📋 #اگهدستاشبرهقولشنمیره
#متن_روضه / *بخش سوم صوت*
#روضه_حضرت_علی_اصغر (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رباب هی لالایی که میخوند، میگفت علیجان عمو رفته، عمو که قولش ردخور نداره. اگه قول بده یه چیزی رو میاره، حتما میاره.
"اگه دستاش بره قولش نمیره"
اما همهجا شرم مال سقا شد، دیدن این بچه داره گریه میکنه؛ هی از این خیمه به اون خیمه، هی همه اومدن بغلش کردن دیدن فایده نداره.
همچین که اباعبدالله اومد دَم خیمه، اباعبدالله صدا زد: خواهرم، برو علی و بیار، اینا این بچه رو ببینن شرم میکنن...
سریع دویدن توو خیمه، بچه رو بغل کردن دادن دست مولا؛ توو دستای اباعبدالله که قرار گرفت آروم شد. همچین که اومد بچه توو بغلش، بچه رو گرفت توو دل این لشکر ، هی رفت جلو، رفت وسط میدان که صداش به همه برسه. بچه رو روو دست گرفت، آروم آروم بلندش کرد.
( دیدی با یه دست که بچه رو میگیری سر بچه برمیگرده عقب)
همچین که این سر برگشت، سفیدی گلو که مشخص شد، اون نانجیب دید لشکر بههم ریخته، همه دارن بههم میگن چه خبره؟! قرار ما نبود با بچه بجنگیم...
دید لشکر داره بههم میریزه، گفت بدو برو حرمله رو صدا کن الان لشکرم میپاشه.
حرمله بدو بدو، نفس زنان اومد؛
_ چیه امیر؟!
گفت: لشکر داره بههم میریزه، یه کاری بکن
گفت: چی کار کنم؟ کدومو بزنم؟ بابا رو بزنم یا بچه رو؟!
گفت: مگه نمیبینی بچه خیلی راحتتره زدنش؟! اباعبدالله آورده بالا، نشونهتم که خوبه؛ میبینی زیر گلوشو؟! میبینی سفیدی زیر گلو رو؟!
تیر سه شعبه برداست، اباعبدالله این بچه رو بالا گرفته، اون نامرد تا این تیرو زد به بچه، بعضیا میگن زیر عبا این بچه رو پنهان کرد، هی میرفت سمت خیمهها، برمیگشت.
علت داره. میدونی چرا؟ میدونی علتش چیه؟! آخه دیدی یه مرغ و سَر میبُری، تا یه چند دقیقه هی دست و پا میزنه.
تا این تیر خورد، اباعبدالله سریع بچه رو زیر عبا پنهان کرد. هی میرفت سمت خیمه، میدید بچه دست و پا میزنه، برمیگشت؛ دوباره میرفت، دوباره یه دست و پا میزد برمیگشت...
حسین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn