ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
#داستان_واقعی با عنوان ⏬ #دختری_که_از_پنجره_ها_میترسد ⚜قسمت چهارم از #تماس ها که نه ولی از زمان
#داستان_واقعی با عنوان ⏬
#دختری_که_از_پنجره_ها_میترسد
⚜قسمت پنجم
در مرحله اول روسری ام را جلو کشیدم و محکم تر از همیشه بستم... در مرحله بعدی شروع به پوشیدن مانتوهای بلندتری کردم مانتوهایی که به عقیده بعضی ها چیزی از #چادر کم نداشت...
من اما از هر چیزی #اوج اش را دوست دارم.. نوک قله اش را...بنابراین سیاهی چادرم را بر تمام #دخترانگی هایم کشیدم...
تا #خالقم برسرم #تاج_اطاعت بگذارد... بلاخره پس از یکسال به شهرمان بازگشتیم... در کمال ناباوری اولین نفری که دیدم #او بود..
اما انگار واقعا او نبود...از دیدنش جا خوردم...و به گمانم اوهم از دیدن من... شاید چون من هرگز او را با #ریش ندیده بودم ... و او هم مرا با #چادر... در #چهره_اش نور خاصی وجود داشت که هرگز ندیده بودم...
فردای ان روز اولین روز از ماه #رمضان بود... اما مثل هیچ یک از رمضان های عمرم نبود... به #پیشنهاد یکی از خواهران دینی ام به #مسجد رفتیم تا انرا برای شب های رمضان و برپایی #تراویح اماده کنیم... در هنگام بازگشت بازهم او را دیدم ... برای #نماز مغرب به مسجد میرفت.... #سبحان_الله ...پاک و منزه است خدایی که دعایم راشنید، و آن را مستجاب نمود...تازه فهمیدم آن نوری که درچهره اش دیدم را از #خانه_خدا خریده بود...
تمام شب #خالق_بی_همتا را بخاطر #نور_هدایتی که در #دل هر دویمان روشن نمود ستودم... روزها و شب های پر فضیلت #رمضان گذشت و همین طور دو ماه از برگشتن مان به خانه... دو ماه ازشب هایی که نور ملایمی از پنجره بر من میتابید و مرا به #عبادت ربم فرا میخواند...نوری که از پنجره ی روبرویی میتابید... دو ماه از صبح هایی که باصدای #اذان او برمیخواستم گذشت...دو ماه از عصرهای جمعه ای که کنار پنجره می نشستم و به صوت دلنواز سوره #کهف از پنجره ی روبرویی گوش جان میسپاردم گذشت...
دیگر خبری از آن میس کال ها و پیام هایی که بوی تند #پشیمانی میداد نبود... انگار تمام ببخشیدهایش را چشمانش قورت داده بودند... با #معصومیت خاص چشمانش از دلم حلالیت گرفت...
#اشکش را که دیدم ناخدا آگاه بعد از ان همه اتفاق درست مثل پاییز ۶سال پیش لبخندی کنج لبم نشست...
با ابروهای گره خورده #لبخندی زدم و پنجره را بستم... او اما از جلوی #پنجره کنار نرفت... این را #دزدکی از گوشه پنجره دیدم... همانجا کنار پنجره خوابم برد... نزدیکی های اذان بود... بیدار شدم و باز هم دزدکی او را دیدم که همانجا ایستاده بود و به پنجره بسته ی اتاق من خیره شده بود...
اذان را که گفتن به #مسجد رفت اما.....
✍ با یک کوله پشتی و لباس هایی که هیچوقت آن اول صبحی نمی پوشید... نگران شده بودم بعد از #نماز کنار پنجره منتظر ایستادم...از #مسجد برگشت... سرش را بالا آورد مرا که دید...
#اشکش را زیر دستان مردانه اش زنده به گورکرد...و با یک نگاه و یک #لبخند و یک #بغض مرا #تنها گذاشت ...
او رفت و #اشکهایم بدرقه اش کرد ...
چند دقیقه بعد'،یک پیام تا #عمق استخوانم را لرزاند...
نوشته بود: ان شاء الله این آخرین باریست که مزاحمت میشم...نوشته بود: بزرگترین #آرزوی این دنیام بودی....
🔮 ادامه دارد⬅️
#برای_حمایت_از_ما_لطفا_مطالب_کانال_را_فوروارد_کنید
@NASEMEBEHESHT 🌸
🔶اطلاعات اجمالی پیرامون #قرآن🔶
🔷نام: #قرآن
🔷شهرت: #فرقان
🔷محل تولد: #غارحراء
🔷فرستنده: #الله
🔷گیرنده: #پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
🔷ملک وحی: #جبرائیل
🔷تعداد سوره: #114
🔷تعداد آیه: #6236
🔷تعداد کلمات: #77807
🔷تعداد حروف: #322374
🔷تعداد نقطه های قرآن: #156081
🔷کلمه ای که در وسط قرآن قرار دارد : #وَلیَتَلَطَّف آیه 19 سوره #کهف
🔷نام شش پدر و پسر که پیامبر بودند و در قرآن آمده است:
#اسماعیل بن ابراهیم(ع)؛
#اسحق بن ابراهیم(ع)؛
#یعقوب بن اسحق(ع)؛
#یوسف بن یعقوب(ع)؛
#سلیمان بن داود(ع)؛
#یحیی بن زکریا(ع)
🔷دو آیه که در آن 14 اسم از اسامی خداوند آمده: سه آیه آخر سوره #حشر
🔷در کدام سوره لفظ جلاله #الله در همه آیات وجود دارد:
سوره #مجادله
🔷تعداد جزء: #30
🔷تعداد حزب: #120
🔷اولین سوره نازل شده: #علق
🔷آخرین سوره نازل شده: #فتح
🔷بزرگترین سوره: #بقره
🔷کوچکترین سوره: #کوثر
🔷قلب قرآن: #یس
🔷عروس قرآن: #الرحمن
🔷تعداد سوره های مکی: #86
🔷تعداد سوره های مدنی: #28
🔷مدت نزول: #23 سال
🔷اولین گرد آورنده قرآن: حضرت #علی (ع)
🔷سوره ای که بسم الله ندارد: #توبه
🔷سوره ای که دو بسم الله دارد: #نمل
🔷نخستین چاپ قرآن در دنیا: در #پطرزبورگ 1382 م
🔷نخستین چاپ قرآن در ایران: در #تبریز 1244 ه.ق
..💙..
وَ لَن تَجِدَ مِن دُونِه مُلتَحَداً
_وهرگز غیر او را پنـاهی نخواهی یافت ...
" ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم "
#کهف۲۷ |حافظ|
🕊.☁️.