📚 #خواندنی
📎 #ملداش
🧩 #گزیده_کتاب
🖇 - چشمت چی شده؟
+ داشتم تیمم میکردم، خاک رفت توی چشمم
- چه جوری تیمم میکردی؟
+ داشتم خاک رو به دست و صورتم میمالیدم. یه لحظه که چشمم رو باز کردم، خاک رفت توش.
- یعنی خاک ریختی روی صورتت و مالیدی؟
+ مگه تو تیمم به جای آب، خاک نمیریزن؟
ایلچی چشم خانهاش را گشاد کرد: «یعنی تو خاک رو به جای آب ریختی روی صورتت؟»
ایلچی نتوانست رفتارش را خشک و جدی، ادامه دهد. لبخند زد و ادامه داد: « اصلا چرا تیمم میکنی؟»
+ میخوام نماز بخونم ملداش.
- آب که هست ... چرا وضو نمیگیری؟
+ ببخشید ملداش... تنم پاک نیست. غسل جنایت دارم.
ایلچی نفس عمیقی کشید: «غسل جنایت نه ... جنابت. اون خاک رو هم باید میریختی روی سرت!» یعقوب گفت: «کاری که من دیشب توی خواب کردم، از صدتا جنایت هم بدتر بود!»
ایلچی نمیدانست که یعقوب واقع «جنایت» را با « جنابت» اشتباه گرفته یا دارد سر به سرش میگذارد.
- نمی خواد توضیح بدی. وقتی غسل جنابت داری و آب هم دم دستته، ضرری هم نداره، تیمم درست نیست. باید غسل کنی.
✍️ نویسنده: #مهدی_کرد_فیروزجایی
📌 صفحه: ۱۴۰
📌 شمارگان: ۱۰۰۰
📌 خرید و دانلود رایگان بخشی از کتاب در لینک زیر:
B2n.ir/Meldash
#با_بین_الملل_جهانتان_را_تغییر_دهید🌱
🌱 #شرکت_چاپ_و_نشر_بین_الملل
🆔 @nashre_beynolmelal
📚 #ملداش
✍️ پیرزن به ایلچی که رسید، گره گوشه روسری سفیدش را گشود، اسکناسی دو تومانی بیرون آورد و سمت ایلچی گرفت:
«ملداش، این نذری حرضت مصومهست. من هروقت نذر حرضت مصومه کردم، جواب گرفتم. شیربان از مال دنیا فقط همین یه گاو رو داره. فردا قراره بهداشت بیاد گاو رو معاینه کنه. اگه گاوش مریض باشه، باید چالش بکنه. نذر کردم بهداشت گاوشو مریض نگیره. زحمت بکش قم که رفتی، اینو بنداز تو حرم حرضت مصومه!»
پیرزن دستها و سرش را رو به آسمان بالا گرفت:
«یا حرضت مصومه!»
«خدایا... عجب اعتماد به نفسی!مگه همین آدم نبود که دیروز داد و شیون راه انداخته بود و آبرو برام نذاشته بود؟!»
ایلچی چند لحظهای مکث کرد. میخواست راه بیفتد که پشیمان شد.
گفت:«پناه بر حضرت معصومه!»
ملداش
✍️ نویسنده: #مهدی_کرد_فیروزجایی
📌 شمارگان: ۱۰۰۰
📌خرید با 10% تخفيف
🖥️nashrebeynolmelal.ir
📞۰۲۱-۸۸۹۱۲۰۵۷
📚 @nashre_beynolmelal
#جهانی_دیگر_آن_سوی_کتاب_ها 🌱 #شرکت_چاپ_و_نشر_بین_الملل