eitaa logo
لــبـیک‌یانـاصـح
435 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
78 فایل
🌷بسم ربِّ المهدی🌷 👈خوش اومدین رفقا👉 ادمین: @NASEH_313 🌷بهمون پیام و نظر بدید منتظریم 🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
لــبـیک‌یانـاصـح
#گنجینه_مخفی_در_اطلس #قسمت_پنجم خب چون 21نفر هستین در کلاس هفت گروه تقسیم شدید تقسیم بندی رو روی تاب
مهسا: چرا انقد لفتش میدی بیا دیگه🤨 --:اومدم راستی نرجس چی میخواستی بهمون بگی🤔 که گفتی دم در بیایم بعد تعطیلی ×:خوب شد یادم انداختی اول بگین ببینم کار خاصی واسه انجام دادن دارید یا نه؟ +:من نه کار خاصی ندارم چطور مگه⁉️ --:منم همینطور کار خاصی ندارم ×: خب😏پس بیاین بریم خونه ما تو راه خونه🚶‍♀🚶‍♀🚶‍♀هم بهتون میگم چی میخواستم بگم +:باشه بریم👌 ×:اوکی بزن بریم👌 🚶‍♀🚶‍♀🚶‍♀نرجس: من میخوام هر طور شده عاطفه رو بیارم تو خط خودمون نظرتون چیه؟ --:خخخخخ😂 مگه الکیه من موافقم ولی از الان میگم امکان نداره😂😂😂😂 فاطمه:مهسا شاید عملی بشه یادت میاد من و تو و نرجس هم قبلا مثل عاطفه بودیم⁉️ بعد اون دختره بود اسمش یادم نمیاد🤔 ما رو آورد تو این خط که از قبل خیلی بهتره😍❤️ --:منظورت سهیلا است که موهاش زرد بود👱‍♀🤔⁉️ +:آره آفرین دقیقا😘همین بود اسمش🌹 نرجس: خخخخخخخخخ😂 --:چرا میخندی؟چیز خنده داری مگه گفتم؟ +:ببخشید😥🤭آخه به نظر میاد از دنیا عقبی و ...... ✍: ✅با ما همراه باشید: http://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd4806938
لــبـیک‌یانـاصـح
#رمان_گنجینه_مخفی_در_اطلس #قسمت_ششم مهسا: چرا انقد لفتش میدی بیا دیگه🤨 --:اومدم راستی نرجس چی میخوا
--:منظورت چیه؟درست بگو ببینم چه اتفاقی افتاده🤔 که داری مسخره میکنی😂 +:مگه خبر نداری❗️؟ --:از چی خبر ندارم❗️؟🤔 +:یه مدت بعد اینکه ما را جذب خودش کرد پدر و مادرش عصبانی شدند ازش و دردسر درست شد واسش و مجبور شد خواسته پدر و مادرش انجام بده --:چه دردسری از چی حرف میزنی؟ +:دردسرش این بود که بیچاره😓 مجبور شد دوباره مثلا قبلا سر و وضعش و رفتارش عوض کنه --:نه😱این غیر ممکنه مگه میشه❗️؟ مهسا: من چند روز پیش بازار بودم وقتی داشتم میرفتم داخل مغازه دیدم سهیلا تنها اومده بازار با سر و وضع مثل خودمون و داره خرید میکنه --:عه😳نرجس پس با این حساب تو از دنیا عقبی مهسا بعدش چی شد؟ +:وقتی دیدمش گفتم سلام به به سهیلا خانم اینجا چیکار میکنی؟ --: علیکم السلام اومدم لباس واسه خودم بخرم +:تنها اومدی؟ --:آره و الا اگه با مادرم میخواستم بیام نمیذاشت با این وضع از خونه بیام بیرون و الانم بدون اجازه اومدم +:مگه چه عیبی داره تیپ بزنی بیای بیرون عیبی نداره که --:والا از نظر مادر من که مخالف اینجور تیپ هستش پر از اشکاله و همش میگه اینو بپوش اونو بپوش ..... ✍: ✅ همراه با رمان گنجینه مخفی در اطلس در کانال لبیک یا مهدی باشید: http://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd4806938
لــبـیک‌یانـاصـح
رمان#رمان_گنجینه_مخفی_در_اطلس #قسمت_هشتم +:خب مخ مامانتو بزن دیگه --:دارم روش کار میکنم اتفاقا چندر
--:اوکی پس فعلا خدافظ برو بسلامت👋 نرجس:آها پس اینجور شده قضیه ولی فکر نکنم🤔تونسته باشه😒 حالا به هرحال حاضرین کمک کنید بهم بیارمش توی این خط یا نه؟ --چندبار میپرسی🤔اول هم که گفتیم باهاتیم +:ایول🤩 پس پیش به سوی مرکز فرماندهی👩‍⚖ --:کجا؟ مرکز فرماندهی چیه؟ مهسا:آی کیو هنوز نفهمیدی منظورش خونشونه🤔؟ --:عه🤦‍♀اها الآن حالیم شد خب اینو از اول میگفتی😄 نرجس:آخه از کجا میفهمیدم که تو تا این حد آی کیوت پایینه😳❗️ --:عیبی نداره حالا گروه ضربت رازیانه پیش به سوی مقر +:چی ضربت رازیانه چیه دیگه️؟ --:اسمی که واسه گروه انتخاب کردم +:آخه رازیانه هم شد اسم؟ من میگم گل رز وحشی بزاریم --:عالیه من موافقم👌❤️ ×:منم موافقم عالیه❤️🌹 +:من اسم مستعار از این به بعد گل رز قرمزه🌹 --:منم گل نرگس وحشی هستم😡🌹 ×:منم گل حسن یوسف هستم +:خیلی خب پس ضربت گل رز وحشی🌹 به پیش ✍: ✅همراه با رمان گنجینه مخفی در اطلس در کانال لبیک یا مهدی باشید : http://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd4806938
لــبـیک‌یانـاصـح
#رمان_گنجینه_مخفی_در_اطلس #قسمت_نهم --:اوکی پس فعلا خدافظ برو بسلامت👋 نرجس:آها پس اینجور شده قضیه ول
فاطمه: گلای وحشی🌹😡خب بگید الان با چی بریم مرکز🤔؟ _:خب با ماشین تاکسی🚕 میریم مرکز این که سوال نداره خودمم حساب💶 میکنم بیاین بریم سر خط ماشین🚕بگیریم و بریم مهسا: فقط یادتون باشه سوار ماشین شدیم حرفی از عملیات نزنید --:چرا؟😳❗️اون که ما رو نمیشناسه و چیزی هم نمیدونه +:آی کیو چون احتمال داره یه دفعه برگرده مدرسه و به خانم مدیر همه چیو بگه --:آها باشه من چیزی نمیگم🤐فاطمه تو هم چیزی نگو🤫 فاطمه: باشه منم چیزی نمیگم عه نگاه اونجارو یه تاکسی وایساده --:هی تاکسی وایسا ما بیایم...... راننده: بله کجا میرید؟ نرجس:خیلی خب زود باشید بریم🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀🚕 فاطمه: خیلی ممنون آقای راننده خیابون سلطانی❤️🌹 --: خیلی خب راستی کلاس چندم هستید دختر خانوما🤔 +:دوم دبیرستانی هستیم --:شما هم دبیرستان طاهری درس میخونید؟ +:بله چطور مگه؟ --:دختر منم دوم دبیرستانیه و تو مدرسه ی طاهری فکر کنم تو کلاس شما باشه؟ +:ببخشید میپرسم اسمش چیه؟ --:عاطفه نورنژادی ✍: ✅همراه با رمان گنجینه مخفی در اطلس در کانال لبیک یا مهدی باشید: http://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd4806938
لــبـیک‌یانـاصـح
#رمان_گنجینه_مخفی_در_اطلس #قسمت_دهم فاطمه: گلای وحشی🌹😡خب بگید الان با چی بریم مرکز🤔؟ _:خب با ماشین
نرجس: ببخشید میپرسم گفتید کی؟ --: عاطفه نورنژادی +:آها عاطفه😊 به به ماشالله چه دختری تربیت کردید خدا حفظش کنه --:خیلی ممنون دختر گلم🌹 همچنین ان شاءالله خب مهسا:آقای نورنژادی خیلی ممنون🌹 که ما رو رسوندید دیگه مزاحم نمیشیم🙏 --:عه😳اصلا حواسم نبود رد شدیم خیلی ببخشید😞الان دور میزنم +:نه ممنون نیازی نیست کمی پیاده میریم تا هم خریدمون کنیم و هم پیاده بریم میشه بگید چقدر شد؟ --: هر جور راحتید نیازی نیست عزیزم مهمون من باشید فاطمه: باشه ممنون😌بچه‌ها بریم تا وقت بابای عاطفه رو نگیریم واسه رفتن به دنبال عاطفه --:راستی دخترا یادم رفت بپرسم چرا امروز زود مرخص شدید؟ +: چون معلممون بهمون تکلیف سخت داده --:آها ممنون باز هم دخترا برید بسلامت +:همچنین خواهش میکنیم بسلامت نرجس: من میخوام برم یه بستنی🍦 شکلاتی🍫 بگیرم تا کمی آروم بشم شما چیزی نمیخواین بگیرم واستون؟ --:باز چی شده که ناراحت شدی؟ +:چی میخواستی دیگه بشه نزدیک بود سر باباش غر بزنم بس از دست اون دختر رو مخیش. ✍: ✅همراه با رمان گنجینه مخفی در اطلس در کانال لبیک یا مهدی باشید: http://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd4806938
لــبـیک‌یانـاصـح
#رمان_گنجینه_مخفی_در_اطلس #قسمت_یازدهم نرجس: ببخشید میپرسم گفتید کی؟ --: عاطفه نورنژادی +:آها عاطفه😊
--:حالا عیب نداره شکر خدا که آبروریزی نشد و اتفاقی نیفتاد واسه من یه آب نبات و آدامس بگیر مهسا: آره واقعا شکر خدا واسه منم یه بستنی قیفی🍦 بگیر ممنون🌹 نرجس:یه دفعه بگید کل مغازه رو بخر دیگه --:اگه میتونستی که عالی میشد کلی ذخیره غذایی و یه مخفیگاه درجه یک داشتیم اون موقع +: هنو پام در مغازه نزاشتم من اون وقت کجا تو سیر میکنی؟ --:والا سیر من در آسموناست نه روی این زمین فاطمه:عه از کی تا حالا در آسمونی وایسا برسیم ماهم با هم بریم --:اون که ماشالله وایسادن حالیش نمیشه تخت گاز زده دنده4 و داره میره انگار ترمز بریده مهسا: اگه من ترمزم بریده باشه شما دوتا مغزتون پوشیده --: بس دیگه اینجا وایسادن و بحث و کل کل الکی کردن فایده نداره باید نقشه بچینیم نه بحث کنیم نرجس:من دیگه حرفی ندارم مبرم سفارش ها رو بخرم و بیام --:باشه برو من و فاطمه هم اینجا میمونیم تا بری و برگردی فاطمه: تو رو نمیدونم مهسا ولی من با نرجس میرم داخل و تنها نمیزارمش --:خیلی خب بابا باشه منم میام باهاتون بزنید بریم..... ✍: ✅همراه با رمان در کانال لبیک یا مهدی باشید: http://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd4806938
لــبـیک‌یانـاصـح
#گنجینه_مخفی_در_اطلس #قسمت_دوازدهم --:حالا عیب نداره شکر خدا که آبروریزی نشد و اتفاقی نیفتاد واسه م
نرجس: خب هرکی هرچی میخواد برداره که خیلی کار واسه انجام دادن داریم --:خانم راهنما اجازه لطفا راه هر بخش رو نشون بده ما جایی رو بلد نیستیم +: دخترا از این طرف به سمت بخش بستنی میره و هر نوع بستنی داره اون طرف هم تنقلات مثل چیپس و پفک و آدامس و بقیه رو داره --:خانم اجازه میشه بگید کجا آب هویج بستنی داره؟ +:آب هویج بستنی در آخر بخش بستنی هستش --:ممنون من رفتم آب هویج بستنی بخورم فعلا +:واسه من و فاطمه هم بزار کنار تا بهت برسیم --:باشه شما هم واسه من کنار بزارید و بیارید با خودتون +:اوکی میزاریم واست کنار تا حسابی دلی ازشون در بیاری --: خب من رفتم فعلا خداحافظ تا بعد +: بسلامت حواست باشه بعضی وقتا اینجا پسرا دخترا رو اذیت میکنن --:عه چرا؟ +:چون میخوان باهاشون دوست بشن بزور ولی دخترا خوششون از اونا نمیاد --:چرا خوششون نمیاد مگه چه مشکلی ندارن؟ +: دربارش حرف نزنم بهتره تو هم برو هرچی میخوای بردار تا زود بریم --:اصلا از خیرش گذشتم با خودتون میام بهتره میترسم یه وقت تنها برم اتفاقی بیوفته واسم ✍: ✅همراه با رمان گنجینه مخفی در اطلس در کانال لبیک یا مهدی باشید: http://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd4806938
لــبـیک‌یانـاصـح
#گنجینه_مخفی_در_اطلس #قسمت_سیزدهم نرجس: خب هرکی هرچی میخواد برداره که خیلی کار واسه انجام دادن داریم
فاطمه:خخخخخ😂 چی شد ترسیدی😱 کوچولو لولو😈بیاد سراغت؟ --: نه بابا لولو رو من خودم درسش میدم👩‍🏫 و داره لنگ میندازه جلو من +:نه بابا الکی میگی😂آگه لولو👹 جلوت لنگ میندازه په چرا کسی رو نداری🤔؟ --: من اصلا تا الان کیس مناسب وأسه تور کردن پیدا نکردم و الا.... نرجس: 😂😂أهم أهم بس کنید دیگه کل محلمون رو گذاشتید روی سرتون --:من تسلیم😬🖐 فقط خواستم کمی بخندیم😂 فاطمه معذرت میخوام😥آگه ناراحتت😠کردم فاطمه:عیبی نداره☺️ منم اول فهمیدم عمداً نمیگی ادامه دادم😘 --:آها خخخخ😂😂 خب بگذریم بیاین بریم خرید🛍کنیم تا دیر⏱ نشده نرجس: باشه پس سریع بیاین از این طرف دنبالم🚶‍♀🚶‍♀🚶‍♀🚶‍♀ --:وایسا وایسا فعلا فقط برو بستنی بگیر بیار تا بریم داره دیر میشه بعد آگه چیزی خواستیم میایم میخریم فاطمه: راس میگه نرجس فقط برو بستنی ها رو بیار تا بریم نقشه بریزیم --:باشه دوباره بگید چه بستنی میخواستین؟ +: وأسه من یه بستنی شکلاتی یا وانیلی بیار مهسا: واسه من هر بستنی آوردی بیار فقط میوه ای نباشه --:خیلی خب باشه الان میرم برمیدارم میام بریم وأسه عملیات... ✍: ✅همراه کانال لبیک یا مهدی باشید: http://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd4806938
لــبـیک‌یانـاصـح
#گنجینه_مخفی_در_اطلس #قسمت_چهاردهم فاطمه:خخخخخ😂 چی شد ترسیدی😱 کوچولو لولو😈بیاد سراغت؟ --: نه بابا ل
نرجس: خیلی خب اومدم اینم بستنی ها بریم --: اوکی بزن بریم ولی اول پولش حساب کن بعد بریم +: باشه نرجس:آقا بفرمایید این هم پول بستنی ها فروشنده: قابلی نداره باشه خدمتتون +:نه ممنون نیازی نیست --: چرا پول بستنی رو کم دادید؟ +: چی میگی من همیشه از این مغازه خرید میکنم با همین قیمت کجاش کمه --:قیمتی نه صاحب مغازه بهم گفته منم بهتون گفتم و الا چیزی نگفتم +:اصلا زنگ بزن خود آقای احدی بیاد اینجا --:چیکار به احدی داری طرف حسابت منم اینجا نه اون فاطمه: نرجس ولش کن بچه پررو رو ارزشش نداره --: چی ولش کنم مطمئنم فردا پس فردا دوباره بیام مغازه قیمت یه مغازه رو ازم میخواد تا تکلیفم یه سر نکنم ول نمیکنم نرجس: زنگ میزنی به آقای احدی یا نه ؟ --: مثلا اگه زنگ نزنم چه غلطی میخوای کنی؟ +:بچه پررو حواست باشه چجوری با مشتری همیشگی این مغازه حرف میزنی؟ --:اصلا نمیخوام حواسم باشه میخوام ببینم چیکار میکنی +:مهسا اون....... ✍: ✅همراه با رمان گنجینه مخفی در اطلس در کانال لبیک یا مهدی باشید: http://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd4806938
لــبـیک‌یانـاصـح
#گنجینه_مخفی_در_اطلس #قسمت_پانزدهم نرجس: خیلی خب اومدم اینم بستنی ها بریم --: اوکی بزن بریم ولی اول
نرجس: مهسا اون گوشی رو بده من تا حسابش بزارم کف دستش --:بیا بگیر اینم گوشی حالا چطوری میخوای زنگش بزنی تو که شماره نداری فروشنده: خخخخخ گیر عجب بیچاره و بدبختی افتادم امروزخخخخخخ --: کرکرکر الآن حالیت میکنم کی بدبخت و بیچاره است در حال شماره گیری0918...... بوق بوق بوق بوق احدی: سلام بله بفرمایید --:سلام آقای احدی دختر آقای ازهدی هستم +: به به نرجس خانواده دختر خانم گل گلاب کاری داشتی زنگ زدی عزیزم؟ --: بله درباره این شاگرد جدیدتون میخواستم باهاتون حرف بزنم میشه بگید کجا هستید +:من در سر کوچه مغازه هستم دارم میرم سر مغازه تو هم بیا مغازه ببینم چی شده --:اتفاقا الآن با دوستام در مغازه هستیم صبر می کنیم تا بیاین مشکلی نیست خدانگهدار +: باشه دختر گلم الان میام خداحافظ نرجس:گفت الان میاد مغازه --:ببینیم و تعریف کنیم کفاش:سلام حسن آقا خوبی؟ --:سلام مش قربون مرسی خوبم ببخشید مشتی باید برم در مغازه مشکل پیش اومده بعد میام پیشت +:عیبی نداره حسن آقا خیره ان شاءالله --:ان شاءالله با اجازه مشتی +:بسلامت حسن آقا ✍: ✅همراه با رمان گنجینه مخفی در اطلس در کانال لبیک یا مهدی باشید: http://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd4806938
لــبـیک‌یانـاصـح
#گنجینه_مخفی_در_اطلس #قسمت_شانزدهم نرجس: مهسا اون گوشی رو بده من تا حسابش بزارم کف دستش --:بیا بگیر
آقای احدی: سلام علیکم جميعا --: چ.چ چ چی؟ س س س سلام آقای احدی نرجس:سلام آقای احدی خوش اومدید --:علیکم السلام عزیزم چی شده مشکل چیه؟ +:والا من و دوستام اومدیم بستنی بگیریم وقتی خواستیم حساب کنیم 3500تومن به این کارگرتون که تازه اومده دادم ولی گفت که کم پول دادین و فقط دوتا میتونید ببرید واسه همین زنگ زدم احدی: آها الان متوجه شدم نگران نباش الان درستش میکنم اسد ...اسد..أسد بیا اینجا ببینم چه غلطی کردی --:بله اوسا به جون خواهرم کاری نکردم بقیه پول بستنی ها را فقط گفتم بده +:چقد مگه وأسه این سه بستنی بهت داده؟ --:اوسا فقط 2000تومن داده بهم نرجس: بچه پررو چرا چرت و پرت میگی 3500بهت دادم نه 2000تومن --:نرجس عمو نگران نباش الان همه چی معلوم میشه همه به اون تلویزیون نگاه کنید +:باشه عموجون ✍: ✅همراه با رمان گنجینه مخفی در اطلس در کانال لبیک یا مهدی باشید: http://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd4806938
لــبـیک‌یانـاصـح
#گنجینه_مخفی_در_اطلس #قسمت_هفدهم آقای احدی: سلام علیکم جميعا --: چ.چ چ چی؟ س س س سلام آقای احدی نر
آقای احدی: نرجس عموجون اون کنترل قرمز🕹 رو که اونجاس بده بهم ممنون --:بفرمایید عموجون این هم کنترل اما وأسه چیه این کنترل؟ +:الآن که استفاده کردم ازش متوجه میشی یا میخوای خودت دکمه رو فشار بدی؟ --: اگه بمبی💣 چیزی نباشه آره +:😂😂نه بمب نیست فقط روی اون دکمه نیمه قرمز و نیمه سبز بزن --:باشه عموجون این هم ازین دکمه نیم قرمز نیم سبز اسد:عه اوسا این که تصویر مغازه را آورده بالا ینی چی چجوری ممکنه؟ --:این یه تلویزیون معمولی نیست یه دستگاه مداربسته دست ساز خودمه الان هم ساکت ببینم چه اتفاقی افتاده +:آها چشم اوسا (خدایا غلط کردم منو ببخش نزار آبروم بره و اخراج بشم) دستگاه ضبط مغازه: نرجس:آقا بفرمایید این هم پول بستنی ها --: قابلی نداره باشه خدمتتون +: نه ممنون نیازی نیست --:چرا پول بستنی رو کم دادید؟ +:چی میگی من همیشه از این مغازه خرید میکنم با همین قیمت کجاش کمه؟ دستگاه ضبط: مشکلی در پخش بوجود آمد لطفا دستگاه را بررسی کنید نرجس: اه جای حساسش خراب شد --:عیبی نداره عموجون تو اون(دستگاه) ببخش بخاطر من و بابت گرون فروشی اسد هم ازتون معذرت میخوام مقصر من بودم که چون عجله داشتم تک تک قیمت ها را بهش نگفتم ✍: ✅همراه با رمان گنجینه مخفی در اطلس در کانال لبیک یا مهدی باشید: http://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd4806938