eitaa logo
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
2.2هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
43 فایل
ھوﷻ 🆔 @Ad_noor1 👈ارتباط ✅کپی ازاد 💌دعوتید👇 مجموعه ای ازسخنرانی ها ونصایح و مطالب اخلاقی وکلام اساتید اخلاق ایت الله بهجت وایت الله مجتهدی تهرانی ره🌱🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
🔹 قسمت اول🔸 ا💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 ا🍃🌺🍂 ا🌿🍂 ا🌸. ⚪️🔹 ◎﷽◎ 🔹⚪️ 🔴 تسخیر بدن انسان ها توسط #جن در نگا
🔹 قسمت دوم 🔸 ا💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 ا🍃🌺🍂 ا🌿🍂 ا🌸. ⚪️🔹 ◎﷽◎ 🔹⚪️ 🔴 در_نگاه_ تغذیه_و_ 🔹 قسمت دوم 🔸 🔶🔸بعضی انسانها هم ازهمان کودکی کم انرژی هستند این کودکان از جنب وجوش کمتری برخوردارهستند یک یاچند چاکرا دراین کودکان از بدو تولد بسته است وعلم باز کردن حوزه انرژی این چاکراهای بسته هنوز بادانش فعلی بشر امکان پذیر نمی باشد این کودکان بعد از بزرگ شدن کم تحرک خواهند شد بعضی انسانها هم در میانسالی و دوران پیری برای دریافت انرژی ندانسته ازفرزندان خود انرژی دریافت میکنند ولازم به توضیح میباشد کودکان هم به هیچ وجه ازبابت انرژی ازدست رفته دچار نقصان نخواهند شد چون یک ماشین تولید انرژی هستند ازاین بابت است که بعضی پدران و یا مادران که محتاج به انرژی کودکانشان هستند ، بایستی همیشه در کنار فرزندان خود باشند تا همیشه سرحال وخندان باشند همه انسانهایی که کمبود انرژی دارند بطور حتم یک یا چند چاکرا آنها یا خوب کار نمیکند یا کلآ بسته است. کاریک پزشک انرژی درمان بازبینی این چاکراهای معیوب وبازکردن حوزه انرژی این چاکراهاست. 🔷🔹 بعضی افراد و انسانها چه مرد یا چه زن مثل یک بادکنک سوراخ هستند، مرتب انرژی ازدست میدهند اینگونه ازافراد بایستی حتمآ دریک متری افراد قراربگیرند و با باز کردن درصحبت انرژی خود را تآمین میکنند بنابراین اگر کسی آمد سراغتان واحساس کردید صحبت و هم نشینی دلچسب وایده آل نیست و رفته رفته حوصله شما بسر میرسد بدانید طرف درحال دوشیدن انرژی شماست وبایستی جاخالی بدهید چون خسته خواهید شد. 🔶🔸اما اگر صحبت شیرین و دلچسب شد چه طرف مقابل هم جنس یا غیر هم جنس باشد تبادل انرژی در دو بدن انجام میشود حتی انسانها بیشتر بدون اینکه خودشان بدانند تبادل انرژی است واگر یکی از طرفین سوراخ باشد زندگی آنها دلچسب نخواهد شد چون در تبادل انرژی یکسان نیستند . 🔷🔹گفتیم که برای انرژی انسانی مشتریهای زیادی هست گاه این مشتری انرژی انسانی  موجودات غیر ارگانیک میتواند باشد.😱 😈 آنها در مجتمع های انسانی و مکانهای سنگین حضور دارند وبه دنبال شکار خود هستند. درحالت عادی دریک بدن هیچ راه نفوذی وجود ندارد مگر اینکه شخص با مصرف مواد باعث بازشدن کالبد اتریشان شده و نفوذ بیگانه را باعث شود، منظور از بیگانه همان میباشد اینها راموجودات هوشمند نیز میگویند . 👿 چون برای نفوذ به بدن انسان در بالای سر او قرارمیگیرند وبا شگرد خودش که میتواند برای قربانی یک رویای ترسناک (بیشترکابوس) راترتیب بدهد  دراثر مفرط باز هم کالبد اتری بازمیشود و موجب ورود جن به بدن انسان میشود .علت %99 تسخیراین موجودات دوشیدن انرژی انسانی است تا بتوانند به مناطق بالا درمنطقه خودشان صعود کنند و با بیدارشدن فرد متجاوز نیز ازبدن او خارج میشود و مثل یک کنه قربانی دیگری را پیدا میکنند بهترین نشانه های بدن تسخیرشده  عبارت اند از : 🔸 ادامه دارد .... ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
#داستان_واقعی با عنوان ⏬ #دختری_که_از_پنجره_ها_میترسد ⚜قسمت اول 🌹سلام و رحمت بیکران رحمان بر
با عنوان ⏬ ⚜قسمت دوم آنروزها علاقه شدیدی به خواندن داشتم و البته شیفته اشعار سعدی رحمه الله بودم..‌. درخلال اشعار به تحقیق در مورد مشتاق شدم... اسلامی که آنرا بیشتر از انکه بعنوان یک بشناسنم در قالب شناخته بودم... سیاستی که ‌مرا هم از خودش و هم از اسلام متنفر کرده بود... اسلام را از شروع کردم... اما قرانی که در دست داشتم و با ان اشتیاق فراوان میخواندم و ها و را در گوشه هایش یادداشت میکردم... بگمانم ان قرانی نبود که درمدرسه به اجبار دبیر و از نمره آیه هایی قیچی شده ای از آنرا میخواندیم و میرفت پی کارش تاسال بعد... این کتابی تر ، تر و از تمام کتبی بود که مطالعه کرده بودم... براستی قران در عین سادگی چه حکیمانه به سوالات ذهن مشکوکم پاسخ میداد.. میتوانم بگویم من قران شده بودم... هرگز هیچ سخنی به اندازه ی ان برمن اثر نگذاشته بود...با این وجود هنوز به بسیاری از قوانین نمیکردم... میخواندم ( البته جز کسی خبر نداشت)... هم میگرفتم... ولی انچنان که باید کاملی نداشتم... به هیچ وجه لباس های نامناسب نمی پوشیدم... اما هم نبودم.... حدود یک از امدنمان به خانه جدید میگذشت... 🔮 ادامه دارد⬅️ @NASEMEBEHESHT 🌸
🖌لزوم زيارت امام حسين (علیه السلام) حتي در خطرات» معاويه بن وهب، نقل میكند كه: 🔰امام صادق(علیه السلام)به من فرمود، هرگز زيارت حسين(علیه السلام) را به خاطر #ترس، رها مكن. هر كس زيارت آن حضرت را واگذارد و به سبب ترس، زيارت نكند، حسرت فراوان خواهد ديد. 🔰اى معاويه! آيا دوست ندارى كه خداوند تو را در ميان كسانى ببيند كه پيامبر دعايشان كرده است؟ آيا دوست ندارى كه با فرشتگان همدوش باشى و در قيامت، بى گناه به محشر آيى و جزء كسانى باشى كه با پيامبر دست می دهند؟! 📗كامل الزيارات، ص 117 #زوار_الحسین #الحسین_یجمعنا #کربلا #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🔸🔹🍃🌸🍃🌺🔸🔹🍃🌸🍃🌺🍃🔸🔹🍃🌸🍃🌺🍃🔸🔹 باذکر صلوات بزن روی لینک زیر🌹👇 @NASEMEBEHESHT 💞 http://eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a با ارسال مطالب درثواب انها سهیم باشید 🌷
🔺دو نفر زندانی 👈در زمان حضرت (ع) نفر به افتادند. پس از مدتی آنها را ساختند، یکی و سرحال بود و دیگری و ضعیف گشته بود. 👈حضرت موسی از آن پرسید: چه سبب شد که تو را ساخت؟ ❌گفت: به بود و به خدا داشتم. 👈از دیگری پرسید: چه چیز سبب شد که تو را و لاغر ساخت؟ گفت: از خدا، مرا به این افکنده است. 👈حضرت موسی (ع) دست به سوی خدا برداشت و عرض کرد: بارالها! گفتار این دو نفر شنیدم، مرا ساز که کدام یک ؟ و فرمود: 👈آن که و حسن ظن به من دارد، است. 📒نمونه معارف ج4 ♥️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج♥️ 🔸🔹🍃🌸🍃🌺🔸🔹🍃🌸🍃🌺🍃🔸🔹🍃🌸🍃🌺🍃🔸🔹 باذکر صلوات بزن روی لینک زیر🌹👇🏻 @NASEMEBEHESHT 💞 http://eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a با ارسال مطالب درثواب انها سهیم باشید 🌷
🔻لباسِ ترس و گرسنگی🔻 ✍ قرآن کریم در آیه ۱۱۲ سوره‌ی نحل، صحبت از سرزمینی می‌کنه که مردمانش رو انکار کردند، و خدا هم لباسِ و بر اونها پوشاند:👇 🕋 وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللهِ فَأَذَاقَهَا اللهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ (نحل/۱۱۲) 💢 خداوند برای آنان که کفران نعمت می‌کنند، مَثَلی زده است: 💢 سرزمینی که امن و آرام بود، و همواره روزی‌اش از هر جا می‌رسید. امّا نعمتهای خدا را کردند، و خداوند هم بخاطر اعمالی که انجام می‌دادند، لباس و را بر آنها پوشانید. ☝️ اوّلاً قرآن صحبت از چشاندنِ لباس میکنه، نه پوشاندن: 👈 فَأَذَاقَهَا اللهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ. ✔ این یک استعاره‌ی پیچیده و رمزآلوده، چون لباس چشیدنی نیست، پوشیدنی است! فَأَذَاقَهَا اللهُ👈 یعنی خدا به ذائقه‌اش چشاند. ✔ معلومه که منظور از چنین تعبیری یک پوشش مرئیِ متعارف نیست، بلکه یک پوشش نامرئی است، که آدمی رو از درون گرفتار میکنه، طوری که بیرونش هم تحتِ تاثیر قرار می‌گیره.😨 طبق این آیه شریفه، کسانی که رو انکار کنند، دچار پوششی از جنس و خواهند شد.👌 به رابطه‌ی بین و دقّت کنیم! 👕👚 تار و پودِ این لباس، از و است! ❌ کسی که دارایِ چنین پوششی بشه، هیچ وقت احساسِ و نخواهد کرد. ⚠ این یعنی در کار نیست. هرچه هست و است. ❌ این آیه نمیگه که این افراد چیزی نمی‌خورند و زنده نمی‌مونند، بلکه می‌فرماید که از نعمتِ و دور میشن.✅️ لباسِ 👈 احساس رو ازشون می‌گیره. لباسِ 👈 احساس رو ازشون می‌گیره. ☝️ کسانی که به سهم خودشون راضی نیستند، و صبح تا شب مثل موش‌،🐭 حریصانه به دنبال جمع کردن هستند، دچار این بیماری هستند، حتّی اگر خودشون هم ندونند. ☝️ احساسِ ، همواره این افراد رو به جمع کردنِ بیشتر تشویق میکنه. حتماً دور و برمون با این افراد روبرو شدیم: ❌ مهم نیست که چقدر ثروت و قدرت داره، مهم بیماری ترس و گرسنگی است، که از درون گریبانش رو گرفته. ❌ چنین کسی هر چقدر هم جمع کنه، باز احساس و میکنه، چون این احساس از درون به کامش چشانده شده (فَأَذَاقَهَا اللهُ)، و روح و روانش رو به تسخیر در آورده.😔 ☝️ منظور از فقط گرسنگیِ غذایی نیست، گرسنگی‌های ذهنی، عاطفی و روحی و... رو هم شامل است. ☝️ هم همینطور. فقط ترس‌های فیزیکی نیست، و ترس‌های روانی و... رو هم شامل میشه. همه‌ی اینها به سبب عملکرد خودشونه: 👈 بِما کانُوا یَصنَعُونَ. 💯 چون و ، فقط یک صفتِ ناپسندِ اخلاقی نیست، بلکه پُر از انرژی‌های منفی و مخرّبه. رفعِ این بیماری فقط یک راه☝️ داره. راهش اینه که علّتِ بیماری، که همون هست، از بین بره. یعنی فرد نعمت کنه.✅️ ⚡️ شکرگزاریِ عملی، انسان رو از چنین پوشش طاقت فرسایی بیرون میاره. شخص باید رو خوب ببینه، و احترام کنه و شاکر باشه. لذا در آیه بعد قرآن می‌فرماید: 🕋 فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللهُ حَلَالًا طَیِّبًا وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (نحل/۱۱۴) 💢 پس، از نعمت‌های حلال و پاکیزه‌ای که خدا به شما روزی داده است بخورید. و شکر نعمت خدا را به جا آورید، اگر او را می‌پرستید. 💐سلامتی و تعجیل در ظهور (عج) صلوات💐 •┈┈••✾❀🍀🌺🍀❀✾••┈┈• 🍀🌺 @NASEMEBEHESHT 🌺🍀 باارسال مطالب در ثواب انها سهیم باشید.
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
📚 #تنها_میان_داعش 📝 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد ❤️ #قسمت_بیستم 💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم
📚 📝 نویسنده : ❤️ 💠 در را که پشت سرش بست صدای مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد. دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود. 💠 رفت اما خیالش راحت بود که یوسف از گرسنگی دست و پا نمی‌زند زیرا با اشک زمین به فریادمان رسیده بود. چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به کار افتاد و با حفر چاه به رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرین‌تر بود که حداقل یوسف کمتر ضجه می‌زد و عباس با لبِ تَر به معرکه برمی‌گشت. 💠 سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانی‌ام را با موهایم بپوشانم تا کسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و می‌ترسیدم اشک از چشمانم چکه کند که به آشپزخانه رفتم. پس از یک روز روزه‌داری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی که از برای حیدر ضعف می‌رفت. 💠 خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا کام دلم را از کلام شیرینش تَر کنم که با شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما باز هم موبایلش خاموش بود. گوشی در دستم ماند و وقتی کنارم نبود باید با عکسش درددل می‌کردم که قطرات اشکم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش می‌چکید. 💠 چند روز از شروع می‌گذشت و در گیر و دار جنگ فرصت هم‌صحبتی‌مان کاملاً از دست رفته بود. عباس دلداری‌ام می‌داد در شرایط عملیات نمی‌تواند موبایلش را شارژ کند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم. 💠 همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را می‌لرزاند. شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم :«بله؟» اما نه تنها آنچه دلم می‌خواست نشد که دلم از جا کنده شد :«پسرعموت اینجاس، می‌خوای باهاش حرف بزنی؟» 💠 صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بی‌خبرم! انگار صدایم هم از در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت :«البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!» لحظه‌ای سکوت، صدای ضربه‌ای و ناله‌ای که از درد فریاد کشید. 💠 ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه به جان دلم افتاد :«شنیدی؟ در همین حد می‌تونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!» احساس نمی‌کردم، یقین داشتم قلبم آتش گرفته و به‌جای نفس، خاکستر از گلویم بالا می‌آمد که به حالت خفگی افتادم. 💠 ناله حیدر همچنان شنیده می‌شد، عزیز دلم درد می‌کشید و کاری از دستم برنمی‌آمد که با هر نفس جانم به گلو می‌رسید و زبان عدنان مثل مار نیشم می‌زد :«پس چرا حرف نمی‌زنی؟ نترس! من فقط می‌خوام بابت اون روز تو باغ با این تسویه حساب کنم، ذره ذره زجرش میدم تا بمیره!» از جان به لب رسیده من چیزی نمانده بود جز هجوم نفس‌های بریده‌ای که در گوشی می‌پیچید و عدنان می‌شنید که مستانه خندید و اضطرارم را به تمسخر گرفت :«از اینکه دارم هردوتون رو زجر میدم لذت می‌برم!» 💠 و با تهدیدی وحشیانه به دلم تیر خلاص زد :«این کافر منه و خونش حلال! می‌خوام زجرکشش کنم!» ارتباط را قطع کرد، اما ناله حیدر همچنان در گوشم بود. جانی که به گلویم رسیده بود، برنمی‌گشت و نفسی که در سینه مانده بود، بالا نمی‌آمد. 💠 دستم را به لبه کابینت گرفتم تا بتوانم بلند شوم و دیگر توانی به تنم نبود که قامتم از زانو شکست و با صورت به زمین خوردم. پیشانی‌ام دوباره سر باز کرد و جریان گرم را روی صورتم حس کردم. از تصور زجرکُش شدن حیدر در دریای درد دست و پا می‌زدم و دلم می‌خواست من جای او بدهم. 💠 همه به آشپزخانه ریخته و خیال می‌کردند سرم اینجا شکسته و نمی‌دانستند دلم در هم شکسته و این خون، خونابه است که از جراحت جانم جاری شده است. عصر، حیدر با من بود که این زخم حریفم نشد و حالا شاهد زجرکشیدن عشقم بودم که همین پیشانی شکسته جانم شده بود. 💠 ضعف روزه‌داری، حجم خونی که از دست می‌دادم و عدنان کارم را طوری ساخت که راهی درمانگاه شدم، اما درمانگاه دیگر برای مجروحین شهر هم جا نداشت. گوشه حیاط درمانگاه سر زانو نشسته بودم، عمو و زن‌عمو هر سمتی می‌رفتند تا برای خونریزی زخم پیشانی‌ام مرهمی پیدا کنند و من می‌دیدم درمانگاه شده است... &ادامه دارد.... ❌کپی رمان بی اجازه ممنوع❌ 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
📚 #تنها_میان_داعش ✍🏻 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد ❤️ #قسمت_سی_ام 💠 خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقا
📚 ✍🏻 نویسنده : ❤️ 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف اتاق بر سرم کوبیده شد. عدنان کنار دیوار روی زمین نشسته بود، یک دستش از شانه غرق خون و با دست دیگرش اسلحه را سمتم نشانه رفته بود. صورت سبزه و لاغرش در تاریکی اتاق از شدت عرق برق می‌زد و با چشمانی به رویم می‌خندید. دیگر نه کابوسی بود که امید بیداری بکشم و نه حیدری که نجاتم دهد، خارج از شهر در این دشت با عدنان در یک خانه گرفتار شده و صدایم به کسی نمی‌رسید. 💠 پاهایم سُست شده بود و فقط می‌خواستم فرار کنم که با همان سُستی به سمت در دویدم و رگبار جیغم را در گلو خفه کرد. مسیرم را تا مقابل در به گلوله بست تا جرأت نکنم قدمی دیگر بردارم و من از وحشت فقط جیغ می‌زدم. دوباره گلنگدن را کشید، اسلحه را به سمتم گرفت و با صدایی خفه کرد :«یه بار دیگه جیغ بزنی می‌کُشمت!» 💠 از نگاه نحسش نجاست می‌چکید و می‌دیدم برای تصاحبم لَه‌لَه می‌زند که نفسم بند آمد. قدم‌هایم را روی زمین عقب می‌کشیدم تا فرار کنم و در این راه فراری نبود که پشتم به دیوار خورد و قلبم از تپش افتاد. از درماندگی‌ام لذت می‌برد و رمقی برای حرکت نداشت که تکیه به دیوار به خندید و طعنه زد :«خیلی برا نجات پسرعموت عجله داشتی! فکر نمی‌کردم انقدر زود برسی!» 💠 با همان دست زخمی‌اش به زحمت موبایل حیدر را از جیبش درآورد و سادگی‌ام را به رخم کشید :«با پسرعموت کاری کردم که خودت بیای پیشم!» پشتم به دیوار مانده و دیگر نفسی برایم نمانده بود که لیز خوردم و روی زمین زانو زدم. می‌دید تمام تنم از می‌لرزد و حتی صدای به هم خوردن دندان‌هایم را می‌شنید که با صدای بلند خندید و اشکم را به ریشخند گرفت :«پس پسرعموت کجاست بیاد نجاتت بده؟» 💠 به هوای حضور حیدر اینهمه وحشت را تحمل کرده بودم و حالا در دهان این بودم که نگاهم از پا در آمد و او با خنده‌ای چندش‌آور خبر داد :«زیادی اومدی جلو! دیگه تا خط راهی نیس!» همانطور که روی زمین بود، بدن کثیفش را کمی جلوتر کشید و می‌دیدم می‌خواهد به سمتم بیاید که رعشه گرفتم، حتی گردن و گلویم طوری می‌لرزید که نفسم به زحمت بالا می‌آمد و دیگر بین من و فاصله‌ای نبود. 💠 دسته اسلحه را روی زمین عصا می‌کرد تا بتواند خودش را جلو بکشد و دوباره به سمتم نشانه می‌رفت تا تکان نخورم. همانطور که جلو می‌آمد، با نگاه بدن لرزانم را تماشا می‌کرد و چشمش به ساکم افتاد که سر به سر حال خرابم گذاشت :«واسه پسرعموت چی اوردی؟» و با همان جانی که به تنش نمانده بود، به چنگ آوردن این غنیمت قیمتی مستش کرده بود که دوباره خندید و مسخره کرد :«مگه تو چیزی هم پیدا میشه؟» 💠 صورت تیره‌اش از شدت خونریزی زرد شده بود، سفیدی چشمان زشتش به سرخی می‌زد و نگاه هیزش در صورتم فرو می‌رفت. دیگر به یک قدمی‌ام رسیده بود، بوی تعفن لباسش حالم را به هم زد و نمی‌دانستم چرا مرگم نمی‌رسد که مستقیم نگاهم کرد و حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«پسرعموت رو خودم بریدم!» احساس کردم بریده شد که نفس‌هایم به خس‌خس افتاد و دیگر نه نفس که جانم از گلو بالا آمد. اسلحه را رو به صورتم گرفت و خواست دست زخمی‌اش را به سمتم بلند کند که از درد سرشانه صورتش در هم رفت و عربده کشید. 💠 چشمان ریزش را روی هم فشار می‌داد و کابوس سر بریده حیدر دوباره در برابر چشمانم جان گرفته بود که دستم را داخل ساک بردم. من با حیدر عهد بسته بودم باشم، ولی دیگر حیدری در میان نبود و باید اسیر هوس این بعثی می‌شدم که نارنجک را با دستم لمس کردم. عباس برای چنین روزی این را به من سپرد و ضامنش را نشانم داده بود که صدای انفجاری تنم را تکان داد. عدنان وحشتزده روی کمرش چرخید تا ببیند چه خبر شده و من از فرصت پیش آمده نارنجک را از ساک بیرون کشیدم. 💠 انگار باران و گلوله بر سر منطقه می‌بارید که زمین زیر پایمان می‌جوشید و در و دیوار خانه به شدت می‌لرزید. عدنان مسیرِ آمده را دوباره روی زمین خزید تا خودش را به در برساند و ببیند چه خبر شده و باز در هر قدم به سمتم می‌چرخید و با اسلحه تهدیدم می‌کرد تکان نخورم. چشمان پریشان عباس یادم آمد، لحن نگران حیدر و دلشوره‌های عمو، برای من می‌تپید و حالا همه شده بودند که انگشتم به سمت ضامن نارنجک رفت و زیر لب اشهدم را خواندم ❌کپی رمان بی اجازه ممنوع❌ 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
🌺 پنج ذکر قرآنی که توی معجزه ها میکنه : 🌸 ذکر برای وقتایی که میخوای مکر و حیله دیگران رو در حق تو خنثی کنه: «اُفوِّضُ أمری إلَی الله إنّ الله بصیرٌ بالعباد» . 🌸 ذکر برای کسی که دار نشده و برای وقتی و دلت گرفته: «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» . 🌸 ذکر برای وقتایی که طالب در هستی: «ما شآءَ اللَّهُ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ الّا بِاللَّهِ» 🌸 ذکر برای وقتایی که و داری: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ» 🌸 ذکر برای گشایش در کارها و و رهایی از : «وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ» 🌷 علامه حسن زاده آملی 🌸ذکر ظهور بركت درخانه و تسکین درد ✍از حضـرت امـام جعفـر صـادق(ع) منقـول اسـت ڪه: به جهـت ظهـور بـرکت در خـانه و برآمـدن مهمـات سـوره صـافـات را بنـویسـد و بشـویـد و از آن آب غسـل کند همـه‌ی مـرض‌ها و رنـج‌ها از او زایـل شـود. 📗المصباح كفعمی، ص ۴۵٧ 📗ثواب الاعمال، ص ‎‌ 🌷فواید بودن🌸 🌸❶☜ رزق و روزیت فراوان مےگردد از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: کسی که دوست دارد بر خیر و برکت منزلش بیفزاید هنگام غذا خوردن وضوء بگیرد... 🌸❷☜ امام صادق (علیه السلام) فرمودند : كسى كه وضو بگیرد و با حوله اعضاى وضو را خشک كند، یك حسنه براى او نوشته مى شود و كسى كه وضو بگیرد و صبر كند تا دست و رویش خود خشک شوند، سى حسنه براى او نوشته مى شود... 🌸❸☜ عمرت زیاد می شود رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: سعی کن طاهر و با وضو باشی که خداوند بر طول عمرت می افزاید.... 🌸❹☜ خواب با وضو، عبادت است رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : کسی که با وضو بخوابد بستر او برایش مسجد می شود، و خوابش (ثواب کسی را دارد که) به نماز مشغول است تا این که شب را به صبح رساند و اگر کسی بدون وضو خوابید بسترش برای او قبر خواهد بود و مانند مرداری می ماند تا صبح شود.... 🌸❺☜ مرگ با وضو، شهادت است رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده، زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی شهید خواهى بود... 🌸❻☜ در قیامت نورانی می شوی پیامبر خدا می فرمایند: فردای قیامت خدای متعال امّت من را بین بقیّه‌ ی امّت‌ها در حالی محشور می‌کند که به خاطر وضویی که در دنیا گرفتند روسپیدند و پیشانی‌های نورانی‌ دارند... 📙 منابع: مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج۱ ص۳۵۶ بحارالأنوار: ج۸۰، ص۳۱۴، روایت۲، باب۵ بحارالأنوار: ج۸۰، ص۳۱۴، روایت۳، باب۵ وسایل الشیعه: ج۱، ص ۲۹۷ ثواب الاعمال، شیخ صدوق ‎‌‌‎‌‎ 🔆کانال اختصاصی آیت الله مجتهدی(ره) 🔆 @nasemebehesht
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️بشارت بده به صبرکنندگان ✅امام صادق(ع) فرمودند: ناگُزیر باید پیش از آمدن قائم، سالی باشد که مردم در آن سال بمانند و آنان را و و و فراگیرد که این در کتاب خدا بسیار آشکار است.و بعداین آیه را خواندند. 🔷(وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ)[سوره مبارکه بقره/آیه۱۵۵]🔷 🔴ترجمه:(و قطعا همه شما را با اندکی از ، و و و ، آزمایش میکنیم و بشارت ده به ‌‌‌‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•