eitaa logo
✅ محسن ناصحی
816 دنبال‌کننده
187 عکس
115 ویدیو
2 فایل
شعر آیینی
مشاهده در ایتا
دانلود
به شب قدر قسم یه شب قبرم هست روی این خورشیدی / که داره می تابه سایه ابرم هست شب قدرم نوره شب قبرم ظلمت تا که خاک میریزن / خونه ی آخرتم میشه غرق وحشت مرگ من نزدیکه راه من باریکه اگه نوری نبرم قبر من تاریکه مرگ من نزدیکه من چرا خوشحالم؟ من به چی می نازم؟ به کدوم اعمالم ( وحدتی فی قبری من توو قبر خودمم آواره م وحشتی فی لحْدی اگه حیدر نباشه بیچاره م ) ### به شب قدر قسم مرگ خیلی سخته بی علی شد هرکی / لحظه ی جون دادن به خدا بدبخته یا علی گفتیم و با علی می مونیم ما که حتی وقتی / قاصد مرگ اومد از علی می خونیم توو سرازیریّه قبرمون تنهاییم دلخوشیمون اینه نوکر مولاییم پرسش مَن ربُّک چه حسابی داره؟ مَن إمامُک اون شب چه جوابی داره ؟ ( وحدتی فی قبری من توو قبر خودمم آواره م وحشتی فی لحْدی اگه حیدر نباشه بیچاره م ) ### به شب قدر قسم از خودم بیزارم خیلی دیره اما / این شبا فهمیدم چه خدایی دارم منی که اعمالم حالم و بد کرده هر دروغی گفتم / حالا وقت توبه راهم و سد کرده بِعلیٍ یارب که رهایم نکنی از حسین بن علی تو جدایم نکنی هرچی باشه یک عمر سینه زن بودم من پیرهن مشکیم و پوشیدم جای کفن ( وحدتی فی قبری من توو قبر خودمم آواره م وحشتی فی لحْدی اگه حیدر نباشه بیچاره م )
وَ إِذَا رَأَيْتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ فَإِنْ عَفَوْتَ فَخَيْرُ رَاحِمٍ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَيْرُ ظَالِمٍ از بخشش خویش کم نکردی یارب کم بر من بد کرم نکردی یارب بر من تو اگر رحم کنی ، رحمانی گر زخم‌ زنی ، ستم نکردی یارب
نمی دانم چرا از روشنی از نور می ترسم به من نزدیکی و من از تو دورا دور می ترسم چنان با تیرگی خو کرده ام یک عمر که حتی ببینم خانه ام را می کنی پر نور می ترسم بمیرانم ولی اول بخوان این اعترافم را خدایا هرچه باشم باز هم از گور می ترسم الهی وحشتی مِن ضیقِ لحدی ، رحم کن بر من من از تاریکی این قبر سرد و کور می ترسم الهی لا تؤدبنی ، عقوبت کار رحمان نیست من از اخم‌‌ و سوال آن دوتا مأمور می ترسم اگر نیش زبانم خانه و همسایه را آزرد به فریادم برس ، از نیش مار و مور می ترسم خدایا هرچه کردم ، بر حسینت گریه هم کردم من از بی آبرویی پیش او ، بدجور می ترسم به اشکی بر حسبنت می کنی خاموش آتش را مرا بر آتش خشمت نکن مجبور ، می ترسم
بنده های تو امتحان دادند گاه سود و گهی زیان دادند عده ای دشمنان هم شده و عده ای هم به هم امان دادند نان بریدند عده ای از هم عده ای رحم کرده ، نان دادند بعضی از دیدنت گریزان و بعضی از دیدن تو جان دادند عده ای دل به نفس و دل بعضی به دل صاحب الزمان دادند من از آن عده ام که با خواری دست در دست کوفیان دادند من از آن عده ام که ثارالله تشنه بود و به او سنان دادند من از آن عده ام که در گودال خاتمش را به ساربان دادند من از آن عده ام که زینب را در غمش قامت کمان دادند آخرش هم ز فرط رسوایی همه من را به هم نشان دادند تو کریمی ، کریم ها حتی دشمن خویش را امان دادند بگذر از من چنان کریمانی که به آواره آشیان دادند
ای با خبر از فراق ای عشق.mp3
6.34M
ای با خبر از فراق ای عشق ، آن عاشق بی خبر منم من مأنوس شب و خدا تویی تو ، آن غافل بی سحر منم من در خانه ی تو فقیر آمد ، چون رفت یتیم اسیر آمد در باز کن ای کریم و بنگر ، آن سائل پشت در منم من من را تو ندیدی و گذشتی ، من را نخریدی و گذشتی آن برده که با هزار فریاد ، می گفت مرا بخر منم من هر روز که با تو عهد بستم ، فردا شد و بازهم شکستم آن بنده ی بی وفا که هر روز شد بهر تو دردسر منم من ای پیرزن کلاف در دست ، از مشتریان یوسفی تو قدری ز کلاف خود به من ده ، چون از تو فقیرتر منم من برخیز که کاروان مهیاست ، منشین که سفر به سمت عقباست حالا که علی طلایه دار است آماده ی این سفر منم‌ من
در خود خزیده بودم ، تو بی خبر رسیدی من خواب مانده بودم ، وقت سحر رسیدی حتی صدای پایت من را نکرد بیدار من منتظر نبودم ، تو از سفر رسیدی تو در زدی ولی باز ، نشنید گوشم انگار تو باز هم به داد این کور و کر رسیدی ای ماه روزه خیلی خشکیده بود چشمم اما به جای من تو با چشم تر رسیدی دیدی فرار کردم ، دیدی گریز پایم هم بیشتر دویدی ، هم بیشتر رسیدی من در گناه بودم ، نزدیک چاه بودم می خواستی نیفتم ، آسیمه سر رسیدی دست مرا گرفتی ، در روضه ام‌ نشاندی هم روضه‌خوان شدی و هم خون جگر رسیدی هر روز وقت افطار ، هر روز مثل هر بار رفتی کنار گودال از تن به سر رسیدی لب تشنه بود ارباب ای روضه خوانِ بی تاب بردار با خودت آب ، فردا اگر رسیدی @nasehi_mohsen
وَ أَنْتَ الْجَوَادُ الَّذِي لاَ يَضِيقُ عَفْوُكَ ... تويي آن سخاوتمندي كه گذشتت به تنگي نمي رسد گیرم که گناهکارت آدم نشود این عهد که بسته نیز محکم نشود اما تو جوادی ، تو مرا می بخشی می بخشی و از کرامتت کم نشود @nasehi_mohsen
65.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔹 | ای با خبر از فراق ای عشق 🔹کربلایی سید رضا نریمانی _ ♦️ مناجات مبارک رمضان | شب بیست و سوم 📅 پنج‌شنبه ۲۴ فروردین ۱۴۰۲ 🔻 آستان مقدس شاه میرحمزه علیه السلام، هیئت فدائیان حسین علیه السلام ___ @Fadaeianhoseinir @seyedrezanarimani
81.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔹 | در خود خزیده بودم تو بی خبر‌ رسیدی 🔹کربلایی سید رضا نریمانی _ ♦️ مناجات مبارک رمضان | شب بیست و پنجم 📅 شنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۲ 🔻 آستان مقدس شاه میرحمزه علیه السلام، هیئت فدائیان حسین علیه السلام ___ @Fadaeianhoseinir @seyedrezanarimani
وَ أَسْأَلُكَ الأَْمَانَ يَوْمَ لاَ يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ .. و از تو امان مي خواهم روزي كه كفايت نمي كند پدري از فرزندش درگیر خطا و اشتباهم چه کنم در معصیتم ، پر از گناهم چه کنم روزی که پدر به فکر فرزندش نیست من از تو اگر امان نخواهم چه کنم
شوّال اگر نشد به محرّم حساب کن این روسیاه را بخر ، آدم حساب کن یک عمر گفته ام به همه نان خور توام فطر آمده ، زکات مرا هم حساب کن اشکم چکیده در غم تو صبح و ظهر و شام این چشمه کوچک است تو زمزم حساب کن یا ایهاالعزیز گناهم اگر زیاد با عفو خود گناه مرا کم حساب کن صف بسته اند خیل طلبکارهای من تو ضامنم شدی خودت از دم حساب کن یک اربعین مسافر تو می شوم حسین! با اینکه روسیاه می آیم ، حساب کن خوبان عالم اند همه زیر سایه ات من را دخیلِ سایه ی پرچم حساب کن
عید آمد باز داغ این پشیمان تازه شد دردهای من پس از یک ماه درمان تازه شد روزه هایم روزها با خشکسالی طی شدند در عوض در چشم خوبان تو باران تازه شد دور ماندم با گناه از تو ولی امسال هم باز دیدار من و تو در خراسان تازه شد پنجره فولاد تو دم می دهد ، ما دیده ایم هی مسیحی رفت از اینجا هی مسلمان تازه شد این گدا رفت آن گدا آمد ، چه رفت و آمدی در کنار سفره ات هر روز ، مهمان تازه شد سی شب از آب و عطش خواندیم و‌ حالا گوشه ی صحن سقاخانه داغ شاه عطشان تازه شد از کمانی کهنه تیری پرت شد ، داغ رباب بی علی اصغر در آن صحرای سوزان تازه شد @nasehi_mohsen
تو بوده ای همیشه بوده ای که فاطمه میان شعله بین دود درست پشت در تو را صدا زده است هنوز هم نمی شود هنوز هم نمی توان برای فاطمه بلند گریه کرد بقیع مثل روزهای غربت علی بدون زائر است بی مسافر است هنوز هم بقیع در محاصره است بقیع فاطمه شکسته خاطر است تو بوده ای همیشه بوده ای نبوده لحظه ای که تو نبوده ای تو آن سروده ای که قرن‌ها پیمبران رسیدن تو را نوید داده اند و مادران تحقق تو را هزارها شهید داده اند تو می رسی طلوع می کنی بهار را شروع می کنی بهار لحظه ی حضور توست در ظهور توست تو می رسی بُروز می دهی علائم ظهور را که گفته اند تو می شکافی آن دو گور را که گفته اند دو بت دو سنگ آدمی نما به دست تو شکسته می شوند راههای کفر بسته می شوند بهار می شود و فاطمه به یُمن بودنت رها از انتظار می شود
103.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔹 | یارب آشفته تر از این مپسندی ما را 🔹 حاج سید رضا نریمانی 🔰 شاعر : محسن ناصحی ___ ♦️مراسم عزاداری دهه دوم فاطمیه ۱۴۰۲ 📅 شب سوم - دوشنبه ۲۰ آذر ماه ١۴٠۲ 🔻 آستان مقدس شاه میرحمزه علیه السلام، هیئت فدائیان حسین علیه السلام ___ @Fadaeianhoseinir @seyedrezanarimani
در بسته بود اما در را کریم وا کرد از بس گدا بر این در هرشب خدا خدا کرد با یاکریم و یارب حاجت گرفت سائل از بس نشست اینجا ، از بسکه پا به پا کرد مولا به عبد رو داد تا بنده رو نگیرد بنده فقط جفا و مولا فقط وفا کرد دست مرا گرفت و با خود به خانه اش برد او این غریبه را هم با خویش آشنا کرد رو راست باشم اصلا ، خیلی به ما بها داد بی قیمتیم و ما را با اشک پر بها کرد از او مدام دعوت ، از ما نشد اجابت بی اعتنا شدیم و او باز اعتنا کرد با او وفا نکردیم ، او را صدا نکردیم با این وجود ما را راهی به کربلا کرد ما را به هیأت آورد ، بین رعیٌت آورد ارباب دید ما را ، در را دوباره وا کرد با اینکه سر جدا بود ، بر روی نیزه ها بود ، دید اشکمان درآمد خیلی به ما دعا کرد
89.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔹 | دربسته بود اما در را کریم وا کرد 🔹 حاج سید رضا نریمانی ____ 🔸 مراسم مناجات شعبانیه - شب نهم 📆 جمعه ۱۸ اسفند ۱۴۰۲ 🔻 آستان مقدس شاه میرحمزه علیه السلام، هیئت فدائیان حسین علیه السلام ___ @Fadaeianhoseinir @seyedrezanarimani
در خود خزیده بودم ، تو بی خبر رسیدی من خواب مانده بودم ، وقت سحر رسیدی حتی صدای پایت من را نکرد بیدار من منتظر نبودم ، تو از سفر رسیدی تو در زدی ولی باز ، نشنید گوشم انگار تو باز هم به داد این کور و کر رسیدی ای ماه روزه خیلی خشکیده بود چشمم اما به جای من تو با چشم تر رسیدی دیدی فرار کردم ، دیدی گریز پایم هم بیشتر دویدی ، هم بیشتر رسیدی من در گناه بودم ، نزدیک چاه بودم می خواستی نیفتم ، آسیمه سر رسیدی دست مرا گرفتی ، در روضه ام‌ نشاندی هم روضه‌خوان شدی و هم خون جگر رسیدی هر روز وقت افطار ، هر روز مثل هر بار رفتی کنار گودال از تن به سر رسیدی لب تشنه بود ارباب ای روضه خوانِ بی تاب بردار با خودت آب ، فردا اگر رسیدی
اگر ابرم چرا باران به این صحرا نمی بخشم گمانم بُخل دارم چونکه چون دریا نمی بخشم من از تو عفو می خواهم سحرها ، روزها اما نمی دانم چرا همسایه خود را نمی بخشم چه إرحم تُرحمی خواندم شب و وقتی که صبح آمد عیالم بخشش از من خواست ، دید اما نمی بخشم خطایی می کند گهگاه فرزندم خداوندا چرا وقتی پشیمان شد ، خداوندا ! نمی بخشم شفای قلب بیمارم مناجات ابوحمزه است تو هم من را ببخشی ، خویش را مولا ! نمی بخشم خطا کارم ، گنهکارم ، پر از عصیانم اما من پریشانم ، پشیمانم ، نگو آقا ! نمی بخشم تو حق داری از این بیچاره رویت را بگردانی به من هر چیز می خواهی بگو ، إلّا نمی بخشم شفیع آورده ام با خود ، ببین غمگین زهرایم نگو با من ؛ تو را در روضه زهرا نمی بخشم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پر از اندوه هجران است اوقاتی که من دارم چه سنگین است این بار مجازاتی که من دارم طلای قلب من آخر بدل از آب در آمد عوض شد عاقبت با هر گنه ، ذاتی که من دارم الهی لا تودّبنی ، مرا رسوا نکن در شهر که می خندند مردم بر مکافاتی که من دارم به من گفتی بیا شبها چراغ اشک روشن کن دلم روشن شده حالا ز مشکاتی که من دارم مرا آورده ای پای دعاهای شبانگاهت خودت دادی به من حال مناجاتی که من دارم سحر شد ، در دل سجّاده ام دیدم که حسرت داشت تمام عالم از وقت ملاقاتی که من دارم مناجات امیرالمومنین ، ایوان طلا و من ندارد عالم این کنج خراباتی که من دارم نجف هر سال من با تو قرار آشتی دارم نگیری از دلم ای عشق ! میقاتی که من دارم
دلم حال دعا می خواست با خود ساغر آوردم سر از میخانه اهل مناجاتت درآوردم برایم باز کردی جا میان روسفیدانت به ستارالعیوبی چون تو امشب باور آوردم در این بازار بی سرمایه خالی مانده دستانم به من اشکی بده ، یوسف ببیند گوهر آوردم ببر با حلقه ای در گوش من را کربلا یا رب بگو : امشب حسین‌ من ! برایت نوکر آوردم شنیدم زیر خنجر در مناجاتش به تو می گفت : برای یاری دینت خدایا حنجر آوردم شنیدم خواهرش از روی تل جان دادنش را دید نشد یاری کنم او را فقط چشم تر آوردم شنیدم داخل گودال با او ساربان بد کرد من از این غصه هر وقت آمدم انگشتر آوردم الهی بشکند دست و عصایی که بر او می زد الهی دق کنم وقتی از این غم سر درآوردم
خالق مرا از اول کِی آفرید بی تو عالم به عالم ذر من را ندید بی تو با اولین گناهم دستم رها شد از بس شیطان مرا به سویش دائم کشید بی تو یک سال آب و جارو کردم مگر بیایی یک بار دیگر آمد سال جدید بی تو من خسته از زمستان چشمم به سال نو بود دیدی ؟ بهار آمد ، اما رسید بی تو مردم تمام خوشحال از دیدن شب عید من که بدم می آید از روز عید بی تو ابر بهار هر سال با چشم تر می آید از چشمهای من هم باران چکید بی تو پا در رکاب کردم تا در رهت بمیرم دیدم نمی توانم باشم شهید بی تو عید است و کعبه دارد رخت سیاه بر تن می شد مگر بپوشد ؟ رخت سفید بی تو دل بود و عقل بود و اُمّید بود و شادی این ماند غرق اندوه آن نا امید بی تو « یابن الحسن کجایی؟ مُردم از این جدایی» آخر نیامدی و قدّم خمید بی تو
شکایت از من عنایت از او ، قنوت از من اجابت از او گناه و عصیان همیشه از من ، همیشه عفو و حمایت از او مرا فراخواند و من نرفتم ، بغل گشود و محل ندادم که بوده دائم فرار از من ، که بوده همواره دعوت از او عجب خدایی چه باوفایی ، چه مهربانی چه آشنایی که من گنه کردم و به جایم ، مدام بوده خجالت از او گناهکاری است عادت من ، گناه پوشی است عادت او ندیده جز ناسپاسی از من ، ندیده ام جز محبت از او مگر چه می خواست غیر طاعت ، چه خواست از من به جز اطاعت نکردم از او اطاعت اما ، همیشه دیدم اطاعت از او رسیده ام با دو بال بسته ، رسیده ام خسته و شکسته حسین را صدا زدم تا ، مگر بگیرم شفاعت از او حسین از سنگ دُر بسازد ، ز من هم ایکاش حُر بسازد امید دارم بغل بگیرد ، مرا که بوده رفاقت از او عجب رئوفی عجب رحیمی ، عجب بزرگی عجب کریمی که ساربان نیز سائلش شد ، گرفت او نیز حاجت از او به تیغ ، اذن حضور داد و به دشنه اذن عبور داد و درون گودال بود و خنجر ، گرفت اذن زیارت از او حسین در خاک و خون پر از تب ، به خیمه در آه و ناله زینب برادری ماند و خواهری رفت اسارت از این شهادت از او
شب اگر تاریک و بی مهتاب باشد خوب نیست عاشقی هم خارج از آداب باشد خوب نیست اشکِ ما را پاک می خواهند ، چشم پاک کو ؟ آب را سرچشمه از مرداب باشد خوب نیست منتقم تنهاست می خواهد بیاید ، یار نیست با علی ، سلمان اگر کمیاب باشد خوب نیست کربلا در کربلا شمعیم از شب تا سحر چشم زائرها اگر در خواب باشد خوب نیست نوکریم اما فقط ما را تحمّل می کند خدمت ما زحمت ارباب باشد خوب نیست روز و شب خون است چشم حضرت صاحب زمان چهره ی ما این وسط شاداب باشد خوب نیست تشنه بود و زیر خنجر ، هیچ‌کس آبش نداد فکر کن لبهای ما سیراب باشد ، خوب نیست روضه باید بسته باشد بغض باید نشکفد روضه خوان گاهی اگر بی تاب باشد خوب نیست
دست خالی آمدم با پاکی چشم و نگاه دست خالی می روم با کوله باری از گناه این هم از پایان کارم ، حاصل عمرم فقط آه بود و آه بود و آه بود و آه و آه صبح تا شب دست من با کار دنیا بند شد از سر شب خواب رفتم ، خواب ماندم تا پگاه بخت اهل طاعتت شد مثل روهاشان سفید روی من هم با گناهان مثل بختم شد سیاه گندم آوردم ولی آتش درو کردم ببین تن تباه و دل تباه و حاصل عمرم تباه تو بدی ها را به خوبی ها مبدل می کنی یک شهادت هم برای این گنهکارت بخواه از تو دائم رحم و رحم و رحم و رحم و رحم و رحم دائم از من اشتباه و اشتباه و اشتباه بالحسینِ بالحسینِ بالحسینِ بالحسین یا اله و یا اله و یا اله و یا اله روضه بود و روضه بود و روضه بود و روضه بود قتلگاه و قتلگاه و قتلگاه و قتلگاه مشک آب و مشک آب و مشک آب و مشک آب قرص ماه و قرص ماه و قرص ماه و قرص ماه زینب است و زینب است و زینب است و زینب است بی پناه و بی پناه و بی پناه و بی پناه پای زخم و اربعین و اربعین و پای زخم رنج راه و رنج راه و رنج راه و رنج راه
عید آمد باز داغ این پشیمان تازه شد دردهای من پس از یک ماه درمان تازه شد روزه هایم روزها با خشکسالی طی شدند در عوض در چشم خوبان تو باران تازه شد دور ماندم با گناه از تو ولی امسال هم باز دیدار من و تو در خراسان تازه شد پنجره فولاد تو دم می دهد ، ما دیده ایم هی مسیحی رفت از اینجا هی مسلمان تازه شد این گدا رفت آن گدا آمد ، چه رفت و آمدی در کنار سفره ات هر روز ، مهمان تازه شد سی شب از آب و عطش خواندیم و‌ حالا گوشه ی صحن سقاخانه داغ شاه عطشان تازه شد از کمانی کهنه تیری پرت شد ، داغ رباب بی علی اصغر در آن صحرای سوزان تازه شد @nasehi_mohsen