدن. بعد یه ربع بیست دقیقه منتظر موندن زنگ‌زدیم به ننهه، گفتیم ما سر قراریم. گفت ما پشیمون شدیم نمیاییم. لعنتی از خدا بی خبر خبر بده نمیای
😐
مادرم برای خواستگاری با دختر یکی از آشنایان تماس گرفتن تو صحبت های اولیه، مادر دختر پرسیده بودن که آیا پسرتون خونه دارن یا نه مادرم گفته بودن که نه و مادر دختر خانم با لحن بدی پرسیده بودن که ک "چرا نتونسته تا الان خونه بخره ؟" نکته ماجرا اینجا هست که مادرهامون چندین سال بود که هم رو میشناختن، دوتا خانواده از نظر مالی هم کفو هستیم و بعدا فهمیدیم که حتی خودشون هم هنوز خونه ای برای خودشون ندارن 🙂 من این طرز تفکر که خانواده ای ترجیح بده که داماد آینده اشون وضع مالی بهتری از خودشون داشته باشه رو درک میکنم ولی نحوه برخورد رو نه تو شبکه های اجتماعی هم که نگاه میکنی همه جا گفته میشه - پسرا میتونن همزمان ده جا همزمان برن خواستگاری - جواب نه شنیدن براشون آسون تره و.. به نظرم این ها تمام حقیقت نیست ما هم ناراحت میشیم از رفتار ها ولی تفاوتمون اینکه نمیایم درموردش صحبت کنیم ( یه موقع هایی حتی پیش خانوادمون) و این به این معنی نیست که برامون بی اهمیته
سلام ننه در زمینه با موضوع بی احترامی باید بگم همسر بنده خییییلی خاستگاری رفتن اما بخاطر همین بی احترامی هایی که از سمت مادرشوهرم نسبت به اونا انجام می‌شده همه جوابشون منفی بوده میگن یبار رفتیم خاستگاری پسند نکردیم اومدیم خونه مامانم زنگ زدن با لحن زشت و زننده گفتن مادخترتون رو نمیخایم و گوشی رو قطع کردن همسرم میگن اونجا اونقدر عصبی شدم که شروع کردم به خود زنی 😂ولی در رابطه با من هم میخاستن همین رفتار ها رو بکنن ینی مثلا خودشون اول بیان و بدون حجاب من رو ببینند اما همسرم که از قبل من رو دیده بودن فامیل دور هستیم اجازه بی احترامی و دخالت ندادن الان هم ایشون خانم بی احترامی هستن اما الحمدالله همسرم یجورایی ادب از که آموختی... شده 😁ینی به هیچ عنوان اجازه دخالت های بیجا نمیده و خودش قبول داره عامل خیلی از مشکلاتمون خانوادش هستن
سلام ننه با خالم رفته بودیم حرم چند روز پیش، یکی از این ننه‌های فلافلی اومد خواستگاری، گفت من پسرم الان با یه دختری اومده بودن اینجا حرف بزنن خوشش نیومده، از شما خوشش اومده اگه اجازه بدید همین الان حرف بزنید😐 ما هم گفتیم مادرم نیستن اول تماس بگیرید ان شاءالله اگه قبول کردن روزای دیگه. ایشونم اصرار که نه دیگه الان که شما هستی پسر منم هست حرف بزنید. فکر کنید پسرشون وسط جلسه خواستگاری با یکی دیگه، مورد بعدی رو پیدا میکردن. :||| هشتگ پسر فلافلی
سلام این پیامتون رو دیدم که گذاستید از ننه فلافلی و دختر در حرم، یاد خودم افتادم که ننه هنوز پسرش از زنش جدا نشده در راهروهای دادگاست زنگ زده از مامانم وقت بگیره برای خواستگاری بعد از جدایی پسرش... 😐😐😐😐😐😐😐😐😐
در مورد اون ننه هه که پسرش وسط دادگاه بود، بگم که من چند ساله به مادرم سپردم مورد پیدا کنن. همونه که پیدا بکنن.😐 آخرش خودم از طریق دوستان و آشنایان دست به کار شدم و مادرم هم همش میگه اوکی. دمت گرم.😐😐خلاصه بگم در این مدت من با چند نفر صحبت کردم (و کاملا هم منطقی رد شدم) ولی مادرم هنوز یک نفر هم پیدا نکرده...😐😐😐😐😐
منم چند سال پیش یه واسطه زنگ زد گفت یه خانومی شما رو دیده و برای پسرش پسندیده حالا یه قرار بذاریم بیرون که شما و خانواده و آقا پسر و خانواده‌ش همو ببینید من همراه خواهر بزرگترم رفتم. ما سر ساعت مقرر رسیدیم اما طرف مقابل نیم ساعتی تاخیر داشت.. وقتی هم که رسیدن فقط واسطه و مادر آقا پسر بودن و آقا پسر همراشون نبود...با وجودتاخیر نیم ساعته‌شون باز ما با روی گشاده و محترمانه باهاشون برخورد کردیم، اما فقط فقط فقط واسطه صحبت کردن و پنج دقیقه ما سر پا ایستادیم و مادر آقا پسر اون پنج دقیقه یک کلمه حرف نزد و فقط انگار بخواد اشیا بخره سرتا پای من رو نگاه میکرد حتی جواب سلام هم نداد..توی اون پنج دقیقه هم خواهرم با واسطه کلنجار میرفت که حداقل فامیلی خانواده رو بفرمایید که ما بدونیم با کی سر قرار اومدیم و جالب اینکه امتناع میکردن از جواب دادن... بعد پنج دقیقه هم مادر آقا پسر دست واسطه رو گرفت و آروم و قدم زنان بدون هییچ حرفی از ما دور شدن و هی دور می شدن و هی دورتر می شدن و ما نمیدونستیم الان رفتن یا برمیگردن؟ بمونیم؟ بریم؟؟ موضوع چیه؟؟ که در میان اون همه علامت سوال روی سرمون دیدم رفتن اونور خیابون و سوار ماشین شدن و رفتن....😶😐😑 لامصبا خداحافظی میکردین حداقل. عصبی و ناراحت برگشتیم خونه به خواهرم گفتم به واسطه زنگ بزنه بگه این خونواده اصلا آداب معاشرت نداشتن و همه چی منتفیه... واسطه میگفت که آره میدونم برخوردش خوب نبود ولی دخترخانوم رو خیلی پسندید😐 هنوز شبها کابوسش رو میبینم😂